سیاست چیست مگر داشتن داعیه و ارایه آن و پذیرش مسئولیت صریح در قبال پیشنهادی که عرضه میشود؟ سیاست، عمل مشخص به سخن معین و به چالش کشیدن سیاست آلترناتیو و نقد سیاستی دیگر است. اینکه گفته شود هم این سیاست حق دارد و هم آن سیاست و نیز اینکه همه برنده شدیم یا همگی بازندهایم نشان از نوعی سرگشتگی دارد! این نوع کلی گفتنها اگر هم موجب گیج سری و تولید ابهامات نشوند که میشوند، دستکم کمکی هم به روشن کردن صحنه نمیکنند. اصولاً وقتی نتوان در مواجهه با نتایج یک سیاست، برندگان و بازندگان را شناسایی و داوری کرد، ورود در سیاست هم بی معنی است!
چیز چندانی رخ نداده است؟!
پردههای پی در پی نمایش رسوای حکومتی و نیز نتیجه از پیش معلوم این “انتخابات” فرمایشی، بقدری روشنگر صحنهاند که نیازی به تفسیر ژورنالیستی آن احساس نمیشود. در همین زمینه انصافاً تا اینجا هم کم نگفتهاند. آنچه در این رابطه لازم است همانا رفتن به کنه موضوع و واکاوی ژرف پس زمینه و پیامدهای رخداد عدم مشارکت در چنین ابعاد ملی است. این پشت کردن دامنگستر به برنامه حکومتی را باید نقطه چرخشی مهم در سپهر سیاسی ایران ارزیابی کرد و به شناخت چیستی واقعه روآمده برخاست. امید که مباحث در باره انتصابات صورت گرفته چنین جهت و عمقی به خود بگیرند.
قصد قضاوت پیرامون نتایج این “انتخابات”، برندگان و بازندگان و حد باخت و پیروزی هر یک از بازیگران صحنه را نداشتم و ذهنم بیشتر مشغول پسامدهای آن است. اما وقتی آدمی میشنود و یا میخواند که در رابطه با این “انتخابات” سخن از “همه برنده شدند” و یا برعکس “همگی باختند” میرود و یا با آدرس دادنهایی از نوع ناکجاآبادی مواجه میشود، سکوت را غیرجایز و بی معنی مییابد! چنین قضاوتهایی یعنی اینکه چیز چندانی رخ نداده و کشاکشهای کلان جاری در کشور خیلی هم مهم نیستند. این نوع برخوردها، جز کور کردن دریچه جهت فهم جوهر تحولات نیست و طرفه اینکه عموماً هم از درون طیف موسوم به اصلاح طلبی محافظه کار آب میخورند.
هم ادب نقد و هم نقد رفتار!
جا دارد بگویم که مشابه و هم جنس با اینها را در بحثهای جاری میان شبکههای جمعی نیز شاهد هستیم که در انها گاه نقد رفتارهای سیاسی تحت الشعاع رعایت ادب نقد قرار میگیرد! احترام به حقوق نظر مخالف و عمل به فرهنگ نقد گرچه بسیار ارزشمند است و خوشبختانه در مناسبات سیاسی ما ایرانیان هم رو به رشد دارد، اما این اگر بخواهد از شفافیت نقد مضمونی بکاهد و موجب کوری سوگیریهای سیاسی شود فقط به درد تعارفات سنتی میخورد و بس. باور به پلورالیسم با رویکرد گریز از چالشگری و در شکل موضع گیری ناروشن، چیزی جز دور زدن سیاست ورزی میدانی نیست.
آخر سیاست چیست مگر داشتن داعیه و ارایه آن و پذیرش مسئولیت صریح در قبال پیشنهادی که عرضه میشود؟ سیاست، عمل مشخص به سخن معین و به چالش کشیدن سیاست آلترناتیو و نقد سیاستی دیگر است. اینکه گفته شود هم این سیاست حق دارد و هم آن سیاست و نیز اینکه همه برنده شدیم یا همگی بازندهایم نشان از نوعی سرگشتگی دارد! این نوع کلی گفتنها اگر هم موجب گیج سری و تولید ابهامات نشوند که میشوند، دستکم کمکی هم به روشن کردن صحنه نمیکنند. اصولاً وقتی نتوان در مواجهه با نتایج یک سیاست، برندگان و بازندگان را شناسایی و داوری کرد، ورود در سیاست هم بی معنی است!
نیروی تغییر، برنده واقعی
برنده اصلی این “انتخابات” طیفی است متشکل از نیروی تحریم، عدم مشارکتیها و رای باطلیها که مهر خود را بر این برنامه حکومتی کوبیدند و در مبارزه کلان میان جامعه و جمهوری اسلامی افقی تازه گشودند. اقدام این طیف – صرفنظر از اقلیت بسیار کوچکی از آن که در مقوله بی تفاوتی میگنجند – در اساس از آگاهی و شعور و بلوغ سیاسی برمیخاست و از تصمیمی که پشتوانهاش اراده برای تغییر است. مجموعهای که، در برابر زور و ارعاب و وعده و فریب حکومت ایستاد و “نه!” بزرگ از دل خود بیرون داد. حتی اگر قرار باشد آمار دروغ حکومت را مبنا قرار دهیم، در روز ٢٨خرداد ١۴٠٠ بیش از ۶٠ درصد حائزین شرایط دست رد بر سینه حکومت زدند.
حال آنکه در طیف مقابل یعنی رای ایجابی، گذشته از رای سازیها و رایخوانیها در اینجا و آنجا، و نیز بازی گیج کننده قرار گرفتن همزمان پای چند نوع “صندوق”، تمهیداتی چون تطمیع و تهدید نقش بسیار جدی در تولید رای داشتند. در مواجهه دو طیف رای و غیر رای این “انتخابات”، مبارزه سیاسی در ایران عملاً به نوعی از رفراندم فراروئید و در آن نیروی اجتماعی خواهان تغییر قد برافراشت و شکفت. این پیروزی، لحظهای از مسیر گذار است که آثار خود را در آینده سیاسی نزدیک، بیشتر و روشنتر نشان خواهد داد.
