آکام فرهنگ زاده: زندانهای ایران، قتلگاه هایی که در نبود رسانه ها و عدم اجازه سازمانهای جهانی حقوق بشری، در پشت درهای بسته و بدور از هرگونه اصول انسانی، به شکنجه های جسمی و روانی زندانیان سیاسی و حتی تعرض جنسی و جسمی آنها اقدام می شود. روایتهای گوناگون تاکنون از این زندانیان و از زبان کسانی که آزاد شده اند، موجود است. زندانی والی دوردی، زندانی سابق سیاسی کورد با سابقه ۲۸ سال حبس در زندانهای ایران، آنرا چنین توصیف می نماید: ” زندان یک چهاردیواری بسیار تنگ و پر از ناعدالتی و نابرابری با نگهبانانی عاری از رحم، عطف و انسانیت بود. امکانات بسیار بد بهداشتی و غذایی، بیشتر افرادی که سالیان دراز در آن مجبور به تحمل حبس شدهاند، دچار سوتغذیه و امراض و بیماریهای پوستی و روانی می شوند و میشوند.”
نوشتار حاضر نیز درصدد است تا به بازنمائی و نشر گوشه ای از جنایتهای ضدبشری جمهوری اسلامی ایران و سیستم امنیتی و حقوقی آن، از زبان زندانیان سیاسی کورد بپردازد. آنچه در این نوشتار مطالعه می نمائید، تنها گوشه ای کوچک از این تراژدی ناانتها می پردازد که شاید انتهای آن تنها با انتهای حکومت مفروض باشد.
شکنجه ها و تعرضهای جنسی و جسمی به زندانیان سیاسی و حقوق آنها از همان ابتدای بازداشت شروع می شود، قانع محمد رضایی، زندانی سابق در اینباره می گوید: “در زمان بازداشت و بازجوییها چشمانم را با چشمبند بسته بودند. هنگام بازجویی فقط این را متوجه میشدم که دو بازجو در پشت سرم قرارگرفته و سؤالهایشان را مطرح میکردند.”
وی به شکنجه های روانی در حین بازداشت خویش اشاره می نماید و می گوید: ” با فحش و ناسزا گفتن بازجویی شروع میشد.”
زندانی سیاسی اعدم شده کورد، زانیار و لقمان مرادی، در رابطه با رفتار مأموران امنیتی جمهوری اسلامی ایران در حین بازداشتشان می گویند: “ابتدا ما را روی یکتخت خوابانده و تمامی اعضای بدن از سر گرفته تا پاهایمان را با وسیلهی سیم کابل، سیاه و کبود کردند. به مدت ۹ ماه قدرت و توانایی حرکت و راه رفتن را نداشتیم.”
زندانی سیاسی سابق، هادی امینی، رفتار مأموران در حین بازداشتش را چنین توصیف می نماید: ” با انتقال من به اداره اطلاعات ایران در سردشت شکنجه جسمی من شروع شد. آنان تلاش میکردند که عضویتم در حزب پژاک را اعتراف کنم و خواستار همکاری من و اعتراف به اسامی اشخاصی که گمان میکردند من با آنان در ارتباط بودهام، بودند. اما من مقاومت کرده و حاضر به همکاری نمیشدم.”
زندانی سابق سیاسی کورد، والی درودی نیز به وجود شکنجه های متعدد روانی در زندانهای ایران اشاره دارد و می گوید: “هرگز و حتی برای یک ثانیه نیز، لامپ بازداشتگاه خاموش نمی شد، محل خواب و استراحت و حتی دستشویی و حمام با دوربینهای نظارتی مورد کنترل شدید قرار می گیرد.”
فحش، ناسزاگوئی و الفاظ رکیک، برحسب سخنان والی درودی، بخش دائمی شکنجه ها و رفتار مأموران بازداشتگاهها می باشد: ” به بهانه رعایت نکردن نظم و مقررات موجود و بی نظمی و اعتراض به شرایط بد زندان مورد شدیدترین الفاظ رکیک و فیزیکی قرار میگرفتم، از جمله انتقال به سلول انفرادی، محروم شدن از حق هواخوری و ملاقات با خانواده و پاشیدن اسپریهای تند و سوزاننده پوستی بر سر و دست و صورت منجمله گاز اشک آور.”
