پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

مصدق، خیانت ها و کودتاها – هاشم موسوی

   پس از کشمکش های رزم آرا نخست وزیر و دکتر مصدق نماینده مجلس بر سر ملی کردن نفت و ترور رزم آرا توسط فدائیان اسلام، که خود ماجرایی دارد و شاه و انگلیس هم دستی بلند در آن داشتند، حسین علاء نخست وزیر شد. او بر اثر اعتصابات گسترده کارگران خوزستان در فروردین ۱۳۳۰ و اعزام قوای سرکوب از مرکز و بحرانی تر شدن اوضاع، استعفا داد. در همین ایام، جمال امامی، نماینده عامل انگلیس، نه به شکل جدی، بلکه با طعنه و تعارف، پیشنهاد نخست وزیری به دکتر مصدق داد و در میان حیرت همگان، مصدق هم بیشتر از روی لجبازی و پاسخ به این طعنه پذیرفت و رأی مجلس گرفت (اردیبهشت ۱۳۳۰). از آنجا که دولت، از همان ابتدا با کسری بودجه مواجه بود، انتشار اوراق قرضه را به اجرا درآورد. از جهتی، چون امرای ارتش به کج رفتاری و کارشکنی در امور اجرائیه دولت همت داشتند، در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ دکتر مصدق خواستار اختیارات بیشتر، از جمله پست وزارت جنگ شد که از دوران رضاشاه انحصاراً در اختیار و کنترل خود او و بعدها پسرش بود، و محمدرضا شاه نپذیرفت و همان شد که مصدق استعفا کرد و قوام به صدارت رسید؛ تا آنکه واقعه ۳۰تیر ماه و استعفای قوام پیش آمد و شاه ناچار و با اکراه به خواسته های مصدق تن داد. ضمناً مصدق تقاضای تفویض اختیارات از مجلس، به مدت ۶ ماه نمود که آنهم مصوب شد و با چنین اختیاراتی، تمام وزارت خانه ها را بدون نگرانی از مجلس، از عناصر سنتی و هوادار روحانیت که به تدریج با او به مخالفت برمی خاستند، پاک کرد. همینطور ۱۳۶ افسر، ازجمله ۱۵ ژنرال را بازنشسته و برکنار نمود. ازجمله آنان، سرلشکر ارفع، هدایت، شاه بختی، حجازی، امیررحیمی، خسروانی و سرهنگ مقدم و … بودند. همچنین با لایحه ای به تغییر قوانین انتخابات مجلس اقدام و ضمن انحصار رأی دهندگان به افراد باسواد، زنان را هم از حق رأی برخوردار نمود. این اقدامات باعث مخالفت مراجع قم و نمایندگان منتخب و مورد حمایت آنان در مجلس شد و زمانیکه مصدق برای بار دوم تقاضای تفویض اختیارات از مجلس نمود، این بار با مخالفت شدید آیت اله کاشانی، رئیس مجلس مواجه شد که آن را نوعی دیکتاتوری می خواند.

نکته مهم آنکه دکتر مصدق برای مسئولیت وزارت جنگ (دفاع) و سایر پست های کلیدی ارتش، به جز افشارطوس که به ریاست شهربانی گمارده شد، شخصیت های لایق و قابل اعتمادی نداشت و این بزرگترین نقطه ضعف او در مقابله با شاه بود که سرانجام موجب سرنگونی او گردید.

فرماندهان برکنار شده، متشکل و کمیته ای به نام نجات ملی ایجاد کردند؛ که هدفشان هماهنگی هرچه بیشتر با نظامیان برکنار نشده و آمادگی جهت سرنگونی دولت بود. کمیته نجات به اتفاق سپهبد زاهدی که شخصیت برجسته این جمع بود، در باشگاه افسران، تشکیل جلسه می داد و به جمع آوری نیرو و سازماندهی می پرداخت. همچنین با برخی از روحانیون بلندپایه، ازجمله آیت اله بهبهانی و کاشانی و حتی آیت اله بروجردی هم ارتباط برقرار کرده و سعی در جلب حمایت آنان می نمود. در همین مقطع، گروهی از آنان مجلس را پناه خود گرفته و به اتفاق کسانی چون میراشرافی بدنام، علناً به توهین و هتاکی و حتی با نشان دادن هفت تیر به تهدید نمایندگان طرفدار نهضت می پرداختند و متأسفانه به دلایلی، تقاضای نمایندگان از رئیس مجلس جهت اخراج این ارازل، با بی توجهی رئیس مجلس مواجه می شد.