بازنده بزرگ!
آنی که شکست اصلی را در این “انتخابات” نصیب برد، خود جمهوری اسلامی بود! خامنهای البته در محدوده لحظه جام پیروزی سرکشید و توانست برنامه خود برای نشاندن یک فرد دست آموز بر اریکه ریاست قوه مجریه را مو به مو به اجراء نهد، اما چنین فتحی فقط به بهای بیشترین انفراد نظام در قبال جامعه و گسیختگی فزونتر در صفوف خود حکومتیها ممکن بود و حاصل شد. با این بازی سیاسی جمهوری اسلامی گام باز بزرگتری در جهت اتکاء بر سرنیزه به جای حمایت اجتماعی برداشت که این، برای هر حکومتی، شتابگیری سوی نیستی است.
جمهوری اسلامی اکنون خود را در کراهتی چون آیت الله قاتل به تماشا نهاده که هم با پرونده سیاه در سطح بین المللی روبروست و هم با بدنامی و ننگ جاودانه در سطح جامعه ایران و مظهری از جهالت و بیرحمی. بعلاوه ولایت اینک بی پردهتر و بیواسطهتر در برابر جامعه قرار دارد و به ناگزیر بر او شکستن طلسم گریز از مسئولیت تحمیل خواهد شد. شکاف مردم و حکومت سرعت گرفته و با تنگتر شدن حلقه محاصره مدنی ولایت، مسیر گذار از جمهوری اسلامی هموارتر شده و راس نظام خود را تنهاتر خواهد یافت. شکست نظام در قبال تحریم ١۴٠٠ جامعه، در چشم انداز شفافتر رخ خواهد نمود.
بزرگترین بازندگان!
اصلاح طلبان، نه فقط ناکام بزرگ این بازی بودند که با رفتن به پای خود در دامگه ولایت، باقیمانده اعتبار هنوز داشته را نیز باختند. جز مهندس موسوی و تعدادی از فعالان اصلاح طلب که حاضر نشدند با داو گذاشتن حیثیت خود پای صندوقهای حکومتی چمباتمه زنند، سران و اکثر گردانندگان این جریان با در پیش گرفتن گزینه تحقیر شراکت بی جیره و مواجب در انتصابات ولایی، در سرازیری استمرار طلبی شیرجه رفتند. آنها به خیال آچمز کردن حریف به میدان آمدند اما با پاسخ گرفتن بیشترین آچمز شدگی تاریخی نتوانستند حتی ۵ درصد از کل صاحبان حق رای را حائز شوند. این یعنی، به صدا درآمدن ناقوس مرگ سیاسی آن به عنوان یک جریان نافذ و تجزیه اجتناب ناپذیر آن بیشتر از قبل.
“انتخابات” ١۴٠٠ فقط شکاف شکل گرفته از مدتها قبل میان رهبری این جریان با پایگاه اجتماعی از دست دادهاش را تعمیق نبرد بلکه شکاف را در گسست قطعی از همدیگر تثبیت کرد. رفتار محافظهکاران جریان اصلاح طلبی که وجه غالب آن را تشکیل میدهد، نشان داد که بیشترینه آنان تا کجا گره خورده با حفظ و بقای نظام هستند. واکنش بجایی که بدنه اجتماعی قبلاً دلبسته این جریان در برابر رهبری آن از خود بروز داد، انشقاق در اصلاح طلبان را تسریع خواهد کرد که این خود، نیاز مبرم جنبش تحول خواهی در ایران برای عبور از این نظام است.
و بیشترین بازندگی اما از آن نگهداران نظام بود!
بزرگترین بازندگان این ماجرا، ان دسته از اصلاح طلبان برون ساختاری بودند که به عنوان اصلاح طلب “چپگرا” و سکولار نه فقط از هیچ ترفند و اتهام زدنی علیه سیاست اپوزیسیونی تحریم باز نایستادند بلکه با ترک حتی بی رمقترین مواضع اپوزیسیونی خود، به تمامی در میدان حکومت رقصیدند. آنانی که، در جریان این بازی حکومتی انواع تناقضات از خود را به نمایش گذاشتند و به هر ریسمان در این مسیر پر نوسان چنگ زدند. هر پیشگویی کردند خطا از آب درآمد و بارها و بارها هم کیش مات شدند.
اینان با دچار آمدن به ورشکستگی سیاسی که البته چیزی جز بازتاب شکست سیاسی جمهوری اسلامی نیست، اینک در فرجام شوم خود سر از فروپاشیدگی سیاسی درآوردهاند. واقعیتی اجتناب ناپذیر در انتهای مسیری که برگزیدند و تاختند. تتمه پرونده اپوزیسیونیشان بسته شده و اکنون با آویختن مدال ورود در سیستم بر سینه، ماراتون دیرینه را به آخر خط رساندهاند. بزگترین آسیبی که این اقلیت محض به چپ ایران زدند و میزنند، در آنست که به راستگرایان مخالف جمهوری اسلامی میدان دادهاند تا با نواختن از لحاظ سیاسی توجیه پذیر اینان، تصفیه حساب راست اجتماعی با جنبش چپ را پیش ببرند!
نیکخواهی فقط به ضرب نقد مستمر!
به بیداری استمرار طلبان اعم از دین محور متعلق به سیستم و یا سکولار چشم انتظار پذیرفته شدن در سیستم، امید چندانی نیست و دستکم نه حالا حالاها. ولی این نباید باعث شود که نیروی تحول، آرزوی نیکخواهانهاش برای به خودآمدن کسانی از اینان را از دل و سر خویش بیرون نهد. اگر در میان اینها بخشی دانسته و بخشی نادانسته رسالتی جز شکاف افکنی در جبهه گذر از جمهوری اسلامی روی دست نگرفته و هنوز هم گام زنان در خدمت “اصلاح نظام”، “تغییر در حکومت” و “تغییر رفتار رهبری” این نکبت از دوش خود بر زمین نمینهند، نیروی تحول خواهی اما نباید به مقابله به مثل برخیزد.