محمد رضائی نیز به وجود اقسام شکنجه های جسمی که حتی می تواند منجر به مرگ عمدی فرد بازداشت شده به دلیل اتهام سیاسی اشاره می نماید و می گوید: “برای شکنجه من انواع و اقسام شکنجهها را امتحان کردند. ضرباتی که به سرم وارد شد قدرت بیناییم را ضعیف کرده و بینیام شکسته شد. وقتی با مشت به من حمله میبردند زمانی که بر روی زمین میافتادم با لگد به صورتم ضرباتی وارد میکردند که باعث شکستن بینی من شد. اکنون هم آثار آن بر روی من مشهود است.”
فخرالدین فرجی، زندانی سیاسی سابق کورد، درباره نوع شکنجه هائی که در زمان بازداشت در مورد وی اجرا شده است می گوید: “سه بازجوی که شوکر برقی داشتند (بعضیاوقات اگر دیرتر از وقت مقرر چشمبند و دست بند را میبستی با شوکر به تو ضربه میزدند) وارد سلول انفرادی شده و من را به اتاق شکنجه و بازجویی میبردند. به خاطر شکستگی دو مهره ستون فقرات و دنده قفسه سینه به آهستگی قادر به حرکت بودم. برای سریعتر شدنم با شوکر من رامی زدند و نسبتاً بیحس شده و من را تا سلول بازجویی روی سطح راهرو میکشیدند. وارد اتاق بازجویی میشدی بازجویی شروع میشد و اگر به اهداف خود که اقرار متهم به خواستههای آنان بود نمیرسیدند، تو را روی تخت خوابی که پتوی بر روی آن بود میخواباندند و پاهایت را بسته و دو انگشت بزرگ پاها را با کلیپس «دستبند پلاستیکی» محکم به هم میبستند؛ و حالا با شلاق (کابل) ساعتها زیر پاهایت را کابل میزدند. در این میان هم با تو بازی میکردند هم بعضی وقتها سه کابل را میآوردند. یکی خیلی کلفت (کابل سیاه) و دیگری متوسط و آخرین کابل هم باریک تر از کابلهای دیگر بود، از من سؤال میپرسیدند دلت میخواهد با کدام کابل ضربه بخوری؟ و او میگفت من دلم میخواهد با کابل سیاه به پاهای تو بکوبم، حالا خودت انتخاب کن با کدام یک تو را بزنم؟ و باید تو انتخاب میکردی با کدام کابل تو را بزنند، اگر هم انتخاب نمیکردی تو را میزدند تا کابل خود را انتخاب میکردی تا به وسیله آن بهت ضربه بزنند، کابلها را روی تخت جلوی من میگذاشتند و کمی چشمبند را بالا میدادند تا کابلها را ببینم، من هم دستم را روی یکی از کابلها میگذاشتم. تا بهوسیله آن زیر پای من ضربه بزنند؛ و بعض از وقتها یک نفر یا سه نفری و یا کمتر و بیشتر بودند؛ که هنگام این بازی میخندیدند و روان تو را تخریب میکردند.”
شکنجه های روانی، پس از شکنجه های جسمی و جهت تخریب شخصیت و هستی شخص دستگیر و بازداشت شده شروع می شوند. فخرالدین فرجی در اینباره می گوید: “گاهی هم زمان بازجویی برایم چای میآوردند. من هم شکنجه و آوردن چای را درک نمیکردم و به آن چای مشکوک بودم که احتمالاً با مواد روان گردان آمیخته شده باشد و با خوردن آن از تو فیلم برداری کرده و اقرار به اتهامات آنان کنی، پس از نوشیدن چای پرهیز میکردم و اسرار زیادی میکردند تا چای را بنوشم وقتی دید من راضی به این کار نمیشوم چای داغ را روی سر من ریخت. وقتی به سلول انفرادی بازگردانده شدم، دستی به سرخود کشیده که تمامی پوست سرم سوخته و مالیدن دست پوست سرم را میان دستم حس میکردم. بعضی وقتها که توان حرکت نداشته با برانکارت من را به اتاق بازجویی برده و هنگام بازجویی روی تخت میخواباندند و به زیر پاهایم ضربه میزدند. چون من توان حرکت نداشتم برگههای سؤال جواب بازجویی را خودشان مینوشتند و من باید بدون مطالعه آن را با اثرانگشت یا امضا تائید میکردم.”