درمقابل، معدودی از افسران که به عنوان نیروهای نظامی نهضت محسوب می شدند، از جمله سرتیپ محمود امینی، سرتیپ ریاحی، سرتیپ افشارطوس، سرتیپ سیه پور و سرهنگ غلامرضا نجاتی، اقدام به تشکیل سازمان افسران ناسیونالیست نمودند. هرچند برخی از نظامیان طرفدار نهضت ملی در سی ام تیرماه بسیار فعال ظاهر شده و رادیکال عمل کردند، اما رهبران سازمان افسران ناسیونالیست، بیشتر در رقابت با هم، بر سر پست و مقام قرار گرفتند.

با ربودن افشارطوس در اول اردیبهشت ماه و شکنجه و قتل او توسط جریانات طرفدار شاه، با طراحی و دخالت از جمله مظفر بقائی، سرلشکر زاهدی و مزینی که بیشتر به رخ کشیدن میزان قدرت، خشونت و انتقام و ایجاد وحشت در میان طرفداران دکتر مصدق بود، افسران ناسیونالیست روحیه خود را باخته و این سازمان عملاً متلاشی شد و همان بود که سرتیپ ریاحی نتوانست از قاطعیت و موقعیت نظامی خود در زمان حساس و به ویژه ۲۵ تا ۲۸ مرداد بهره گیرد و به انفعال گذراند. هرچند درجه همکاری او با کودتاچیان و غیبت ایشان در چنین موقع حساس، در پرده است. مشخص نیست افسران قسم خورده سازمان افسران ناسیونالیست که فرماندهی نیروی هوایی و پنج تیپ پادگان های تهران را عهده دار بودند، در این چند روزه حساس، چه می کردند و چه روابطی با کودتاچیان برقرار شده بود که هیچ حرکتی از آنان دیده نشد و فقط تماشاچی تحولات شدند. همان بود که جهت پست ریاست شهربانی، پس از افشارطوس، شخص مطمئنی نداشتند و سرانجام سرتیپ دفتری که خود با افسران کمیته نجات ملی کودتاچی، سر و سری داشت و یک پای کودتا بود و از قضا از نزدیکترین بستگان دکتر مصدق می شد به ریاست شهربانی کل کشور منصوب می گردد تا با خیال راحت به نخست وزیر خیانت کند. قاطعیت دکتر مصدق در تصفیه ارتش، ستودنی بود؛ اما متأسفانه، نیروی جایگزین نداشت و تذکرات حزب توده که از چنین شرایطی اطلاعات دقیق داشت، مبنی بر اینکه اگر شما نیروی مطمئنی برای پست های خالی ندارید، ما به شما معرفی کنیم، بی فایده بود.

با نظری ساده به این دو نیروی رودررو، برتری و آمادگی نظامیان طرفدار شاه کاملا ً مشخص است و دکتر مصدق، فقط با حمایت توده ها و پشتیبانی نظامیان حزب توده می توانست با کودتا مقابله کند. همان هایی که از تاریخ ۲۵ تا ۲۷ مرداد به خیابان ها ریخته و به اصطلاح امروزی، میدان را در اختیار گرفته بودند.

علاوه بر قتل افشارطوس، آنهم در پست ریاست شهربانی کشور، که نشان از دست بالای نیروهای طرفدار شاه داشت، ماجرای نهم اسفند که توطئه همه جانبه برای قتل خود دکتر مصدق و پایان دادن به نقش او بود و با شرکت همه جریانات مخالف او شکل گرفت، زمان تعیین تکلیف قطعی دکتر مصدق با مخالفینش می بایست باشد. در این ماجرا، از توطئه گری قوام السلطنه، آیت اله بهبهانی و اوباش تهران مانند شعبان بی مخ و دار و دسته اش و ملکه اعتضادی و حتی شخص هندرسون سفیر آمریکا که به بهانه مذاکره با دکتر مصدق، سعی در بیرون کشاندن از ساختمان و معطل کردن او داشت، همه مکمل هم بودند تا دکتر مصدق را همانجا به قتل برسانند و کار را تمام کنند. آیت اله کاشانی همان روز، ضمن نامه به شاه و انتشار اعلامیه، جلسه غیرعلنی را در مجلس برگزار می کند تا مانع مسافرت شاه به خارج از کشور شده و دکتر مصدق را تضعیف بنماید و اگر ابتکار سرگرد خیرخواه، افسر توده ای گارد جاویدان و حسن نیت پیرنیا رئیس تشریفات دربار جهت خارج ساختن مصدق از مهلکه نبود، مسلماً آن صحنه گردانی به قتل دکتر مصدق می انجامید.

