سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

“امید” اولین و آخرین حلقه ی واصل انسان و زندگی – مارال سعید

مرد یخی* آدم اهل اندیشه است و خود را همچون کارمندان حزبی، چندان اسیر قاب های از پیش ساخته و پرداخته، نمی کند. با مسائل خلّاق گلاویز می شود و نمی هراسد. لیک، این بیشتر در جمع خودی ها می کند. چرا؟! نمی دانم.

جامعه ای که از فقر اندیشه، رنج برده و می برد، نیازمند گفت و گو در وسیعترین عرصه هاست. و اگر قرار است حال و روز مردمان این جامعه بهتر بشود، بایست که در جمع های بزرگتر سخن گفته شود تا بازخوردی مناسب بیابد. به هر حال، دلیل او هرچه هست به مَذاقِ من خوش نمی آید. از اینرو “های” او را در اخبارروز “هوی” می گویم. مُشتاقان می توانند نوشته او* را در کار آنلاین بخوانند.

مرد یخی می نویسد: “… فروپاشی شوروی تنها فروپاشی یک کشور یا یک بلوک نبود، بلکە فروپاشی امید (بە حق یا ناحقی) بود کە در جهان وجود داشت و بسیاری را بە این نتیجە رسانیدە بود کە می شود فراتر از کاپیتالیسم یا نظام موجود، سیستمی دیگر ساخت.”

امید به برقراری عدالت اجتماعی با اتحاد شوروی زاده نشده بود که با فرو ریختنش از بین برود. انسان از آن زمان که زندگی جمعی را انتخاب کرد، دست بگریبان برقراری “عدالت اجتماعی” بوده و هست. اما آنچه مرد یخی از کنارش به ساده گی می گذرد همانا بیست قرن تجربه زیست بشری ست. انسان ها در این تجربه ی زیستیِ گرانبها و خونبار، نیک آموخته اند که؛ “انقلاب” یا همان اصلاحات سوپر رادیکال، ره به جائی نمی بَرَد. و اگر دیگر به دنبال “انقلاب” نیستند ربطی به فروریختن دیوار برلین یا بلوک شرق ندارد. آنها به نیکی دریافته اند که دگرگونی به یکباره برای کسب قدرتِ سیاسی لزوماً به تحوّلِ اجتماعی مُنجَر نمی شود. تمامی شواهدِ تاکنونی نشانگر آنست: آنچه به ضَرب و زورِ تیر و تفنگ کسب شد تنها به زور تیر و تفنگ سرپا می ماند. و در این معادله همیشه و تا کنون، جای تحوّلات فرهنگی خالی یا کمرنگ بوده است. و به محض آنکه نیروی قهر سُست یا مُتزلزل شود کاخ “انقلاب” فرو میریزد.  

یک اصل در تمام دورانها چون ستاره میدرخشد: “امید به ساخت زندگی بهتر و انسانی تر”. این “امید” در تمام دوران ها و تحت هر شرایطی اوّلین و آخرین حلقه ی واصلِ آدمی با زندگی بوده و هست. پدیده ای که هیچ بَلایِ طبیعی و غیرطبیعی نیز نتوانسته و نمی تواند وجود و حضورش را از بین بِبَرَد.

“اصلاحات اجتماعی” طیفی ست گسترده (ازمادون تا ماوراء)، از تغییرات اندک تا دگرگونی های رادیکال (انقلاب) ایستگاه دارد.  اما مرد یخی بگونه ای از رفرم و رفرمیسم حرف میزند که تو گوئی؛ این رفرمیسم یک بسته ی مشخّصِ مُتِعفّن است که، مردم بدلیل “ناامیدی” به آن روی آورده یا می آورند. و این روی آوری متأسفانه سبب بیماری های مُهلک می شود.

او دلیلی برای مُدعای خود ارائه نمی دهد لیک، از فَحوای کلامش چنین بر می آید: از آنجا که رفرم یک رَوِش و منشِ بَطئی و کم یا بی هیجان ست، جان شیفته ی او را گرم نمی کند. به دیگر سخن: مرد یخی با رفرم مشکل دارد نه مردم!  

