۱- دی ۹۶ و آبان ۹۸ تنها پایان ماجرای اصلاحطلب و اصولگرا نبود. بلکه به یک معنا بخش راست اپوزیسیون نیز با ورود «مردم غیرعادی» و دود شدن توهم «جامعه مدنی دموکراسیخواه و خشونتپرهیز» ماجرای خود را پایان یافته میدید. به همین دلیل واجب بود که هر سه نیروی سیاسی دست به نوسازی گفتمانی بزنند تا هر چه سریعتر خود را به تحولات اجتماعی الصاق کنند. اگر در طیف اصلاحطلبان جلاییپورِ پسر در اقدامی نمادین خطاب به برخی پدران سیاسی اصلاحات و نمایندگان لیبرالیسم ایرانی نامهای مینویسد و با یادآوری اصلیترین شکاف موجود آنها را دعوت به بازاندیشی در لیبرالیسم میکند، به این منظور که در آن جایی برای عدالت اجتماعی باز شود، اگر اصولگرایان نماینده مجلس و امام جمعه به هفت تپه گسیل میکنند تا به کارگران ظرفیتهای «عدالتخواهانه» نظام را نشان دهند، نیروهای راست اپوزیسیون نیز مانند خروسک بادنما مسیر باد را دریافتهاند. دایره لغاتشان را افزایش دادهاند و با هراس و لکنتی طبقاتی «کارگران کارگران» میکنند و یادشان نمیرود که یک «عزیز» هم ته آن شبح تاریخی بچسباند؛ «اشباح عزیز». از محسن سازگارا که میگوید از منصور اسانلو (زائده فاشیستی-کارگری بازار آزادیها) یاد گرفته است «تفاوت ناشی از سطح درآمد بین کارگران مانع اتحاد آنان نیست و میتوان به همه آنها گفت مزدبگیران»، تا شاهزاده بیتاج و تخت پهلوی که برای کارگران اعتصابی نفت از زیر پتو توئیت میزند و در رویاهایش صندوق اعتصاب راه میاندازد. از بخت تاریخی ما و از خصلتهای طبقاتی و سیاسی جنبشهای واقعی موجود در میدان است که علیرغم هیاهوهای فراوان، وزن واقعی این نوسازیهای درخشان گفتمانی و سیاسی چه نزد اصلاحطلبان و اصولگرایان و چه نیروهای راست برانداز بیش از وزن واقعی چند مشت کاه درون بادهای وزنده نیست. اما جناحین داخلی و خارجی سرمایه همانطور که بارها نشان دادهاند، میتوانند رقابتها را در لحظه سرکوب طبقاتی و سیاسی کارگران و زحمتکشان کنار بگذارند و در لحظه سرکوب به اتحاد تاریخیشان بازگردند. همانطور که به عنوان مثال تا امروز این اتحاد را با سکوت در قبال کشتار کارگران خاتونآباد در زمان شیخ اصلاحات نشان دادهاند. یا در دفاع از طرحهای تعدیل ساختاری، اصل خصوصیسازی، حذف یارانهها و افزایش قیمت بنزین و البته دامنه اتحاد طبقاتیشان تا آنجا افزایش مییابد که سهم نیروی سرکوب و امنیتی را نیز در بازسازیهای سیاسی خود محفوظ نگه دارند.