نیروی باورمند به گذار و کوشا در این راه لازم است بر تعهد خود به تجمیع قوا برای گذار از جمهوری اسلامی به موقعیت سکولار دموکراسی عمل کند و در وفاداری به چنین رسالتی، از خود پایداری و بردباری نشان دهد. این نیکخواهی اما به ویژه برای ما چپها و برای ما جمهوریخواهان سکولار دمکرات، فقط و فقط از راه نقد سیاسی مواضع انحرافی و سقوط کرده در چاه نظام میگذرد و نه تعارفکردنهای بی مصرف درون و برون محفلی. تنها و تنها از راه تصفیهها و جذب همزمان. آری، صف بندیها روشنتر میشوند و این امر نیک باید به دقت و صمیمیت پاس داشته شود. لازمه آن نیز نه طرد هر خطاکار بلکه روشنگریهای بیشتر برای نشان دادن خطا بودن راه به مستعدهای خطاپذیر و دعوت از آنها برای پیوستن به مبارزه در راه درست است.
بهزاد کریمی – ٢٩ خرداد ماه ١۴٠٠ برابر با ١٩ ژوئن ٢٠٢١
آقای کریمی عزیز
شما بعنوان مبارز برجسته آزادی و مدافع همیشگی اعتبار فدایی و چپ در ایران، نمی توانید نسبت به سرنوشت سازمان اکثریت، که سالهای مدید پرچم و اعتبار آنرابرافراشته نگه داشته اید، بی تفاوت باشید و آنرا “جریانی که دیگران سازمان شما معرفی می کنند” بنامید.نقش شما و دیگر دوستان تان در سازمان اکثریت ، بعنوان نیروی اصلی و عمده ، در روند وحدت و تشکیل حزب چپ قابل ستایش بسیار است. اما اکنون مثله شدن اعتبار اکثریت در صحنه سیاسی کشور می تواند برای شما دردناک باشد. به نظر من شما و همه فعالان سالهای تلخ وشیرین بایستی در تعیین سرنوشت اکثریت شریک باشید و آنرابه عده خاصی واگذار نکنید.
اظهار نظر دوستداران اکثریت و حزب چپ در ایران درباره سرنوشت سازمان می تواند بسیار مفید باشد چنان که مادران فدایی در ایران چنین کردند. مشارکت همه فعالان دیروز و امروز اکثریت در تعیین سرنوشت بزرگترین سازمان چپ و عدالت خواه کشورمان می تواند تعیین کننده باشد تا از مخدوش کردن اعتبار آن توسط عده ای خاص جلوگیری شود. باشد که مبارزه عدالت خواهانه و آزادی جویانه در ایران در طیف رنگارنگش پایدار و برافراشته بماند.
جناب علی آزاد ،
روی سخن شما با آقای بهزاد کریمی ست. ولی حتما انتظار دارید که خوانندگان هم در این رسانه ،نظر خود را راجع به مطلب شما بنویسند.
۱. اعتبار فدائی از مبارزات تمام کسانی که در حکومت تمامیت خواه پادشاهی تحت نام «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران » مبارزه کردند و جان شیرین خود را در این راه گذاشتند و یا در زندانها تا آخر پای آرمان های خود ایستادند نشات گرفت.
به همان اعتبار بعداز انقلاب به بزرگترین سازمان چپ تبدیل شد.
۲.به دلایل زیادی «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران » از همان روزهای بعداز انقلاب با مشکل رهبری روبرو بود. کادرها و اعضای باقی مانده از خانه های تیمی ویا آزاد شده از زندان ها و …. آنقدر محدود بود که قادر به احاطه و رهبری هزاران نفر هوادار که بعداز انقلاب به سازمان پیوسته بودند را نداشت.
۳. موضوع گرهی و اصلی رهبری اختلاف نظر آنها نسبت به مشی مسلحانه ، حکومت اسلامی ، دولت موقت و جنبش های دموکراتیک واقعا موجود و………در بهار آزادی بود.
۴. همراه با تلاطم ها و پس لرزه های طبیعی جامعه بعداز انقلاب ، حکومت اسلامی ، دولت موقت و شورای انقلاب ، قادر به پاسخکوئی و تصمیم گیری مفید و سازنده برای مردم نبودند.
از همان بدو تاسیس جمهوری اسلامی، رهبران مذهبی در در نهایت نخوت و تحجر با دگر اندیشان برخورد کردند و با شعار های مبتذل و در کمال ناباوری به فحش و فضیحت متوسل شدند.
۵ـ واکنش گروههای سیاسی شمول «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» نسبت به اعمال طرفداران جمهوری اسلامی در سراسر کشور متفاوت بود ولی هیچ یک برنامه ای مناسب برای هدایت جنبش های اجتماعی نداشتند.
کانون های پر التهابی در مناطق حساس کشور مثل تهران ، کردستان ، آذربایجان ، خوزستان ،ترکمن صحرا و… به دلایل مختلفی وجود داشت در بسیاری مورد اسلحه حرف اول را می زد.
انشعاب اول در سازمان شکل گرفت ولی چندان سرو صدائی نکرد( اشرف دهقانی و یارانش)
بعداز اشغال سفارت آمریکا اختلاف نظرهای رهبری سازمان نسبت به خمینی و حکومت آشکارترشد و ترک های انشعاب های بعدی هویدا شد. بعداز تعطیل دانشگاه ها برای انقلاب فرهنگی انشعاب اقلیت و اکثریت کلید خورد. بعدا سازمان اکثریت به حزب توده نزدیک شد که قبل و بعداز آن انشعابات دیگر را دربر داشت .
مواضع بغایت ارتجاعی سازمان اکثریت در سال ۶۰ ، موسوم به «شکوفائی جمهوری اسلامی » و همسوئی با کودتا گران برای یرکناری دکتر بنی صدر اولین رئیس جمهور حکومت اسلامی و حمایت از سرکوب خونین مخالفان حکومت ارتجاعی از پیشانی تاریخ پاک نخواهد شد.
