جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

دوآلیسم تقلیل‌گرا، ناتوان از درک ماهیت پدیده ها – مسعود امیدی

حقیقت آن است که این رویکرد به هیچ وجه به تحلیل دکتر مرتضی محیط در باره تحولات افغانستان محدود نمی شود و در مورد رویدادهای ایران نیز شاهد همین نگاه از سوی ایشان هستیم که محصول یک درک نادرست و تقلیل گرایانه از مبارزه ملی و ضدامپریالیستی...

(نگاهی به برنامه ۲۳ مرداد دکتر مرتضی محیط)

حقیقت آن است که این رویکرد به هیچ وجه به تحلیل ایشان در باره تحولات افغانستان محدود نمی شود و در مورد رویدادهای ایران نیز شاهد همین نگاه از سوی ایشان هستیم که محصول یک درک نادرست و تقلیل گرایانه از مبارزه ملی و ضدامپریالیستی است. درکی که آمادگی آن را دارد تا اختلافات هر نیروی ارتجاعی قرون وسطایی را با امپریالیسم، مبارزه ضدامپریالیستی و ملی و دارای ارزش حمایت تصور کند

دکتر مرتضی محیط در آخرین برنامه خود به تاریخ ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ ( ۱۴ آگست ۲۰۲۱ ) مجموعه اظهارنظرهایی را در باره مسائل افغانستان و طالبان و نیز دولت جدید ایران ارائه کرد که مهم ترین موارد مربوط به رویدادهای افغانستان عبارتند از :

۱-مقایسه فروپاشی دولت کابل به دست طالبان با سقوط ویتنام و فرار آمریکایی ها از پشت بام ساختمانی در سایگون

۲-توصیف طالبان به عنوان یک مشت دوچرخه سوار و موتورسوار با عمامه و دمپایی در برابر امپراطوری آمریکا

۳-توصیف همراه با ذوق زدگی پیشرفت برق آسای تصرفات طالبان درشهرهای زرنج، شبرگان، سرپل، طالقان، پکتیا، گردیز ، فیض آباد، فرح، پل خمری، غزنه، قلعه نو، قندهار، لشگرگاه وهرات و بیان اینکه فقط مزارشریف و کابل باقی مانده است.

  4-شکست عظیم امپراطوری آمریکا در افغانستان

۵-مله به روزنامه های اصلاح طلب در ایران که از دهشتکده پیش رو در افغانستان خبر می دهند.

۶-وصیف فساد و شقاوت ژنرال دوستم و سایر جنگ سالاران به حیوان

۷-شاره جاشیه ای با اینکه طالبان اگر حاضر به دولت ائتلافی نشود، خطرناک است.

بیان اینکه ممکن است که نگذارند زنان بدون برقع بیرون بیایند ودختران به مدرسه بروند و ..۸-.

۹-مردم افغانستان بعد از بیرون کردن نیروهای ضد بشر باید خودشان تکلیف خودشان را روشن کنند

۱۰-ما نمی دانیم آینده مردم افغانستان چه خواهد شد

۱۱-حالا باید دید در طالبان تغییری به وجود آمده یا نه؟

همانطور که مشاهده می شود در این سخنان هیچ اشاره ای به تاریخچه و ساخته و پرداخته کردن طالبان توسط امپریالیسم آمریکا برای براندازی دولت ملی افغانستان و دنبال کردن اهداف منطقه ای آمریکا نمی شود. هیچ سخنی هم از اسلام سیاسی و ارتباط آن با امپریالیسم در دهه های اخیر و نقش مخرب این نیرو در تحولات اجتماعی و سیاسی منطقه خاورمیانه و … صورت نمی گیرد. در عوض ایشان با مقایسه تحولات افغانستان با ویتنام به صورت غیر مستقیم کوشیده اند تا چهره ای ضدامپریالیستی و آزادی بخش از طالبان ارائه دهند. این تصویرسازی را اگر در کنار سکوت ایشان در برابر انواع جنایت های طالبان قرار دهیم، و اگر در کنار بی اهمیت انگاشتن ممانعت زنان برای خروج از منزل بدون برقع و بدون مرد و نیز ممانعت طالبان از رفتن دختران به مدرسه و دانشگاه و محیط های آموزشی و ورزشی و حضور زنان در محل کار و فعالیت های اجتماعی  قرار دهیم که از کنار آن به راحتی می گذرند، و از همه مهم تر اگر به اظهار امیدواری ایشان مبنی بر اینکه باید دید در طالبان تغییری بوجود آمده یا نه، توجه کنیم، مفهوم موضع گیری ایشان روشن تر می شود.

ایشان به مردم افغانستان هم توصیه می کنند که بعد از بیرون کردن نیروهای ضد بشر باید خودشان تکلیف خودشان را روشن کنند. و در این گزاره نیز عملا و غیر مستقیم طالبان را یک نیروی مردمی و ضد نیروهای ضد بشر آمریکایی و وابستگان آنها معرفی می کنند. که البته با سکوت در برابر همه جنایات و موارد  نقض حقوق انسانی مردم که توسط این گروه انجام شده است، تکمیل می شود.

ایشان ترجیح می دهد در این سخنان خود هیچ اشاره ای هم از زنده یاد دکتر نجیب رئیس جمهور فقید این کشور به عنوان ملی ترین، شرافتمندترین ، فداکارترین و برجسته ترین رهبر دهه های اخیر در منطقه و جنایت طالبان در قتل ایشان نکنند!

