چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

افغانستان : خیانت تاریخی امپریالیست ها و درس بزرگ تاریخ – جمعی از کمونیست های انقلابی ـ افغانستان

شاید به نظر برسد که بحران کنونی نتیجه بیرون رفتن نیروهای امپریالیستی امریکا و ناتو و یا بطوری که برخی به غلط آن را شکست آمریکا توسط طالبان تلقی می کنند، باشد. اما، واقعیت این است که هدف آمریکا در 20 سال گذشته نه نابود کردن و شکست طالبان بود و نه هدف طالبان بیرون راندن و شکست آمریکا بود. اولويت آمريکا...

شاید به نظر برسد که بحران کنونی نتیجه بیرون رفتن نیروهای امپریالیستی امریکا و ناتو و یا بطوری که برخی به غلط آن را شکست آمریکا توسط طالبان تلقی می کنند، باشد. اما، واقعیت این است که هدف آمریکا در ۲۰ سال گذشته نه نابود کردن و شکست طالبان بود و نه هدف طالبان بیرون راندن و شکست آمریکا بود. اولویت آمریکا درآن زمان این بود که افغانستان را به مثابه سکویی بین خاورمیانه از یک طرف و آسیای میانه و آسیای جنوبی از طرف دیگر قرار دهد. این تحول منطبق بر پلان های جهانی و منطقه ای آمریکا بعد از جنگ سرد بود. اما اینک اولویت و تمرکزش دیگر این نیست

مردم ستمدیده  و رنج کشیده ما در شوک و نا باوری، بحرانی که جامعه را در برگرفته  دنبال می کنند. آنهایی که فریب امپریالیست ها و وعده و وعیدهای آنها را خورده بودند، آنهایی که امیدوار بودند شکاف میان نیروهای ارتجاعی امپریالیستی و بنیادگرا باعث شود بهره ای نصیب مردم گردد، همگی با ناباوری و ناامیدی به اوضاع می نگرند. حتی آنهایی که از همان ابتدا به امپریالیست ها و وعده و عیدهای قلابی اشان امید چندانی نداشتند برایشان کنار آمدن با آنچه  که می گذرد آسان نیست. چه بر سر مردم  و کشورمان آمده است؟ چرا پایانی بر آتش جنگ های مرتجعین در این دیار وجود ندارد؟ چرا واپسگرایان و بنیادگرایان و امپریالیست ها به نوبت زندگی را بر مردم ما جهنم می کنند؟ سوالاتی است که مردم ستمدیده خصوصا زنان می پرسند.

شاید به نظر برسد که بحران کنونی نتیجه بیرون رفتن نیروهای امپریالیستی امریکا و ناتو و یا بطوری که برخی به غلط آن را شکست آمریکا توسط طالبان تلقی می کنند، باشد. اما همان گونه که ما در مقاله به نام افغانستان: صلح نه که مرحله جدیدی از جنگ در پیش است نوشتیم، واقعیت این است که هدف آمریکا در ۲۰ سال گذشته نه نابود کردن و شکست طالبان بود و نه هدف طالبان بیرون راندن و شکست آمریکا بود. اولویت آمریکا درآن زمان این بود که افغانستان را به مثابه  سکویی بین خاورمیانه از یک طرف و آسیای میانه و آسیای جنوبی از طرف دیگر قرار دهد. این تحول منطبق بر پلان های جهانی و منطقه ای آمریکا بعد از جنگ سرد بود. اما اینک اولویت اش و تمرکزش دیگر این نیست و باید جل و بساطش را در جایی دیگر پهن کند. طالبان علی رغم ادعاهایشان در تلاش بودند تا با کمک پاکستان خود را به امپریالیزم امریکا تحمیل کنند و پاکستان تلاش می کرد تا با کارت طالبان موقعیت خود را در منطقه در رقابت با هندوستان تقویت کند. سر انجام آمریکا و ناتو که عاجز از ایجاد یک ثبات نسبی در افغانستان شدند به پاکستان و نیروی وابسته به آن یعنی طالبان برای ایجاد یک ثبات نسبی متوسل شوند.  این امکان  نیز وجود دارد که با توجه به تغییر اولویت ها و همچنین پلان هایی که امریکا در نظر دارد بخواهد از طالبان و پاکستان در خدمت به منافع استراتژیک خود و ایجاد مشکلات منطقه ای برای رقبای خوداستفاده کند.

