شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

ابول؛ بی همتا ناشناخته ای پیشکسوت – جمشید طاهری پور

مشتی ابول یک تیپ روشن‌فکر انقلابی آن گونه که با تعریف و تحسین غالبن از خود بدست می دهیم، نبود! همین که او را مشتی ابول خطاب می کردیم بیانی از همین واقعیت بود؛ بیانی که برترنمائی و تبختر روشنفکرمآبانه ما را لاپوشانی می‌کرد و نمی‌گذاشت رخ نموده و برملا شود...

 مشتی ابول یک تیپ روشن‌فکر انقلابی آن گونه که با تعریف و تحسین غالبن از خود بدست می دهیم، نبود! همین که او را مشتی ابول خطاب می کردیم بیانی از همین واقعیت بود؛ بیانی که برترنمائی و تبختر روشنفکرمآبانه ما را لاپوشانی می‌کرد و نمی‌گذاشت رخ نموده و برملا شود. گفتنی است در حالی که بند پر بود از نمایش انقلابیگری های ما، مشتی ابول بی تظاهر و نمایشی،  با گام هائی بی ترس و لرز،  در برابر چشم نگهبان ها و  گاردی ها با قدم‌های سنگین و استوار می‌رفت و می آمد. در هنگامه یورش گاردی ها،  مشتی ابول پشت و پناه بود 

خبر را امروز  – پنج‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ –  در ستون مقالات آزاد اخبار روز در مقالۀ  همبند دیرین سالم؛ مهدی سامع خواندم: «با اندوه و تأثر فراوان بعدازظهر امروز رفیق ابوالقاسم طاهرپرور در شهر لاهیجان در گذشت…!» چند بار خیز برداشتم با لاهیجان صحبت کنم، نشد… نتوانستم. اما اندوه در گذشت مشتی ابول، بن مایه و دوامش در من چندان است که مرا برمی انگیزد تا باردیگر خود را در او بجویم! و اورا در خود بجا آورم. راست این است ابوالقاسم طاهرپرور درآن کس که بود، سرمشق بود.

 مشتی ابول یک تیپ روشن‌فکر انقلابی آن گونه که با تعریف و تحسین غالبن از خود بدست می دهیم، نبود! همین که او را مشتی ابول خطاب می کردیم بیانی از همین واقعیت بود؛ بیانی که برترنمائی و تبختر روشنفکرمآبانه ما را لاپوشانی می‌کرد و نمی‌گذاشت رخ نموده و برملا شود. گفتنی است در حالی که بند پر بود از نمایش انقلابیگری های ما، مشتی ابول بی تظاهر و نمایشی،  با گام هائی بی ترس و لرز،  در برابر چشم نگهبان ها و  گاردی ها با قدم‌های سنگین و استوار می‌رفت و می آمد. در هنگامه یورش گاردی ها،  مشتی ابول پشت و پناه بود، او را که نگاه می‌کردم ترسم می‌ریخت و لرزش زانوهایم تمام می‌شد. مشتی ابول به من جرأت و قوت ایستادگی می داد و در سایه حضور نترس او بود که گردن کشیده به گاردی ها نگاه می کردم. بی جهت نبود که در زندان قصر، رازدار و قابل اطمینان ترین فرد به بیژن جزنی بود. شبکۀ مراقبت از جزنی  بهنگام تحریر کتاب‌ها و مقالاتی که در زندان می نوشت، جاسازی و حفظ نوشته‌ها و ابتکارهائی برای فرستادن به بیرون زندان که غالبن توسط دانشجویانی صورت می گرفت که مدت محکومیت شان تمام و در آستانۀ بیرون رفتن بودند و به طور کلی امور امنیتی از این قبیل از کاربدستی های مشتی ابول بود. البته در این کارها و امور او تنها نبود، مهدی سامع، حسن جعفری، پرویز نویدی و… دستیاران و دست در کاران همیشگی بودند.

 مشتی ابول آنقدر بی ادعا و خالی از خودنمائی و خودآرائی بود که در زندان فقط  همپرونده های قدیم او می‌دانستند که ابول چه نقش بزرگی داشته در شکلگیری، استمرار و بقاء جنبش فدائیان. از پس کشته ها و اعدامی ها فقط یک دو نفری مانده بودند که اطلاع داشتند اما خودآرائی و غوغای انقلابیگری برای آن‌ها صدائی نمی‌گذاشت تا شنیده شود. در زندان قصر و در بند ۵ و ۶ که شب و روز با هم بودیم بعینه می‌دیدم که هیچ‌کس نه می‌داند و می‌پرسد و نه می‌گوید که این ابولقاسم طاهرپرور کیست و کجای جنبش فدائی ایستاده است؛ از بس که خود او در این باره ها ساکت و بی حرف و بدون شرح و ادعا بود.