آقای علی آزاد !
با این زمینه ی اسفناک ، شما چگونه به آقای بهزاد کریمی می نویسید:« نمی توانید نسبت به سرنوشت سازمان اکثریت، که سالهای مدید پرچم و اعتبار آنرابرافراشته نگه داشته اید، بی تفاوت باشید ..»
دوست عزیر بنده به عنوان کسی که در سازمان اکثریت فعال بوده و در زیر و بم انشعابات با اکثریت همراه بودم بعداز حملات سال ۶۵ از سازمان کناره گیری کرده و در سالهای مهاجرت نیز فقط روابط دوستانه ی خود را با تمام زندانیان سیاسی حکومت شاه حفظ کرده ست.
عمیقا از وقایعی نادرست و واکنش های عجولانه که بعداز انقلاب همه بنام فدائی نشان دادیم متاسفم . و بیش از همه از فدائیان اکثریت که خود در آن فعالیت داشتم انتقاد دارم.
بر خلاف نظر شما ما همه به اعتبار جنبش فدائی در قبل از انقلاب و چپ ایران لطمه ی جبران ناپذیر زدیم.
متاسفانه نه سازمان اکثریت و نه دیگر گروهها که بعداز انقلاب از سازمان چریکهای فدائی خلق ایران یا سازمان اکثریت جدا شدند نیز حاضر به پذیرش انتقاد نسبت به عملکرد های درونی و بیرونی خود نیستند و هریک خود را «میراث» جنبش فدائی خلق در قبل از انقلاب می دانند. که بسیار نادرست ست.
حزب چپ ( فدائیان خلق) فقط بخشی از نیروهای فدائی را در بر می گیرد که عبارتند از بخشی از سازمان اکثریت ، بخشی از سازمان اکثریت جناح چپ ، بخشی از سازمان اکثریت ـ شانرده آذر، بخشی از فدائیان اقلیت ، و…..
بدین ترتیب بخشی دیگر از تمام نیروهای فوق الذکر و فدائی حاضر به پیوستن در حزب چپ نبوده و نیستند.
علاوه بر اینها گروه های دیگر از جمله یاران اشرف دهقانی در این پروسه نبوده اند. از همه جالب تر دوستان مهدی سامع می باشند که با شورای مقاومت و سازمان مجاهدین پیوند خود را تا امروز حفظ کرده اند.
به نظر نگارنده بیش از همه ی راهیان جنبش فدائی ، کسانی که هنوز با نام سازمان اکثریت به حمایت از حکومت فاسد و جنایتکاراسلامی ادامه می دهند به اعتبارجنبش فدائی لطمه زده و میزنند.
این به معنی چشم پوشی از خطاها و اشتباهات دیگر راهیان فدائی بعداز انقلاب نیست.
حفظ این گروههای بعداز انقلاب مهم ست یا احیای اعتبار راهیان واقعی جنبش فدائی قبل از انقلاب؟
توضیحات جناب صدری در باره «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران » آدم را به یاد جبهه ملی و سرنوشت ظاهرا مشابه آن و فعالیت گروه های دیگر می اندازد. اگر چنین باشد پس لابد ” از ماست که بر ماست”.
درود بر شما ، سخت از غیبت طولانی جنابعالی در اخبار روز نگران بودم .
خوشحالم که دوباره نوشتی
مواظب خودت باش.
جناب صدری, با تشکر از لطف و یاد آوری, “آشنا داند صدای آشنا”. اما اینکه چرا «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران », جبهه ملی و گروه های دیگر سرنوشت ظاهرا مشابهی داشته اند و حوادث تاریخی دیگر, برای “من” معمای بزرگیست. میدانیم پاره بزرگی از فرهنگ ما برپایه رهائی از “مائی و منی” استوار و “حقیر” و “بنده” جهت پرهیز از ذکر “من” ابداع شده اند, ولی در عمل می بینیم که اکثر قریب به اتفاق ما, همه “من”یم و نیم”من” نادر می باشد. گاهی نیز صد”من” میشویم, مانند آن مگالومانیاک “خدا بیامرز” که “این خر ها چه میدانند؟”.
اما همین مردم در صد و چند سال گذشته, جنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ۵۷ را به وجود آوردند و بسیار حوادث دیگر. آیا ما همان مردمیم ؟ جادو شده ایم؟ ظاهرا چنین است و می بینیم که دین سازمان یافته “Organized religion” در بسیاری از نقاط دیگر دنیا نیز سر بر افراشته است. بهر حال گذر زمان بر حال و احوال شخص تاثیر میگذارد که “بنده” را نیز شامل میشود که حتی قادر به حل این معما هم نیستم . با تشکر مجدد.
نه گویان و رای بی رای گویان و نتیجه کارشان و برنامه ی بعدیشان
——–
در نظر قبلی تلاش داشتم روند مهندسی شدن برای برکشیدن فردی به نام رئیسی با پیشینه جنایتکاری و چپاولگری اموال کشور در امپراطوری مالی《امام رضا 》در خراسان و حمایت از چپاولگری باندش در مقام قضائیه اش را مختصرن بیان کنم؛ گروهی از خوانندگان نظر، با منفی دادن و یا پاسخ دادنِ نوشتاری عکس العمل اعتراضی خود را نشان دهند که برای تکمیل نظر قبلی و یا بیان مطلب با بیانی دیگر نکاتی را می آورم:
با توجه به نوع حکومت که با آزادی و دمکراسی سازگاری ندارد بل کینه ای هم نسبت به این مفاهیم و تحقق آنان دارد و با توجه به ساختار انتخاباتی که فیلتر های خاص جانبدارانه ای را در این نظام انتخاباتی جا سازی کرده است، تمام انتخابات با مهندسی همراه بوده و خواهد بود
با توجه به شرایط مردم و اقدامات و پتانسیل اعتراضی مردم،
این روش انتخاباتی وخود انتخابات ابزاری شده برای نشان دادن اعتراض مردم به عملکرد تصمیم گیران تا با این اعتراضات و این ابزار اعتراضی بتوانند هزینه زیادی برای گردانندگان و تصمیم گیران بوجود آورند که این هزینه ها ، عدم مشروعیت را برای حاکمیت تمامیت خواه پررنگ کرده و می کند و فرسایشی نیز در نیروها مزدور خاص حاکمیت نیز در پی داشته و دارد.
