
تقدیم به مردم رنجدیده خوزستان
چه آمد بر سر آن دشت زرخیز ؟
که مردم تشنه و از خشم لبریز
چرا فرمان آتش گشته آسان؟
چرا سلطان کند شمشیر خود تیز؟
مگر شوش کهن فخر وطن نیست؟
چه کم دارد ز تهران و ز تبریز؟
سپه گر ضامن این آب و خاک است
چرا سر می نهد در پای خون ریز؟
چرا سرمایه ها صرف یمن شد؟
و یا خرج بسیج فتنه انگیز؟
بر آید هر ستم از دست زاهد
گهی در کوچه ها، گاهی به دهلیز
نبینم من نشانی از عدالت
درین پیری که دارد خوی چنگیز
نباشد فرصت صبر و مدارا
گه رنگ روی ما همرنگ پاییز
به پایان می رسد این دور پر درد
چنین خواند کنون مرغ شباویز
۵
۱
رای
امتیاز بدهید!