مشخص نیست چرا لااقل پس از قتل افشارطوس، خود نیروهای احزاب مختلف جبهه ملی با ایجاد گاردهای محافظ و ویژه، به مراقبت تنگاتنگ از دکتر مصدق روی نیاوردند وحتی در روز ۲۸ مرداد، خبر چندانی از نیروهای طرفدار نهضت در مقابل خانه نخست وزیر نداریم.

مرگ استالین وکشمکش بر سر جانشینی او، که همیشه آمریکا را از مداخله در ایران بر حذر می داشت و بارها به انگلیس هم هشدار داده بود، وضعیت مناسبی برای موافقت ژنرال آیزنهاور بود تا اینبار با چرچیل و کودتا موافقت کند و این تغییر در موقعیت بین المللی، شاید می بایست هشداری در آخرین مذاکرات نفت برای دکتر مصدق می بود. ریزش در نهضت ملی، ازجمله جدایی آیت اله کاشانی، قتل افشارطوس، واقعه نهم اسفند ماه، خیانت بقائی، حائری زاده و مکی، فشار روزافزون نمایندگان طرفدار شاه در مجلس، همگی نشان از محاصره روزافزون نهضت داشت.

درواقع جبهه ملی، در یک سردرگمی سیاسی و فروپاشی تشکیلاتی قرار گرفته بود و مصدق را به جای تصمیم گیری جمعی، بیشتر به سمت قاطعیت فردی و افراطی سوق می داد؛ تا آنجا که برای رهایی از فشارهای بی وقفه مجلسیان به رفراندوم و انحلال مجلس و در اصل، قطع تنها تریبون عمومی خود اقدام کرد و او را که یک پارلمانتاریست حرفه ای بود، از این میدان بزرگ محروم ساخت. هرچند پیروزی با آراء بیش از ۹۰درصد در رفراندوم، به او یک وجهه و اتوریته ملی و قانونی می بخشید، اما در شرایط اجتماعی میهن ما، به خصوص در آن زمان، این رأی بزرگ بیشتر یک حباب حمایتی بود که دکتر مصدق را در ارزیابی و موقعیت تکرار سی ام تیر دیگر، امیدوار و دلگرم می ساخت؛ اما در اصل، با واقعیت یک وزن کشی مبارزاتی قطعی و نظامی که عملاً با آن مواجه بود همخوانی نداشت و مصدق را به سوی دستور استعفای نمایندگان طرفدار خود از مجلس کشاند و ۵۳ تن از نمایندگان هوادار او، حتی بعضی با تنی تبدار و نیمه شب، از شهرستان ها به تهران آمده و بدون هیچ حقی و حرفی، از سوی جناب نخست وزیر برگه های استعفای خود را تقدیم او داشتند و متأسفانه اصرارها در بیهوده بودن امر، بر اراده او اثری نبخشید.

مجلس از اکثریت افتاد و به تعطیلی کشید و دوران فترت آغاز شد. با تعطیلی مجلس، دشمنان فرصت را مناسب تر دیده و شاه را برای عزل او تحت فشار قرار دادند. زیرا خود، همه وسایل و بساط کودتا را آماده و در دست داشتند. از کرمیت روزولت، زاهدی، سرهنگ اخوی، تا برادران رشیدیان و شعبان بی مخ هایشان و از اشرف گرفته تا فواحش تهران، همه آماده بودند تا آژاکس را به پیروزی رسانند.

