متن صحبتهای خصوصی آقای نامجو نه بیاناتی غیررسمی که مانیفست جامعه مردسالار بورژوایی است. در چهارچوب کلی این سخنانِ خودمانی میبیند که چطور تاروپود ستم بر زنان با جهانبینی و ایدئولوژی بورژوایی و روابط کالایی درهمتنیده شده است. خودمانی بودن این گفتهها بر نهادینه بودنشان در کلیت جامعه صحه میگذارد
مقدمه
افشاگری زنانی که از سوی محسن نامجو مورد تعرض و آزار جنسی قرارگرفتهاند، باعث شد تا موضوع جنبش “من هم” ایران بار دیگر حاد شود. بیشتر فعالین زنان، فعالین عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در این زمینه اظهارنظر کردهاند و البته این بار آش بهقدری شور است که اجماع عمومی در حمایت از افشاگران شکلگرفته است. اما چرا این موضوع آزار و تعرض جنسی این اندازه مهم است؟ و چرا سخنان محسن نامجو این اندازه مورد انزجار افکار عمومی قرارگرفته است؟ پرسشهای مهمی نیز در این زمینه از سوی فعالین و کنشگران طرحشده است. پرسشهایی نظیر اینکه جنبش من هم چه میخواهد؟ از چه کسی این خواسته را دارد؟ و چطور میخواهد خواستهایش را متحقق کند؟ ستمگری یک فرد علیه دیگری چه ارتباطی با باقی افراد در جامعه دارد؟ افشای تعرض و آزار جنسی چه کمکی بهکل یک جامعه میکند؟ چه چیزی را تغییر میدهد؟ در این زمینه افشاگریهای خوبی شده است. اما یک مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است:: روابط و دینامیک های بر سازنده ی این ستمگری چیست؟ و چطور می شود آن را تغییر داد؟
مسائل و معضلات اجتماعی نمی توانند حاصل ذات بد این یا آن فرد(مرد)، یا کمبود تربیت و آموزش و یا رفتار شخصی افراد باشد. در سطح جامعه ما با منظومه ای از روابط ستمگرانه علیه زنان روبرو هستیم. اعمال نظاممند این ستم در اشکال گوناگون مستقیما به مناسبات میان مرد و زن در جامعه سرمایهداری مرتبط است. این مناسبات جزئی از روابط درونی سیستمی است که بدون تولید و بازتولید اشکال گوناگون ستم بر زن نمیتواند به حیات خود ادامه دهد.
راهحل نهایی نه تراپی (روانشناختی) است نه عدالت ترمیمی (۱) نه امید بستن به عدالت قضائی (۲). همه اینها تنها زمانی میتوانند بخش کوچک و مهمی از اهدافمان باشد که برای هدف زیربناییتری مبارزه کنیم. (۳)
اگر این حقیقت را درنیابیم خشم و مبارزات ما به انحراف کشیده خواهد شد. این سیستم نشان داده می تواند مبارزات را سرکوب، تحریف و منحرف و حتی ستم را بهواسطهی روایت گری صرف عادی جلوه دهد، جذب خود کند و از آن برای نوانمندسازی خویش سود جوید. مسئله این است که خشمی که رهاشده به چه سمتی خواهد رفت. زنان و تمامی حذفشدگان نظام مردسالار مدعی هستند نه قربانی؟ آنان از بین برندگان این ستم هستند، نه روایتگران صرف آن. این خشم است که در مبارزاتشان شعله میدواند نه ترحم و آنچه میآفرینند امید به آینده است و نه یاس از هزارتوی پیچیده جامعهای که توان فرارفتن از خود را ندارد. زنان در مبارزهای واقعی و بنیادین خواهان برابری صندلیهایشان با مردها بر سر میز روابط ستمگرانه نیستند. ما میخواهیم این میز بهتمامی درهمشکسته شده و شکل نوینی از رابطه اجتماعی میان همگان برقرار شود.
تاریخچه کوتاه ماجرا
برای آشنایی کسانی که از موضوع اطلاع کافی ندارند ناچارم تاریخچه مختصری ازآنچه رخداده است را شرح دهم.
- زنی با اکانت “ماهی” در آگوست ۲۰۲۰ محسن نامجو را به آزار جنسی متهم کرده بود.
- نامجو چند ماه بعد از طرح اتهام ماهی، در ویدئویی که منتشر کرد، اتهامها را رد کرده و حاضر به پذیرش آن نشد.
- افراد دیگری مانند بشری دستورزاده، بازیگر، لونا شاد، بازیگر و مجری سابق و پانیدا خواننده ایران بهصورت علنی اتهامهای مشابهی را در فضای شبکه اجتماعی کلاب هاوس علیه آقای نامجو طرح کردند.
- درنهایت دادخواستی در فضای مجازی منتشر شد که در آن خواستهشده بود تا رفع اتهامات آزار جنسی از محسن نامجو، حضور او در رسانههای جمعی متوقف شود.
- · بعد از فراخوان تحریم، محسن نامجو در ویدئویی که منتشر کرد، از سخنان چند ماه قبل خود به دلیل “شفاف و صادق نبودن” ابراز تأسف کرده و از زنان آزاردیده و دوستانش خواسته به او “فرصت جبران” بدهند.
