اگر طبقه حاکم با وزارت اطلاعات، زندان و امثالهم به جنگ طبقه کارگر میرود اما کارگران شریانهای تولید و توزیع ثروت در جامعه را در دست دارند. چرخی که اگر متوقف شود هیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد. اگر طبقه کارگر بتواند در حمایت از اعتراضات مردمی دست به اعتصاب بزند و در تولید و بازتولید سرمایه خلل ایجاد کند آن وقت عقب نشینی گستردهای از طرف صف سرمایه خواهیم دید
دیکریشن: گلوی تشنه خوزستان فریاد «هور من کجاست؟» و «أنا عطشان» سر داد و باز هم ترکهای خشکیدگی زمین از خون پر شد. اما معترضان خوزستانی همچنان پرشور در برابر نابودی حق حیات و محیط زیست خود به خیابانها میآیند؛ کارگران و فرودستانی که سهمشان از آب، برق، نفت و منابع طبیعی، فقر و تنگدستی است.
مسئله آب و محیط زیست به ندرت میتواند تنها عامل جنگ یا اعتراضات گسترده باشد، اما زمانی که خفقان و تبعیض بر روی هم تلنبار شود، بحرانهای محیط زیستی نقش کاتالیزور اعتراضات را بازی میکند. حال عجیب نیست استانی که طبقه کارگر و فرودست آن انواع و اقسام فلاکتهای اقتصادی، سرکوب سیاسی و نابرابریهای دینی و جنسیتی را به دوش میکشد و ساختار مرکزگرایانه سرمایهداری آنها را به حاشیه کشانده است، در سالهای گذشته این چنین زبان اعتراض بگشاید.
زنگ خطر بحران آب و خشکسالی بیش از ۱۰ سال است که به صدا درآمده، اما سال به سال شرایط حادتر شده است. پروژههای ویرانگر سدسازی و انتقال آب پیش رفته، توهم خودکفایی کشاورزی در برنامههای توسعه چپانده شده، کشاورزی به شکل سنتی باقی مانده، تقاضای آب صنایع افزایش پیدا کرده و زیرساختها فرسودهتر شده است.
آن چه اکنون تنش آبی را در خوزستان تشدید کرده، از یک سو خشکسالی و از سوی دیگر تقاضای بیش از توان منابع آبی است. هر دو عامل، دلایل انسانی و ساختاری دارد. علاوه بر تغییر اقلیم به صورت جهانی و گرمایش زمین، بهره برداریهای بیش از اندازه از آبهای سطحی و زیرزمینی، چرخه آبی را مختل کرده است. از دیگر سو توسعه صنایع و کشاورزی آببر در خوزستان و فلات مرکزی ایران تقاضایی خارج از حد توان منابع آبی ایجاد کرده است.
دزدان دریایی در لولههای انتقال آب
در همان زمانی که کودکان روستایی خوزستان آب را از دور دست بر دوش خود و سوار الاغ به روستا میآورند، مافیای آب و سرمایهداران، آب خوزستان را به نقاط دیگر میفرستند.
طرحهای انتقال آب به خاطر تجربههای شکست خورده در جهان، همیشه به عنوان آخرین راهکار تامین آب در نظر گرفته میشود. این طرحها از نظر اقتصادی بسیار گرانقیمت و ناپایدار هستند و در غالب موارد نه تنها مشکل را حل نمیکنند، بلکه هزینههای سنگین اقتصادی، اجتماعی و محیط زیستی به بار میآورند.
یکی از جدیترین مشکلات کنونی آب خوزستان نیز طرحهای انتقال آب به فلات مرکزی است. علاوه بر این که این طرحهای انتقال آب باعث کوچ اجباری منطقه مبدا شده است، مشکلاتی مثل رشد لجام گسیخته در اراضی کشاورزی، رشد جمعیت و توسعه نامتوازن شهری را در منطقه مقصد نیز ایجاد کرده و سبب افزایش مصرف آب در منطقه دریافت کننده شده است. مشکل دیگر این طرحها ایجاد تنشهای منطقهای و قومی میان مبدا و مقصد است. با همه این اوصاف نگاه مدیران و مافیای آب در ایران همواره به سوی این طرحها بوده است، چرا که این که این پروژهها سود کوتاهمدت سرمایهداران و پیمانکاران این طرحها را تامین میکند و از طرف دیگر بستر مناسبی برای فساد اقتصادی ایجاد میکند.