ساعت ۲ بامداد ۲۵ مرداد، سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی، سوار بر جیپ و با اسکورت یک زره پوش، به همراه ۴ کامیون سرباز به درب خانه دکتر مصدق می رود تا نامه عزل او را با امضاء شاه و به تاریخ ۲۲ مرداد ماه به او تحویل دهد. مصدق که قبلاً توسط شبکه حزب توده و شخص کیانوری از ماجرا مطلع شده بود، دستور دستگیری سرهنگ نصیری را به ستوان شجاعیان افسر عضو سازمان نظامی حزب توده ایران داده و او عملیات دستگیری و خلع سلاح نصیری را با موفقیت انجام می دهد. همزمان برخی از نیروهای جبهه ملی از جمله دکتر فاطمی، زیرک زاده و حق شناس، به طور جداگانه توسط کودتاچیان دستگیر می گردند. برای دستگیری سرتیپ ریاحی هم مراجعه می کنند، اما او در منزل نبوده!؟

جناب شاه که از ترس عکس العمل ها از قبل به رامسر رفته بود، هراسان از آنجا با هواپیمای یک موتوره به بغداد می گریزد. پرواز هواپیما توسط نظامیان به مصدق اطلاع داده می شود تا دستور پایین کشیدن یا سقوط آن داده شود. اما ایشان می گویند بگذارید برود.

تهران متلاطم می شود. برخی از رهبران نظامی کودتاچی ازجمله سرتیپ باتمان قلیچ فرمانده دژبان دستگیر و بسیاری دیگر از رهبران کودتاچی از جمله سرهنگ اخوری مغز متفکر و طراح نظامی کودتا و یا قره نی و سرتیپ دفتری مورد لطف رئیس ستاد، جناب ریاحی قرار گرفته و آزاد می چرخند.

با وجود شکست کودتای ۲۵ مرداد بخاطر تعلل در برخورد جدی با کودتاچیان و حتی آزاد گذاشتن بسیاری توسط سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش دکتر مصدق، ازجمله طراح اصلی نظامی و عملیاتی، سرهنگ اخوی افسر رکن ۲ بسیار کارکشته و عضو فراماسونری، علیرغم حکم دستگیری، تحت حمایت رئیس ستاد آزاد بود و کرمیت روزولت نوه روزولت معروف که عزم به سقوط مصدق کرده بود، عملیات کودتا با باقیمانده نیروهای نظامی ادامه پیدا می کند.

همان روز، تظاهرات ۱۰۰هزار نفری در میدان بهارستان شکل می گیرد و دکتر فاطمی به سخنرانی های ممتد می پردازد. نیروهای حزب توده نیز در شهر به تظاهرات مشغولند. تا عصر ۲۷ مرداد، تهران با چنین حال و هوایی در تسخیر مردم بود.

عصر روز ۲۷ مرداد، هندرسون به دیدار مصدق می رود تا هم او را فریفته و هم تهدید نماید و کودتای فردای خود را آغاز کند. با تهدید دکتر مصدق از به قدرت رسیدن توده ای ها و افتادن کشور به دامان کمونیسم و بزرگنمایی دروغین اوضاع، دکتر مصدق را ناچار می کند تا دستور تخلیه خیابان ها و میادین و همچنین دستگیری تظاهر کنندگان را صادر کند. بسیاری از تظاهر کنندگان توده ای، زخمی و مضروب می شوند و ۶۰۰ تن همان شب دستگیر می گردند.

خیابان ها خالی و در اصل، یک حکومت نظامی ناب و مضاعف به دست خود دکتر مصدق برقرار می گردد و مصدق، پروسه شکست خود را کلید می زند. نظامیان، حاکم خیابان ها می شوند. درحالیکه برای جلوگیری از حضور نظامیان و تسلط آنها بر خیابان ها، حضور نیروهای مردمی، بهترین تاکتیک ممکن بود. فرش قرمز برای کودتاچیان و تظاهر کنندگان فردا، ۲۸ مرداد پهن می گردد.

از همان عصر ۲۷ مرداد کودتاچیان عملیات خود را استارت می زنند. گردان زرهی تانک های شرمن پادگان سلطنت آباد که در اصل، سرنوشت ساز عملیات نظامی در کل تهران بود و به همین خاطر، از قبل طبق برنامه  چینش خود دکترمصدق به عنوان گردان مستقل، تحت فرماندهی سرگرد امیرخلیلی افسر وفادار به مصدق عمل می کرد و فقط با دستور کتبی سرتیپ ریاحی رئیس ستاد، حق تحرک داشت، با طراحی ماهرانه سرهنگ اخوی و اجرای سرهنگ نوذری فرمانده پادگان قصر با تعویض غیرقانونی افسر نگهبان و افسر نگهبان ارشد پادگان سلطنت آباد، در اصل سرقت شده و به دست کودتاچیان می افتد و به این وسیله پیروزی آن ها تضمین می گردد.

