پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۶) – ابراهیم هرندی

براستی چرا دانشمندان ایرانی توانسته اند به آسانی 10 گونه واکسن بسازند و هر یک را به مرحله آزمون بالینی برسانند، اما ژاپن که اکنون سال هاست که در تولید سخت افزارهای فوق پیشرفته و سازه های اَبَربغرنج، قله نشین است، ناتوان از ساختن واکسنی برای این ویروس هیولایی و جهانخوار است؟
ابراهیم هرندی
ابراهیم هرندی

۶۶۵. چگونه ایران ۱۰ بر صفر ژاپن را شکست داد؟

ویروس شناسان و داروسازانِ ژاپنی، در یکسال و نیم گذشته خود را به آب و آتش زدند تا شاید بتوانند پیش از فرارسیدنِ زمان المپیک، واکسنی برای ویروس کوید ۱۹ بسازند و این گردهمایی بزرگ ورزشی جهان را، بی واهمه برگزار کنند. اما نشد که نشد. در ایران، بنا به گزارش تسنیم نیوز، تاکنون ۱۰ گونه واکسن برای مبارزه با کرونا ساخته شده است که چندتایی فرآیند آزمایشِ بالینی را می گذراند. اما براستی چرا دانشمندان ایرانی توانسته اند به آسانی ۱۰ گونه واکسن بسازند و هر یک را به مرحله آزمون بالینی برسانند، اما ژاپن که اکنون سال هاست که در تولید سخت افزارهای فوق پیشرفته و سازه های اَبَربغرنج، قله نشین است، ناتوان از ساختن واکسنی برای این ویروس هیولایی و جهانخوار است؟

پاسخ این پرسش بسیار ساده است. ژاپن کشوری دموکراتیک است که در آن مانندِ همه ی کشورهای دموکراتیک جهان، دروغگویی پی آیندهای سنگینی می تواند داشته باشد. در ژاپن هر ادعایی راستی آزمایی می شود، یعنی که اگر لابراتواری ادعا کند که دارویی کارا و سودمند ساخته است، ناگزیر است که برای گرفتنِ پروانه ی تولید، از هفت خوانِ آمایش، پالایش، پیمایش، آزمایش و بسیاری از آیش های دیگر بگذرد و نتیجه ی کار خود را آشکار و روشن و بی ابهام در اختیار دانشمندان و سنجشگران و پژوهشگرانِ دیگر در چند ژورنال پزشکی جهان بگذارد.

تازه پس از گذشتن از این هفت خوان، اگر واکسنِ ساخته شده، بازتاب های پیش بینی نشده ای نیز داشته باشد که هشدارهای  آن پیش از تزریقِ واکسن داده نشده است،  گذشته از آن که هر شهروندِ زیان دیده، می تواند که تولید کننده را به دادگاه بکشاند، بازتاب های رسانه ای آن می تواند شرکت تولید کننده ی آن واکسن را به مرزِ ورشکستگی و نابودی برساند. این گونه است که از میان همه ی کشورهای آزاد، تنها دو کشور ساخت و پرداختِ واکسنِ کرونا را به مرحله تولید رساندند.  

اما در ایران از برکتِ وجودِ فرهنگِ اسلامی، نیازی به پی گیریِ روندها و فرایندهایی که از آن ها سخن رفت، نیست. جامعه اسلامی نیازی به این بازی های غربی و سکولار ندارد! از اینرو، ساخت و سازها به شیوه ی معجزه آسایی شکل می گیرد. جامعه ای که معجزه دارد، نیاز به حساب و کتاب و چفت و بست و تعادل و توازن ندارد. این پدیده ها راه را بر معجزه می بندد. پژوهش و پالایش و کندوکاو و پرسشگری و حسابرسی، دکانِ معجزه را برای همیشه تعطیل می کند.  وانگهی، هنگامی که می گویند مرگ و زندگی در دست خداست، سود و زیانِ واکسن چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟

  1. https://www.japantimes.co.jp/news/2020/12/23/national/japan-vaccine-history-coronavirus
  2. https://thediplomat.com/2021/02/japans-struggle-for-a-home-grown-covid-19-vaccine
  3. اینفوگراف تمام جزئیات واکسن های ایرانی کرونا