ایشان در عین حال صلاح نمی بینند هیچ اشاره ای به مذاکرات دوحه و فشار آمریکا به دولت غنی برای آزادسازی عجولانه پنج هزار جنگجوی طالب که دست شان تا مرفق به خون مردم آغشته بود، نیز بکنند.

ایشان در سخنان خود نیازی نیز ندیدند تا به چگونگی و چرایی شکست مذاکرات مربوط به تشکیل دولت ائتلافی و سیاست های امپریالیسم آمریکا در منطقه بپردازد و … هیچ اشاره ای هم به خروج شتابزده نیروهای آمریکایی و خالی کردن میدان برای جنگجویان طالبان نکرده و پیشروی آنها را نتیجه شجاعت و توانمندی مبارزاتی آن ها معرفی می کنند.

ابراز امیدواری ایشان به اینکه مردم افغانستان باید بعد از بیرون راندن نیروهای ضد بشر، خودشان تکلیف خودشان را روشن کنند، در بردارنده دو مفهوم است : اول اینکه به صورت غیر مستقیم طالبان را به عنوان یک نیروی ملی و مترقی در برابر امپریالیسم معرفی می کند و دوم اینکه برای این نیرو و حاکمیتی که برپا می کند، این پتانسیل را قائل است که گویا در آن مردم از طریق دموکراسی بتوانند نظام حاکمیتی و شیوه حکمرانی مطلوب خود را برگزینند.  

به قدرت رسیدن دوباره طالبان درافغانستان، جای بررسی مستقل دارد. بر اساس شواهد فراوان از گذشته و اکنون، طالبان یک نیروی ارتجاعی امتحان پس داده در افغانستان است که مردم افغانستان از قدرت گیری مجدد آن بیمناکند. تعییرات احتمالی این نیرو، به هیچ وجه آن را به یک نیروی مترقی و ضد امپریالیست برابر تصور و انتظار دکتر محیط تبدیل نکرده است.  بسیاری از مردمی که دوران سیاه حاکمیت طالبان را تجربه کرده اند، از کشور فرار کرده اند. طالبان تقریبا با یک راه پیمایی و تور و بدون خونریزی کشور را به تصرف خود درآورد. هیچگونه مقاومت جدی در برابر آنها از سوی چند صد هزار ارتش رسمی کشور صورت نگرفت . پروسه به قدرت رسیدن طالبان با هیچ حمله ای از سوی طالبان به نیروهای آمریکایی همراه نبود. قربانیان به قدرت رسیدن طالبان تعدادی زن و مرد بی پناه افغانستان بودند. تحولات افغانستان بیش از هرچیز بیانگر کارگردانی یک بازی برد – برد از سوی آمریکاست. تردید نباید کرد که هم دولت غنی و هم دولت جدید طالبان در چارچوب سیاست های منطقه ای امپریالیسم آمریکا به قدرت رسیدند. نباید فراموش کرد که ناامنی ناشی از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان ، زمینه فعال شدن گروه های ترویستی مختلف علیه روسیه، چین و ایران را در این کشور بیش از گذشته فراهم خواهد نمود. این امر دقیقا در راستای اهداف امپریالیسم آمریکا به ویژه در حوزه اقتصاد سیاسی و ممانعت از تکمیل طرح جاده ابریشم است که از اهداف مهم آمریکاست.

برخلاف همه شواهد موجود از گذشته و نیز حال، اظهار نظر ایشان مبنی بر اینکه ” ما نمی دانیم آینده مردم افغانستان چه خواهد شد.” و اظهار امیدواری به تغییراتی که احتمالا در طالبان ایجاد شده باشد، نقطه اوج و قابل بحث تحلیل ایشان است.

باید توجه داشت ایشان و همفکران شان که چنین تحلیلی را در مورد طالبان ارائه می دهند، بخشی از همان کسانی هستند که موضع یک جریان سیاسی چپ در دو سه سال ابتدایی انقلاب شکوهمند ۵۷ را به دلیل طرح سیاست “اتحاد و انتقاد” که چند سال بعد از زوایایی از سوی خود همین جریان مورد نقد قرار گرفت، به شدت مورد انتقاد قرار می دادند و می دهند. در حالی که حاکمیت برآمده از انقلاب دارای پایگاه وسیع مردمی بود، به هیچ وجه از کارنامه ای تروریستی و ضد حقوق بشری و جنایتکارانه مانند طالبان برخوردار نبود، آشکارا در حوزه های اقتصادی و اجتماعی دارای جهت گیری مردمی بود، با توطئه های براندازی ارتجاع سلطنتی و امپریالیستی مواجه بود و همه نیروهای سیاسی می توانستند در انتخابات شرکت کنند و …

به راستی چه اتفاقی می افتد که یک انسان با تجربه مدعی مارکسیسم و سوسیالیسم و … تا این حد دچار خطای فاحش می شود. این نوع تحلیل ها چه نسبتی با روش شناسی علمی و دیالکتیک ماتریالیستی دارد؟

