جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

کالبد شکافی مفهوم انقلاب: چرا جنبشهای مردمی در ایران شکست میخورند – شمال میرزا

 بعد از٢۶ آبان و عملا فروکش کردن خشم مردم در ایران این پرسش مطرح میشود کە چرا جنبشهای مردمی علیە جمهوری اسلامی هر بار با شکست مواجهە میشوند. پاسخ این پرسش  نیاز بە واکاویهای سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و تا اندازەای زیاد در حوزە جامعە شناسی سیاسی نیاز بە بررسی ترکیب موزایک اتنیکی ، طبقە، و غیرە در ایران دارد. جمع این پرسشها را میتوان در  سیر تاریخی مفهوم انقلاب و تغییر معنایی آن در زمان و مکان جستجو کرد. بنابراین بە جای پرداختن بە علل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، اتنیکی و طبقاتی کە غالبا رویە یک جانبە بە قضایا دارند و در واقع هر یک خود بخشی از  مفهوم کلی انقلاب هستند، بە خود انقلاب بە عنوان یک مفهوم در برگیرندە و جامع بایستی پرداخت کە کلیت علل و عوامل رخداد انقلاب و یا عدم آن را میتوان در تغییر معنایی مفهوم آن جستجو کرد. لذا تاریخ مفهوم انقلاب و بررسی انقلاب در مفهوم انقلاب و تغییر معنایی (Semantic) آن در زمان و مکان  وبلاخرە مفهوم آن در عصر حاضر میتواند بە پرسش ما در این مقالە کمک نماید.  