وی در ادامه می گوید: “یک شکنجه روحی هم بود که اظهار میکردند مادر شما فوت کرده برای اینکه تو را به عزاداریاش ببریم باید به کشتن فلانی اقرار کنی تا تو را به مراسم تشییع مادرت ببریم و یا میگفتند خانوادهات جلوی در اداره هستند. اگر به کارهایت اقرار کنی بهت اجازه ملاقات داده میشود.”
شکنجه ها تنها محدود به شخص بازداشت شده و متهم به فعالیت سیاسی نمی شود و خانواده و نزدیکان وی را نیز دربر می گیرد. فرجی در اینباره می گوید: “وقتی از سلول بیرون آمدم فهمیدم که ماشینی که در داخل آن بازداشت شده بودیم و جای گلولهها بر روی ماشین پیدا بود. ماشین را به خانواده من نشان داده و گفته بودند پسرتان کشته شده است و حتی خانوادهام اقدام به برگزاری مجلس ختم نموده بودند، بعضیاوقات هم بلندگوی را که در قسمت بالای سلول نصب شده بود روشن کرده و نوحهخوانی مراسم عاشورا و تاسوعا را ساعتها برایم برگزار میکردند و یا یک هفته با سکوت مطلق سپری میشد که هم سکوت دردآور، همصداها عذاب دهنده بودند.و صدای که از همه عذاب دهندهتر و زجرآورتر بود صدای آه و ناله شکنجه دیگر بازداشتیها بود.”
اما روایت زندانی سابق سیاسی کورد هادی امینی، حتی از این نیز منزجرتر می باشد که جهت درک بهتر خواننده از نوع شکنجه ها در زندانها و بازداشتگاههای ایران، آنرا به یکباره نقل می نمائیم: “
هنگامی که در زندان اطلاعات ایران در سردشت به خواستههایشان نرسیدند و هیچ اطلاعاتی به آنان ندادم من را به زیرزمین زندان منتقل کردند. در آنجا یک توالت وجود داشت. من را به لوله آب آویزان کردند به گونهای که پاهایم از سطح زمین توالت جدا شده بود و بعد شکنجهام را شروع کردند. یک ساعت بعد دو نفر در حالی که هر دو دستم بسته بود پاهایم را میکشیدند، آنقدر زجرآور بود که هر لحظه احساس میکردم که از وسط نصف میشوم و جسمم از همدیگر جدا میشود. تابستان بود و هوا خیلی گرم بود، آنقدر عرق کرده بودم که هیچ آبی در بدنم نمانده بود. همانگونه آویزان من را رها میکردند و هر نیم ساعت یک بار برمیگشتند و دوباره بازجویی را شروع میکردند با باتون مرا میزدند و شکنجه میدادند. به مدت ۲۴ ساعت من همانطور آویزان بودم. تشنگی بهم فشار آورده بود اما به من آب نمیدادند. ــ برای شکنجه روحی ــ هنگامی که تقاضای آب میکردم شیر آب را باز میکردند ولی آب را به من نمیدادند.بعد از ۲۴ ساعت که دستهایم را باز کردند من به زمین افتادم و از هوش رفتم. هنگامی که به هوش آمدم تقریبا ۲۰ نفر دوروبر من جمع شده بودند و منتظر به هوش آمدنم بودند. چند نفر از ماموران اطلاعاتی با لگد به پاهایم میزدند و چندین دفعه به صورتم آب پاشیدند، به محض به هوش آمدن تقاضای آب کردم، مقدار خیلی کمی به من آب دادند چون میترسیدند که بمیرم و نتوانند به اطلاعات مورد نظرشان برسند. دوباره دستهایم را بستند و مرا آویزان کردند. بعد از مدت کوتاهی دوباره دستهایم را باز و شروع به بازجویی کردند اما من بازم هم همان جوابهای قبل را بازگو میکردم و هیچ اطلاعاتی را به آنان ندادم. من را به سلول انفرادی بردند، صبح روز بعد دوباره برگشتند و گفتند این دفعه سرت را زیر آب می کنیم و شکنجه میدهیم. پاهایشان را روی آن نقاطی از دستهایم که از فشار آویزان شدن باد کرده بود فشار میدادند.”