اما
روش مبارزاتی مردم در این انتخابات در اقدام سلبیشان بود؛
یک حس جمعی ملی به آنها می گفت کدامیک از گزینه مختل کننده برنامه های اقتدارگرایی است و کدام نیست.
اقتدارگرایی با توجه به اهداف و توانایی هایش یا عقب نشینی می کرد و یا تقلب آشکار و یا حتی سرکوب کودتا گرایانه ای را انجام می داد
که اوج تقلب آشکار و کودتا را برای احمدی نژاد انجام داد که اقدامش هزینه های زیادی بر انسجام اقتدارگرائی وارد کرد و….
اما با توجه به اهدافی که تمامیت خواه حکومت در پیش داشت روی فردی به نام رئیسی سرمایه گذاری کرد اما از آنجا که متوجه شد سرکوب برای برکشیدن این فرد جواب نمی دهد چون سرکوب در این نوع اعتراض مانند سال ۸۸ نیست هر سرکوب در این نوع اعتراضی ، به یک قیام ملی منجر می شود
پس برای برکشیدن این فرد آنهم بدون هزینه اینست
که هیجان انتخاباتی را ازباید بین ببرد و با همان حداقل شرکت کنندگان خودی و خاصش کاررا با تقلب به پیش ببرد و….
در این پروژه حاکمیت، بهترین ایده می توانست همین رای بی رای و نه گویی ها بود که باید پررنگ می شد که هدف رای بی رای اشان نیز تحقق یافت و نتیجه کارهم همانی شد که مهندسی کنان می خواستند و…
اما موضوع اصلی اینست:
رای بی رای گویان و نه گویا ن که اقدامشان ناخواسته در خدمت پروژه اقتدار گرایی بود بعد از این، در دنباله تاکتیک رای بی رای ایشان چگونه می خواهند عمل کنند
آیا این رای بی رای را فقط یک هویت مبارزاتی در نظر می گیرند که پُزش را بدهند که ما آن بودیم نه گفتیم
و یا علنی با هویت های مبارزاتی صادقانه پی گیر اهداف تحولخواهی خواهند بود که به آزادی و دمکراسی برسیم و…
البته آینده بیشتر این موضوعات را آشکار می کند که کی صادق و کی شیاد و ابزار دست اقتدارگرایی حکومت بوده و هست
در پاسخ یکی از دوستان در کامنت های پائین تر در این صفحه نوشتی :
” از سن و سال من گذشته که لباس ….. بپوشم تا به نان و نوایی برسم”
قبلا نمی دانستم سن و سالی از جنابعالی گذشته و از ادبیات جنابعالی تعجب می کردم و بحساب «کم تجربگی »می گذاشتم . البته دانش و معلومات اکتسابی ست و می بینیم که جوانانی بسیار مطلع تر از مسن تر ها هستند. بهر صورت فکر می کردم که از گذشته خبر نداشتی و ندیده بودی که مردم چه شرائط هولناکی را در حکومت های دیکتاتوری پشت سر گذاشتند.
بهر جهت ، شما که سن و سالی را پشت سر گذاشته اید باید بهتربتوانید تجربیات را با دانش خود در آمیزید و مسائل را نیز بهتر تجریه و تحلیل کنید.
چرا شما اصرار دارید این نمایش انتخاباتی که برای بار اول برگزار نشد . ولی بعداز این همه سال مردم با شرکت نکردن در آن کاری کارستان انجام دادند را دست کم بگیرید.
تمام جهان مردم ایران را تحسین می کند .
کاش ما از همان سال ۵۷ می دانستیم و می توانستیم از حق رای خود آگاهانه عیله برگزار کنندگان انتخابات نمایشی درست استفاده کنیم.
بجای متهم کردن این و آن به شرکت نکردن اکثریت واجدین شرائط توجه کنید .
با این وجود حق آزادی بیان و انتقاد ما محفوظ ست راه درازی در پیش ست.
با هر منطقی که دوست دارید بفرمائید مردم و مخالفان شرکت در این انتخابات چگونه باید عمل میکردند که
نتیجه انتخابات از این بهتر می شد ؟
در باره ی نقاظ ضعف و کمبود های این حرکت تاریخی بحث کنیم.
هم میهن گرامی سپاس از توجه به مطالب اینجانب.
خدمتتان عارضم، هم میهن آقای انواری بیتی از یک رباعی منسوب به خیام را کارپایه نظر نصیحت گونه خودشان قرارداده بود اما بیت دومش که تکمیل کنند مقصود بیت اول بود را در نظرش نیاورده بود که من بر اساس بیت دوم خواستم در پاسخ به نصیحت ایشان بگویم:
وقتی نوجوان و جوان بودم دنبال روش های فرصتدطلبانه نبودم که به نان و نوائی برسم دیگر در این سن وسال فرصت طلبانه دنبال روشی رفتن که به نان و نوا برسم ، شخصیت سوزی و مردم چپاول کن است که با فرهنگی که من و امثال من که با آن بزرگ شده اند سازگاری ندارد(گاهی آدم را مجبور می کنند چیز هایی که ربطی به موضوع ندارد مطرح کند با پوزش).
اما بحث من و امثال من اینست که ما با حکومتی سر وکار داریم که از یک پشتوانه تئوریکی خاصی برخوردار است که این پشتوانه تئوریکی بر کار پایه هایی قرار دارد که دروغ و نیرنگ و فریب است و گردانندگان تمامیت خواهش برای رسیدن به اهدافشان هر نوع خدعه ای را مجاز می شمارند.
گاهی ژست مبارزاتی و اپوزیسیونی
و یا روش مبارزاتی در خدمت خدعه خاص حاکمیت است؛
این نکته مهمی است که در مبارزه کردند با تمامیت خواهی حاکم بر کشور نیاز به توجه است.