 از لحاظ معنایی مفهوم انقلاب را میتوان در سە بازە زمانی پیگیری کرد، بازە زمانی کە انقلاب مفهوم طبیعی داشت و انقلاب بیشتر دلالت بر تغییراتی بود کە در طبیعت اتفاق میفتاد، تغییرات ارگانیکی کە در یک چرخە زمانی روی میدادند با این مفهوم کە تغییرات طبیعی مدام در حال تکرار بودند از جملە این انقلابات طبیعی عبارت بودند از تغییر فصول، ماها، شب و روز کە تغییراتی مدام در حال رویدادن بودند. تعبییر این چنینی از مفهوم انقلاب در واقع تکرار رویدادهای بودند کە مدام بە نقطە اولی پیش از انقلاب بر میگشتند. این تعبییر از انقلاب ناشی از ڕیشە مفهومی انقلاب بە  معنی ‘قلب’  یا  Revolution  بە معنی برگشت بود. معنای دیگر انقلاب مرتبط است با تعبیر کلیسا از انقلاب، اما کلیسا مفهوم انقلاب در طبیعت را برای جلوگیری از فروپاشی کلیسا و تداوم سلطە خود با اندکی تغییر معنایی ضروری میدانست. از نظر کلیسا هر گونە چشم انداز آیندە میبایست در کنترل کلیسا باشد در سال ١۵١۴    the Fifth Lateran Council, 1512–۱۵۱۷) )  کلیسا هر گونە آیندە نگری را ممنوع و پیش بینی آیندە را تنها منحصر بە کلیسا میکرد و برای کسانی کە بە آیندە  غیر از آنچە کلیسا تعیین کردە بود فکر میکردند مجازات سنگینی چون زندە سوزاندن در آتش در نظر گرفت و کسانی چون ساڤونارولا ( Savonarola) در سال ١۴٩٨  را بە جرم آیندە نگری خارج از تعالیم کلیسا در میدان معروف فلوراس در آتش زندە سوزاندند . کلیسا در واقع این اجازە را بە هیچ کس برای  پیشبینی چشم اندازە آیندە غیر از آنچە کلیسا در نظر داشت نمیداد و کلیسا  صلح و آیندە را بە ختم جهان و آن هم بە اتفاق قریب الوقوع اما در عین حال نامشخص از نظر زمانی موکول میکرد و بە این ترتیب آیندە و صلح بشری و هر آنچە کە ممکن بود در آیندە اتفاق بیفتد در دستان کلیسا  برای زمان نا محدود و نامشخص باقی میماند. برای نمونە مالنچتون (Melanchthon) پایان جهان را ٢٠٠٠ سال بعد از میلاد مسیح پیش بینی میکرد (یعنی سال ٢٠٠ میلادی) و پاپ در سال ١۵٩۵ پیش بینی کردە بود کە جهان در سال ١٩٩٢ بە پایان میرسد. چشم انداز آیندە صلح و رستگاری بە ختم جهان بە نوعی آیندە کلیسا را تضمین میکرد زیرا نیاز بە انقلاب برای تغییر بنیادی بی برگشت را غیر ضروری نشان میداد. اساس این نظریە برای اولین بار توسط رفورمیستهای مسیحی بە چالش کشیدە شد و کسانی چون لوتر کینگ ( Luther ) زوینگلی ( Zwingli) و کاڵڤن (Calvin ) قدمهای اولیە برای تعبیر دیگر از آیندە را برداشتند. برای نمونە لوتر در ”گردهم آیی وین” گفت کە روز آخر (قیامت) خواهد آمد ولی وی در حین حال گفت کە این روز چندان هم نزدیک نیست نظریە ای کە تا اندازەای در مقابل نظریە کلیسای کاتولیک قرار داشت کە آیندە را مشخص نمیکرد و هر بار آنرا بە آیندە دیگر موکول میکرد. نظریە کالڤین آیندە را در این جهان و نە در ابدیت میدید. چنین رویکردی بە آیندە، جهانبینی انسانها را نیز نسبت بە پیرامون و سرنوشت خود تحت تاثیر قرار میداد کە در نهایت منجر بە اختلافات عمیق در دنیای مسیحیت شد. در سال ١۵۵۵ مهاهدە صلح بین گروهای مسیحی نسبت بە آیندە و در کل جهانبینی، بین روم کاتولیک و کالڤینها بعد از ٣٠ سال جنگ بستە شد و بە کالڤینها این اجازە دادە شد کە آیندە را آن طور کە خود تفسیر میکنند تعبییر کنند بدین ترتیب پروتستان از کلیسای روم جدا شد و آیندە و صلح نیز بە یک امر سیاسی مبدل گردید. در دورە رنسانس ایدە پایان جهان بە نوعی دیگر ظهور پیدا میکند و آن اما ریشە متافیزیک ندارد بلکە ریشە ستارە شناسی داشت.

 انقلاب با اینکە در مسیر تاریخی خود همچنان حاکی از تغییر بنیادی دارد اما تعابیری کە از انقلاب در زمان و مکان میشود متناسب با وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تغییر فرم و معنایی پیدا میکند بە معنای در خود مفهوم انقلاب بطور مدوام انقلاب رخ میدهد. با پایان رنسانس و آغاز مدرنیتە تعبیر طبیعی و ستارە شناسانە از مفهوم انقلاب بە مرور رنگ میبازد . صلح و رستگاری بە پیشە کار سیاست دولت و امپراتوری تبدیل میشود. این بار دولتها متضمن آیندە انسانها میشوند و این دولتها هستند کە سرنوشت را برای انسانها رقم میزنند، دولتها و امپراتوریها نیروی بلقوە جانشین خدا میشوند و بە این ترتیب دست کلیسا از آیندە کوتاە میشود و این پایان عصر طلایی مسیحیت قلمداد میشود.

 آیندە اینبار اما در انحصار دولت و شاە قرار میگیرد  اما در حین حال  گفتمان آیندە بر مبنای تضاد علیە گفتمان آیندە  بە عنوان پایان جهان  فرم میگیرد و عصر دولتهای مستبد و مطلقە در اروپا آغاز میشود.

در ابتدای  سدە هفدهم پیشبینیهای منطقی و حساب شدە در سیاست برای آیندە در ایتالیا ایدە غالب میشود و در قرن هجدهم ادامە پیدا میکند و در اواخر همان سدە بە اوج خود میرسد.