مدیریت آب در ۶ دهه گذشته با ساخت بیش از ۳۰ طرح سد و انتقال آب با گنجایش بیش از ۱۸ میلیارد متر مکعب، تغییرات کلانی در کمیت و کیفیت آب کارون بزرگ یا همان کارون و دز ایجاد کرده است. کاهش آب شیرین، خشکیدن رود، آسیب کلان به کشتزارها و نخلستانها و نیز کاهش آب در هور و افزایش ریزگرد دستاورد زرین این توسعه ویرانگر است.
پروژه سد و تونل کوهرنگ یک، دو و سه به اصفهان، پروژه سد و تونل بهشت آباد به اصفهان، کرمان و یزد، پروژه ونک سولگان برای انتقال آب به رفسنجان از جمله طرح های اجرایی انتقال آب از خوزستان است که آب را در بالادست منحرف کرده و مشکل آب خوزستان را رقم زده است. گرچه با وجود این انتقال آبها شاهد خشکسالی شدید در مناطق مقصد مثل باتلاق گاوخونی در اصفهان هستیم.
آب پشت سد زندانی است
سد دز امسال بدترین خشکسالی نیم قرن اخیر را تجربه میکند. میزان نرمال حجم آب در دریاچه سد دز بین ۷ تا ۸ میلیارد متر مکعب است که این رقم امسال به حدود ۴ میلیارد متر مکعب کاهش پیدا کرده است. تراز سد کرخه نیز نسبت به مدت مشابه سال گذشته که ۲۱۴ متر بود، در یک سال، حدود ۱۴ متر افت تراز داشته است. پرترین مخزن سدی در خوزستان مربوط به سد گتوند است که آب آن به دلیل شوری تقریبا بلااستفاده است. شوری این آب به موقعیت ساخت این سد برمیگردد که با وجود هشدارهای پیش از احداث، مدتی پس از بهره برداری، آب آن بالا آمد و گنبدهای نمکی را در خود غرق کرد. لازم به ذکر است که همین سد در سال گذشته چندین روستا را پس از بارش زیاد به زیر آب برد و روستاییان را آواره کرد.
سدهایی که به اسم مهار سیلاب و تولید برق در خوزستان ساخته شد، دیگر نه به درستی توان تامین برق را دارد و نه توان تامین آب مصرفی را. درواقع سدسازیهای بیرویه خود عامل تشدید تنش آبی در یکی از پرآبترین مناطق ایران بوده است.
در سال ۱۳۹۰ سرپرست شرکت مدیریت منابع آب ایران به دلیل بحران هایی مثل افزایش طوفانهای ریزگرد، خالی شدن روستاها و عدم دسترسی بخشهای زیادی از استان به منابع آب پایدار اعلام کرد که از برنامه چهارم توسعه قرار شده است هیچ سد دیگری در کشور ساخته نشود، مگر منابع آب تخصیص پیدا کند. با این حال امروز شاهد آن هستیم که غیر از تمام سدهای ساخته شده در ۱۰ سال اخیر، بیشتر از ۱۷ سد دیگر در حال تکمیل پروژه برای بهرهبرداری است.
از جلگه خشکسالی میروید
بخش وسیعی از معترضان خوزستانی کشاورزانی هستند که در نبود آب، نخلها و مزارعشان جلوی چشمشان نابود شد. علاوه بر نپرداختن حقابه کشاورزان، عدم اصلاح الگوی کشاورزی در خوزستان یک معضل جدی در هدر رفت آب است. نه تنها حمایتی برای اجرای راهکارهایی مثل تبدیل کشاورزی فضای باز به گلخانهای صورت نمیگیرد، بلکه در اوج خشکسالی اجازه کشت محصولات آببری چون برنج داده میشود. مجوز این کشتها تنها برای باج دهی به کشاورزان و شانه خالی کردن از ایجاد زیرساختهای مناسب برای کشاورزی است. روییدن قارچ گونه صنایع آببر و عدم بازچرخانی و بازیافت آب در آنها بخش وسیعی از آب خوزستان را به باد داده است.
سازمان آب و سرکوب
درست مثل دیگر سازمانها و نهادهای کشور، ساختار فاسد که منطق سود سرمایه را در برابر رفاه اجتماعی در اولویت قرار داده است، جلوی هرگونه شفافیتی برای نظارت جامعه بر عملکرد متولیان آب و انرژی در خوزستان را گرفته است. پس از مشکلاتی که برای تامین آب هورالعظیم بوجود آمد، سازمان آب و برق خوزستان جمعی از خبرنگاران را برای بازدید از سد کرخه و دز دعوت کرد. محمدرضا یزدانی پور مدیر عامل سد کرخه در حضور خبرنگاران آماری از وضعیت سد کرخه ارائه کرد که متناقض بود و با اعتراض حضار مواجه شد. مدیرعامل با قلدری تمام به خبرنگاران توهین کرد و آنها نیز نشست را ترک کردند. از طرفی زمانی که خیل عظیمی از مردم با یک نه بزرگ به وضع موجود، به خیابانها آمدند، قاسم سلیمانی دشتکی استاندار خوزستان به خود اجازه داد که تجمع سراسری در خوزستان را انکار کند و در یک رویه تکراری با برچسب اغتشاشگر کشتار مردم را توجیه کند.