“دوستان، خانمهای محترم! بنده محسن نامجو به خاطر هر رفتار و گفتاری که در سالهای گذشته نسبت به شما اشتباه یا آزارنده بوده، صمیمانه خالصانه و متواضعانه عذرخواهی میکنم؛ هم از شما هم خانواده نجیب و محترمتان و هم دوستان مشترک دلجویی میکنم. انتظاری ندارم عذر من را الآن بپذیرید فقط امیدوارم با این پیام ویدئویی رنجتان کمی التیام پیدا کند. و باور کنید که رفتار و گفتار نابهنجار من ناشی از شیطانصفتی یا خداینکرده خودشیفتگی یا احساس قدرت نبوده و نیست بلکه ناشی از عدم آموزش و روابط صحیح در یک فرهنگ هزاران ساله مردسالارانه است.”
- اما همزمان با این ویدئو فایل صوتی از آقای نامجو در شبکههای اجتماعی منتشرشده که به نظر میرسد محتوایی متناقض با ویدئوی عذرخواهی او “دارد.
- حساب کاربری ماهی که نخواسته در حال حاضر نام واقعی خود را بگوید، درباره این فایل صوتی منتسب به محسن نامجو گفته است:
“با چند دقیقه اول این ویدئو تروماتایزه [دچار ضربه روحی] شدم و نتوانستم ادامه بدهم. چند ساعت بعد خود را مجبور کردم که به صدای ویدئو را گوش بدهم. من هشت ماه است که روایتم را بهطور عمومی بهقصد آگاهیرسانی و دفاع از کرامت انسانی خودم مطرح کردم. از آن زمان محسن نامجو روایت من را انکار کرد و مرا دروغگو خواند و حتی در فایل صوتی که از او منتشر شد، بهصراحت گفت یک ساعت نفس کشیدنش برابر با شش ماه زندگی من و امثال من است. حالا ویدئویی داده و میگوید عذرخواهی کرده! اما از چه کسی و به خاطر چه چیزی؟”
- توضیحات محسن نامجو درباره ویدئو و فایل صوتی
“من باید از یک فرد خاص نام میبردم که ماجرایش به هشت سال پیش بازمیگشت؛ اما به احترام خود و خانوادهاش نمیتوانم نامش را ببرم. پس باید میآمدم و بهطور عمومی درباره اشتباهی که کردم، عذرخواهی میکردم.”
او همچنین درباره فایل صوتی که منتشرشده و محتویاتش با ویدئوی عذرخواهی متناقض است، توضیح داد:
“کل این ماجرا حرفهای خصوصی من است که مربوط دو هفته پیش بوده است. مردم در خانه حرفهایی میزنند که اگر منتشر شود، ممکن است دنیا منفجر شود. این فایل صوتی برای درد دل با یک دوست بود. حرفهایی ناشی از عصبانیت و غصه چندماهه. و بعد از شبی که در کلاب هاوس عدهای داشتند درباره من حرف میزدند، با این دوست درد دل کردم. اما چند روز بعد ویدئو را ضبط کردم. همانطور که در ویدئو گفتم من حاضرم هر کاری بکنم که به خاتمه دادن این ماجرا کمک کند. و کسانی که این فایل را پخش کردند قطعاً به فکر جنبش زنان نیستند و قصدشان حذف نامجو است. چارهای جز عذرخواهی نیست و فکر کردم برای اولین بار اسمم را کنار مردان دیگر قرار نمیدهم. و این اولین بار باشد که یک مرد سلبریتی در عرصه عمومی عذرخواهی میکند. از زنان عذرخواهی کردهام و از این کار پشیمان نیستم.”
- درنهایت نیز وکیل محسن نامجو در صفحه اینستاگرامی رسمی وی متنی را منتشر کرده است که تمامی اتهامات را رد کرده است.
اینهمه ضدونقیض علاوه بر اینکه نشاندهنده عدم صداقت محسن نامجوست، از چیزی مهمتر بهمثابه امری اجتماعی پرده برمیدارد. پذیرش ستمگر بودن و اعتراف به آزارگری از سوی مردان در جامعهای مردسالار بسیار سخت است. در پروسه رقابت “کی مردتر است” آنکه اعتراف به زنستیزی میکند، از دیگر رقبایش عقبتر میماند. حتی اگر این اعتراف برای جلو افتادن در مسابقه ارزشگذاریهای پوچ اجتماعی و نا صادقانه باشد. برای نامجو سخت است که اولاً با حقیقت آنچه انجام داده است روبرو شود و در ثانی بسیار ثقیل است که بپذیرد در برابر زنان بانامهای مشخص با موجودیت واقعی و با هویتی معلوم سر تعظیم و عذرخواهی فرود آورد. برای همین او در خطابه عذرخواهی ناصادقانه اش زنان را به صورت عام مورد خطاب قرار میدهد. او از شاکیانی که آزارشان داده نامی نمیبرد. آنها را هیچ میشمرد و این توهین را پشت نام عام”زنان” مخفی میکند.. هر عمل عذرخواهی و پذیرش اشتباه و سعی در جبران آن در بادی امر منوط به پذیرش هویت و شأن انسانی کسی است که بر او ستم رفته است. باید آزاردیده را به نام خواند. بر آنچه رخداده بهصراحت اذعان کرد و دستآخر سعی در جبران و عذرخواهی نموده و به تغییر دادن خویش پرداخت.