ذهن خلّاق او پیشتر رفته و یک فاجعه ی فرهنگی-سیاسی-اجتماعی را به روی میز می گذارد: “… کم کم وجود بحران بە امر عادی تبدیل می شود و مردم عادت می گیرند کە آن را وضعیت نرمال فرض کردە، با آن ساختە و بە زندگی ادامە بدهند. در واقع بدترین سناریوی ممکن همانا پذیرش وضعیت بحرانی بعنوان وضعیت نرمال است زیرا کە انگیزە مردم برای یک زندگی بهتر عملا بیشتر عقب نشینی کردە و روحیەای مسلط می شود کە در آن حفظ وضعیت موجود، و یا پذیرش ناگزیر آن (بعلت ترس از آزمون کردن شرایط بدتر)، بە یک نرم و هنجار تبدیل می شود.”

آنچه مرد یخی سعی در بیانش دارد یعنی “عادی سازی بحران”، بلیّه ایست که مردم ایران بیش از ۴٢ سال است درگیر آنند و جمهوری اسلامی عملاً و آگاهانه سعی بر آن دارد، رندانه آن را انتخاب خودِ مردم جا بزند. بیاد می آوریم حرف های وزیر امور خارجه اش را که در مقابل دوربین خبرنگاران گفت: “ما خودمان انتخاب کرده ایم جور دیگری زندگی کنیم”. پُر واضح است که او منظورش از “ما” نه حاکمان که مردم ایران است. و از “جور دیگر زندگی کردن” همانا در بحران مداوم به سر بُردن است.

مرد یخی از آنجا که سر در نمی آورد؛ چرا مردم ایران دست به “انقلاب” نمی زنند؟ بالاجبار مردم را متّهم می کند به؛ عادت کردن به بحران. آیا این اتهام به مردم ایران که در سال های اخیر سه برآمد اجتماعی بزرگ (٨٨، ٩۶، ٩٨) داشته اند و در طی آن ها صدها تن به خاک و خون درغلطیده اند و هزاران نفر به زندان رفتند رواست؟ آیا این بَرآمدها بیانگر عدم عادت به بحران نیست؟ اگر نیست پس چیست؟   

به راستی مرد یخی از مردمی که کلّیّه ی ابزارهای مبارزه ی دمکراتیک از آنها سَلب شده، چه انتظاری دارد؟

اما حرف او هسته ی درشتی از واقعیّت نیز در خود نهفته دارد؛ “ترس از آزمون کردن شرایط بدتر”.

مردم مُحق هستند تا بین زندگی بخور نمیر و جنگ و آواره گی و بی خانمانی و هزار ناهنجاری دیگر که در پیش چشمشان در سوریه به وقوع پیوسته و هنوز و همچنان ادامه دارد، زندگی بخور نمیر را انتخاب کنند و به انتظار فرصتی دیگر بمانند تا بَرآمد کنند. که به نظر این قلم، انتخابی هوشمندانه است. چرا که چون روز روشن است؛ حاکمیّت جمهوری اسلامی دو صد چندان که رژیم اسد در سوریه کرد، در ایران خواهد کرد. بدون شک مرد یخی نیز توافق ندارد که در چنین شرایطی دول خارجی بیایند و برای مردم ایران دمکراسی و عدالت اجتماعی به ارمغان بیاورند.

مرد یخی از دل گزاره ی “عادی سازی بحران” ناامیدانه بانگ میزند: “در واقع می توان گفت بە همراە رخت بربستن امیدهای بزرگ و همزیستی آن با ناامیدی و رفرمیسمی کە متاسفانە کمتر می تواند بە تغییرات معینی منجر شود، …”

نه دوست من، آنچه را که تو “امیدهای بزرگ” می دیدی و می خوانی، همه گی نه امید که فجایع قرن بیستم بوده اند. و حال که از آن فجایع فاصله گرفته ایم همچنان در جای جای جهان فانوس های امید سو سو میزند. مردم جهان هنوز و همچنان امیدوارانه در راه “زندگی بهتر و انسانی تر” افتان و خیزان مبارزه می کنند. لیک دگرباره به دام فجایع قرن بیستمی نخواهند افتاد.

نوشته ی مردیخی که من خلاقیّت فکری و جسارت او را می ستایم، همچنان ادامه دارد. لیک من، پرداختن به باقی مطلب او را به دیگران می سپارم.

با آرزوی فردایی بهتر و انسانی تر

مارال سعید

*تسخیر از درون

*اصطلاح مرد یخی را صرفاً به جهت محل سکونت نویسنده برگزیده ام. و از آن جهت برگزیده ام که نامی از او نَبَرَم. در استفاده از این اصطلاح هیچگونه طنز و تَمَسخُر و هزل وجود ندارد.

https://akhbar-rooz.com/?p=113879 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x