صبح ۲۸ مرداد، چیز زیادی برای کودتاچیان نمی ماند و مابقی ظواهر و به اصطلاح برخی، قیام لمپن ها و فواحش و لات ها با گروه های شهربانی و نظامیان لباس شخصی آغاز و دکتر مصدق مات می شود.

بعداز ظهر، منزل دکتر مصدق هم مستقیماً مورد تهاجم تانک های شرمن قرار می گیرد. سرهنگ ممتاز، سرباز فداکار و میهن پرست و نیروهای تحت امر او، به دفاع سنگین از منزل دکتر مصدق می پردازند و طی چندین ساعت مقاومت، به کشته شدن ۳۰۰ تن از مهاجمین و زخمی شدن خود سرهنگ ممتاز می انجامد.

ستوان شجاعیان، افسر شجاعی که در شب ۲۵ مرداد، آنگونه سرهنگ نصیری فرمانده گارد جاویدان را دستگیر کرده بود، تا آخرین گلوله با تانک خود به مقاومت می پردازد، اما او هم زخمی شده و از پای می افتد.

در اینجا هیچ خبری از نیروهای جبهه ملی و مقاومتشان در برابر کودتاچیان نیست. در صبح ۲۸ مرداد، درحالیکه بسیاری از تانکیست ها از افسران حزب توده و در پست های خود مشغول خدمت و حتی اجرای کودتا بودند، چون هیچ دستور خاصی مبنی بر مقاومت و یا حمله به نیروهای کودتاچی نداشتند، مبهوت صحنه و بلاتکلیف مانده بودند.

برخی احزاب، از جمله حزب توده، خود را در پناه این دروغ که دکتر مصدق دستور مقابله نظامی نداده بود تا ما وارد عمل شویم، پنهان کردند. درحالیکه سرهنگ ممتاز و واحد نظامی محافظ منزل دکتر مصدق به دفاع مسلحانه پرداخته و ساعت ها مقابله و در حال نبرد بودند. مگر معنی مبارزه مسلحانه و دفاع متقابل چیست؟‌ آن همه کشتار در اطراف منزل نخست وزیر، آیا بیانگر ایستادگی و مقاومت مسلحانه نبود؟ آیا این بی عملی حزب، نیاز به سوال و پرسش داشت؟ اگر دکتر مصدق دستور دفاع و مقابله نمی داد و موافق این حرکت نبود، آیا واحدهای محافظش آن همه جان فشانی می کردند‌؟ کشته شدن حدود ۳۰۰ تن در حمله به منزل دکتر مصدق، نشان از چه داشت؟ این آخرین پیام دکتر مصدق که تلفنی به حزب می گوید: ” شما به وظیفه میهن پرستانه خود هرطور که صلاح می دانید عمل کنید” به چه معنی است؟ آن وظیفه میهن پرستانه چه بود؟ امروز هم بهانه تراشی ها و توجیه بی عملی، فقط نشان از آینده ای تکرارپذیر و مکرر از نحوه مبارزه دارد و ترس از همین تکرارها، دیگران را به دوری از این حزب وا می دارد.

واقعیت آن است؛ به استثناء چند تن، نه مردان جبهه ملی اهل جنگ بودند و نه رهبران حزب توده. همچون دکتر یزدی و بهرامی و امثالهم.