شاد و تندرست باشی
کسی قابل سرزنش نیست. امثال من سالهای سال بدون کوچکترین قرابتی با اکثریت یا حزب چپ تلاش کردیم تأ تفاوت و تمایز دو سازمان مذکور را با فرخ نگهدار به دیگران توضیح بدهیم ولی با خرج کسی نرفت. عاقبت هم به زیان مرگبار میراث فدایی انجامید. دو مناظره آخر نگهدار و ملیحه محمدی پیش از انتخابات تقریبا جنون وار بود. حالا که حاصل ۲۰ سال تلاش اینها برای تغییر رفتار رهبری به ریاست یک جنایت کار بشری انجمیده، امیدوارم هم سازمانیهای پیشین از جمله آقای کریمی وارد گفتگوهای پلمیک و توضیح به تودههای مردم شوند.
نیاز گرامی با سلام. در زیر عین اطلاعیهای را که نزدیک به شش ماه پیش حزب ما در رابطه با آقای فرخ نگهدار انتشار داده بود مجدداً محض اطلاع شما و دیگر دوستان کنجکاو موضوع و موضع، خدمت همگان تقدیم میکنم:
اطلاعیه
بعد از انتشار مصاحبهی روزنامه «مستقل» با فرخ نگهدار، پرسشهایی در مورد رابطهی وی با حزب چپ ایران (فدائیان خلق) از جانب برخی از دوستداران حزب مطرح شدهاست. دفتر شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، بدین وسیله اعلام میکند که فرخ نگهدار عضو حزب ما نیست و مواضع وی ارتباطی با مواضع ما ندارد.
بدیهی است که مواضع حزب چپ ایران (فدائیان خلق) در اسناد، بیانیهها و اعلامیهها منتشر میشوند.
دفتر شورای مرکزی حزب چپ ایران (فدائیان خلق)
۱۸ دی ماه ۱۳۹۹ – ۷ ژانویه ۲۰۲۱
سپاس بسیار از توضیحتان. البته تصور میکنم شما هم موافقت داشته باشید که حضور ایشان و خانم محمدی، ولو به عنوان میهمان، در کنگره حزب چپ ایران برای من به عنوان یک ناظر نشان از نفوذ معنوی آقای نگهدار در این حزب است.
با سلام و سپاس از همه عزیزانی که در زیر این نوشته ابراز نظر کردهاند.
آقای مهرداد. محض اطلاع شما و صرفاً هم برای اینکه سخن دقیق گفته شود به اطلاعتان میرسانم که من از سه سال پیش عضو حزب چپ ایران (فدائیان خلق) هستم. حزبی که، تشکلی است محصول روند وحدت و اینجانب فقط در همین حزب فعالیت دارم. مواضع جریانی که شما آن را “سازمان شما” معرفی میکنید، ربطی به مواضع این حزب ندارد. در ضمن این “سازمان” موضع گیری رسمی پیرامون “انتخابات” نداشت تا در این رابطه مشخص به سنجش درآید. و اما هم سازمانی سابق من فرخ نگهدار، نه فقط با و در حزب ما نیست و رفتار سیاسی اش هیچ ربطی به حزب چپ ندارد بلکه آنجا هم که به خط مشی سیاسی در قبال جمهوری اسلامی برمیگردد درست در نقطه مقابل مشی این حزب ایستاده است. در رابطه با مقولاتی چون “جرات پاسخ گویی” هم وارد بحث نمیشوم. زندگی امر توزین کارنامه همه ماها را پیش میبرد. پاینده باشید
جناب کریمی،
ممنون از اینکه کامنت گذاشتید. در نوشته پایین به طور مشخص بین ۲ ویرگول نوشتم “اذهان ایرانیان.” من و امثال من از جزئیات تحولات سازمان اکثریت و حزب چپ اگاهیم. متاسفانه اکثر ایرانیان خارج کشور از نام فدائیان امروز فقط نگهدار را میشناسند، هر چند هم که این برداشت اشتباه یا از ناگاهی باشد. منظور اینست که فعالیتهای مخرب نگهدار در ۲۰ سال گذشته نام فدایی را خدشه دار کرده است. مردم ایران “حزب چپ” را نمیشناسند. به هر حال ممنون از توضیحات!
آقای کریمی بزرگوار
آیا هنوز وقت آن نرسیده که حزب چپ ایران به صراحت مواضع خود را در قبال دیدگاههای سیاسی آقای فرخ نگهدار مشخص سازد؟ ممکن است شما در پاسخ بگویید که ایشان عضو حزب چپ نیست. بسیار خوب. اما بسیاری و ازجمله خود شما میدانید که بسیاری از اعضای حزب چپ روابط مستحکمی با آقای نگهدار دارند و ایشان نیز نفوذ «معنوی!» در این حزب دارند. هم ایشان و هم خانم ملیحه محمدی، همچون سخنگویان جناحی از حاکمیت در جمهوری اسلامی، به طور مستمر در رسانههای پربینندهی فارسیزبان حضور دارند. آنان خود را چپ میخوانند. بهتازگی آقای نگهدار خود را فدایی خلق! میخواند. آقای نگهدار و خانم محمدی بهعنوان افرادی سیاسی میتوانند به جریان موسوم به اصلاحطلبان در حکومت جمهوری اسلامی باورمند و هواخواه آنان باشند. هیچ شکی در این مورد نداریم و حق طبیعیشان است که هواخواه جناح معتدلتر! حکومت اسلامی باشند. اما وقتی آنان در رسانهها خود را چپ و فدایی خلق میخوانند، آیا این اهانت به همهی سوسیالیستهای ایرانی نیست؟ چرا شما در این متن به جای اشارهی مستقیم به آقای فرخ نگهدار به شکل غیرمستقیم با اشاره به «نگهداران وضع موجود» ایشان را مورد انتقاد قرار دادهاید؟ این دوپهلوگویی و مبهمگویی از کجا ناشی میشود؟ چرا بهرغم همهی نقدهایی که به مواضع سیاسی آقای فرخ نگهدار میشود حزب چپ و فداییان اکثریت از محکومسازی مواضع ایشان و نیز صراحت کلام در خصوص این فرد خودداری میکنند. تأکید میکنم آقای نگهدار حق دارد طرفدار جناحی از حاکمیت اسلامی ایران باشد. اما علت عدم موضعگیری جریانهای سیاسی که به هر حال از سوی دوستان یا برخی دوستان ایشان هدایت میشود درقبال این مواضع چیست؟ آیا باید مانند شما در این مقاله دوپهلوگویی پیشه کنند و صرفاً به «نگهداران وضع موجود» بتازند. یا نه، یکبار هم که شده بهصراحت و در مقام یک حزب سیاسی با شفافیت تمام ارتباط خود با آقای نگهدار را برای چپ ایرانی مشخص سازند؟ امیدوارم به این کامنت پاسخ بدهید. تشکر
اکثریت قاطع مردم ایران نه تنها از بد وبدتر بلکه از اصلاح طلب واصول گراوحتی از این به بعد از انتخابات فرمایشی ونمایشی عبور کرده اند….لذا با توجه به پاسخ مثبت نسبت به فراخوان تحریم از سوی تمامی نیروهای آزادیخواه,دمکرات,سکولار,چپ وجمهوری خواه _میتوان حرکت بعدی مردم را جهت اعتراضات گسترده در ایران وهمه جای جهان جهت رسوا کردن و عیان نمودن ماهیت این رژیم جهل وجنایت بکار برد.