***

۶۶۶. آنچـه خـود داشت؟

یکی از کژپنداری های بسی بیش از بسیاری از مردمِ کشورهای پیرامونی این است که از هنگام رویارویی با فرهنگِ فراگستر و جهانگیرِ غرب تاکنون کوشیده اند که برابر نهادهای همانندی برای دستاوردهای این فرهنگ، در فرهنگِ بومیِ خود پیدا کنند. فراتر از آن، برخی نیز به جستجوی ریشه های ارزش ها و اندیشه های غربی در تاریخ و سنّت های خود پرداخته اند و در پیوندِ با این کوشش، افسانه ها ساخته اند. اگرچه این کوشش ها برآیندِ روانشناسیکِ خود-خُرد بینی جمعیِ مردمانِ پیرامونی در برابر غربیان است و بیش و پیش از آن که خودخواسته باشد، بازتابی واکنشی و ناخودآگاه است، اما زیان های ناشی از آن را که سرچشمه ی بسیاری از بدفهمی ها، کژروی ها، دریافت ها و برداشت های نادرست بوده است، نمی توان نادیده گرفت. 

شاید هیچ ملتی در جهان، بیش از ما ایرانیان از این کژپنداری آسیب ندیده باشد. انقلاب ایران، فارغ از این که چه آغازی داشت، پایان اش را باید آزمایشی تاریخی برای پروژه ی “بازگشتِ به خویش” پنداشت. اگرچه این پروژه را کسانی مانند؛ جلال آل احمد، حسن نصر اصفهانی، داریوش شایگان و علی شریعتی به گستره روشنفکری ایران در دهه های پیش از انقلاب کشاندند، اما ریشه های آن را باید در گفت و نوشت های پیش از انقلاب مشروطیت پی جُست. البته این پروژه در زمان پهلوی دوم با پشتیبانی فرح پهلوی، با برپاییِ “انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه”، شکلی نهادینه بخود گرفت و به گمانِ بسیارانی، زمینه را برای پیدایش حکومت اسلامی فراهم کرد.(۱)

هدفِ من از این یادداشت، پرداختن به پروژه ی بازگشتِ به خویش و انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه نیست، بلکه می خواهم بگویم که مردمِ کشورهایی که تمدن های باستانی با فرهنگ مدون و ادبیاتِ غنی دارند، بیشتر از مردمانِ دیگر کشورها بدام واکنشِ روانی ای که از آن نام بردم می افتند. چرا؟

یکی از دلیل های بنیادی آنچه می گویم این است که مردم کشورهایی که متونِ کلاسیک کهن مانند شاهنامه، تاریخ طبری  تاریخ بلعمی، قابوس نامه، تاریخ بیهقی، سفرنامه ناصرخسرو، اسرارالتوحید، جوامع الحکایات، تذکرهالاولیا، گلستان سعدی و…دارند، گستره ی فراخی برای برابر یابی اندیشه های غربی در آثار کهنِ خود دارند و زمینه گمراه شدنِ آن ها آسانتر و فراهم تر است. یکی از ویژگی های آثار کلاسیک، تفسیر پذیر بودنِ متن های آن هاست. پژوهشگران نشان داده اند که بسیاری از آنچه در شاهنامه فردوسی آمده است، به همان اندازه تفسیر پذیر است که آیه های قران و یا اسرالتوحید. با همه ی کتاب هایی که از آن ها در اینجا نام بردم، هم می توان استخاره کرد و هم فال گرفت. در رویارویی با این چگونگی، هر اندیشه ی تازه ی غربی را می توان از دلِ هریک از این کتاب ها بیرون آورد. بهتر است نمونه ای برای  آنچه می گویم، بیاورم.

برای یافتنِ این نمونه، شاهنامه فردوسی را باز کردم و به آسانی آنچه را می جُستم، یافتم. در داستانِ اردشیر بابکان، فردوسی در چند بیت، اشاره به سه نکته دارد که می توان هریک را در برابرِ یکی از گفتمان های مدرن گذاشت.(۲) در پنج بیتِ نخستِ این داستان، سخن از شایسته سالاری و سپردنِ کار به هرکس در حدّ توان اوست. بخوانید:

….

به دیوانْش کارآگهان داشتی

 به بی‌دانشان کار نگذاشتی

بلاغت نگه داشتندی و خط

کسی که بُدی چیره‌تر یک نقط

چو برداشتی آن سخن رهنمون

شهنشاه کردیش روزی فزون

کسی را که کمتر بُدی خط و ویر

نرفتی به دیوانِ شاه‌اردشیر

سوی کارداران شدندی به کار

قلمزن بماندی برِ شهریار

ستاینده بُد شهریار اردشیر

چو دیدی به درگاه مردِ دبیر

این چند بیت، نشان می دهد که اردشیر در دربارِ خود کسانی را که آگاه به کارِ خود بودند، برمی گمارد و تنها باسوادان و دبیران را در دربار خود نگه می داشت و  دیگران را کاردارانِ دیگر می سپرد. پس از این موضوع چنین برمی آید که اردشیر بابکان با گفتمانِ مریتوکراسی که مفهومِ تازه ای در مدیریت مدرن است، آشنا بوده است و آنرا در دربارِ خود بکار می بسته است. پس لابد با این حساب می توانیم بگوییم که، “شایسته سالاری” گفتمانی ایرانی ست.