موافقت نامه برخلاف آنچه نام گرفت نه برای صلح بلکه موافقت آمریکا برای به رسمیت شناختن نفوذ پاکستان در افغانستان و به رسمیت شناختن حاکمیت طالبان در افغانستان و یا حداقل برتر دانستن طالبان در حکومت انتقالی افغانستان بود

شاید تحولات سریعی که یک هفته گذشته افغانستان از سرگذراند،  مردم افغانستان و جهان را حیران کرده باشد اما امپریالیست ها و مرتجعین منطقه ای چندان هم متعجب نشدند اگر چه ممکن است این تحولات را با چنین سرعتی پیش بینی نمی کردند.اما این تحولات فرزند خلف موافقت نامه ای بود که میان آمریکا و طالبان امضاء شد. موافقت نامه برخلاف آنچه نام گرفت نه برای صلح بلکه موافقت آمریکا برای به رسمیت شناختن نفوذ پاکستان در افغانستان و به رسمیت شناختن حاکمیت طالبان در افغانستان و یا حداقل برتر دانستن طالبان در حکومت انتقالی افغانستان بود. پیرو چنین قراردادی که هیچ گونه التزامی برای طالبان در بر نداشت، آمریکا دولت دست نشانده خود را با تهدید مجبور کرد که ۵ تا ۶ هزار نیروی طالبان را از زندانها آزاد کند،  درحالیکه طالبان بعد از سه روز آتش بس به خاطر عیدشان، جنگ را در عرصه های مختلف از جمله علیه مردم کوچه و بازار، شفاخانه و مدارس و پوهنتون هاشدت بخشیدند بدون آنکه با اعتراضی از جانب امریکا روبرو شوند. مذاکرات با دولت افغانستان تنها به منظور خریدن وقت برای طالبان عمل کرد و طالبان با آن بازی می کرد، جلسات را به عمد عقب می انداخت و هنگامی که از تصمیم دولت جدید آمریکا مطمئن شد دیگر از قبول دولت انتقالی سرباز زد هر چند که تا آخرین لحظات هیئت صلح دولت را به بازی گرفته و سرگرم می کرد.سران دولت دست نشانده که باور نمی کردند اربابشان این چنین آنها را قربانی کند تا به آخر در انتظار بودند که شاید بالاخره به دادشان برسند. اما تصمیم گرفته شده بود و دیگر برگشتی در کار نبود. حتی زمانی که تحولات بسیار سریع تر از پیش بینی ها رخ می داد طالبان و پاکستان دیگر لزومی نمی دیدند که حتی تعهدات کوچکی که تاثیر چندانی هم  در روند تحولات نداشت را اجرا کنند. در حقیقت طالبان به  تعهدات سطحی و تزئئینی خود که از جانب آمریکا هیچ التزام و اجباری در بر نداشت عمل نکرد و این مسئله مورد کوچکترین اعتراض آمریکا هم قرار نگرفت. اما فشارهای تهدید آمیز خلیل زاد و آنتونی بلینکن علیه دولت دست نشانده شدت می گرفت. با چنین شرایطی طالبان با اعتماد به نفس و جرات بیشتری به حملات خود در شهرها  ادامه دادند درحالیکه روحیه نیروهای دولتی روزبروز ضعیف تر می شد.