آقای کریمی،
وقتی صحبت از بازندگان انتخابات میکنید، آیا میدانید که سازمان شما هم، حد آقل در اذهان ایرانیان، یکی از آنان بود؟ وقتی صحبت از “نگهداران” نظام میکنید، آیا میدانید فرخ نگهدار که در جریانات مناظرات تلویزیونی به خاطر حمایت از انتخابات مورد تحقیر قرار گرفته بود عامدانه با نام فدایی نام سازمان شما را هم خدشه دار کرد؟ای کاش در سازمان شما هم کمی جرات پاسخ گویی به ادعاهای فدایی گونه نگهدار پیدا شود.
رای بی رای گویی و نه گویی هدفمند، یک جلاد به نام رئیسی و باند خاصش را رسمن بر اموال کشور حاکم کرد.
اما بعد از این،
رای بی رای گویان و نه گویان چه روشی را پیش خواهند گرفت:
آیا این رای بی رای گویی و نه گویی یک ماموریت هدفمند بوده است تا این فرد و باندش بدون هزینه برای حاکمیت انتصاب شود دیگر کار اپوزیسیونیشان تمام می شود و یا خیر بساط اپوزیسیونی فریبکارانه ای را طراحی می کنند؟
آیا نه گویی و رای بی رای گوی برنامه ای هوشمند بوده است و در اقدامات دیگری روش مبارزاتی مناسب پی گرفته خواهد شد تا باند چپاولگر جدید و باندهای چپاولگر دیگر از تصمیم گیری برای سرزمین ایران برای همیشه کنار زده شوند.
بگذریم
اما حکایت مهندسی انجام شده برای بر کشیدن این فرد و باندش چگونه می تواند باشد.
اگر بخواهیم بر روند مهندسی انجام شده نوری بیفکنیم که ببینیم چه بوده مختصرن می توان گفت:
در سال ۹۶ نزدیک به ۱۶ میلیون رای بصورت مشکوک برای این فرد تعریف می شود
طراحان مهندسی و مجریان آن
این شانزده میلیون را کارپایه اقدامات بعدی قرار می دهند در اقدامات مهندسی اشان چند کار اجرائی را در دستور کارشان قرار می دهند:
۱- چون اقدامات فساد آلود و چپاولگر رئیسی و باندش در امپراطوری مالی امام رضا پرسش برانگیز شد
او را از آنجا بر می دارند و هم برای اینکه از خاطره حذف نشود و هم اهدافی را پی بگیرد او را مجددن به قوه قضائیه می برند و رئیسش می کنند اهدافی که باید در ریاستش بر قوه قضائیه انجام می داد اینها بودند:
-اقداماتی در حمایت از باند فساد وابسته به خودش انجام دهد
هدف بعدی اش دولت مستقر که رقیبشان بود با چالش مواجهه کنند
و هدف آخر، چند اقدام نمایشی اصلاحی انجام دهد اما چون این فرد ماموریتش و خصلتش به نمایش های اصلاحی نمی خورد این اقدامات اصلاحیش طنزی شد اما دو هدف دیگر را انجام داد یعنی دولت مستقر را اذیت می کرد و پرونده های فساد باندش را با حداقل پی گیری به پیش می برد.
۲- اقدام دیگر طراحان مهندسی بر کشیدن این فرد، فلج کردن دولت مستقر بود(دولت روحانی)
که در این مورد بعدن آشکارا بیان کردند که دولت سایه ای را تشکیل دادیم تا بکمک مجلسی که بدست گرفتیم اقدامات دولت را مانع کنیم که باید گفت فلج کردن دولت مستقر را خوب انجام دادند.
۳- اقدام مهمتر طراحان با توجه به تجربیاتی که داشتند این شد:که هیجان انتخاباتی را کنترل و یااز بین ببرند تا بتوانند با همان کارپایه ۱۶ میلیون تقلبی سال۹۶ با تقلبی دیگر در ۱۴۰۰و بدون هزینه هایی که ممکن بود برای اعتراضات احتمالی بدهند این فرد را بعنوان فرد پیروز معرفی کنند.