حقیقت آن است که این رویکرد به هیچ وجه به تحلیل ایشان در باره تحولات افغانستان محدود نمی شود و در مورد رویدادهای ایران نیز شاهد همین نگاه از سوی ایشان هستیم که محصول یک درک نادرست و تقلیل گرایانه از مبارزه ملی و ضدامپریالیستی است. درکی که آمادگی آن را دارد تا اختلافات هر نیروی ارتجاعی قرون وسطایی را با امپریالیسم، مبارزه ضدامپریالیستی و ملی و دارای ارزش حمایت تصور کند. با اینکه گاه شرم چنین موضعی ، ممکن است مانع از بیان آشکار آن از سوی این گونه تحلیل گران شود. این تفکر در هر مبارزه و تحول سیاسی دنبال دوگانه ای می گردد که یک سوی آن را در جهت امپریالیسم و سوی دیگر آن را لابد ضد امپریالیسم و مخالف منافع امپریالیسم و مردمی می بینند. این دوآلیسم یا دوگانه گرایی در تفکر، ریشه های تاریخی و فرهنگی بسیار قدیمی در جوامع انسانی دارد و با اینکه از زوایایی و تحت شرایطی ممکن است بتواند برای تبیین پدیده ها مفید واقع شود، اما تعمیم آن به همه پدیده ها و در همه شرایط ، بی شک سبب بروز خطاهای شناختی جدی شده و مانع از تحلیل مشخص از وضعیت مشخص می شود. این نگاه ناتوان از آن است که جنگ ناعادلانه را درک کند . این نگاه با طرح بحث آلترناتیو، خود را مقید به انتخاب بین بد و بدتر می کند و درکش از آلترناتیو فاقد پویایی بوده و استاتیک است. یعنی آلترناتیو را فقط برای لحظه درک می کند. این نگاه در عمل ناتوان از ارائه آلترناتیو مترقی در یک جنگ ارتجاعی به عنوان گزینه سوم است. و از آنجا که خود را مقید و موظف به حمایت از یکی از سویه های دوگانه ای که آن را در قالب خیر و شر قرار می دهد، می بیند، در عمل ناگزیر می شود برای توجیه موضع گیری خود ، چشم بر انحرافات، کاستی ها و حتی جنایات آن (طرف به اصطلاح خیر) ببندد و ویژگی های مورد نظر و خوشایند خود را در آن جستجو کرده و بزرگنمایی کند.  این نگاه درک نمی کند که چپ انقلابی، همزمان با دفاع از عدالت اجتماعی در برابر سرمایه داری و امپریالیسم و نئولیبرالیسم، باید برای مجموعه ای از حقوق دموکراتیک و مدنی مردم که ممکن است لزوما همه آن حقوق منطبق بر تضاد کار و سرمایه یا تضاد خلق با امپریالیسم نباشند، نیز مبارزه کند و حق ندارد با آنها با اغماض برخورد کند. این خطای شناختی در دو جهت رخ می دهد: گاه مدافعان حقوق دموکراتیک ، دفاع از عدالت اجتماعی و مبارزه با سرمایه داری و امپریالیسم را در حاشیه قرار می دهند و در واقع آن را تعطیل می کنند و گاه نیز برخی از مدافعان عدالت اجتماعی و مبارزه با امپریالیسم ممکن است از آن طرف بام افتاده و اهمیت مطالبات دموکراتیک را درک نکرده و در برابر موارد نقض حقوق دموکراتیک ، به زعم خود جهت مبارزه با امپریالیسم سکوت می کنند. این نگاه درک درستی از پویش شناسی سیستمی که در آن وجود تضادهای متعدد در یک سیستم و تاثیر آنها بر یکدیگر، تحلیل توازن قوای  موثر بر جهت گیری یک پدیده را تحت تاثیر قرار می دهد و پیش بینی روند آتی پدیده ها بر اساس شناخت روند تا کنونی آن و برآیند نیروهای تاثیرگذار بر آن را امکان پذیر نموده و سناریوهای مختلف محتمل را در چشم انداز قرار می دهد، ندارد. به همین دلیل نیز درک درستی از دیالکتیک ماتریالیستی به ویژه از ارتباط جزء و کل ندارد. به همین دلیل نیز درتحلیل پدیده ها آن ها را به دوگانه ی موجود در ذهن خود تقلیل داده و ناتوان از درک و شناخت جوانب و ابعاد دیگر پدیده ها بوده و همین خطای شناختی فاحش ، حاملان این دیدگاه را گاه به موضع گیری های انحرافی و اشتباه و فاجعه بار راست و چپ هدایت  می کند.

نکته مهم اینکه تحلیل ها و مواضع حاملان این خطای شناختی وقتی با برند چپ سخن می گویند، یکی از زمینه های تهاجم علیه چپ را برای امپریالیسم و بورژوازی فراهم می کنند و به آن ها فرصت می دهد تا چپ را ضد دموکراتیک یا بی اعتنا به ارزش های دموکراتیک به مردم معرفی کنند. این گونه انحرافات شناختی هر قدر هم که بخواهد به مفاهیمی چون اینکه آلترناتیو طالبان می تواند آمریکا باشد و … ، متوسل شود، هیچ مقبولیتی برای خود ایجاد نمی کنند. این دیدگاه ها مبنی بر شناخت علمی درست و به روز  از دامنه واقعی نیازهای اجتماعی انسان و کنش اجتماعی و سیاسی انسان ها نیست و به همین دلیل در عمل از سوی مردم مورد توجه قرار نمی گیرند. حاملان این دیدگاه ها به ناچار مرتکب خطاهای زیادی می شوند و از آنجا که روند وقایع آنها را متوجه این اشتباهات می کند، مدام از مخاطبان خود عذر می خواهند و باز هم اندکی بعد اشتباهی دیگر و …. این نقیصه و خطای جدی و مکرر، آنها را از حالت یک متحد قابل اعتماد  خارج می کند و…  