در افشای خلوت یک مردسالار
ستم گری کلامی که نامجو در فایل صوتی هفتدقیقهای بر جامعه اعمال کرده، بسیاری را به واکنش واداشته است. این نقد و افشاگریها بر نکات بسیار مهمی از واقعیت پیچیده جامعه ما انگشت میگذارند. در این متن با سپاس از تمامی فعالین سیاسی و زنانی که در این مقال سکوت نکردند و بهصورت فعال به جنبش افشاگرانه “من هم” پیوستند، تنها به موضوعی مشخص خواهیم پرداخت. موضوعی که در پرتو آن میتوان فرودستی زنان را درون کلاف روابط مردسالارانه و طبقاتی درستتر فهمید.. حلقه طلایی حرفهای خلوت نامجو آنجایی است که او یک ساعت کار خود را با شش ماه زندگی دیگران مقایسه میکند. این حلقه کلیدی عنصری در خود دارد که میتواند کل جهان ذهنی نامجو را تبیین کند. ایدئولوژی که انعکاس روابطی است که بر کل جامعه جاری است و همهچیز را بهپیش میراند. اظهارات هفت و نیم دقیقهای نامجو مانیفست ستم بر زن در جامعه مردسالار بورژوایی است. خلوت نامجو عصاره زلالی از آن چیزی است که در عرصه جامعه و تاریخ آشکارا جریان یافته است. اما نامجو با کدام منطق و نگاه این اندیشهها را برای خود توجیهپذیر کرده است؟
در این متن تنها به بخشهایی از صحبتهای نامجو اشاره میکنم که در آنها میتوان آگاهی وارونه او را از واقعیت ردیابی کرد.
- “میگم چرا اینطوری فکر نمیکنید که یک زن آدمحسابی به شما نپیوست یک زن فمینیست که می تونست به این جنبش قدرت بده به شما نپیوست”…. “بعد هم ماجرایی برای یک آدمی پیشآمده ماجرا به خودش و به اون مورد ربط داره. بخشی از سکوت من به خاطر این ماجراست”…. “بدیهیه از آدم پاچه ورمالیده باید ترسید.”
آنچه نامجو می بیند، سکوت است. سکوت فرد آزاردیده، سکوت همسر نامجو، سکوت خانواده زن آزاردیده، سکوت دوستان و آشنایان طرفین و درنهایت سکوت برخی از فعالین زنان دربرابر افشاگریهای یک اکانت ناشناس. با قدم زدن بر بستر چنین سکوتهایی است که نامجو بهسادگی میتواند حکم” من برحقم” و “مگه چی شده؟” را صادر کند. چرا در ذهن مرد زنستیز واقعه ما (نامجو) جهان اینچنین وارونه جلوه میکند. ستم گر محق است چراکه ستم دیده و جامعه “سکوت” را اختیار کردهاند. آنها میتوانستند فریاد بزنند. آنها میتوانستند مبارزه کنند. و او را پس بزنند اما سکوت کردهاند. د. زنان هم مانند مردان، بهویژه زنانی که دیگر نه درون روابط عقبمانده تاریخی و در یک روستای دوردست بلکه در امریکا و اروپا زندگی میکنند، از فرصت و امکان و توان و حق برابر برای اعلام خواست و میل خود و مقابله با دیگری”مرد متعرض” برخوردارند. در چنین جهانی است که نامجو متعجب از رفتار یک اکانت فیک در جهان آزاد خود را محق می داند. از دید مردسالارانی مثل او آزاردیده اگر به خودش مطمئن بود، بهصورت علنی از خودش دفاع میکرد. پس واقعاً او (نامجو) کاری نکرده است. این موضوع وقتی سکوت و عدمحمایت خانوادههای دو طرف با فرد آزاردیده را به آن اضافه کنیم روشنتر هم میشود. نامجو با خودش میگوید نه زن من و نه خانواده ماهی حرفی نزدند. خوب معلوم است “من کاری نکردهام لابد اگر کاری کرده بودم آنها قدرت مقابله داشتند. و درنهایت با سکوت فعالین زنان موضوع برای نامجو تمام است. چرا آنان سکوت کردهاند. نامجو با پیش کشیدن این پرسش تیر خلاص را به ذهن وارونه خود میزند. او تسلیم واقعیت است درست به همان وارونگی که در ذهن ما ظهور میکند. فعالین زنان در ارتباط با مسئله ستم گری بر زن حساس و هوشیارند. به تعبیر نامجو آدمحسابیهای جنبش زنان صاحب مدیا و رسانه و وکیل و نهادهایی برای مقابله با ستمگرند. آنان میتوانستند در برابر نامجو (مرد زنستیز) بایستند، اگر واقعاً ستمی رخداده بود. اما آنان سکوت میکنند. خوب همهچیز روشن است. اساساً مسئلهای وجود ندارد. جهان وارونه نامجو با پیشفرض “برابری” همگان توجیهگر ستمی است، که او روا داشته است.