 با انقلاب فرانسە مفهوم انقلاب دیگر بە معنی برگشت بە نقطە آغازین نبود، سیاست و عقل انسان دیگر نمیتوانست از دستورات طبیعی مفهوم انقلاب بە معنی تکرار شب و روز و ماە وفصل پیروی کند . تاریخ تکرار  چیزی جدیدی برای  جهان سیاست و عقل نداشت. بنابراین مترادف با مفهوم انقلاب در مفهوم سیاسی آن مفاهیم دیگری چون شورش  و طغیان کە ضرورتا بە معنی برگشت بە ابتدا نبودند وارد دیسکورس  و گفتمان سیاست میشوند. این مفاهیم در مقابل انقلاب طبیعی این نظریە را تقویت میکرد کە تغییرات ریشە  اجتماعی و سازمانهای سیاسی دارند اما مفهوم انقلاب جایگاە خود را بە معنی تغییرات آنی حوادث و آشوب حفظ میکند.

در عصر روشنگری مفهوم انقلاب بە دیگر عرصەهای زندگی انسان وارد میشود و بە مرور زمان انقلاب از آن مفهوم شورش و طغیان در عرصە سیاسی کە هموارە با جنگ داخلی  همراە  بود آزاد میشود. تفکیک انقلاب از مفهوم جنگ داخلی زمانی اتفاق میفتد کە در انقلاب سال ١۶٨٨  انگلستان تغییر نظام سیاسی را بدون جنگ داخلی و خونریزی و از طریق تقسیم قدرت بە انجام میرسد.    این روند انتقال قدرت کم کم بە یک نورم در کشورهای اروپایی تبدیل میشود. انقلاب این بار نە اینکە در یک چرخە دوار محدود بماند و یا اینکە وضعیت موجود  در زمان را بیان کند بلکە در سدد ترسیم افق آیندە است اما همیشە با این پرسش  نیز همراە بودە کە انقلاب ما را بە کجا میرساند.  روسو کە در مورد انقلابات زمانی خود در سال ١٧۶٢ اظهار نظر میکرد میگوید ” ما بە شرایط بحران رسیدەایم و یک قرن انقلاب در پیشرو داریم…امکان پیشبینی انقلاب دشوار است… ما میدانیم کە عصر سلطنتهای اروپایی بە پایان میرسد اما نمیدانیم بعد آن چە خواهد شد…. هیچ کسی نمیداند”. این پرسش از آن زمان هنوز جواب مشخصی دریافت نکردە است دقیقا بە این خاطر کە انقلابات دیگر ما را بە جای اول بر نمیگردانند.