 متاسفانه این نگاه ساده اندیشانه محدود به افغانستان و طالبان نمی شود و تحلیل های ایشان پیرامون دولت جدید در ایران نیز کاملا بر همین مبناست. خلاصه صحبت های ایشان در باره کابینه جدید در ایران شامل موارد زیر است :

  1-در باره کابینه جدید حرف زیادی ندارم، باید دید

۲-حویل یک اقتصاد درب و داغان و تورم ۴۴ درصدی و سرزمین سوخته از سوی دولت روحانی به دولت جدید

۳-اید برای اقتصاد کاری بشود. امیدواریم که اینها بتوانند کاری بکنند

۴-این دولت ها بودند که اقتصاد را به وضعیت امروز کشاندند

  5-گر برجام امضا می شد، با تضعیف توان دفاعی ایران، آمریکا اقدام به حمله نظامی می کرد

۶-لترناتیو وضعیت کنونی در ایران، افغانستان، لیبی و … است

۷-ما باید همین وضعیت را نگه داشته باشیم و مردم کم کم و کم کم پیشرفت بکنند و …. زمان می برد …

۸-اشاره به محورهای منشور دولت جدید ایران تحت عناوین فسادستیز، عدالت گستر، تبعیض گریز و اشاره به اینکه باید ببینیم ، امیدواریم.

۹-در دولت جدید به نظر نمی رسد که بخواهند کشور را تسلیم امپریالیسم کنند

۱۰-شاره به سیاست های اعلام شده دولت جدید با عناوین سیاست خارجی متوازن ، لغو تحریم ها، اینکه تضاد میدان و دیپلماسی با وزارت آقای عبدالهیان از بین می رود و…

۱۱-گسترش نشاط ملی و شور اجتماعی

۱۲-بهبود معیشت و سفره مردم

۱۳-حمایت از هر طرح دیپلماتیک از سوی دولت (پیرامون برجام و سیاست خارجی)

۱۴-آزادی های اجتماعی و فرهنگی

۱۵-مدافع حقوق بشر و حقوق انسان

۱۶-شفافیت حداکثری در اقتصاد و خشکاندن ریشه فساد

۱۷-محو رانت خواری

۱۸-مهار تورم

  19-تقویت پول ملی

۲۰-صیانت از محیط زیست

۲۱-دولت جدید دست حلقه نیاوران و مکتب شیکاگو از دولت کوتاه شده است

  22-وبیان اینکه در این موارد هیچ اظهار نظری نمی توان کرد و باید دید، باید ببینیم در ۱۰۰ روز آینده چه می شود. و البته تاکید بر اینکه ما امیدواریم

بخشی از آنچه بدین صورت ارائه می شود، عملا در حد نوعی ارائه گزارش های خبری رایج و ژورنالیستی است مانند اینکه دولت رویکرد و سیاست های خود را با این عناوین مطرح کرده است و … این در هر روزنامه و سایت خبری هم یافت می شود. جنبه های تحلیلی موضوع در تک مضراب هایی است که آقای دکتر محیط ضمن ارائه این گزارش خبری می نوازد . ایشان از یاد می برد که یک تحلیل گر فقط به خاطر آن چیزهایی که می گوید، مورد توجه و نقد قرار نمی گیرد بلکه به دلیل آن حقایقی که آن ها را عامدانه مسکوت می گذارد نیز، زیر تیغ نقد قرار می گیرد.

خلاصه کلام اینکه گزاره های ایشان به گونه ای مهندسی شده اند که به مخاطب این باور را القا کنند که  سرزمین سوخته ای از سوی روحانی به دولت جدید منتقل شده است که منطقا نباید بر این اساس انتظار زیادی از دولت جدید داشت. ایشان تاکید می کند که مسئولیت این وضعیت هم اساسا دولت ها در کشور بوده اند و هیچ نیازی به اشاره به نقش ساختار سیاسی و نهادهای موازی و بالادستی در کشور در این ارتباط نمی بیند. اما لازم می داند به امیدبخش بودن منشور و جهت گیری های سیاسی اعلام شده دولت جدید که در بالا فهرست شده اند، جلب توجه کند و تاکید کند که باید منتظر ماند و نتایج آن را در ماه های آینده به انتظار نشست. البته این تحلیل فقط هم به این بسنده نمی کند و تعهد خود می داند که بر امیدواری خود برای موفقیت دولت جدید برای تحقق آنچه مطرح کرده است ، تاکید کند. ایشان مطرح می کنند که نقش حلقه نیاوران و اجماع واشنگتنی یعنی برنامه های نئولیبرالی در دولت جدید پایان یافته است. در مجموع نگاه ایشان نوعی بازگشت  و احیای ارزش های عدالت خواهانه و آزادی خواهانه انقلاب به وسیله دولت جدید را تداعی می کند. تحلیل ایشان نه کاری به نقش و اقتدار بورژوازی بوروکراتیک ایران در ساختار سیاسی و نظام تصمیم گیری و برنامه ریزی کشور دارد و نه ضرورتی می بیند که نگاهی به روند تحولات و تجارب چهار دهه گذشته داشته باشد ، و نه کاری به گذشته افراد و درخواست جایزه و پاداش آنها برای همان گذشته قابل بحث دارد. البته وقتی نوبت به نقد سیاست اتحاد و انتقاد برسد، ایشان خوب می فهمند که باید افراد و جریان های سیاسی را را بر اساس مواضع و عملکرد آنها در گذشته و (و البته با چشم فروبستن بر مواضع چهار دهه پس از آن) مورد انتقاد قرار داد!