سپس در دنباله ی این منظومه، فردوسی از زبانِ اردشیر، از شیوه ی مدیریت کارا (Effective Management)سخن می گوید و آنچه می گوید، نشان از مدیریتِ پروژه (project Management) دارد. او با اشاره به آکندنِ گنج، سخن از بودجه بندی می کند و هدف اش از پراکندنِ آن، اختصاص بودجه به بخش های ویژه هر پروژه است. پس می توان گفت که مدیریت پروژه نیز در ایران باستان وجود داشته است. 

چو دیدی به درگاه مردِ دبیر

نبیسنده، گفتی که: گنج آگنید

هم از رایِ او گنج بپْراکنید

بدو باشد آباد شهر و سپاه

همان زیردستانِ فریادخواه

چو رفتی سوی کشوری کاردار

بدو شاه گفتی: دِرَم خوار دار

نباید که مردم فروشی به گنج

که بر کس نماند سرای سپنج

همه راستی جوی و فرزانگی

ز تو دور باد آز و دیوانگی

حکیمِ طوس در بیت آخر، اردشیر بابکان را شاهی می خواند که آشکارا با آنچه امروزه “پارتی بازی” خوانده می شود، مخالف بوده است. پس این داستان نشان می دهد که نه تنها، پارتی بازی کرداری وارداتی از سوی غرب نیست، بلکه نیاکان باستانی ما خود از دیرباز، اهل این کار بوده اند و ای بسا که این انگلیسی ها با آن چشمان لوچشان این سنّت نیاکانی ما را، مانند بسیاری چیزی های دیگرمان چاپیده اند و با خود برده اند و دوباره گونه ی خارجی اش را به ما بازگردانده اند. می فرماید: 

ز پیوند و خویشان مَبَر هیچ کس

سپاه آن که من دادمت یار بس

……

  1. نگاهی به تاریخچه شکل گیری انجمن حکمت و فلسفه ایران
  2. خالقی مطلق. جلال،  شاهنامه فردوسی، جلد۶، ص۲۱۶

***

۶۶۷. های خرتوله های آنورِ آب

کلاب هاوس پنجره های شنیداری تازه ای بسوی ذهن، زبان، بینش و دانش مردمانِ سرزمین هایی که به این شبکه ی اجتماعی پیوسته اند، باز کرده است. این شبکه، زمینه ی تازه ای برای نهادها و سازمان های گردآوریِ اطلاعات آسان و ارزان فراهم کرده است. با بررسی این اطلاعات می توان به پنداره ها، انگاره ها، دلمشغولی ها و نیز بینش، دانش و شیوه ی اندیشیدنِ کاربراِن کلاب هاوس پی برد. این شبکه همچنین برای آنان که بناگزیر از سرزمین خود گریخته اند و راه بازگشت ندارند، رسانه ی سودمندی برای آگاهی از بسیاری از آنچه تاکنون دور از دسترس آنان بود، شده است. اکنون بسیاری از نشست ها، انجمن ها و گردهمایی های سیاسی و فرهنگی در اتاق های کلاب هاوس برگزار می شود با سر زدن به این اتاق ها می توان هم گفتگوها را شنید و هم در آن ها شرکت کرد.