 مهدی سامع در یادنامۀ کوتاه خود به اشاره آورده؛ «رفیق ابوالقاسم طاهرپرور در بهمن ۱۳۴۹ دستگیر و زیر شدیدترین شکنجه ها، منجمله بیش از چهل و هشت ساعت مداوم شکنجه با «دستبند قپانی» در ساواک خوزستان قرار گرفت». سالی بعد وقتی حسن ضیاء ظریفی در زندان قصر به ما ملحق شد، چند بار در باره اقدام‌های فداکارانه و شکنجه های ابوالقاسم با تمجید مقاومت‌های او، سر و صحبت داشت که مشتی ابول با خنده و با لهجه گیلکی لاهیجی، کشدار می گفت؛ وی…ی لا کن برا! و با شوخی وخنده، گپ و حرف را فیصله می‌داد.

 دفترشورای مرکزی حزب چپ ایران – فدائیان خلق – در اطلاعیه خود در باره مبارزه و نقش ابول طاهرپرور در جنبش فدائیان، بی شرح و بسطی آورده؛ «ابوالقاسم طاهرپرور متولد ۱۳۲۰ در لاهیجان بود،… در اواخر سال ۱۳۴۶ از طریق رفیق غفور حسن پور به گروه جنگل پیوست. در همین ارتباط هم با توجه به دوره‌ای که در زمینه‌ی حفاظت از مراتع و جنگل‌ها دیده بود، به پیشنهاد رفقای گروه، اوائل ۱۳۴۹ به خوزستان رفت و در آن جا نقش مهمی در تسهیل ارتباط با جنبش فلسطین ایفا کرد. او امکاناتی را در آن جا ایجاد کرده بود که رفقا علی اکبر صفائی فراهانی و محمد صفاری آشتیانی در رفت و آمد خود به فلسطین و تامین سلاح برای گروه جنگل از آن‌ها استفاده می‌کردند.».

این‌ها که گفته شده فعالیت های آخرسرتر مشتی ابول بود.او پیشکسوتی دیرینه سال بود؛ در فاصلۀ سال‌های ۴۷-۴۲  ابوالقاسم طاهر پرور پیشگام سازمانگری هسته های چپ در لاهیجان و شهرهای دور و نزدیک آن بود. از میان همین هسته هائی که مؤسس و سازمانگر آن ابول طاهرپرور بود و رفیق غفور حسن پور نقش راهبرد بالادستی آن را در دست داشت؛ اسکندر رحیمی مسچی و نیّری ها در تیم سیاهکل، رحمت پیرو نظری، بهائی پور در تیم های چریک شهری فعال و دارای نقش و اثر شدند. به اضافه شمار دیگرانی که در این لحظه اسم شان در ذهنم نیست.

مشتی ابول نگاهش به مردم و زندگی بود. برای او هیچ چیزی بالاتر از این نبود که در میان مردم، با مردم و همدرد و همصدا با خواست ها، آرزوها و امیدهای آنان باشد. از زندان که بیرون آمدیم تا زمانی  که در لاهیجان بودم همیشه با هم بودیم. او می‌دانست که من مشی مسلحانه را در زندان مردود دانسته و خیلی وقت است  دیگر اعتقادی به آن ندارم . مشتی ابول از این رویکردم دلشکار بود و حرف که پیش می آمد، شماتت و سرزنشم می کرد.او به سنن قهرمانی و از جان گذشتگی های چریک ها متکی و مفتخر بود،اما به رغم این حقیقت، با واقعبینی خاص خود، در متن زندگی و بستر جوشندۀ جامعه، مصالحه جو و خواهان همزیستی، سلوک و مدارا بود.

 تا آنجا که می‌دانم ابول در تمام سالیان بعد از انقلاب چونان شخصیتی مستقل باقی ماند و اگر هم فعالیتی داشت در فاصله با تشکل ها بود. من در تمام این سالیان دراز تبعید و دور ماندن از لاهیجان و ایران، هیچ ارتباط مستقیم و مستمری با او نداشتم اما دورادور و با واسطه هائی؛ همیشه از حال و وضع وی با خبر بودم و پیام هائی – هرچند به ندرت – میان ما رد و بدل می شد. در تمام این سالیان در چشم من او رفیقی می‌آمد صبور و مجرّب و در تلاشی خستگی ناپذیر برای سازگاری و مدارائی که بهتر کردن زندگی و تغییر اوضاع و احوال در راستای بهینه شدن حیات اجتماعی – سیاسی در ایران را ممکن کند. من با شادمانی خبرهائی از این دست را دریافت می کردم، این است که از صمیم قلب می‌خواهم بگویم و بنویسم که مشتی ابول در همه حال و در تمام این سالیان دراز  سرمشق من بوده است.