۲- این برش سه دقیقهای از برنامه چهارساعته شورای مدیریت گذار در کلابهاوس، فشردهی همه خصایص بخش راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی در قبال مبارزات طبقاتی جاری در ایران است. همه ادعاهای دموکراتیک آقایان را میتوان در این ویدئو راستیآزمایی کرد. نگاه قیممابانه آنان به جنبش طبقاتی موجود در این سه دقیقه به خوبی آشکار است. در این ویدیو حسن شریعتمداری به خوبی در قامت نماینده راستینِ رقبای [نه مخالفان] جمهوری اسلامی در حاکمیت بر کارگران و مزد بگیران و اعمال دیکتاتوری بورژوائی بر آنان ظاهر میشود.در این ویدئو میشنویم که جمشید برزگر روزنامهنگار«بیطرف» و اجارهای نشریات فارسی زبان خارج از کشور در کسوت مجری برنامه «شورای مدیریت گذار» در خصوص اعتصابات جاری کارگران پیمانی صنعت نفت سوالی را درباره گروهها و احزاب چپ و اعتراضات کارگران میپرسد. دو گزاره به شکلی «غیر قابل گفتگو» در سوال او طرح میشود؛ یکی افول چپ در جهان و دیگری اینکه جنبشهای اعتراضی در ایران نسبت مستقیم و زیادی با چپ ندارد. گمان نکنم کسی مدعی آن باشد که چپ در جهان روزهای اوج خود را تجربه میکند یا سازمانهای چپ در ایران هم اکنون در پیوندی وثیق با جنبشهای موجود به سر میبرند. اما اینها چیزی از بلاهت این دو گزاره و نتایج سیاسی آن کم نمیکند. جمشید برزگر آشکارا در حال جعل نوعی «عقل سلیم» و برکشیدن جایگاه و نتایج حرف خود به عنوان واقعیاتی مسلم و بیچون و چراست. اظهارات شعف گون او یک معنای آشکار دارد؛ شادمانی از ظهور راست افراطی، جنبشهای هویت طلب فاشیستی، بنیادگرایی دینی و طالبانیسم از اروپا تا منطقه. هر گونه اظهار نظری درخصوص «افول چپ» در جهان اگر شدیدا انتقادی از جمله به خود چپ نباشد، خوشآمدگویی به فاشیسم سکولار و مذهبی است و این همان کاریست که جمشید برزگر میکند. بماند که این دست گزارههای از سر شادمانیِ افول چپ، کوررنگی نسبت به مبارزات جاری در سراسر جهان علیه نظامهای سرمایهداری و دولتهای راستگرای برآمده از آن از جمله در ایران است و ندیدن هیولایی که زیر خاکستر فروپاشی نفس میکشد.همین که نمایندگان و سخنگویان بلوکهای مختلف سرمایه در همین یک قلم ایران، تلاش شبانهروزی میکنند که به کارگران معترض از هفتتپه تا شرکتهای پیمانکاری نفت ثابت کنند پدیده موهومی بیرون از نظم مسلط در ایران وجود دارد به اسم اقتصاد آزاد و خصوصیسازی «واقعی» و با انواع و اقسام سازمان و گروه و «شورای مدیریت گذار» تلاش میکنند تا کالبد اصلی سرمایه را از زیر ضربات مبارزات کارگران زنده بیرون کشند و هر روز، بیشتر از دیروز در این امر ناکام میشوند نشان از خصلت طبقاتی آشکاری دارد که زاینده و به روز کننده نیروی چپ خواهد بود.
۳- حسن شریعتمداری اما در مقام پاسخ به سوال جمشید برزگر نکات مهمتری را به زبان میآورد. او مانند سلف پیشین خود آیتالله خمینی ابتدا فتوا به آزاد بودن چپها میدهد و میگوید: «ما در آینده احزاب چپ خواهیم داشت.» در ادامه با ذکر این نکته که من خودم یک سوسیال لیبرال و سوسیال دموکراتام و نه چپ مارکسیست (بالاخره مشخص شد شیطان چه کسی است) توصیهای داهیانه میکند که چه بهتر که «چپها» امروز از این اعتصابات حمایت کنند و پایه اجتماعی واقعی برای خود بسازند. معنای این پایه اجتماعی البته چیزی نیست جز بسیج کارگران ذیل پروژه رژیم چنج تا آماده ذبح در سلاخخانه رژیم بعدی شوند. شریعتمداری صادقانه کینه طبقاتیاش را به میانجی برجسته کردن چپ غیر مارکسیستی، از مارکسیستها نشان میدهد. چپهای مارکسیست البته همیشه با انواع و اقسام چپها روبرو بودهاند. از سوسیالیستهای تخیلی تا رفرمیستهای چپ و هم اینک در جمهوری اسلامی چپ عدالتخواه و محور مقاومت. شریعتمداری یکی از همین مدالهای افتخار چپهای غیرمارکسیستی را بر سینه میزند و سپس شروطی کاملا «دموکراتیک» در مقابل چپها میگذارد تا در مقام یک چپ تکفیری ابتدا مرزبندیاش را با چپهای حرامی و مطرود و بدآئین روشن کرده باشد و دوما نشان دهد که مرز دمکراسی برای رقبای راستکیش