فخرالدین فرجی، سلول انفرادی را چنین توصیف می نماید: ” سلولی انفرادی به طول تقریباً ۲ متر، دو پتو یکی برای زیر و پتوی دیگر برای رو (هنگام خواب) دنیای بی پنجره وبی آسمان و بدون ماه و خورشید و تاریک، قفسی واقعی، در قسمت انتهای درب سلول دری وجود داشت که غذایی کم را، روزانه برای آنکه تحمل شکنجه دیدن و نمردن از گرسنگی را داشته باشی به تو میدادند، همراه با این مکان هرروز برای بازجویی و شکنجه چشمبندی و دست بندی را از سوراخ در به تو میدادند.”
بخش اعم شکنجه های، همچنانکه در مقدمه نیز از آن بحث شد، شکنجه های جنسی است. تعرض سکسی به زندانیان سیاسی، به عنوان ضدبشری ترین نوع شکنجه در جهان، در زندانهای ایران متداول است. قانع محمد رضایی، زندانی سابق، در اینباره چنین می گوید: “یک بطری شیشه نوشابه را آورده بودند و میگفتند باید روی آن بنشینی، با کابل برق، چوب، باطوم برقی من را مورد ضربوجرح قرار میدادند. تا جای که هر دو مچ دستهایم دچار دررفتگی شد.”
این تجاوزها تنها تهدید نمی باشد و به مراتب تکرار می شوند، هدف حصول نتیجه و بازکرن زبان فرد دستگیر شده و متهم جهت افشاگری و اقرار است. محمدرضایی در ادامه سخنانش در رابطه با تعرض جنسی به وی می گوید: “با بطری شیشه طی ۴۵ روز بازداشت سه بار به من تجاوز شد.”
وی جهت اثبات مدعایش حتی حاضر به انجام آزمایش پزشکی نیز می باشد و می گوید: ” میتوانم با انجام آزمایش، گفته خود را ثابت کنم.”
محمدرضائی تنهای زندانی سیاسی نیست که به وجود این نوع شکنجه در زندانهای ایران علیه زندانیان سیاسی اشاره می نماید. زندانی سیاسی اعدم شده کورد، زانیار ولقمان مرادی، نیز بدان اشاره کرده و می گویند: “زمانی که متوجه شدند ما اتهام را نمیپذیرم و ارتباطی با قتل فرزند امامجمعه مریوان نداریم، (مقتولان مخالف فکری ما نبودند تا بخواهیم چنین کاری را نسبت به آنها در پیش بگیریم.) شیوهی شکنجه کردن را تغییر دادند. به ما گفتند به شما تجاوز جنسی خواهیم کرد. این بار بجای آوردن صندلی و نشستن روی آن از بطری نوشابه استفاده کردند؛ و بهاجبار ما را روی بطری نوشابهها نشاندند. میگفتند این آخرین شکنجه است. اگر بازهم حرفهای ما را قبول نکرده و جرم را نپذیرید، نوبت تجاوز جنسی خواهد رسید. از تمام روشها برای شکنجه ما استفاده کردند. به من (زانیار) میگفتند زندهبودن یا مُردن تو برای ما مهم نیست. چون تو پسر اقبال(فعال حقوق بشر وعضو پیشین حزب کومله) هستی و نمیگذاریم و بدان هرگز از زندان بیرون نخواهی رفت.”
– – –
و وجدان بشریت در پس کوچه های نیولیبرالیسم و در پستوی معاملات اقتصادی و سیاسی، آرام خفته است.
گزارشگر: آکام فرهنگ زاده، روزنامه نگار حقوق بشر