بزرگترین تولیدکننده برق کشور سالانه ۷۰۰ دقیقه برق ندارد و هیچکس پاسخگو نیست. پروژههای بسیاری که هیچگونه توجیه محیط زیستی و اقتصادی برای جامعه ندارد اجرایی میشود و مردم سر سوزنی در تصمیمگیری آن نقشی ندارند. در صورتی که اولین کسانی که تحت تاثیر این طرحها قرار میگیرند طبقه کارگر و فرودستان هستند. جامعه میخواهد و باید قدرت تصمیمگیری در محیط زیست خود را داشته باشد. این مهم از طریق ایجاد کمیته محلات و پیوند تشکلهای مستقل کارگری و اجتماعی در سراسر کشور بدست میآید. اگر هفت تپه توانست با برگزاری مجمع عمومی، کارگران را در سرنوشت خود دخالتگر کند و کارگران نفت راه آنها را ادامه دادند، پس این الگو در بخشهای اجتماعی مختلف قدرت تکثیر و اجرایی شدن دارد.
سرچشمه از کجا میجوشد؟
تجربه نشان داده است که بدون لرزاندن زمین زیر پای طبقه حاکم نمیتوان آنها را وادار به احقاق حقوق کرد. توازن قوا و حد توان نیروهای اجتماعی در برابر حاکمیت، میزان عملی شدن تغییرات خرد و کلان سیاسی و اجتماعی را تعیین میکند. مردم خوزستان سالها است که با مشکلات معیشتی و محیط زیستی دست و پنجه نرم میکنند و صدای اعتراضشان به طرق مختلف، امنیتی و سرکوب شده است. حال پس از اعتراضات چند شب گذشته عدهای از مقامات حکومتی به میدان آمدهاند و عرض اندام میکنند. کیست که نداند همانطور که این بحرانها یک شبه به وجود نیامده است، با نمایشهای توخالی یک شبه هم گرهای باز نمیشود.
امکانات طبقه کارگر و طبقه سرمایهدار نامتقارن است. اگر طبقه حاکم با وزارت اطلاعات، زندان و امثالهم به جنگ طبقه کارگر میرود اما کارگران شریانهای تولید و توزیع ثروت در جامعه را در دست دارند. چرخی که اگر متوقف شود هیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد، چرا که چنان زیست روزمره و قوای سرکوب را فلج میکند که هیچ نیرویی با آن برابری نمیکند. اگر طبقه کارگر بتواند در حمایت از اعتراضات مردمی دست به اعتصاب بزند و در تولید و بازتولید سرمایه خلل ایجاد کند آن وقت عقب نشینی گستردهای از طرف صف سرمایه خواهیم دید.
این توهم که قدرت طبقه کارگر در خیابان است از ذهنیت پوپولیستی و غیراجتماعی ناشی میشود که توان کارگر را در محیط کار خود نمیبیند. امروز یک ماه از اعتصابات سراسری کارگران نفت و پتروشیمی گذشته است و طبقه حاکم قدم به قدم رو به عقب میرود و از طرفی کارگران اعتصابی با قدرت بیشتر مجامع عمومی خود را برگزار میکنند و روی مطالبات خود بیشتر پافشاری میکنند. قدرت اینجا است و نمایش این قدرت و پافشاری روی دستاوردهای این تحرکات تعرضی و سراسری و سازمانیافته برای پیشروی ضروری است. در این میان اعلام حمایت کارگران هفت تپه پنجرهای برای امید به آینده گشوده است. چرا که اگر گورکن سرمایهداری طبقه کارگر است، به دست گرفتن پرچم جنبش محیط زیستی توسط کارگران میتواند پایانی بر ویرانگری افسارگسیخته محیط زیست باشد. علاوه بر این امکانات، تشکیل کمیتههای محلات در محیط زیست به صورت سازمانیافته و سراسری در هدایت و پیوند اعتراضات به حق کارگران و فرودستان نقش اساسی دارد.