بیرون کشیدن نیروهای آمریکایی ازافغانستان تاثیر نظامی محسوسی نداشت بلکه بیشتر یک تصمیم سیاسی بود. آمریکا در افغانستان حضور نظامی داشت اما نیروها وعملیات نیروهای آمریکایی و ناتو از سال ها پیش بسیار کاهش یافته بود، تلفاتش به صفر نزدیک شده بود و بیشتر در فکر ایفای نقش منطقه ای بود تا شرکت در عملیات نظامی در کابل یا شهر دیگری. به این ترتیب همانند حضورش در بسیاری دیگر از مناطق دنیا مانند کره،  ژاپن و یا عربستان سعودی ارزیابی می شد. بنابراین خروج و یا حضورش در افغانستان نمی توانست تاثیرات نظامی چندانی داشته باشد. با توجه به این سوالات بسیاری در مورد پیشروی های نظامی طالبان مطرح است.  طالبان در پیشروی های خود  به غیر از چند مورد مثل هرات، لشگرگاه و مقداری در قندهار با مقاومت چندانی روبرو نشد. طالبان در اکثر مناطق بدون جنگ وارد شهرهای بزرگ شدند و حتی در مواردی والی شهرهای بزرگ به پیشوازشان رفته و کلید شهر را تقدیم آنها میکردند. در مواردی که نیروهای نظامی تقاضا و طلب نیروهای کمکی از مرکز می کردند هیچ گونه پاسخی داده نمی شد و یا کمکی ارسال نمی شد و در نهایت پس از مدتی مقاومت ناچار به تسلیم و یا فرار می شدند. در حالیکه نیروی ارتش افغانستان به ادعای آمریکا بیش از ۳۵۰ هزار نفر هستند که توسط نیروهای آمریکایی و ناتو تعلیم دیده و سالهای متمادی در جنگ ها شرکت و تا حد زیادی آبدیده شده بودند. پس این همه تعلیمات و تجربه به کجا رفت؟  چرا از همکاری بین نیروهایی که به “نیروهای خیزش مردمی” معروف شدند و نیروهای دولتی خبری نبود؟ چرا زنان و مردانی که خواهان مقاومت در مقابل طالبان بودند  مسلح نشدند؟ چرا درمناطقی که نیروهای مردمی خود در مقابل نیروهای طالبان ایستادگی می کردند و حتی نیروهای طالبان را عقب می راندند با انتقاد از طرف ستاد مرکز نظامی روبرو می شدند؟

اگر چه در مقابل این سوالات پاسخ هایی موجود است مثلا تضعیف روحیه نیروهای ارتش دولتی هنگامی که از طرف اربابان آمریکایی و اروپایی رها می شدند. علاوه بر آن می توان از ضعف ذاتی نیروهای دست نشانده نام برد،  می توان از فساد گسترده و اختلافات درون دولت و ارتش نام برد، همچنین می توان از کمک استراتژیک و تاکتیکی ارتش پاکستان به طالبان و حتی همراهی نیروهای لشگر طیبه و برخی ژنرال های پاکستانی نیز نام برد. اما همه اینها نمی تواند شدت ضعفی که ارتش دولتی افغانستان از خود نشان داد و سرعت پیشروی نیروهای طالبان و از هم پاشیدن سریع و یکباره نیروهای دولتی را توضیح دهد و این سوالات همچنان در مقابل مردم قرار دارد و به بهت و ناباوری اشان در مقابل سرعت تحولات اخیردامن زده است.

در نگاه اول به نظر می رسید که منظور از عدم استفاده از خشونت و زور به معنی مذاکره و توافق برای تشکیل دولت ائتلافی موقتی بود اما دیری نپایید که روشن شد منظور از مذاکره و عدم جنگ انتقال بدون دردسر تمام قدرت به طالبان است

با توجه به گفته های زلمی خلیلزاد و آنتونی بلینکن و جو بایدن تنها دغدغه آمریکایی ها این بود که انتقال قدرت “بدون خشونت” انجام گیرد. البته پاکستان و طالبان نیز با این مسئله بسیار موافق بودند و تنها مسئله ای که طالبان را به مذاکره در دوحه با دولت می کشاند این بود که دولت بدون دردسر حکومت را تسلیم کند. در نگاه اول به نظر می رسید که منظور از عدم استفاده از خشونت و زور به معنی مذاکره و توافق برای تشکیل دولت ائتلافی موقتی بود اما دیری نپایید که روشن شد منظور از مذاکره و عدم جنگ انتقال بدون دردسر تمام قدرت به طالبان است و در نهایت وقتی موضوع مذاکره دیگر معنا و مفهومی نداشت بلینکن و آستین وزرای خارجه و دفاع آمریکا بر اشرف غنی فشار آوردند تا از قدرت کناره گیری کند یعنی خواسته پاکستان و طالبان را تحمیل می کردند تا انتقال قدرت به نرمی صورت گیرد و چنین شد.