برای اجرای از بین بردن هیجان انتخاباتی یک رای بی رای و نه گوئی کلی به نظام راه انداختند و توانستند جامعه را بسمت عدم فعالیت در انتخابات ببرند که در این اقدامشان بسیارموفق شدند که در نهایت، رای گیری برگذار شد در شرایط ارعابی که منجر به
یک توافقی شد و با رای سازی تقلبی رای نزدیک به همان ۱۶ میلیون برای رئیسی او را بعنوان فرد منتخب در دور اول معرفی کردند و جشنی را گرفتند.که طراحان مهندسی دیدن نه اعتراضی شد و نه برای این مهندسیشان هزینه ای دادند و این پروژ برای آنان به خوشی و میمنت عملی شد و…
اما پرسشی که مطرح است:
این رای بی رای گویان و نه گویان خاصی که در این مرحله بصورت مشکوک فعال شده بودند دانسته وارد بازی اینها شدند و یا نادانسته.
فهمیدن این موضوع برای آزادی خواهان و دمکراسی خواهان برای تحقق اهدافشان که رسیدن به آزادی و دمگراسی و عدالت اجتماعی است مهم و ضروری است
تا بتوانند مدعیان واقعی اپوزیسیون شده را از بازیگران چماقداری حکومت- که چماقداری پول فراوان هم دارد-
تمیز دهند.
آنان که به کار عقل در می کوشند هیهات که جمله گاو نر می دوشند
آفای ایرانی میفرمایید”یک توافقی شد و با رای سازی تقلبی رای نزدیک به همان ۱۶ میلیون برای رئیسی او را بعنوان فرد منتخب در دور اول معرفی کردند و جشنی را گرفتند” لطفا بفرمایید کی با کی توافق کرد؟آیا غیر از به اصطلاح جریان مدره -که به خاطر شکستشان چنین عصبانی شدید که همه را فریب خورده فرض می کنید-این توافق فرضی را انجام داده؟آقا این گاو نر را رها کنید و به مردم معترض بپیوندید.
آقای انوری اگر نظر ارائه شده اینجانب را دقیق مطالعه کنی نکاتی در مورد مهندسی خاص و حساب شده حاکمیت برای بر کشیدن فرد خاصی آورده شده است که تاحدودی بیان می شود
در این بازی ، کی بازی خورده کی بازی نخورده کی زیان خواهد دید و کی زیان نخواهد دید.
از اینکه لطف کردی نصیحت فرمودی که به معترضین بپیوندم باید بگوم حتمن منتظر یاد آوری شما بودم.
در پاسخت به اینجانب می فرمائی:
من بخاطر شکستی که خورده ام این مطالب را می آورم و به ۱۷ میلیون رای اعلام شده برای سید جلیل القدرِ حقوق بشری رئیسی نامی، شبهه وارد می کنم
از اینکه این شبهه وارد کردن باعث رنجش شما شد پوزش می طلبم.
اما در مورد رباعی خیام:
آنان که به کار عقل در می کوشند
هیهات که جمله گاو نر می دوشند
آن به که لباس ابلهی در پوشند
کامروز به عقل، ترهّ می نفروشند
باید بگویم
از سن و سال من گذشته که لباس ابلهی بپوشم تا به نان و نوایی برسم
اگر رباعی مورد خطابش دیگری است
بخودش مربوط است
که لباس ابلهی بپوشد تا به نان و نوایی برسد
یا نپوشد.
وارد بحث عقل ستیزانه رباعی نمی شوم
اما شاید شما
پیرو نقل گویان و نقل خواهان فقه اندیش باشی که به بیت اول رباعی علاقه مند شدی .این حالت نقل خواهی هم به خود شما مربوط است
شاد و تندرست باشی
حتما می دانید که گوینده رباعی کسی نیست جز خیام و تا آنجا که من میدانم یکی از اولین کسانی که کل آفرینش رو زیر سوال برده پس منظور او صوفیگری و فقه و این حرفها نبوده و بیشتر حالت کنایه دارد. اما اشاره من بیشتر آن گاو نری است که عده ای هنوز اصرار به دوشیدن آن دارند.در اینکه نتایج انتخابات در این نظام همیشه زیر سوال بوده هم من شکی نداشته و ندارم.ولی این سوال از شما و همفکرانتان-که متاسفانه خود را چپ هم می دانید- باقیست که با وجود چنین وضعیتی در اعلام نتایج چرا اصرار به شرکت در آن داشتید!؟
ظاهرا همه رای بی رای گویان و تحریم کنندگان فریب خورده بودند الا آقای امیر ایرانی و فرخ نگهدار (“فدایی خلق” استخاره طلب) و راه توده و حزب کارگزاران سازندگی.
جالب است که اینان بعد از اعلام نتایج به این نتیجه رسیدند که انتخابات مهندسی شده است و قرار بوده است رئیسی از صندوق به در آید و به قول خود امیر ایرانی رای ۸ میلیونی همتی را به پای رئیسی ۷ میلیونی بنویسند وگرنه در قبل از رای گیری و اعلام نتایج، همگی در پی هدف پر طمطراق “صیانت از جمهوریت” رای بی رای گویان فریب خورده را به شرکت در این نمایش مضحک “جمهوریت” که همه چیزش تقلبی بوده است فرا میخواندند و حالا پی برده اند که همه چیز مهندسی شده بوده است.
به تمام کامنت گذاران مُردد اخبار روز که هنوز در عالم «انتخاب » بد وبدتر بودند.
باید گفت : حکومت مشروعه ی ولایت فقیه از همان زمان تدوین و تصویب و همه پرسی قانون اساسی مجلس ارتجاعی خبرگان زائده ای ننگین و تحمیلی در جنبش آزادیخواهانه و مشروطه خواهانه ی مردم ایران بود.
رشد و خودآگاهی مردم ایران با خسارات جبران ناپذیر ۴۲ ساله الهام بخش ما برای برداشتن قدم های بعدی و تزلزل ناپذیر برای گذار از حکومت کشتار اسلامی باد.
این پیروزی را به تمام مردم ایران و راهیان آزادی ، استقلال و عدالت اجتماعی تبریک گفته
امیدوارست بقیه مردم و کسانی که هنوز ناشایسته بودن این حکومت برای جامعه ایرانی باور ندارند.
را باور کنند و حکومت را بیش از پیش ایزوله نمایند تا در دادگاههای صلاحیت بخاطر جنایت بشری محاکمه شوند.