افسران و نظامیان شجاع و لایق حزب توده، در بسیاری پست ها از جمله در قالب تانکیست ها و یا همراهان کودتاچیان پراکنده بودند و کافی بود با دستوری، عمل کرده و کودتا را به شکست تبدیل کنند. (ستوان اربابی فرمانده یک گروهان از ۲ گروهان گردان سرنوشت ساز زرهی تانک بود که تحت فرماندهی سرگرد امیرخلیلی افسر شدیداً طرفدار دکتر مصدق قرار داشت). این افسران، همچنان که بعدها نشان دادند، آنچنان مصمم به هر جان فشانی بودند که تاریخ کشور ما و جهان کمتر دیده است. به صحنه های اعدام آنان نظری بیفکنیم که چه سربلند ایستاده و تسلیم نشده اند. آنچنان شجاعانه که حتی برخی جوخه های اعدام از تیراندازی به آنها خودداری می کنند. از سوی دیگر، درحالیکه تنها راه مقابله با اقدامات کودتایی و حتی پیروزی کودتا، بسیج مردم و حضور آنها در خیابان بود، از رهبران جبهه ملی کسی به جز دکتر فاطمی، عملاً چنین اقدامی نکرد و همان شد که او هم جانش را بر سر این راه گذاشت. ناگفته نماند؛ قبلاً ۲ نظر در جلسات رهبری جبهه ملی مطرح شده بود. یکی گماردن یک فرد از جبهه ملی در همه شهربانی های تهران تا از اوضاع مراقبت کنند و دیگر، نظر برادران قشقایی، خسرو و ناصر بود که پیشنهاد استقرار چندهزار قوای مسلح ایل خود در نزدیکی تهران با هزینه شخصی داشتند تا در صورت بروز هرگونه خطری، آمادگی مقابله باشد. این هر دو نظر از سوی دکتر مصدق رد شد.

در توجیه بی عملی حزب، آقای کیانوری می نویسند، روز ۲۳ مرداد باز هم حزب ما در نشریات صبح خود، خطر کودتای قریب الوقوع را منتشر ساخت. همان روز، سرهنگ مبشری باز هم به منزل من آمد و خبر آورد که برای شب، قرار حتمی حمله گارد گذاشته شده است و ضمناً اسامی برخی افسران بالارتبه ای را که گرداننده کودتا بودند با خود آورده بود. در میان این اسامی، نام سرتیپ دفتری هم بود که خواهرزاده دکتر مصدق و مورد اطمینان او بود و از طرف او به ریاست شهربانی کل کشور منصوب شده بود. من در همان ساعت، باز از راه اندرونی با دکتر مصدق ارتباط گرفتم…

همه این نکات، اطلاعات حزب را از کودتا محرز می کند. اما چرا دستور تهیه نقشه ضدکودتا و وظایف به هریک از واحدها در صورت وقوع کودتا طراحی نمی شود و به بی عملی و انفعال می گذرد، مشخص نیست.

سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش بود و سرتیپ سیه پور فرمانده نیروی هوایی. اما هیچ یک از این دو فرمانده برنامه دقیقی برای مقابله با کودتا ندارند و در زمان وقوع حادثه، به این پا و آن پا مشغولند. یکی از نکاتی که همواره مورد بحث قرار می گیرد، آنکه آیا شاه حق عزل دکتر مصدق را داشت یا خیر؟ این اختیار در قوانین اساسی ما موجود نیست؛ اما درحالیکه مجلس توسط دکتر مصدق که خود، منتخب همین مجلس است، منحل می گردد، همه در یک شرایط پات قرار می گرفتند و طبیعی است که پادشاه در یک حکومت بی مجلس، اختیار عزل نخست وزیر و تعیین نخست وزیر دیگری را حق خود بداند؛ اما و اما حکومت در موقعیت قدرت دوگانه قرار داشت که توازن نیروها ویژه است. با توجه به نتیجه رفراندوم و آمار بالای آن به نفع دکتر مصدق، ایشان هم حق داشت که چنین حکمی را در آن نیمه شب، آنهم با تاریخ ۳ روز قبل که نشانی واقعی از یک کودتا داشت را به درستی نپذیرد و سر باز زند و تصمیم خود را برای مقابله قطعی با شاه اتخاذ کند. ولی اگر دکتر مصدق هیچ برنامه دقیق و حساب شده ای برای چنین رویارویی نداشت، بهترین راه، همان پذیرش دستور بود. درهرحال مصدق راه مقابله را انتخاب کرد و با بی برنامگی، نتیجه همان شد که رفت. از آن سو حزب توده، هیچ محاسبه درستی از سازمان نظامی نداشت. یک حزب با وجود یک تشکیلات گسترده ۵۰۰، ۶۰۰ نفره نظامی تا کی می توانست خود را از دیده ها، پنهان نگاه دارد و از چشمان تیزبین رکن ۲ دور باشد و می بایست دقیقاً به دنبال فرصت مناسب می گشت و آن فرصت، زمانی نبود به جز همان لحظه کودتا، با و یا بدون مشارکت دکتر مصدق. زیرا یک ضدکودتا بی شک نیروهای طرفدار نهضت ملی را هم به دنبال خود به میدان می کشاند و این بار جبهه ای، نه به رهبری دکتر مصدق، بلکه حتی در صورت تداوم نخست وزیری دکتر مصدق با رهبری حزب تشکیل می شد. این همان مقطع مرگ و زندگی نهضت ملی و حزب توده بود که دیدیم با تعلل هردو، به مرگ هم نهضت و هم حزب انجامید و حزب هرگز نتوانست از زیر بار سنگین این تعلل برهد.