آقای دکتر محیط  وقتی از دولت جدید سخن می گویند، گویا از فرد و جریانی سخن می گویند که هیچ شناختی از آن در دسترس نیست و فاقد هر گونه کارنامه ایست. در واقع تعمدا تصمیم می گیرند تا بر این کارنامه چشم بپوشند. این پیامد همان رویکرد دوآلیستی نارسا و تقلیل گرا و خطرناکی است که در صدد ماست مالی برخی حقایق که آن را به سود موضع خود نمی بیند، برمی آید و از سوی دیگر می کوشد تا برخی حقایق را که برای توجیه موضع خود به آن‌ها نیازمند است، بزرگ نمایی کند. در همین راستا ایشان با فهرست کردن عوامل موثر بر پیامدهای فاجعه بار گسترش کرونا در ایران ضمن نقد درست سیاست های دولت ، سعی می کنند نقش سایر نهادها و مراکز قدرت بالادستی را مورد اغماض قرار داده و یا در حد امکان ناچیز جلوه دهند.

در باره علل گسترش کوید ۱۹ و پیامد افرایش روزافزون مرگ و میر در ایران به نقش درجه اول دولت روحانی در ارتباط با تلفات کرونا اشاره کردند و موارد زیر را مورد توجه قرار دادند :

  • اینکه روحانی نتوانست مانند چین در دوران قرنطینه به مردم قرنطینه شده حقوق و مزایا بدهد و مثل آمریکا در این مورد عمل کرد و مردم را بدون حقوق و مزایا رها کرد.
  • بی اعتمادی مردم به دولت (نه حاکمیت) از علل عدم رعایت پروتکل های بهداشتی از سوی مردم بوده است.
  • دولت جلوی برگزاری مراسم مذهبی و اجتماعات مذهبی را نگرفت و انتخابات را برگزار کرد که به گسترش کرونا منجر شد و…
  • دولت سفرهای نوروزی را ممنوع نکرد .
  • شکست دولت در برنامه واکسیناسیون
  • شکست دولت در ساخت واکسن داخلی
  • تبرئه نیروهای بالادستی در مورد اعلام ممنوعیت ورود واکسن و انداختن تقصیر به گردن ۲۵۰۰ پزشکی که طومار برای این کار امضا کردند و همینطور خانم محرز که گفت من واکسن نمی زنم.

پرداختن به تک تک این گزینه ها در حوصله این نوشته نیست. اما می توان به ایشان گفت :

  • آنچه در چین امکان قرنطینه موفق از سوی دولت همراه با ارائه خدمات و حقوق به مردم را فراهم نمود، در واقع یک ساختار مقتدر و متمرکز و منسجم سیاسی و مدیریتی همراه با یک زیرساخت اقتصادی و اجتماعی مردمی بود که به دولت اجازه اقدام به چنین کاری را داد. چنین چیزی نه در حوزه ساختار سیاسی و نه در حوزه زیرساخت اجتماعی و اقتصادی مردمی در ایران البته وجود ندارد ، همانطور که در آمریکا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان وجود ندارد. از این رو کارنامه هر دولت دیگری در ساختار سیاسی ایران و با توجه به زیرساخت های اجتماعی و اقتصادی ایران و با این برنامه های نئولیبرالی مصوب شده در اسناد بالادستی، ساختار بودجه و این برنامه های به اصطلاح  توسعه کشور، به احتمال بسیار زیاد چندان متفاوت از کارنامه فاجعه بار دولت روحانی نبود.
  • معلوم نیست چرا آقای دکتر محیط آشکارا تلاش می کنند تا فروریختن پایه های اجتماعی مشروعیت سیستم حاکم در ایران را که اساسا بیش از دولت بر نهادهای بالادستی متمرکز است، تقلیل داده و به دولت محدود کنند؟!
  • بعید است آقای دکتر محیط ندانند که به ویژه تصمیم گیری برای برگزاری یا عدم برگزاری مراسم و اجتماعات مذهبی تا چه حد در حیطه اختیار دولت است و تا چه حد سایر نهادهای پیدا و پنهان حاکمیتی در این گونه تصمیمات اعمال نظر می کنند!

با احترام به آقای دکتر محیط باید بدون تعارف به ایشان گفت که شاید وقت آن رسیده باشد که قدری به خودتان فرصت استراحت و بازاندیشی بیشتر بدهید و هرچیزی را که به نظرتان رسید، تا این حد خام اندیشانه و نادرست به مخاطب تان ارائه نکنید.  مخاطبان شما (و از جمله نکارنده) بر اساس شناختی که از شما دارند، از شما انتظار برخوردهای علمی و مسئولانه تری را دارند. مدت هاست که این دوآلیسم ناتوان در تبیین و تحلیل، بر نگاه شما غالب است که به اعتبار علمی و تحلیلی شما لطمه فراوانی می زند. آیا وقت آن نرسیده است که خود را از شر آن برهانید؟!