اینک دیگر طالبان بدون جنگ وارد کابل و ارگ ریاست جمهوری شده، قدرت را به دست گرفته و از نظر امریکا و متحدین غربی اش بدون “خشونت” به این خواست نایل آمد. در نتیجه امپریالیست ها می توانند با خیال راحت و در انظار جهانیان مرحمت خود را نصیب طالبان کنند و بستگی به روند شرایط در آینده ای نه چندان دور از آنها تقدیر کنند.

این به قدرت رسیدن ” بدون خشونت” طالبان برای مردم افغانستان معنی دیگری دارد. معنی آن اجساد قربانیانی است که  در گوشه و کنار شهرها و ولسوالی ها در همه جا بر زمین افتاده اند. معنی آن تیرباران و کشتن زنی است که بدون محرم در راه شفا خانه بود، معنی آن سنگسار زنان و دخترانی است که یا حجاب و یا موازین اسلامی طالب را  رعایت نمی کنند. معنی آن گریه و فریاد دختر ۱۲ ساله ای است که طالبان آن را از مادرش جدا می کنند وبرای بردگی جنسی همراه خود می برند. معنی آن آواره گی بیش از چهار صد هزار بیجا شدگانی است  که اکثرا به سمت کابل پناه آورده اند. معنی  آن زنان واطفالی است که  گرسنه و تشنه اند و در ترس و وحشت  در پارک ها و سرک ها سرگردانند و در آنجا می خوابند و دیگر کرونا و دیگر بیماری ها برایشان مفهومی ندارد. آنچه برای مردم افغانستان معنی و مفهوم یافته این است که  در سیطره یک نظام بنیادگرا قرار گرفته اند که باید زندگی اشان را بر اساس عقاید و اعتقادات زعیم و فقیه به پیش برند. معنی آن برای مردم افغانستان نسل کشی هزاره هاست و معنی آن نفوذ و هم خط قرار دادن کشور با منافع پاکستان است تا قربانی جنگ های منطقه ای و رقابت های آن با هندوستان و دیگر مرتجعین منطقوی بشوند. مسئولیت این ها به گردن امپریالیست ها و مرتجعینی است که در یک قرن اخیر افغانستان را به محل جنگ و گریزهای خود بدل کرده اند.

به هر حال آنچه در این لحظه بحرانی مهم است خیانتی است که امپریالیست ها و نیروهای دولتی و نیروهای مرتجع منطقه ای علیه مردم افغانستان به پیش بردند و حتی دولت دست نشانده خود را نیز قربانی کردند. دولتی که توسط امپریالیست ها بر سر کار گمارده شد به آسانی و توسط نیرویی که علیه ش ستیز داشت، جایگزین شد. صدر مائو به درستی گفت که ” نوکری امپریالیست ها عاقبت خوشی ندارد.” این خیانت تاریخی درس مهم دیگری در بر دارد که هرگز به نیروهای امپریالیستی و مرتجع نباید اعتماد کرد، هرگز نباید به آنها متکی شد، چرا که آنان به دنبال منافع خود می باشند. آنها در هر شرایطی باعث رنج و عذاب و ظلم علیه مردم اند. حمله و اشغال افغانستان توسط امپریالیزم آمریکا و متحدین اش باعث رنج و عذاب و تحقیر مردم ما شد، ماندنشان هم به همان گونه برای مردم جنگ و کشتار در بر داشت و حالا بیرون رفتن شان با نیروی مستبد و هیولایی دیگری همراه است. تنها زمانی می توان از این همه درد و رنج مردم خلاصی یافت که یک رهبری انقلابی پرولتری بتواند با اتکا به مردم و سازماندهی آنان در اشکال متفاوت با تمامی امپریالیست و انواع و اقسام نیروهای مرتجع داخلی مبارزه کند و دست آنان را از زندگی مردم کوتاه کند. این خیانت و خنجراز پشت امپریالیست ها برای همیشه در حافظه تاریخ باقی خواهد ماند و درسی نه تنها برای زحمت کشان جامعه افغانستان بلکه برای مردم جهان خواهد بود.