 یاد و یادمان ابول همچون هوای پرطراوت روح نواز و زندگی آفرینی مرا در بر می‌گیرد و در این فصل سرد چپ که سخن ها به کردار بازی است و در این سرمای دروغ و فریب سیاست کاران که نقاب هاشان را تازه می کنند، بله! مشتی ابول به من سرزندگی و نشاط می بخشد. بخاطر دارم در حیاط گردی های بند ۶ زندان قصر، من و ابول، بازو در بازوی همشهری مان؛ حسن ضیاء ظریفی، حوض کوچک حیاط بند ۶ را دور می زدیم و در خیال دوره می‌کردیم نوجوانی هایمان را؛ گشت می‌زدیم دور استخر مصفای لاهیجان و در دامنۀ شیطان کوه می آرمیدیم!  مشتی ابول، نوازشگر اشاره می‌کرد به حسن؛ اون خوشگل ها را می‌بینی! می خواهند بروند سینِما استخر! ببین چه اندازه با ناز و غمزه راه می روند… و قاه قاه سه نفری می‌زدیم زیر خنده. تابستان‌ها حیاط خوابی که می رسید، سه نفری پتوهامان را کنار هم می انداختیم و بی سر و صدا، شوخی خنده می‌کردیم. حسن ستاره‌های آسمان را می‌شمرد  و گپ و حرفهائی می‌زد که خنکای ساحل دریا چمخاله را روی صورت مان حس می کردیم . پیش می‌آمد مشتی ابول قرار شب فردا را می گذاشت که برویم «لقمه» نان لوبیا بخوریم و چند گیلاس ودکای چاب زرد رضائیه را بزنیم بالا! من و حسن نیم خیز رو به مشتی ابول پنجه هامان را به پنجۀ مشتی ابول می سائیدیم، یعنی موافقیم و هر سه چشم در چشم هم می گفتیم؛ به سلامتی می زنیم بالا !   

  ج – ط

  جمعه- ۱۴ خرداد ۱۴۰۰ 



https://akhbar-rooz.com/?p=115363 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
غلام سفيدكوهى
غلام سفيدكوهى
2 سال قبل

درود بر گردانندگانِ اخبار روز،

هنوز آخرین پُست مرا مربوط به این لینک در موردِ بیربط بودنِ اولین پاسخِ م. فروتن به اولین اظهار نظر بنده به نوشته آقاى طاهرى پور را درج نکرده اید. و نگفته اید که چرا.

لذا حق خود میدانم که بپرسم چرایىِ آنرا تا بشود دلیلى براى احیانن اظهار نظرهاى آتى ام در رابطه با نویسنده این لینک و یا لینک هاى دیگر.

اضافه کردنِ جملهء “پوزش بابتِ ویرایش نکردن این نوشته” در آخرین پُستم به معنا نبود که نشر نشود.

عدم پاسخ قانع کننده از طرف شما را اینطور میفهمم که دیگر نباید اظهار نظر کنم.

زنده باد شَک به دانسته هایمان و زنده باد به هر لحظه نوسازى و متمدنانهء و انسانى کردنِ آنها.
خندان باشید

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 سال قبل

در هر بازه زمانی وقتی استبدادی حاکم است ،
در تضاد با استبداد مبارزانی بوجود می آیند؛
این مبارزان در بازه های تاریخی بعدی
اگرچه تند روی هایی داشتند اما
ارج و احترام خودشان را دارند و مورد احترام نسل های بعدی هستند و خواهند بود.
اینکه نسل های بعدی بخواهند با آن مبارزانی کینه ای برخورد کنند نسل بعدی فقط خودش را به زیر پرسش می ببرد.
نسل های بعدی فقط می توانند بگویند روش مبارزات آن مبارزان قبلی در شرایط فعلی کارائی ندارند باید روش مبارزاتی دیگری را پی گرفت

غلام سفيدكوهى
غلام سفيدكوهى
2 سال قبل

آقاى طاهرى درود بر شما،
خواستم خدمتان عرض کنم که بهتر نیست شما و امثالِ شما صادقانه اعلام کنید که از ابتدا وارد یک آدرسِ اشتباهى شدید و کُلى ضرر بخود و دیگران و آنها که فدایى را در پاسخ به نیاز لحظه(اخته شدنِ حزب توده و ذوب شدنش در اجراى سیاست خارجى شوروى کیش مات شده در مقابل سرمایدارى جهانى)ایجاد کردند، زدید/میزنید؟
تجربه نشان داده که قطعن روشِ زنده یاد “مشتى ابول” از شلوغ کارى هاى چند دهه اخیر شما/امثال شما بهتر بوده است.