اما واقعیت چیست؟ اولاً در این واقعه هم آزاردیده و هم بخش کوچکی از دوستانش در برابر نامجو اظهار مخالفت کردهاند. نامجو این اعتراضات را در پرتو سکوتی عمیقاً اجتماعی به نفع جایگاه مردانه خویش تفسیر میکند. دوما و مهمتر از آن، هیچ شکلی از برابری در جامعهای که بر مبنای نابرابری سازماندهی شده است و جود ندارد. زنان برای اینکه به نقطه برابر با مردان یعنی به نقطه صفر برسند، مجبورند کلیت روابط نابرابر ستمگرانه را در هم بشکنند. آنها به تلاشی مضاعف برای مقابله و اعتراض نیاز دارند. و سکوت خود نشان آشکاری بر وجود این روابط ستمگرانه است. سکوتی که از سوی منفعت برندگان نظم موجود یعنی همه آنان که کنترل نظم اقتصادی و اجتماعی را بر عهدهدارند سازمان داده و هدایت میشود. مردان به شکلی اجتماعی از این سکوت بهره میبرند. در چنین جامعهای ستمگر نمیتواند با ستم دیده حقوقی برابر داشته باشد. از همین رو نمیتوان این نابرابری عمیقاً اجتماعی را با برابری صوری حقوقی حلوفصل کرد. در جهان آزاد آمریکایی و اروپایی قوانینی برای حمایت از زنان وجود دارد. اما همه اینها باعث نشده و نمیشود که کل روابط نابرابر موجود در جامعه که زنان را به سکوت و تمکین میکشاند، متوقف شوند. این قوانین تنها به کار روتوش روبنایی که قلب کننده نابرابری است میآید. وظیفه این روبنا تنظیم روابط اجتماعی و مناسبات اخلاقی و فرهنگی میان انسانها بر مبنای دروغِ”برابری”است.
” یک سر دختران یک استاد نقاش دخترانی که به قشری از این اجتماع تعلق دارند که سرگرمی شون این بوده که برن کلاس نقاشی و اون سر طیف یک دختری سرشو با داس بریدن”. …. “کل قضیه اگر تعریف بشه برای همه روشن میشه که کل قضه خیلی سادهتر از این حرفهاست. در حد یک شوخی لفظی و یک نیشگون و یک همچین چیزهایی “
ظاهراً نامجو درنمییابد که ستم، ستم است ماهیت ستم با عمق، شدت و اندازه آن و اینکه به چه فرد یا گروهی اعمالشده، تعیین نمیشود. در جهانی که نامجو و ما در آن هستیم انواع ستمها با شدت و ضعفهای مختلف روی میدهد. نه برای نامجو و نه برای ما آسان نیست که بتوانیم ارتباط سیستماتیزه ای بین این اشکال گوناگون ستم را دریابیم. به قول نامجو در گوشهای از این جهان چند شاگرد سربه هوای هنر دنبال استاد نقاش میافتند و بعد ادعای تعرض و تعدی او را دارند و در گوشه دیگری سر کودکی به دست پدرش با داس بریده میشود. نامجو حق دارد که گیج شود. این معضلِ بخش بسیار بزرگی از جامعه است. این واقعیت جامعه سرمایهداری مردسالار است که روابط درونی و دینامیکهای خود را پنهان میکند. نامجو با رابطهای پنهانشده روبروست و البته نفع او نیز در حفظ این پردهپوشی است. میان ستم “پنهانی” که روشنفکران جعلی مانند نامجو بر زن یا زنانی روا داشته است (از هر قشر طبقهای که باشد) و بریدن سر رومینا توسط پدرش رابطه فعالی موجود است. با درک صحیح این رابطه بین ستمهای”عریان” و ستمهای “پنهان” و نیز درک رابطه بین اشکال گوناگون ستم بر زن با دیگر اشکال ستم موجود در جامعه، میتوان دریچهای بر واقعیت بر سازنده کلیت این روابط گشود. دریچهای که نشان میدهد چگونه همه این ستمها برخاسته از سیستم مردسالاری سرمایه دارانه است. همچنین افشای هر شکلی از ستم “پنهان” بر آگاهی کسانی که درگیر عریانترین و خشنترین ستمها هستند تأثیر مستقیم دارد. و به بیداری سیاسی همگان و آگاهی فمینیستی همه جامعه یاری میرساند. سرکوب ایدئولوژیک فرهنگی کل جامعه، بهواسطه تبلیغ و ترویج و کمرنگ کردن ستمهای “پنهان” اعمال ستم بر هر یک از بخشهای جامعه را کارآمدتر و سهلتر میکند و تودههای مردم را در پذیرش و تسلیم در برابر کلیت روابط استثمارگرانه و ستمگرانه آماده میکند.
- · “اما مشخصه که میتونی بفهمی نه تحصیلات داره نه سواد داره نه از مهاجرت استفاده کرده و نه زیبایی خدادادی داره و نه فلان تمام رفتارش بر اساس خشمی است که هی خودش را هر جایی مطرح بکند.”…. “شما دارید یک کسی را از کار می اندازید که با تواضع عرض میکنم یک ساعت نفس کشیدنش برابر با شش ماه زندگی کردن هر کدام از شماهاست”…… “بخدا قسم من حاضرم تا ۴ نفر به هزینه خودم پیش بهترین تراپیست برن ۶ ماه و من هزینه شون رو میدم. همه.”
جهانبینی طبقات حاکم در جامعه سرمایهداری انسانها را بر مبنای ارزشی که تولید میکنند، میسنجد. در مخیله نامجو نمیگنجد که انسانها میتوانند متفاوت بوده و از سطوح متنوع دانش و تخصص برخوردار باشند و بر این مبنا درگیر فعالیتها مختلفی شوند، بدون اینکه کار و فعالیت شان ارزشگذاری شود. نامجو بیآنکه خود بداند بر پایه قانون ارزش که مارکس به میانجی آن سرمایهداری را تحلیل کرد، میاندیشد. (۴) طبق این قانون هر تفاوتی در جامعه پتانسیل آن را دارد که به نابرابری و ستم تبدیل شود. این جوهره دیدگاه بورژوایی حاکم برجهان است. این تفکر بورژوایی که همهچیز را قابل خریدوفروش میداند و همهچیز را سرمایه میبیند و مهر مالکیت بر آن میزند. عملکرد این قانون بهطور مدام حس مالکیت مرد بر زن را در جامعه تقویت میکند. روابط و ارزشهای مردسالارانه در چارچوب این تفکر کلی است که مدام تولید و بازتولید میشود.