انقلاب در عصر ما دستخوش تغییرات اساسی شدە است، بە این معنی کە انقلاب دیگر محدود بە انقلابات بزرگ  چون انقلاب فرانسە، انقلاب بریتانیا، انقلاب چین و  اکتبر روسیە نیست بلکە انقلاب از چند جهت دچار انقلاب شدە است: یکی اینکە انقلاب بە همە عرصەهای زندگی شخصی انسان وارد شدە است، انقلاب در واقع همە جا و هر روزە روی میدهد.  گروهای مختلف اجتماعی  برای کسب حقوقی کە پیشتر خود بر آن بە عنوان حقوق واقف نبودند بە خیابانهای میایند، فردی برای احقاق حقوق فردی خود تلاش میکند و این حق بعد از بە رسمیت شناختن بە عنوان حقوق شهروندی  شناختە میشود در واقع  نوعی انقلاب روی دادە است.  انقلاب در تکنولوژی، انقلاب در تولید و کشاورزی و بلاخرە میتوان انقلاب را در همە زمینەها دید. این انقلابات ریز و درشت بە معنی عدم لزوم انقلاب بزرگ سیاسی نیست بلکە یک انقلاب بزرگ سیاسی نیازمند بە رسمیت شناختن این انقلابات ریز و درشت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، تکنولوژی، کشاورزی و غیرە است کە بدون در نظر گرفتن این انقلابات کوچک امکان انقلاب بزرگ غیر ممکن است. دوم اینکە باید پذیرفت کە  انقلاب دیگر بە معنی برگشت بە نقطە آغازیان نیست بلکە انقلاب بایستی  افق آیندە را ترسیم کند ولو اینکە این افق آیندە زیاد  هم ڕوشن نباشد. سوم اینکە  باید پذیرفت کە انقلاب ساختاری است و بە عبارتی انسانها معمارهای اصلی انقلابها هستند . تصویر این چنینی از انقلاب شرایط یک انقلاب را نیز متحول میکند بە عبارتی میتوان گفت کە انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی لازم و ملزوم هم یکدیگر هستند و هیچ کدام بدون دیگری شرایط یک انقلاب بدون بازگشت بە نقطە اولی را نخواهند داشت. در غرب رشد معنایی انقلاب زمینە را برای گذار ریشەای و بدون باز گشت جامعە را فراهم کردە است. در شرق و در ایران عللخصوص، انقلاب  اجتماعی و انقلاب سیاسی هیچ گونە سنخیتی بە لحاظ زمانی با هم ندارند  و انقلاب سیاسی بدون پیش شرطهای انقلاب اجتماعی زمینە را برای باز گشت جامعە حتی در صورت انقلاب سیاسی بە نقطە اولی را فراهم کردە است. چهل و اندی سال پیش مردم ایران انقلاب کردند، اما مردم میخواهند بە زمان پیش از انقلاب برگردند. بە معنای دیگر انقلابی در ایران بە وقوع بپیوستە است زیرا مختصات یک انقلاب برگشت ناپذیر بودن آن است.بدون انقلاب اجتماعی همیشە نیروهای ضد انقلاب پتانسل بازگشت انقلاب بە نقطە پیش از انقلاب سیاسی را دارند. بهار عربی از جملە انقلاباتی است کە بدون انقلاب اجتماعی صورت گرفت . نیروهای ضد انقلاب کە از حمایت خارجی نیز برخوردار بودند توانستند انقلاب را در نطفە خفە کنند.

https://akhbar-rooz.com/?p=120782 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
2 سال قبل

با سلام. مفهوم انقلاب و مهم تر از آن چرائی شکست جنبش ها در ایران مطالبی بسیار مهم و برسی آن ها نیاز زمانه است اما متاسفانه نویسنده نیمی از مقاله را صرف تاریخچه ای کرده که نه صحیح است و نه مفهوم انقلاب را در مقایسه با رفرم توضیح میدهد. اولا در طبیعت چیزی بنام انقلاب نداریم. نه فقط تغیر فصول انقلاب نیستند بلکه حتی موتاسیون ژنها در موجودات زنده نیز انقلاب محسوب نمیشوند. واژگانی چون انقلاب صنعتی و یا انقلاب در فلان تکنولوژی مبین عمق , وسعت و سرعت دگرگونی در موارد یاد شده است و هیچگاه معنای بازگشت نداشته است. سه عنصر عمق و وسعت و سرعت دقیقا خصوصیاتی هستند که انقلاب را از رفرم متمایز میسازد. 
اما چرائی شکست جنبش ها نیازمند کنکاشی تاریخیست از شرایط زیربنائی و روبنائی حد اقل صد سال گذشته ایران. متاسفانه از میان عوامل عدیده آنچه که بیش از هر چیز در این شکست ها نقش داشته مذهب و شاید بیش از آن به قول آرامش دوستار ” دین خوئی ” مردم سرزمینمان بوده است. خصلتی که محدود به ایران نبوده و امروز حتی در کشوری چون امریکا با همدستی با راست ترین جناح های سیاسی به مانع بزرگی در سر راه دموکراسی, حقوق بشر, حفظ محیط زیست و سرویس های عمومی برای فقرا و اقشار آسیب پذیر تبدیل گشته است.   

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x