۲۵ مرداد ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=123068 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

8 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
عباس
عباس
2 سال قبل

مقاله انتقادی جالب و بخشا انتقادات قابل بررسی ای بود، ولی بهتر بود نویسنده محترم به این نکته هم اشاره می‌کردند که ، آقای دکتر محیط در تمام طول برنامه هرگونه دفاع از طالبان و جمهوری اسامی و‌رئیسی و روئسایش را نفی ‌کرده و کاملا علیه آنها صحبت کردند .
لازم به اشاره است که : وقتی افرادی مثل آقای بیژن ، تحت عنوان نقد مخرب ، هدفمند در صدد خراب کردن شخص نظریه پرداز است ، نه تنها کمکی به ضرورت از روز روشن‌تر اتحاد چپ به عنوان آلترناتیو سوم ( از رفیق رئیس دانا ) ،نمیکنند ، بلکه خود آب به آسیاب همانهایی میریزد، که به هر طریقی از تشکیل چنین آلترناتیوی ممانعت می‌کنند.
در شرایطی که چپها اینچنین از هم متفرق هستند ، آنچه که بدرستی موجب نگرانی بیش از حد آقای دکتر محیط است ،و بار ها به آن اشاره کرده‌اند ، عدم وجود یک آلترناتیو و یا یک آلترناتیو چپ است .
لذا به جای نقد مخرب و‌تیشه به ریشه اتحاد زدن ، باید به نقد سازنده پرداخته و به استحکام اتحاد چپ کمک نمود

داریوش نثاری
داریوش نثاری
2 سال قبل
پاسخ به  عباس

با سلام
گویا نظرات را نخوانده‌اید. در مورد آلترناتیو توضیح داده‌ام. لطفاً ملاحظه فرمائید.
با ارادت

داریوش نثاری
داریوش نثاری
2 سال قبل

نکته‌ای جامانده
در تائید نظر آقای امیدی مبنی بر تقلیل مسائل کشور به حیطۀ عمل دولت‌ها از سوی آقای محیط، اضافه کنم که تمام سعی و سیاست حاکمیت طی سال‌های گذشته این بوده است که انتقادها و اعتراضات از سطح و سقف دولت‌ها فراتر نروند و به حاکمیت نرسند. آقای محیط نیز متاسفانه و ناباورانه در همین مسیر گام بر می‌دارند. در صورتی که بر همگان روشن است که قدرت و سیاست و تصمیم‌گیری‌های کلان و اصلی در اختیار حاکمیت است. این گونه غفلت‌ها و چشم‌پوشی‌های آقای محیط با آن همه سواد و دانش گسترده حیرت‌آور است.
با ارادت

داریوش نثاری
داریوش نثاری
2 سال قبل

با سپاس
انتشار این مطلب یکی از نیازها و ضرورت‌های امروز چپ بود. شنیدن سخنان آقای مرتضی محیط از این نظر مفید است که به این وسیله می‌توان خطاها و انحرافات برخی نگرش‌های چپ را بازشناخت، از آن‌ها دوری جست، و در دام‌شان نیافتاد.
مثلاً یکی از تاکیدات مکرر مرتضی محیط نداشتن آلترناتیو است و از همین ادعای خطا بهانه‌ای برای سکوت و بی‌عملی در برابر تحجر می‌تراشد. در صورتی که اصلاً چنین نیست و اکنون در راس تشکل‌های کارگری، معلمان
، حقوق‌دانان، و دیگر تشکل‌های حرفه‌ای و علمی و فرهنگی و تولیدی اشخاص بسیار کارآمد، شجاع، سنجیده، و دانا داریم که برای مدیریت و هدایت سکان کشور شایستگی وافری دارند.
در مورد موضوع آلترناتیو در کانال تلگرامی‌ام در سلسله یادداشت‌های ” دید و دریافت ” شماره ۹ بیشتر نوشته‌ام.
اما برخی گزاره‌ها و ادعاهای قطعیت‌گرا و ساده‌سازی آقای مسعود امیدی نیز جای تامل دارد. نمی‌توان با قطعیت ادعا کرد که: ” تردید نباید کرد که هم دولت و هم دولت طالبان در چارچوب سیاست‌های منطقه‌ای امپریالیسم امریکا به قدرت رسیدند.” پارامترها متعدد و مسائل چند وجهی اند. همچنین طالبان با چین و طرح‌های اقتصادی آن تعارضی ندارد. این خطای استاد امیدی نیز از خطای نگرشی نسبت به چین ناشی می‌شود و ریشه در همان دوآلیسمی دارد که ما را از آن برحذر می‌دارند. در مورد چین می‌توانند به فایل پی دی اف کتابچۀ ” واقعیت‌هایی از چین ” در کانال تلگرامی بنده رجوع فرمایند. در سایت اخبار روز، بخش تریبون، نیز معرفی شده است.
با ارادت