رد پای عملکرد قانون ارزش را میتوان در تمامی سطوح مناسبات اجتماعی پیگیری کرد. مانیفست مردسالاری بورژوایی نامجو افشای آشکار عملکرد چنین رابطهای است. قانون ارزش، قانونی که مبادله برابرها را ممکن میکند و برابری را بر مبنای رابطه اقتصادی سرمایه دارانه “ساعت کار اجتماعا لازم” و در بستر روابط مبتنی بر تولید کالایی تعریف میکند کور است برای این قانون هیچ تفاوتی ندارد ارزشهای مبادله شونده چیستند و یا درون چه شکلی از روابط اجتماعی و با چه تفاوتهایی قرارگرفتهاند. روابط تولیدی بورژوایی به نابرابری در ظرفیت تولیدی افراد در جامعه بهمثابه یک امتیاز طبیعی مینگرد. بر مبنای این رابطه تولیدی تفاوتهای جنسی . جنسیتی، تفاوت در رنگ پوست، قدرت بدنی، دانش، خلاقیت، هنر، ثروت، سرمایه، همگی امتیازاتی است که جایگاه اجتماعی شما را تعیین میکند. بر مبنای این امتیازات رابطه مبادله “ارزشهای برابر” به نفع شما و به ضرر تمامی انسانهایی است که از “امتیازات” شما بیبهرهاند. شما بر مبنای این امتیازات حق دریافت سهم بیشتر دارید. به این معنی قانون ارزش پایه روابط استثمارگرانه است. این قانون روابط و مناسبات اجتماعی ستمگرانه را ضروری، ممکن و مداوم میکند. تمایزات طبقاتی برآمده از رابطه استثمار را تضمین میکند و باورها و ایدههای منطبق با آن را میسازد و پاسبانی میکند. (۵)
با این توصیف وقتی نامجو میگوید یک ساعت زندگی او با شش ماه زندگی دیگران برابر است. دروغ نمیگوید. نامجو صادقانه از آن رابطه ستمگرانهای در جامعه پرده برمیدارد که از پیش تفاوتهای افراد را به نابرابری بدل کرده است. بر مبنای قانون ارزش واقعاً هم یک ساعت زندگی نامجو و امثال نامجو با شش ماه زندگی خیلیها برابر است. طبق کارکرد این قانون جایگاه نامجو بالاتر از خیلی هاست. او محق است که همهچیز را با معیار پول بسنجد. و قابل خریدوفروش ببیند. جهان پیرامون نامجو از پیش همهچیز را به کالا بدل کرده است. درنتیجه جایگاه بالای هنرمندِ مردِ خلاقِ روشنفکرِ ارزشآفرینِ بالای ونک نشینِ… ما درون روابط سرمایه دارانه به وی اجازه میدهد که از دیگران امتیازاتی بر مبنای “قانون ارزش” طلب کند. آرامشی برای پیگیری دغدغههای شخصی ارزش آفرینش و همراهی و همدلی برای حفظ و استمرار این آرامش. چراکه او کار مهمی انجام میدهد. البته او نسیه گیر هم نیست. هزینه خدمات دیگران را میدهد. او هر سرویسی را میخرد.
در حوزه روابط جنسی این موضوع برای نامجو چنین جلوه میکند: من حق دسترسی به کسانی که از روح و روان من مراقبت کنند را دارم. من توان و حق دسترسی جنسی به هرکسی را دارم. من حتی اگر صدمهای به کسی زدم توان جبران هزینههایش (مالی) را دارم. “پول تراپی شأن را میدهم”. او حتی آسیبها را نیز قیمت گذاری کرده و با پول حلوفصل میکند. آری جهان وارونه ذهن نامجو درواقع انعکاس جهان وارونه شده سرمایه دارانه ای است که در آن همهچیز کالایی برای فروش است. هر چیز سرمایه سازی، ارزشمند و هر صاحب ارزشی (سرمایهای) فرادست و مهم و خاص میشود. این نامجو نیست که انسانها را تحقیر میکند. نامجو تنها بر روابط تحقیرکننده و ستم گری که از پیش در جامعه موجود است صحه میگذارد و با صدای بلند بیان ایدئولوژی برآمده از آن است.