«جمعی از کمونیست های انقلابی ـ افغانستان»

دوشنبه ۱۸ اسد/ مرداد ۱۴۰۰ـ ۱۶ اگست ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=123073 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سلطانی
سلطانی
2 سال قبل

بااینکه خوشبینی زیادی به چپ ها داشتم اما این تحلیل در همان جملات اول مرا دلسرد کرد که بعد ازمقدمه انرا رها کردم .سالها گفتین امریکا نیامده که برود و امده بخاطر معادن و منابع طبیغی ووو اما حالا که میرود میگویید اولویت اش عوض شده .حالا هم چیزهای دیگری سرهم بندی میکنید درحالیکه واقعیت اینست که پسش چشم همه است وهیچ چیزناپیدای ندارد .

حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

اگر برایتان میسر است، این را جانشین اولی نمائید :

جز به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی، راه و چاره ای نیست! باید توهمات را سوزاند و در راه سخت و خونین انقلاب کمونیستی گام گذاشت!

به باور من، کس و جریانی می تواند از “خیانت امپریالیستی” سخن گوید که از اشغال امپریالیستی درکی رهائی بخش داشته باشد که با تمام تاریخ سرمایه داری امپریالیستی منافات دارد! امپریالیست ها کاری که باید می کردند، کرده اند و اگر جنایت و بویژه در حق کارگران و زحمتکشان در افغانستان است که هست، این در ذات خود سرمایه و بویژه مرحله و عصر کنونی – عصر امپریالیستی سرمایه می باشد که مدعای روشن این سخن، دو جنگ جهانی با ۷۰ میلیون کشته و همین اعمال شان در خاورمیانه و… در امروز است!

کارگران و زحمتکشان جهان و بویژه منطقه خاورمیانه و افغانستان و ایران و عراق و سوریهو ترکیه و… باید بدانند که دوران و عصر سرمایه داری امپریالیستی است و انقلاب پیروزمند فقط و تنها می تواند، انقلاب قهری کمونیستی پرولتارهای متحد، سازمان یافته و مسلح شده است . نه چیز دیگری، همه اتفاقات دیگر، همه رُخدادهائی که اتفاق می افتند و خواهند، در چارچوب حفظ نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی است و برای کارگران و زحمتکشان به جز استثمار بیشتر، مرگ کشتار بیشتر و مرتجع تر و دیکتاتور تر و در یک کلام حاکمانی قصاب تر از گذشته در بر نخواهد داشت. بنا بر این، وظیفه کارگر ان آگاه و هر روشنفکر کمونیستی این است ۱- توهم زدائی از هر جناحی از طبقه سرمایه دار امپریالیست بین المللی، منطقه ای و کشوری، دولت و سازمانهای موجود بین المللی مانند سازمان باصطلاح ملل متحد و دختر و پسرهایش را رواج دهد و کارگران و زحمتکشان را به این نکته واقف گرداند که گزوه های تروریستی مذهبی قومی که تحت نفوذ دولت های کنونی شکل می گیرند، بمثلبه ی کماندوهای مرگی بشمرد که توسط سازمان های امنیتی اطلاعاتی دولت بزرگ و امپریالیستی و ارتش های آنها تعلیم داده و مسلح میشوند، بداند و نه چیز دیگری. این باندهای مسلح تا سطح دولت های منطقه ای نیز ارتقاء پیدا می کنند، مانند دولت ایران – جمهوری اسلامی، عراق،لیبی، مالی و افغانستان چه قبل و از چه هم اکنون طالبان و… ۲- کارگران کمونیست و روشنفکران باورمند به خود رهائی طبقه کارگر بدست خویش ( گفته ی کارل مارکس از اولین نوشته هایش – نقد اصول حقوق هگل – مقدمه سال ۱۸۴۴ تا آخرین نوشته هایش مانند جنگ داخلی در فرانسه، پیام شورای کل جمعیت بین المللی کارگران سال ۱۸۷۱ ، پسگفتار بر کاپیتال سال ۱۸۷۳ و نقدی بر نامه گئتاء سال ۱۸۷۵ و…) خود را در کمیته های سرخ – کمیته های مخفی و مسلحانه کمونیستی – کمیته های محل کار و محل زندگی سازمان دهند تا بتوانند اولا در اسرع وقت ستاد جنگ طبقاتی – حزب سیاسی نظامی طبقه کارگر – حزب مخفی کمونیستی کارگران آگاه را موجودیت دهند و دوما این کمیته ها می توانند، مبنای دولت شورائی – دیکتاتوری انقلابی طبقاتی پرولتارهای مسلح باشند؛ ۳- جنگ طبقاتی – قیام مسلحانه توده ای – طبقاتی را مبنای استراتژی خویش قرار داده و اعلام نماید، زیرا که با دولت های ا بن دندان مسلح روبرو هستیم که باید آنها را درهم شکنیم و دیکتاتوری پرولتاریا را جانشین آن نمائیم. نقش قهر در تاریخ و انقلاب قهری را هیچگاه از یاد نبریم و بدانیم که قهر حتی بعد از گرفتن قدرت سیاسی یعنی درهم کوبیدن دولت کنونی، ار ارکان دولت کارگران می باشد. در این رابطه به این دو فاکت از لنین – از کتاب دولت و انقلاب رجوع می دهم : – نقش انقلابی قهر در تاریخ https://s.w.org/images/core/emoji/13.1.0/svg/2757.svg