روشنک
روشنک
2 سال قبل

چند نکته با نویسنده بسیار محترم:
۱- تفرقه در بین چپ ها ایجاب می کند که تمام تلاشمان در جهت هر چه نزدیک تر شدن نیرو ها و کادرهای چپ باشد. لذا در نقد یکدیگر باید بسیار محتاط باشیم و لحظه ای از لحن صمیمی و رفیقانه خارج نزنیم. گاهی بهتر است انتقاد خود را مستقیما در میان بگذاریم، پیش از آنکه آن را رسانه ای کنیم.
۲- در این دو نکته که به امثال رئیسی و طالبان نمی توان امید بست، با شما کاملا موافقم. اما در بحث جاری امید به شرایط پیش آمده در ایران و افغانستان است‌و نهدبا رئیسی و یا طالبان.
در ایران با منفور شدن جناح موسوم به اصلاح طلبان، می توان امید داشت که مردم بدور از آدرس های اشتباه که این نیرو به آنها می داد و میدهد، هر چه بیشتر به ماهیت دشمن داخلی و نیز دشمن خارجی پی برده و راه سومی را پیش بگیرد که تضمین کننده استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت ملی و سعادت مردم ایران باشد. آن مدلی که جناح اصلاح طلبان پیش روی مردم ایران می گذاشت و می گذارد در افغانستان حاکم بود. حکومتی فاسد و دست نشانده که حتی توانایی ایستادن روی پای خود را برای دو روز بدون ارباب ندارد. آزادی را نه حقِ داشتن زیرساخت های حیاتی برای جامعه مثل مدارس، بیمارستان، جاده، آب و … معرفی نکردند، بلکه فقط و فقط “بهره” بردن از چند ده تلویزیون ماهواره ای خلاصه میشد که مردم و جوانان در آرزوی رسیدن به غیر ممکن ها به ۸واب فرو روند. این مدل از دمکراسی محبوب اصلاح طلبان هم رسوا شد که امیدی دو جانبه هم برای افغانستان و هم برای ایران ایجاد می کند. این امید که هم در افغانستان و هم در ایران مردم درخواهند یافت که بدون چشم داشت به یاری بیگانه ! و برای پای خود باید سد استبداد را از سر راه خود برداشته و به مطالبات خود برسند. این امید که ریشه مشکلات داشتن یا نداشتن رابطه با این با آن کشور نیست بلکه سیاست های اقتصادی هستند که اتفاقا به دستور نهادهای مالی همان کشورها به ما دیکته شده و در افغانستان بطور علنی و در ایران نیمه علنی مو به مو اجرا شده اند.
این امید ایجاد شده که مردم ایران تکلیف خود را با نظام ولایت فقیه و مردم افغانستان با طالبان یک سره کنند، بدور از مدعیان دروغین دمکراسی از دست غنی یا خاتمی.