متن صحبتهای خصوصی آقای نامجو نه بیاناتی غیررسمی که مانیفست جامعه مردسالار بورژوایی است. در چهارچوب کلی این سخنانِ خودمانی میبیند که چطور تاروپود ستم بر زنان با جهانبینی و ایدئولوژی بورژوایی و روابط کالایی درهمتنیده شده است. خودمانی بودن این گفتهها بر نهادینه بودنشان در کلیت جامعه صحه میگذارد. بله آقای نامجو هرکسی در خلوت خود چیزهایی میگوید که اگر در عرصه عمومی پخش شود ممکن است همهچیز را به هم بریزد. می دانید چرا؟ چون حاکمیت استثمار در جامعهای که روابطش بر مبنای نابرابری و ستم بنا شده، در روبنای خود دروغی به عظمت یک تاریخ را تبلیغ میکند. “برابری”. شما در این روبنای روتوش شده قرار است چیزی باشید که سیستم میخواهد. شما قرار است توجیهکننده روابط بنیادین نابرابر باشید. اما این تناقض تا زمانی که کلیت این روابط برهم نریخته است، وجود خواهد داشت. تناقض بین زیربنای ستمگرانه و استثمارگرانه که در آن نسبت هر چیزی بهمثابه کالایی برای مبادله در برابر کالاهای دیگر تنظیم میشود و روبنایی که با دموکراسی و برابری صوری و اخلاق و حقوق بورژوایی روتوش میشود. شما در روبنای فرهنگی چنین جامعهای باید با نیشگونها و مزه ریزیهای تحقیرکنندهتان فضای کلی اجتماع را برای پدر رومینا ها فراهم کنید. حتی اگر واقف به این موضوع نباشید. شورش علیه این روابط یک کلیت است. و شما مثال خوبی برای این موضوع هستید که اگر قرار است برای جامعهای بهتر مبارزه کنیم نمیتوانیم تنها به بخشهایی از روابط پوسیده موجود بپردازیم. ما با جامعه بهمثابه یک کلیت و با خودمان بهمثابه محصولی از این شرایط پیچیده که امکان شورشگری دارد، روبروییم. مبارزه با مردسالاری بدون مبارزه با سرمایهداری ممکن نیست و برعکس.
توضیحات:
- روشی برای عدالت است که در آن یکی از پاسخهای مربوط به جرم، سازماندهی ملاقات بین قربانی و بزهکار، گاه با نمایندگان جامعه گستردهتر است. هدف این است که آنها تجربه خود را ازآنچه اتفاق افتاده به اشتراک بگذارند، دربارهٔ اینکه چه کسی از این جنایت آسیبدیده است و چگونه، بحث کنند و برای آنچه مجرم میتواند برای ترمیم آسیب ناشی از جرم انجام دهد توافق کنند. این ممکن است شامل پرداخت پول دادهشده از مجرم به قربانی، عذرخواهی و جبران خسارات دیگر و سایر اقدامات برای جبران خسارت به آسیب دیدگان و جلوگیری از آسیب رساندن مجرم در آینده باشد.
- ۲- در سرمایهداری رابطه میان انسانها به شکل رابطه میان اشیا درمیآید در این جامعه اشیا بر انسانها مسلطاند. و باهم دیگر رابطه برقرار میکنند. مارکس این رابطه را شی شدگی (فتشیسم) نام گذاشت. از دل مبادله ارزشهای “برابر” که به شکل (کالا) در جامعه حضور دارند و روابط موجود را شکل میدهند، شنیعترین استثمارها و افراطیترین نابرابریها به شکل مدام تولید و بازتولید میشود.
- مجموعه منتشرشده همصدایی علیه سکوت، مروری است بر عملکرد سیاستها و چالشهای برخی از کنشگران در جریان”من هم”ایران. مطالعه این مجموعه برای آشنایی با گرایشهای متنوع در این حوزه مفید است.
- بررسی حقوقی این موضوعات بسیار مهم است اما نباید فراموش کرد که منظومهای مبتنی بر روابط ستمگرانه هرگز نمیتواند ساختار حقوقی و قضایی رهاییبخش داشته باشد. امید دادخواهی از چنین نظامی دل بستن به تیغه جلاد است.
- برابری افراد در جامعه سرمایهداری بر مبنای روابط تولیدی است که طبق آن جامعه از یک معیار واحد- یعنی کار- برای اندازهگیری ارزشهای تولیدشده و مبادله پذیری آنها استفاده میکند. اما در واقعیت انسانها متفاوتاند. انسانها نه در میزان کار و نه در پیچیدگی کاری که انجام میدهند و نیز نه در جایگاههای اجتماعی که به لحاظ تاریخی در جامعه اشغال کردهاند و بهتناسب آن رابطهای که با مالکیت بر ابزار تولید برقرار میکنند، برابر نیستند. انسانها به لحاظ نقشهای جنسی که جامعه به آنها داده است نیز متفاوتاند. از همین رو کاری که هر فرد در اختیار جامعه قرار میدهد متفاوت خواهد بود. درحالیکه سرمایهداری ارزش کار افراد را تنها با “ساعات کار اجتماعا لازمشان” میسنجد. درنتیجه عملکرد این روابط، تفاوتهای طبیعی افراد به نابرابری اجتماعی تبدیل میشوند. این “برابری” دروغین نهادها و سازمانها و روبناهای اجتماعی خود را میسازد. ساخت قدرت سیاسی تولید و بازتولید کننده خود را شکل میدهد و درنهایت حکومت، حقوق، اخلاق و سیاست و فرهنگ و هنر مبتنی بر آن را تعیین میکند. “قانون ارزش” نخ تسبیحی است که از درون تمامی این روابط و جایگاهها زیربنایی و روبنایی جامعه میگذرد و آن را تبیین میکند.