و سکولار جمهوری اسلامی تا کجاست. او میگوید که «چپها [مارکسیستها] حق ندارند ترمز یک اقتصاد آزاد باشند.» سپس میگوید چپها [مارکسیستها] تنها مدافع حقوق کارگر نیستد. بر منکرش لعنت که اتاق بازرگانی و انواع و اقسام نهادهای کارفرمایی از نیویورک تا تهران مدافعان راستین حقوق کارگرانند. حتا اگر کارگران روی چنین «دفاعی» خط بطلان بکشند و بخواهند جز به تئوری و عمل سیاسی که از دل مبارزات کارگران و زحمتکشان بیرون میآید، به نیروی دیگری اتکا نکنند. حسن شریعتمداری بعد از آن توصیههای داهیانه به حمایت چپ از اعتصابات و پایه واقعی اجتماعی چپها و غیره، حرف اصلیاش را اینطور میزند: «در هیچ کجای جهان انتقال قدرت به یک حکومت کمونیستی از طریق کارگران نبوده است. بیشتر بخشهای ناآگاهتر کارگری بودند که کمک کردند به نیروهای آوانگارد چپ به قول خودشان تا انقلاب کردند…کارگران معمولا قشریاند که پایشان روی زمین است. چیزهایی برای از دست دادن دارند. با ایده انقلابهای کور خیلی پیوند ندارند. ادعای داشتن حکومت و حکومتهای شورایی ندارند. رابطه خوبی با کارفرما دارند و بنابراین من به هیچ وجه نگران این نیستم و تشویق میکنم و در کنار نیروهای چپ مترقی میایستم.»میبینید خط و نشانی که بورژوازی بیرون از حاکمیت برای کارگران میکشد هیچ کمتر از خط و نشانهای جمهوری اسلامی ندارد. هم جمهوری اسلامی و هم راست برانداز مشغول سیاستزدایی از اعتراضات کارگریاند. هر دو میخواهند اعتراضات اگر مازاد سیاسی به همراه دارد توسط آنها تصاحب شود. پیشنیاز این تصاحب جا انداختن این موضوع در سطح ایدئولوژیک است که کارگران ادعای سیاست و به تعبیر شریعتمداری ادعای حکومتداری و حکومت شورایی ندارند تا در سطح سیاسی، سازماندهیهای برآمده از کارگران در هم شکسته و سرکوب شود.
۴- پرویز امینی تحلیلگر سیاسی اصولگرا در یکی از سخنرانیهایش ضرورت وجود نیروهای چپ عدالتخواه درون جمهوری اسلامی را اینطور بیان کرده بود: «بازگرداندن عدالت اجتماعی به افق ممکن به منظور جلوگیری از جستجوی آلترناتیوهای دیگر» آنچه در این توصیف اهمیت مرکزی دارد نه خود عدالت اجتماعی بلکه ممانعت از جستجوی «آلترناتیوهای دیگر» است. مسئله اصلی برای امینی و شریعتمداری همین آلترناتیو دیگر است. اینجاست که برادران طبقاتی یکدیگر را پیدا میکنند و برغم ظواهر متفاوت با یکدیگر هم زبان میشوند. یکبار هم میلاد دخانچی از دیگر وابستگان به حکومت درباب این که چرا نمیتوان از «عدالتخواهی» مارکسیسمزدایی کرد اینطور گفته بود: «ترومای مارکسیسم به ما اجازه صحبت امن درباره عدالت نمیدهد.» با کسر سویه براندازانه حسن شریعتمداری، میتوان گفت که نه افق ممکن بلکه افق واقعی، موجود و «امن» برای پرویز امینی اصولگرا تا حسن شریعتمداریِ برانداز یک افق بیشتر نیست.اگر پرویز امینی، میلاد دخانچی و حسن شریعتمداری در یک «رقابت» سنگین بر سر بقا و براندازیاند، این رقابت چیزی نیست جز رقابتی بر سر طبقه کارگر این کشور و ارزش اضافی که آنان تولید میکنند و ثروتی که به آنان تعلق دارد. رقابت بر سر این است که در نهایت کدامیک بهتر میتواند «تنها آلترناتیو ضروری و ممکن» را سرکوب کنند، طبقه کارگر را به زیر مهمیز بکشند و ترومای مارکسیسم را درمان کنند. به این ترتیب همه در یک «پوزیسیون» ایستادهاند. تضاد اصلی جای دیگری و روبروی یک چیز دیگر است؛ با جنبش طبقاتی که میتواند برهم زننده واقعی این «پوزیسیون» باشد.مسئله واقعی این است که هر مدل در قدرت ماندن جمهوری اسلامی یا بر سر قدرت آمدن نیروی راست برانداز، ساختن و پروار کردن طبقه سرمایهدار و رابطه آن با قدرتهای غربی و شرقی بیش از هر چیز از بابت تضمینی خواهد بود که این نیروها بابت ارزان نگهداشتن و مطیع سازی نیروی کار در ایران و تثبیت- تعمیق اقتصاد ایران در مدارهای غارت سرمایه جهانی خواهند داد. مسئله بین آنها رقابتیست بر سر اینکه کدام یک در مدت طولانیتری خواهد توانست کارگران رزمنده و چپ سازمان یافته انقلابی را سرکوب، و کل طبقه را مطیع و استثمار کند.