م .فروتن
م .فروتن
2 سال قبل

۴۲ سال از سرنگونی حکومت برآمده از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گذشت.
به قول زنده یاد احمد شاملو لگدی که مردم به ماتحت شاهدوستان زدند چنان دردی آورده که هرگز فراموش نمی کنند و به بهانه های مختلف این جا و آنجا داد و قال می کنند.
حالا حکایت شماست.
مبارزه با دیکتاتوری محمد رضا شاهی توسط تمام نیروها درست بود و دوره ای از پروسه ی گذار به حاکمیت مردم.
شکست آرمانهای مردم بعداز ۲۲ بهمن توسط حکومت واپسگرای ولایت فقیه ذره ای از حقانیت مبارزه مردم و نیروهای سیاسی علیه حکومت شاه کم نمی کند.
به همین دلیل مردم به مبارزه و مقاومت علیه دیکتاتوری مذهبی از فردای انقلاب شروع کردند که می بینید که چگونه این حکومت را نیز مثل حکومت شاه در تنگنا گذاشته اند.
مشکل شما چیست؟
فکر می کنید به حمله کردن به مبارزان دو حکومت دیکتاتوری می توانی برای شاهدوستان طرفدار دست و پا کنی؟
مبارزه علیه دیکتاتور ها در هرکجا و هر زمان درست ست.
دفاع از دیکتاتوری حکومت گذشته و فعلی ننگ آور ست.

غلام سفيدكوهى
غلام سفيدكوهى
2 سال قبل
پاسخ به  م .فروتن

م. فروتن! لطفن دقت کن و نوشتهء مرا دوباره بدونِ خشمِ کور بخوان.
با این بى دقتى و بى ربط به محتواى نوشته ام هم آقاى طاهرى پور و هم جاوید شاملو را روسفید کردى.

م .فروتن
م .فروتن
2 سال قبل

بهتر است شما تاریخ معاصر را بخوانید.
در سال ۵۱و ۵۲ که در اوین و قزل قلعه با زنده یادان طاهرپرور، شکراله پاک نژاد ، مهران شهاب الدین ، سعید مشعوف کلانتری ، آصف رزم دیده ومحمد زاده …… هم بند بودیم
خبر آمد که حکمت جو و هوشنگ تیزابی زیر شکنجه شهید شدند و ما در زندان قزل قلعه که عمدتا طرفدار مجاهدین و فدائیان بودیم برای بزرگذاشت آنها در جمعه شبی که دور هم جمع می شدیم مراسم گرفتیم.
ده ها جریان مخالف حکومت دیکتاتوری وجود داشت و این حرفهای شما ربطی به مبارزان آن حکومت در میدان و زندان ندارد.
بعداز انقلاب هم برای حکومت فرقی نداشت که مخالفش شاهی باشد یا قطب زاده یا مجاهد و فرقان یا تمام کسانی که از فردای انقلاب علیه حکومت دینی مبارزه را شروع کردند یا بتدریج به جبهه ی مخالفان پیوستند. حزب توده وسازمان اکثریت نیز بعداز سرکوب های ۶۱ به جبهه مخالفان پیوستند.
حالا اگر در این پروسه ۴۲ ساله عده ای از جریانات مختلف آشکار و پنهان از حکومت جنایتکار پشتیبانی کرده اند به شما این حق را نمی دهد که در اینجا با کلی گوئی مبارزات دیگران علیه حکومت را نادیده بگیرید و به نفع دو حکومت تبلیغ کنی.
اکثریت مردم هم در ۲۲ بهمن خیال می کردند وارد دور ه ای جدید و زندگی بهتری خواهند شد.
بسیاری از نخبگان هم چنین تصوری داشتند.
زندگی ثابت کرد که غفلت بزرگی صورت گرفته ست.
حالا حرف شما چیست ؟
مردم و کسانی که از حکومت کم و بیش حمایت کردند و یا دیر تر فهمیدند حکومت جنایتکار و اصلاح ناپذیر ست را باید سرزنش کرد ؟
یا تمام نیروهای را علیه برکناری حکومت تشویق و بسیج کرد؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x