این کمیتهها میتوانند رسانه مستقل خود را در پوشش دادن اعتراضات روزمره خود داشته باشند و بستر خوبی برای ارتباطگیری و اطلاع رسانی مردم محل فراهم کنند. این کمیتهها میتوانند توان مردم معترض را در جدال خیابانی با نیروهای مسلح افزایش دهد؛ نه به این معنا که مردم را مسلح کند که این تاکتیک برای امروز هیچگونه دستاوردی نخواهد داشت و تنها به سرکوب گستردهتر و قاطعانهتر صف مقابل دامن خواهد زد. تجربه اعتراضات مردم ایذه در دیماه سال ۹۶ را نباید از یاد برد. برای مثال کمیتههای محلات میتوانند در امر دفاعی با تجهیز کردن مردم به وسایل پزشکی و تمرکزدادن نیروهای متخصص در این حوزه به بهبود مجروحان کمک کنند. این کمیتهها اگر به مجمع عمومی مردم محل متکی باشند میتوانند نمایندگان خود را تعیین کنند و آنها هم با اعتماد به نفس سراغ مقامات حکومتی بروند و به بالا فشار بیاورند. از یک سو جلوگیری از پروژههای ویرانگر انتقال آب و سدسازیهای بیرویه و از سوی دیگر اولویت بندی آب براساس رفع نیازهای بنیادین مردم برای یک زندگی بهتر از جمله مطالباتی است که باید به دولت و نهادهای حکومتی تحمیل شود.
از آنجایی که بحران آب در خوزستان یک مساله زیرساختی و سازمانیافته است، راه حل آن هم باید هم در راستای تغییرات کلان و ساختاری باشد. به این معنا شرایط مردم خوزستان شباهتی به مناطق سیلزده یا زلزلهزده ندارد که با راهحلهای مقطعی و دورهای بتوان پاسخ موثری داد. کمکهایی از جنس آبرسانی توسط مردم در شرایط کنونی موضوعیتی ندارد چراکه مردم معترض محتاج چند لیوان آب آشامیدنی نیستند و بطریهای آب به درد دامها و مزارعشان نمیخورد.
این کمیتهها اگر بتوانند توسط آزادیخواهان و نیروهای رادیکال تشکیل شوند و آنها در راس کمیتهها قرار گیرند قطعا در خنثی کردن تحرکات نیروهای قومپرست و رفرمیست هم عاملیت بالایی خواهند داشت.
قیل و قال قومپرستها و شاهالهیها
فرمانده بیلشکر، رضا پهلوی در واکنش به اعتراضات خوزستان به میدان مجازی آمده و میخواهد دست در دست مردم و «نهادهای مردمی یگان ویژه» خوزستان را آباد کند. گویی مسئله به تکنوکرات لایق و مدیر دست و پا چلفتی ختم میشود. توسعه پایدار در اوکازیونترین کشورهای سرمایهداری هم توهم است، چه رسد به کشوری که صندوق بین المللی پول و سرمایهداران جهانی برای ماده خام و نیروی کار ارزان آن دندان تیز کردهاند. تاریخ سرمایهداری حجت را بر همه تمام کرده است؛ مادامی که مدیریت برای سازماندهی سود است، کارگر و خاک به ویرانی میروند.
اما سناریوی سیاه دیگر، دمیدن در تنشهای قومی است؛ سناریویی در میزانسن تونلهای انتقال آب، با کارگردانی فاشیستها و قوم پرستان. گرچه چپهای قوم پرست شانس چندانی برای تبدیل شدن به قدرت ندارند، اما شاگرد شوفریِ ارتجاعیترین جریانات قومی را خوب بلد هستند. همانطور که سوسیالیستها و طبقه کارگر وظیفه دارند علیه ملیگرایی و مرکزگرایی حاکمیت سرمایه بایستند، حساسیت خود را باید بیش از پیش بر تحرکات این طیف ارتجاعی بیافزایند. تنها راهکار حل مشکل به دست نیروهای انترناسیونالیستی است که ساختن آینده را با جامعه و شیوه تولیدی متصور میشوند که خود را همسو و همگام با چرخه طبیعت میکند؛ شیوه تولید اشتراکی.