۵- در مقابل این همه دغل و دروغ و ریاکاری باید بر آشتیناپذیری یک تضاد تاکید کرد. یک سو طبقه کارگر ایران ایستاده است و سوی دیگر اتحاد شومِ اصلاحطلب و اصولگرا و راست برانداز. «حاکمیت یکدست» در این فقره تا راست برانداز گسترش یافته است. به این ترتیب تا آنجا که به نیروهای چپ انقلابی برمیگردد نه تنها باید همه جا از اعتراضات صنفی دفاع کرد، بلکه بیش از آن، هر جا که توازن قوا امکان میدهد اعتراضات را روی پایه سیاسی آن نشاند به منظور دستیابی به یک آلترناتیو ایجابی. دقیقا در همان معنایی که حسن شریعتمداری به نیابت از سایر بخشهای سرمایهی حکومتی و بیرون از حکومت، از آن برحذر میکند و البته به درستی نشان میدهد: «حکومت شورایی»قطع زنجیره بهرهکشی و غارت و سازماندهی تولید مبتنی بر رهایی فرد و جامعه از استثمار نیروی کار دیگران، مترقیترین و کاملترین آگاهی و عمل سیاسی کارگران است و این سطح عمیق از مبارزه کارگری بلافاصله با تصاحب قدرت سیاسی و حرکت به سوی دگرگون کردن شیوه تولید اجتماعی پیوند میخورد. غیر از این، باید به سطوح مختلفی از استثمار کارگران و به بالاترین حد آن در ایدئولوژی بازار آزادی که شریعتمداری معتقد است که چپها نباید به حریم قدسی آن نزدیک شوند، تن داد. اما خبر بد برای حسن شریعتمداری و شرکا اینکه تاریخ پیشروی مبارزات طبقاتی در ایران چشمانداز متفاوتی را میگستراند. آنچنان که در انقلاب ۵۷ بارقههایی از آن را دیدیم، در مقطعی تعیین کننده با اشغال و تصاحب کارخانهها و معادن و ارگانهای حکومتی و اداره شورایی محلهای کار و زندگی روبرو خواهیم شد. مسئله برای طبقه کارگر تداوم و تعمیق این مرحله برای سراسری کردن شوراها، خلع ید از بورژوازی و تشکیل جمهوری شورایی خواهد بود. توفیق این امر به عوامل گوناگونی از جمله کسب هژمونی توسط «چپهای مارکسیست» وابسته خواهد بود. امری که احتمال وقوع آن از هماکنون خواب حسن شریعتمداری، رضا پهلوی و دیگران را آشفته کرده است.