نگاهی به نوشته های افسران باقی مانده حزب همچون جناب عمویی و جناب کی منش بیانگر بسیاری از واقعیت ها است.

در هرصورت از آنجا که مردم، بزرگترین شرط مبارزه و وفاداری به خود را صداقت و از خودگذشتگی رهبران می دانند و دکتر مصدق این هردو را درتمامی سال های عمر و مبارزه اش با خود داشت، علیرغم شکست در برابر دشمن غدار، قهرمان این مبارزه ماند و در تاریخ آزادی خواهی میهن ما ماندگار شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=122827 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نسیم
نسیم
2 سال قبل

کاش تمام تاریخ به شیرینی و رویابافی زیبایی بود که شما نوشته اید. دو مقاله از حزب توده بعلاوه یک انتقاد سطحی بعنوان چاشنی رادیکالیسم و پایان خوش داستان. متاسفانه اینطور نیست و هیچ تحلیل و مدرک مستندی که اندک همسویی با نوشته شما داشته باشد وجود ندارد.
۱- مصدق یک رویا پرداز خود شیفته بود با ابزاری در حد صفر و خواسته هایی غیرممکن. او در مقاطع متعددی بین توافق برای منافع مردم و قهرمان سازی خود قرار گرفت و در تمام مقاطع منافع مردم را فدای قهرمانی خود کرد.
۲- مخرب ترین تاثیرکودتای ۲۸ مرداد ساختن قهرمان پوشالی و دروغینی به نام مصدق بود که حتی پس از مرگ نیز مهر پررنگ خود را بر گمراهی نسل بعدی گذاشت. دموکرات دروغینی که بجز دیکتاتوری فردی به چیزی نمی اندیشید و به چیزی عمل نکرد.
۳- احتمالا” برآشفته شوید ولی طنز تاریخ اینکه تنها خدمت “چپ” به مردم ایران ( بجز سوسیال دموکرات های دانا و واقعی انجمن غیبی تبریز در رهبری انقلاب مشروطه) خیانت حزب توده در ۲۸ مرداد بود. اگر حزب توده فعالانه اقدام و قدرت را در دست می گرفت شاید امروز افغانستان و ترکمنستان دیگری بودیم بدون بو بردن از مظاهر تمدن نوین که در ۱۰-۱۵ سال پایانی سالطنت محمدرضا پهلوی به ایران تزریق شد.

پرویز صدری
پرویز صدری
2 سال قبل

جناب موسوی ، وقتی به وقایع ۲۵ مرداد ۳۲ رسیدم
به یک سئوال بزرگ برخورد کردم که خواستم برایم روشن کنید:
آیا قره نی ز رهبران کودتاچی ۲۵ مرداد ۳۲ همان تیمسار قرنی رئیس ستاد بعداز انقلاب اسلامی خمینی در دولت موقت مهندس مهدی بازرگان ست که توسط فرقان ترور شد؟
نوشته اید : « تهران متلاطم می شود. برخی از رهبران نظامی کودتاچی ازجمله سرتیپ باتمان قلیچ فرمانده دژبان دستگیر و بسیاری دیگر از رهبران کودتاچی از جمله سرهنگ اخوری مغز متفکر و طراح نظامی کودتا و یا قره نی و سرتیپ دفتری مورد لطف رئیس ستاد، جناب ریاحی قرار گرفته و آزاد می چرخند…» پایان نقل قول از متن جنابعالی

فرشته
فرشته
2 سال قبل

کرار مکررات ۷۰ ساله با چاشنی احساسات و کمی هم نفرت از رژیم پهلوی! 

Ehsan
Ehsan
2 سال قبل

بسیار عالی

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x