اول نظر کلی و نهاییم رو بگم، مطلب در مورد این موضوع قلب مسئله (قانون ارزش) رو هدف گرفته، اما به قدری بر اون تاکید کرده که سایر شریان ها رو نادیده گرفته. به درستی تاکید بنیادی بر قانون ارزش گذاشته شده و این موضوع رو به عنوان کلید حل و فهم مسئله در نظر گرفته، اما با سایر وجوه رو بنایی صرفا به عنوان یک مشت زرورق و تزیین آلات برخورد کرده، که هیچ استقلالی (ولو نسبی) هم ندارند و تمام کارکردشون به یک کارکرد (توجیه استثمار زیربنایی و توجیه حقوقی آن) فروکاسته می شه. به طور کلی دینامیک زیربنا و روبنا رو ناخودآگاه به شیوه ی مکانیکی کهن بازنمایی می کنه. با ارجاع به متن بیشتر بهش می پردازم. ولی تا دارم کلیات رو می گم این رو هم بگم که عنوان مطلبت اصل موضوعی که بهش می پردازه رو نشون نمی ده، گویی تو هم می خواهی صرفا از نامجو افشاگری بکنی، مثل خیلی های دیگه، در صورتی که تو اینجا از سطح بازگویی افشاگری ها فراتر رفتی و روابط زیربنایی گفتار نامجو رو فاش کردی. به همین خاطر عنوانت نابسنده است و توجهی رو جلب نمی کنه.
۱- نوشته ای «دوما هیچ شکلی از برابری در جامعه ای که بر مبنای نابرابری سازمان دهی شده است وجود ندارد.» فکر می کنم این جمله غلط است. جامعه ی بورژوایی برابری حقوقی رو بر مبنای نابرابری اصلی سازماندهی کرد. و تاریخا هم برای تحقق این برابری تا نیمه ی قرن نوزدهم در اروپا مبارزه ی طبقاتی فشرده ای جریان داشت. این برابری حقوقی رو می تونی، به عنوان (البته نه صرفا) پرده ی ساتری بر نابرابری بنیادی جامعه معرفی کنی ولی نمی تونی به هیچش بگیری. همینجا نگه دار. بعد از جمله ای که در بالا آوردی ، گزاره هایی را عنوان می کنی مبنی بر اینکه اساسا چون مردان از یک نظم مردسالارانه منتفع می شوند و زنان تحت فشار سیستماتیک جامعه وادار به سکوت می شوند، نتیجه می گیری که «در چنین جامعه ای ستم گر نمی تواند با ستم دیده حقوق برابر داشته باشد.» و سپس ادامه می دهی که « از همین رو نمی توان این نابرابری عمیقا اجتماعی را با برابری صوری حقوقی حل و فصل کرد» اینجا دو معنای متفاوت از حق لحاظ شده، بدون اینکه توضیح داده شود. وقتی از حق صحبت می کنیم از دستاورد جامعه ی بورژوایی صحبت می کنیم. یعنی دقیقا همان برابری فرمی یا صوری که تاریخا بورژوازی آن را محقق کرد، به همین دلیل هم هست که مارکس می گوید « حق مقوله ای بورژوایی است». اگر حق را در این معنا در نظر بگیریم از قضا و بر خلاف گفته ات « ستمگر با ستم دیده حقوق برابر دارد» چیزی که نامجو هم از آن اگاه است و در نهایت بدان متوسل می شود. حقوق برابر هست اما روابط اجتماعی همچنان ستمگرانه است. اینکه گفته ای راه حل در حل و فصل حقوقی قضیه نیست کاملا درست است، اما برای این نتیجه گیری نیازی به این مقدمه ی به گمان من غلط که «اساسا حقوق برابری وجود ندارد» نیست. اگر جامعه ی بورژوایی بین ستمگر و ستمدیده، بین استثمارگر و استثمار شونده حقوق برابری قائل نبود، دیگر روبنای سیاسی حقوقی اش کارکردهای و دینامیک هایش آنچنان که باید و شاید کار نمی کرد. منظور نظر اینکه مقداری در جمله ات نقض غرض دیده می شود. اما علاوه بر آن همانطور که گفتم خود «برابری صوری» یا «برابری حقوقی» را هم کلا به هیچ گرفته ای. از لحاظ منطق بحث درباری مسئله ی زیربنا و روبنا خودت بهتر از من می دانی که اینگونه طرح مسئله مشکل دارد، اما مشخصا اگر بخواهیم به خود برابری و آزدی صوری هم بپردازیم، به نظرم نباید اینگونه بحث را مطرح کرد. برای اینکه بگویی اصل ماجرا قانون ارزش است، کلا زیر پای روبنا را خالی کرده ای و نوشته ای « این قوانین تنها به کار روتوش روبنای که قلب کننده ی نابرابری است می آید». منطق این گزاره مشکل دارد. به لحاظ تاریخی و تئوریک قوانین صرفا و «تنها» «روتوش زیربنا»، قوانین گاها با خود روابط تولیدی دچار اصطکاک می شدند. تضاد بین زیربنا روبنا با طرح مقوله «روتوش» کلا محو می شود. مارکس در همان جلد اول نشان می دهد که برای اصلاح قوانین کار چه مبارزه ی طبقاتی پردامنه ای درگرفته بود، مارکس نشان داد که مسیر انقلاب از درون همین مبارزات طبقاتی و سیاسی و انقلابی شدن همین مبارزات جاری می گذرد. تو گویی تمامی مبارزات و میانجی ها را