« درباره این که قوه قهریه در تاریخ نقش دیگری نیز ایفا می کند» (علاوه بر عامل شر بودن) «که همانا نقش انقلابی است، درباره این که قوه ی قهریه، بنا به گفته مارکس، برای هر جامعه کهنه‌ ای که آبستن جامعه نوین است، به منزله ماما است، درباره این که قوه قهریه آنچنان سلاحی است که جنبش اجتماعی بوسیله آن راه خود را هموار می سازد و شکلهای سیاسی متحجر و مرده را در هم میشکند – درباره هیچیک از اینها آقای دورینگ سخنی نمیگوید. فقط با آه و ناله این احتمال را می دهد که برای برانداختن سیادت استثمارگران، شاید قوه قهریه لازم آید – واقعا که جای تأسف است! زیرا هرگونه بکار بردن قوه قهریه بنا به گفته ایشان، موجب فساد اخلاقی کسانی است که آن را بکار می برند و این مطالب علیرغم آن اعتلای اخلاقی و مسلکی شگرفی گفته می شود که هر انقلاب پیروزمندانه‌ ای با خود به همراه می آورد!»

« بدون انقلاب قهرى، تعویض دولت بورژوایى با دولت پرولترى محال است. نابودى دولت پرولترى(دیکتاتوری پرولتاریا- من) و بعبارت دیگر نابودى هر گونه دولتى جز از راه “زوال” از راه دیگرى امکان پذیر نیست.»، لنین- دولت و انقلاب.

بدانیم که بدون مرگ – زوال دولت، رهایی جامعه غیرممکن است و در نهایت نابودی و نیستی جامعه، امری اجتناب ناپذیر است. کارگر و کسی که ادامه مبارزه طبقاتی را تا جنگ طبقاتی و پیروزی انقلاب قهری پرولتاریا و ایجاد دولت پرولتاریاس مسلح – دیکتاتوری پرولتارهای مسلح به عنوان آخرین دولت جوامع طبقاتی که به محو طبقات و خود کارگر به عنوان یک طبقه ی ویژه می شود را، قبول عملی نداشته باشد، کارگر و انسان کمونیست، کارگر انقلابی، کسی که برای رهایی خود و جامعه ی انسانی می کوشد، نیست و محکوم به زندگی برده وار در جامعه ی استثمارگر و مرگزای کنونی و در نهایت نابودی است!

پرولتارهای سراسر جهان، چیزی جز زنچیر بردگی مزدی ندارند که باید از دست دهند تا رهائی را نصیب خویش و جامعه بشری نمایند! این فقط با به پیروزی رساندن انقلاب مسلحانه پرولتاریائی – انقلاب قهری کمونیستی – میسر می شود!

حمید قربانی – انسان بیوطن، ۱۹ آگوست ۲۰۹۴ سال اسپارتاکوسی!

کاوه
کاوه
2 سال قبل

با روح اصلی تحلیل و استنتاج های ان همراهی دارم .
این مهم است که همچنان حضور دارید .
وامدار مهمان نوازی دهه شصت شما در کشورتان

‌آرش
‌آرش
2 سال قبل

ملت افغانستان در مسیر مبارزه تاریخی خود است و حال راهی جز ادامه مسیر، و مبارزه علیه نادانی ندارد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x