در پیوند با ایران، اگرچه تـِرندِ جهانی کلاب هاوس اکنون ماه هاست که از اوج خود روبه فروکاهی ست،اما در ایران روآوردن کسانی که به اینترنت دسترسی دارند، به این رسانه رو به افزایش است. از اینرو، هنوز نمی توان  سخن معناداری درباره نقش آن در روندهای سیاسی و فرهنگی گفت و نوشت. یکی از نکته هایی که من پس از گشتی توریستی در این رسانه در چند روزِ گذشته دریافتم این است که هیچ یک از نهادهای مدنی در کشور ما- که هریک نقشی در ساختنِ “شهروند مدرن” باید داشته باشد – در کارِ خود کامیاب نبوده است. پِرنماترین برآیندِ این چگونگی، ناتوانی مردم در گفتگو با یکدیگر در اتاق های کلاب هاوس است. البته در ظاهر همه با هم در حال گفتگو هستند، اما اگر گفتگو را مکانیزمی برای گرفت و دادِ موفقِ اندیشه در راستای روشنگری برای رسیدن به اجماع و یا حدِ اقل برای آگاهی از زاوِیه ی دیدِ دیگران بدانیم، آنگاه در می یابیم که بیشترِ گویندگان فارسی زبان در اتاق های کلاب هاوس، “گفتگر” هستند تا گفتگو کننده، یعنی که چنین می نمایند که نیازی به شنیده شدن ندارند و آنچه که گوینده ای می گوید،  نه پیوندی با آنچه پیش از او گفته شده است دارد و نه بارِ معنایی ویژه ای که اندیشه ای دقیق را به ذهنِ شنونده بسپارد و راه را بر تفسیر و تعبیر ببندد. این یعنی که نهادِ آموزش و پرورش در ایران کاری را که باید بکند، تاکنون نکرده است. یعنی که این نهاد، نه زبان را آنگونه که باید می آموزاند و نه شهروندانی می سازد که بتوانند با کاربردِ زبان، آنچنان با یکدیگر مراوده کنند که دیگر نیازی به پرخاش و خشونت و زد و خورد نباشد.

البته باید گفت که شبکه ی کلاب هاوس، رسانه ای ست که آینه ی کاربران خود است. ابزاری که نیک و بدِ آن در گرو نیک و بد رفتارها و کردارهای شنیداری کاربرانِ آن است.         

در یکی از اتاق های ادبی، شاعری شعری درباره ایرانیان برونمرزی خواند که چند بیتی از آنرا در اینجا می آورم. البته جز این که نمی دانم چرا شاعر پنداشته است که در “آنورِ آب” بز را نعل می کنند، سخنِ دیگری درباره آن نمی گویم و داوری درباره ی نگرشی که زمینه سازِ این شعر شده است را به شما وامی گذارم:

های خرتوله های آنورِ آب

بُزتان چارنعل می تازد

صفرهای حسابتان جاری

گوشه ی ما که صفر می سازد

سطح کیهانتان ستاره نداشت

کارتان روزنامه دیواری ست

مهرِ صدآفرین و آبان، تیر

می کشد، زخم گربه هم کاری ست

(مهران طبیبی)

***

۶۶۸. وداعِ روحـانی

بسی روضه خواندم در این سال هشت

به هرکوی و برزن در این پهندشت

که با خیرو خوبی، امورِ همه

بدون هیاهو و بی واهمه

خداوند عالم کند روبراه

و کفار را هم کند سربراه

که اصلاح گردد امور جهان

و دنیا دگرگون شود ناگهان

ولی خب، نشد آنچه می خواستیم

فرونتر شد آنی که می کاستیم

هم اکنون که این کارو ول می کنم

دارم با شما درد دل می کنم

امید من این بود که مرد و زن

ز پیر و جوان جملگی تن به تن

همه سر به فرمان رهبر نهند

که رهبر چو گوید: “بده”، سر دهند 

ولی کار دنیا دگر گشته است

و بسیار هم خرتوخر گشته است

دگر گوش مردم بدهکار نیست

سخن های ما غیر از آزار نیست

زمانی که من آمدم روی کار

بسی جامعه بود بی بند و بار

و بیکاری و فقر بسیار بود

چنان بود و کار ِ همه زار بود

من آنروز گفتم که این سرزمین 

شود چون گلستان، اگر حکم دین

درآن هر شب و روز اجرا شود

وگـرنه شـب و روز دعوا شـود

من از معجزات خدا و رسول

همی گفتم و از فروع و اصول

ولی کس به حرفم توجه نکرد

نبودم کسی یار در این نبرد

از اینرو چنان شد که این گونه شد

وشیطان در این نهضت آبونه شد

چو بیکاری و گشنگی شد زیاد

خلایق نمودند بس قال و داد 

گروهی زن و مردِ دختر فروش

برفتند سوی دوبی با خروش

نمودند داد و ستد با شتاب

که صادر شود زآن طرف انقلاب

من از شرع اسلام و ایمان،  سخن

هـمی رانـدم و از مقـامات زن

کنون که روم تا نهم تاج و تخت

کنون که مرا سخت برگشته بخت

کنون با شماهستم ای زندگان

و هم با شما نیز، آینــــــدگان

مبادا که غیر از محبت کنی

و پشت سر بنده غیبت کنی

که غیبت در اسلام باشد حرام

خداوند عزوجل، دیم دارام …

دریغا زبذری که ما کاشتیم

چه تخمی از آن بذر برداشتیم!

هم اکنون که دیگر دم آخر است

“چه گویم که ناگفتنش بهتر است”

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۵)

یادداشت های پیشین در سایت اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=119570 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x