نکته ایکه در این حرکات اخیر برجسته است اینست:
حاکمیت می خواهد خواسته های شهروندی ، صنفی ،طبقاتی که کم کم رنگ بوی سیاسی می گیرند را به سمت حرکات قومی و رعیتی ببرد؛ در خوزستان روی موضوع عرب و بختیاری در چارچوب قومی تمرکز دارد
حتی حکومت حساب شده مبارزین قبلی اجتماعی با گرایش چپ را که کم کم خصلت فرصت طلبانه پیدا کردند یا دشداشه پوششان کرده یا چوقا پوش و…
جالبست
گاهی کانون حرکات اعتراضی یا ایذه از مناطق بختیاری نشین و سوسنگرد از مناطق عرب نشین است؛
که در تحولات اجتماعی مردمانشان باخصلت عشایری یا روستایی شناخته می شوند.
و حتی بصورت مشکوک بین آنها تفنگ های شکاری از رده خارج شده که باید منهدم می شدند توزیع کرده اند که این توزیع کردن ها حتی بصورت فروختن در دوره احمدی نژاد انجام گرفت
این نوشتار بررسی نسبتا سنجیده ای از دشورایهای پیش روی را به نمایش میگذارد. اما در پایان به شکل بسیار مختصر (و در نتیجه شعارگونه) راه حل دشواریها را در “شیوه تولید اشتراکی” می بیند. این راه حل کلی, در درازمدت درست است. اما در کوتاه مدت و اکنون, برداشتن (بگفته دیگر, سرنگونی) حکومت فریب و دزدی و کشتار پیش روی ایرانیان قرار دارد که نوشتار چندان به آن نمی پردازد. فراتر از آن, نویسنده بگونه ای در دام “خشونت پرهیزی مطلق” گرفتار است. چگونه؟
نویسنده بدرستی میگوید: “کمیتههای محلی… میتوانند توان مردم معترض را در جدال خیابانی با نیروهای مسلح افزایش (دهند)”
اما بیدرنگ هشدار میدهد: “نه به این معنا که مردم را مسلح (کنند) که این تاکتیک برای امروز هیچگونه دستاوردی نخواهد داشت و تنها به سرکوب گستردهتر و قاطعانهتر صف مقابل دامن خواهد زد.” براستی, “هیچگونه” و “تنها”؟!
این هشدار, پایه ای که از آزمون زمان گذشته و پذیرفته شده باشد ندارد. اما نویسنده یک تجربه در تجرید را برای برهانمندی گفته خود می آورد که : “تجربه اعتراضات مردم ایذه در دیماه سال ۹۶ را نباید از یاد برد.” پیداست که اشاره نویسنده به اعتراضات مردم ایذه است که, بکارگیری سلاح در آن سنجیده, سازمان یافته و و برنامه ریزی شده نبود و در تنهایی خود, با سرکوب شدید حکومت روبرو شد. اما آیا مگر در همان زمان تظاهرات کاملا مسالمت امیز مردم در صد شهر دیگر ایران بدون استثنا سرکوب نشدند؟
بیگمان تلاش انسان های خردمند بر اینست که تفاوت ها از راه گفتگو و برهان آوری از میان برداشته شوند. بکارگیری خشونت, در بنیاد خود, کار زورگویان و متجاوزان است. اما در شرایط مشخص ایران, آیا روشهای مسالمت آمیز که چندین سال (دست کم از خرداد ۱۳۸۸ تا کنون) آزمون شده اند, دریچه ای به گذار از حکومت آدمخوار سرمایه داری-اسلامی که در هر لحظه ی روز و شب از هستی ننگینش سرکوب, زندان, تجاوز, کشتار, ویران و چپاول میکند گشوده اند؟ تظاهرات “سکوت” و سپس حکم “در خانه بمانید” میر حسین موسوی را دیدیم که چه “دستاورد”ی داشت و چه فرصت تاریخی را علیرغم حضور چند میلیونی مردم (آنهم تنها) در تهران که گوش به فرمانش هم داشتند به تاراج زمان سپرد!
آیا حکومت هار و قرن پنجمی اوباشان اسلامی (با در نگر آوردن اشغال غیر اصولی سفارت آمریکا, تداوم جنگ ارتجاعی با عراق, کشتار هزاران نفره زندانیان در دهه شصت و سرکوب تمامی اعتراضات مسالمت آمیز) چیزی جز سخن زور می فهمد؟
آیا شکست استراتژیک اصلاح طلبان برای پیشبرد چانه زنی صلح آمیز (و نه حتی اصلاحات در چهارچوب حکومت اسلامی) چیزی به ما نمیگوید؟
آیا تعرض از سوی مردم در چهارچوب “دفاع از خود فعال” نمی تواند هراس و تردیدی را در دل نیروهای سرکوب پدید آورد و نقش کارسازی در فلج کردن حکومت بازی کند؟
تکرار مکررات، پرخاش به این وان، بدون ارائه راه حل.