بیژن
بیژن
2 سال قبل

اگر به آرشیو برنامه های آقای محیط مثلا برنامه های سال دوهزاو شش به بعد مراجعه کنید می بینید که ایشان به کرات حملات اسلام گرایان سنی (تشکیلات ابو مصعب زرقاوی که بعدها به داعش تبدیل شد) و شیعه (جیش المهدی صدر) به سربازان آمریکایی را با اشتیاق مقاومت ضد امپریالیستی می خواند. منظورم این است که این رویکرد ایشان سابقه دارد و مختص این مورد نیست. اما برخلاف آنچه جناب امیدی نوشته اند دیدگاه ایشان با مواضع حزب توده در اوایل انقلاب تفاوت کیفی ندارد. بلکه این امر به دریافت ویژه ای از مفهوم “امپربالیسم” که در نیروهای متاثر از مارکسیسم روسی( چه استالینیست چه تروتسکیست) به ویژه پس از جنگ دوم جهانی غالب بود بر می گردد. برخلاف درک جناح انقلابی بین الملل دوم(لنین-لوکزامبورک) که مفهوم امپریالیسم را به عنوان بخشی تئوری انقلاب سوسیالیستی(در غرب) و ضد استعماری(در مستعمرات) می دیدند، پس از جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد مفهوم امپریالیسم به یک مقوله ژئوپولتیکی محض در کشاکش دو بلوک استحاله یافت. به این معنی که مبارزه ضد امپریالیستی به معنای دفاع از یک دولت یا مجموعه ای از دولت ها در برابر دولتهای دیگر بود و نه مبارزه با دولت خودی به عنوان بخشی از زنجیره جهانی امپریالیسم. لوکزامبورگ و لنین امپریالیسم را نسبت به دولت-ملتی که در ان زندگی می کردند درونی می دیدند. به این معنی در این رویکرد مبارزه ضد امپریالیستی از مبارزه دموکراتیک-سوسیالیستی جدایی ناپذیر بود. به این دلیل که مبارزه دموکراتیک -سوسیالیستی بر علیه طبقه حاکمه خودی یا همان پیکار طبقاتی، کاتالیزور و “میانجی” مبارزه ضدامپریالیستی بود. چنین درکی در پس چند دهه آشوب، جنگ داخلی، ظهور فاشیسم، تضادهای درونی مارکسیسم دهه هزار و نهصد و بیست و سی، تصفیه حزب بالشویک از عناصر رادیکال و مصادره گفتار بالشویکی توسط کمینترن تحت حاکمیت استالین، ناتوانی تروتسکیسم در فراتر رفتن از محدودیتهای نظری بالشویسم و در جا زدن در هویت “ضد استالینیستی”، آغاز جنگ دوم جهانی و… به محاق رفت. آنچه که پس از جنگ و با تشکیل بلوک شوروی شکل گرفت مفهومی از امپریالیسم بود به شکل واقعیت تاریخی جهان پس از جنگ. در اینجا آنتی امپریالیسم یعنی مخالف و مبارزه با بلوک “غرب” به سرکردگی آمریکا. همین درک از مارکسیسیم و مبارزه ضدامپریالیستی در دهه هزار و نهصد چهل به میانجی حزب توده به ایران هم وارد شد و شالوده ایدئولوژیک چند نسل از اپوزیسیون چپ ایران به شمول آقایان محیط و امیدی و… را تشکیل داد. جناب امیدی حتی در همین مقاله هم که مثلا در نقد جناب محیط نوشته اند، دقیقا همان جزمیات مرتضی محیط را به شکل دیگری تکرار کرده و از دولت چین در برابر ایالات متحده دفاع می کنند. (و حتی به دروغ مدعی می شوند که در آمریکا دولت هیچ کمکی به بیکاران و نیازمندان نمی کند. امری که با یک جستجوی ساده کذب آن آشکار می شود. تو گویی نفس کمک دولتی به بیکاران مستقل از دیگر فاکتورها امری مترقی است. جناب امیدی راستی میدانید میزان کمکهای دولتی به مردم و بیمه های مختلف در کشورهای حاشیه خلیج فارس چند میلیارد دلار در سال است؟ ) در نظر جناب امیدی هم همانند مرتضی محیط دولت تحت حاکمیت حزب کمونیست چین مترقی، مردمی، ضدامپریالیستی است چرا که در برابر مطامع غرب جهانخوار ایستاده است.بدون اینکه دستکم به ادغام ساختاری دو اقتصاد چین و آمریکا(دولت چین بزرگترین خریدار اوراق قرضه فدرال ریزرو است)، رقابت هردو قدرت بر سر هژمونی و پتانسیل بروز جنگ ، عملکرد چین در آفریقا و نقش “حزب کمونیست” حاکم به عنوان عامل اصلی سرکوب- کنترل کارگران و جنبشهای مردمی( مائو در نوشته ای به تاریخ اپریل هزارونهصدو هفتاد شش چند ماه پیش از مرگش صراحتا عنوان می کند که امروز بورژوازی در حزب کمونیست است) استفاده از تکنیکهای قدرت توتالیتر برای استحاله-خفه کردن جمعیتهای ناراضی و… اشاره بکنند. در اینجا نمیتوان به ریشه های معرفت شناختی این درک از مارکسیسم پرداخت اما در حد یک اشاره سریع می توان گفت باور به وجود چیزی به نام “حقیقت عینی” در “واقعیت اجتماعی” است نمونه ای از این خطای مرکب معرفت شناختی است. خواننده محقق اگر به متون نظری و حتی تحلیلهای ژورنالیستی مارکسیستهای وطنی مراجعه کند به حد وفور با اصطلاح عجیب حقیقت عینی مواجه میشود. حقایقی که همچون قوانین فیزیکی مستقل از ما عمل کرده و ما صرفا قادر به شناختن آن با “روش علمی” و انطباق خود با آن هستیم. جناب امیدی میپرسند “این نوع تحلیل ها چه نسبتی با روش شناسی علمی و دیالکتیک ماتریالیستی دارد؟” من به ایشان پاسخ می دهم تحلیلی که طالبان و خمینی و زرقاوی و نصرالله را مترقی می داند دقیقا ریشه درهمین باور به وجود “روشی علمی” برای شناخت واقعیت اجتماعی دارد. درکی مبتنی بر نوعی پوزیتیویسم بدوی که رابطه ذهنیت انقلابی را با واقعیت اجتماعی و رابطه واقعیت اجتماعی با ارزشهای اخلاقی – سیاسی را بریده وبه دگماتیسم در تئوری و ماکیاولیسم در عمل می انجامد. ماکیاولیسم و کلبی مسلکی ای که نمونه ای از آن را در اظهارات مرتضی محیط و دیگر چپهای مدافع حرم و نمونه تاریخی اش را در توده ایسم کیانوری و نگهدار می بینیم … ایران و افغانستان فلاکت زده امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند یک گفتار انتقادی-انقلابی برای خروج از فلاکت و تیره روزی و ایجاد حداقل شرایط یک جامعه زیست پذیرند. مردمان این جوامع نه برای تحقق سوسیالیسم که حتی برای ایجاد حداقل شرایط یک جامعه زیست پذیر نیازمند خلع ید کامل از طبقات حاکمه و کسب استقلال سیاسی مبتنی بردموکراسی اجتماعی اند. اما اندیشیدن به چنین امری با جز با “نقد مخرب” آن قسم نظریه و عملی که محیط ها و امیدی ها نماینده آنند، و جز با شجاعت فکر کردن خارج اقتدار قدما و مراجع قدرت امکان پذیر نیست. تئوری انتقادی و انقلابی را نمی توان با فتیش ساختن از مفاهیم و چسبیدن به بلاهتهای مذهبی فعلیت داد.

داریوش نثاری
داریوش نثاری
2 سال قبل
پاسخ به  بیژن

عالی بود و آموختنی. امکان ارتباط وجود دارد؟

peerooz
peerooz
2 سال قبل

نمیدانم با وجود مقاله خوب و گویای “شکست در افغانستان, طارق علی” در اخبار روز, دوستان هنوز در پی تفسیر مساله افغانستان و مچ گیری از یک دیگرند؟! 

https://www.akhbar-rooz.com/%d8%b4%da%a9%d8%b3%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%81%d8%ba%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b7%d8%a7%d8%b1%d9%82-%d8%b9%d9%84%db%8c/

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x