فیلم کامل برنامه شورای مدیریت گذار در یوتیوب
شهلا فرید، شورای کارگری فرق داره با شوراهای اسلامی فرخ نگهدار . شورا های کارگری یعنی آنچه که امروز جوانه هایش را در اعتصابات کارگری میبینیم به معنی سرنگونی این رژیم است شوراهای اسلامی نگهدار تلاش برای بقای نظام. امیدوارم عدم تمایز بین این دو توسط شما سهوی باشد گرچه با توجه به لحن بغض آلود شما بعید بنظر میرسد
برای عبور از شرایط فعلی نیاز به یک روح ملی مبارزاتی است حرکات اعتراضی کارگری را باید در خدمت حرکت مبارزاتی ملی دید اگر این اعتراضات را محدود به حرکتی طبقاتی
کنیم این نگرش کمکی به تغییر وضع موجود نمی کند گاهی بازی در زمین حکومت است.
اما
این شوراهای چند نفری که در زمان مختلف شکلی جدید می گیرند وبلندگو های خاصی را هم دارند و هراز چند گاهی دستور های مبارزاتی
خاصی نیز صادر می کنند را نیاید جدی گرفت. اما تا آنجا که ممکن است این اپوزیسیون بازی اینها را باید مورد نقد قرار داد و به پرسش گرفت
امیر ایرانی، لطفا ذهنی گرایی را کنار بگذارید و ایدئولوژیک به مسائل برخورد نکنید. روح ملی مبارزاتی یعنی چه؟ در حال حاضر این کارگران هستند که وارد میدان شده اند و مبارزه میکنند و نشان داده اند که میتوانند از پس این رژیم برآیند. حالا شما میگید که این کارگر ها بیایند مبارزات کارگریشون را تابع مبارزات ملی گرایانه کنند که در طی چهل سال گذشته هیچ کاری نتوانسته انجام بده. حتما انتظار هم دارید مطالبات کارگریشون را هم در خدمت منافع ملی قرار بدهند و بروند تحت رهبری رهبران ملی!
وقتش رسیده از این برخورد های ایدئولوژیک دست بر دارید و از مبارزات کارگران بدون قید و شرط ملی گرایی و غیره حمایت کنید.
چه مطلبی، پرگویی . اتهام زنی. دقیقا کسانی که توهم حکومت شوراها و حلع ید از بورژوازی و این بیهوده گویی ها را دارند. باش تا صبح دولتت بدمد. فرخ نگهدار هم از بس که در عشق جمهوری اسلامی شعله می کشد وقتی موضوع مخالفت با جمهوری اسلامی شود برای دقاع از آن طرفدار حکومت شورایی می شود
شهلا فرید، شورای کارگری فرق داره با شوراهای اسلامی فرخ نگهدار . شورا های کارگری یعنی آنچه که امروز جوانه هایش را در اعتصابات کارگری میبینیم به معنی سرنگونی این رژیم است شوراهای اسلامی نگهدار تلاش برای بقای نظام. امیدوارم عدم تمایز بین این دو توسط شما سهوی باشد گرچه با توجه به لحن بغض آلود شما بعید بنظر میرسد
من از پسر ایت الله شریعتمداری و یا از بنیان گذار سپاه اقای سازگارا و دیگر اعضا شورای گذار درخواست مبکنم که بک سمتی مانند سخنگو ، میرزا بنویس جلسات یا حتا محافط ، دربان، جلسات شورای به اقای فرخ نگهدار واگذار کنند!
اقای نگهدار مایل است هم خودی نشان دهد و هم استعداد های ذاتیش را در تفرقه افکنی و یا حمایت از سلطنت ویا ولایت بنا به شرایط روز یکبار دیگر اثبات کند !!
با درود و با تشکر بابت مقاله روشنگرانه اتان
تحلیلی مسئولانه که منافع کارگران را مقدم قرار میدهد و در مقابل تلاش اپوزیسیون دست راستی برای مصادره مبارزه کارگران تمام قد می ایستد.
https://twitter.com/farrokh1946/status/1412070217300205568?s=21
در لندن بی بی سی خدمت جناب آقای شریعتمداری بودیم؛ طبق معمول حامیان رژیم گذشته تقصیر انقلاب را گردن روشنفکران انداختند که ” آنقدر کوته فکر بودند که دنبال پدر من نیامدند، افتادند دنبال خمینی” آنجا شرایطش نبود که عرض کنم حاجی! کجای کاری انقلاب علیه شاه و دربار و ایادی شان بود. شما هم که همه قمی ها می دانند رابطه بیت پدر بودید با دربار!