تحت این عنوان که صرفا یک «روتوش» هستند نادیده می گیری. اشکالی که اکنون هم زیاد شیوع دارد: انقدر انقلاب انقلاب انقلاب می کنیم که انگار انقلاب با پرش از مبارزات جاری و میانجی های مادی اش محقق می شه. خلاصه کنم قوانین «تنها روتوش» نیستند، قوانین «در نهایت» باید با زیربنا «هماهنگ» باشند. این دو ، دو درک به کل متفاوتند. روده درازی نکنم. و به جنبه ی دیگری از مسئله بپردازم. قطعه ای از ژیژک که به نظرم تامل برانگیز است را برایت نقل می کنم. ازت خواهشمندم، مواضع سیاسی و «دلقک بازی» ها و چپ و راست زدن های ژیژک را برای لحظاتی در ذهنت کم رنگ کن و سعی کن این قطعه را تا حدودی مستقل از این مسائل بخونی: «دربارهی برابریطلبی لیبرالی کافی نیست به سیاق مارکسیستهای قدیمی اشاره کنیم به شکاف میان ظاهر ایدئولوژیکی فرم کلی قانون و علائق جزئی یا خاصی که در عمل پشتوانهی قانوناند ــ روشی که در میان منتقدان چپ هوادار اخلاق و ادب سیاسی بسیار معمول است. استدلال نقیض انتقاد فوق (استدلال نظریهپردازانی چون کلود لوفور و ژاک رانسیر) که میگوید فرم هرگز «فرم محض» نیست بلکه همیشه دینامیکی از آنِ خود دارد که ردپاهایی در عرصهی مادی حیات اجتماعی بهجا میگذارد کاملاً صحیح است ــ خود «آزادی صوری» بورژوایی بود که فرایند مطالبات و فعالیتهای سیاسی، از اتحادیههای کارگری تا جنبش حقوق زنان، را به راه انداخت، مطالباتی که در مجموع «مادی» بودهاند. باید در برابر این وسوسهی کلبیمشربانه مقاومت کرد که میخواهد آزادی صوری را صرفاً توهمی بداند که بر واقعیتی متفاوت سرپوش میگذارد. و این یعنی افتادن در دام ریاکاری استالینیستی کهنی که آزادی بورژوایی «صرفاً صوری» را مسخره میکرد: اگر این آزادی صرفاً صوری بود و هیچ خللی در مناسبات واقعی قدرت ایجاد نمیکرد، پس چرا رژیم استالینی آن را مجاز نمیشمرد؟ چرا آنهمه از آن واهمه داشت؟»
۲- نوشته ای «طبق این قانون هر تفاوتی در جامعه پتانسیل آن را دارد که به نابرابری و ستم تبدیل شود». این جمله خیلی خیلی مهم است. با توضیح قانون ارزش معنی کلی این جمله را روشن می کنی. و مخاطب منظورت را می فهمد. اما مشخصا در مورد ستم بر زن و نسبتش به قانون ارزش اینکه چطور یک تفاوت را به یک ستم بدل می کند را متمرکزتر و بیشتر به نظرم باید توضیح دهی. اینکه می گویی « عملکرد این قانون به طور مدام حس مالکیت مرد بر زن را در جامعه تقویت می کند.» چطور است. چون وقتی به طور عام به قانون ارزش و کار اجتماعا لازم و …. ارجاع می دهی، من می توانم این نتیجه را بگیرم که خب فلان خانم سلبریتی خواننده هم می تواند فلان مرد کارگر یا پسر دانشجو را مورد ستم قرار دهد. متوجه منظورم هستی؟ منظورم این است که نشان دهی چطور قانون ارزش، در پیوند با مالکیت خصوصی قرار دارد و این دو چطور با روابط اجتماعی ستمگرانه ( در اینجا رابطه ی زن و مرد) مشخصا مفصل ایجاد می کنند.
۳- در جای جای متن از دروغ «برابری» و یک جا هم از «برابری» دروغین، صحبت کرده ای. مخاطب این را می گیرد که گویی نویسنده در مقابل برابری دروغین بورژوایی به دنبال برابری راستین هستی. برابری و نابرابری اساسا از مقولاتی هستند، که در چارچوب مسئله ی حق می گنجند. در نهایت، هیچ برابری راستینی وجود ندارد. و ما هم به دنبال برابری نیستیم. ما تا جایی برابری «بهتری» پیاده می کنیم که در سوسیالیسم، قانون ارزش را مهار می کنیم و قوانین اجتماعی را به سود حداکثری ستمدیدگان سامان می دهیم. ولی خودت بهتر می دانی که در جامعه ی کمونیستی بر مبنای برابری روابط اقتصادی و اجتماعی نمی چرخد. این نکته البته، حاشیه ای بر نوشته ات است و می دانم که اساسا قصد نوشته ات ورود به این مبحث نبوده و به آن هم نپرداخته. اما صرفا به عنوان یک ملاحظه ی حاشیه ای ذکر کردم.
به غیر از این سه نکته که یک جورهایی در نسبت با همدیگر هم بودند، نکته ی دیگری نداشتم. و با تحلیل نوشته همراه بودم. بدیهیه که جای چنین نوشته ای، در مورد مسئله ی نامجو خالی بود و به خلایی در برخورد به مناسبات اجتماعی اشاره داشت. خسته نباشی.
با تمام نکات مهمی که گفته اید موافقم. متن با جلب توجه به یک رابطه زیربنایی خاص، توجه به این چنین تاثیرگذاری ها و سطوحی را کم رنگ کرده است.