ما در این برههٔ مخاطرهانگیز و دشوار در کنار مردم و نیروهای ملی و مترقی افغانستان میایستیم و همبستگی فعال خود را با مبارزهٔ آنان در راه برقراری صلح، دموکراسی و حقوق بشر اعلام میکنیم
سقوط کابل و بازگشت طالبان به حکومت در افغانستان در روز یکشنبه ۲۴ مرداد فاجعهای بزرگ برای مردم آن کشور است که برنامههای قدرتهای سرمایهداری گروه ۷ در چهل سال گذشته عامل و مسئول اصلی آن است. تأمین مالی و تسلیحاتی گروههای اسلامگرای «مجاهدین» افغانستان توسط سیا، عربستان سعودی، و حاکمان نظامی پاکستان در اواخر دههٔ ۱۳۵۰ و پس از پیروزی انقلاب ثور، با هدف اصلی تضعیف دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان و به سقوط کشاندن آن انجام شد. امپریالیسم جهانی در برههٔ سالهای پایانی دههٔ ۱۳۵۰ بههیچوجه حاضر به قبول تغییر موازنهٔ نیروها در این منطقه و به قدرت رسیدن نیروهای ملی و ترقیخواه و دموکراتیک نبود. پیشبُرد این طرح، زمینهٔ مناسب را برای رشد انواع و اقسام گروههای «جهادی» ارتجاعی برخوردار از منابع مالی عربستان سعودی برای ضربه زدن به هر گونه تغییر سیاسی-اجتماعی ترقیخواهانه در غرب آسیا فراهم کرد. هدف دولت جمهوری دموکراتیک خلق افغانستان ایجاد جامعهای نوین و امروزی از طریق اجرای سیاستهای توسعهٔ ملی، فقرزدایی، و از میان بردن عقبماندگی اقتصادی-اجتماعی بود که پایهٔ نظام فئودالی حاکم بر این کشور پیش از انقلاب ثور بود. ولی اسلامگرایان ارتجاعی مورد حمایت غرب در افغانستان، دشمنی صریح خود را با آزادیها و حقوق دموکراتیک بشر، بهویژه زنان و کودکان، که در اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر مصوّب سازمان ملل متحد تصریح شده است، اعلام کردند. سیاستهای ارتجاعی رژیم جدید ایران پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷، و در پی آن کودتای نظامی در پاکستان و به قدرت رسیدن ژنرال ضیاءالحق مهرهٔ سرسپردهٔ امپریالیسم بریتانیا، و اعدام ذوالفقار علی بوتو نخستوزیر آن کشور، از دیگر عوامل مؤثر در شکلگیری رخدادها پیرامون افغانستان بود.
ورود نیروهای نظامی اتحاد شوروی به افغانستان به درخواست مکرر دولت آن کشور برای کمک به مقابله با بنیادگرایان اسلامی، در جریان جنگی اعلام نشده بود که با هماهنگی آمریکا و بریتانیا و متحدان ارتجاعی آنها در افغانستان به راه افتاده بود. قدرتهای امپریالیستی و متحدان آنها به بهانهٔ حضور نیروهای شوروی در افغانستان، که خودشان در فراهم آوردن زمینهاش نقش داشتند، حمایت همهجانبه از گروههای بنیادگرای اسلامی و مسلح کردن آنها را تشدید کردند.
خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۳۶۷ و کوشش دولت مرکزی افغانستان برای ایجاد دولت فراگیر آشتی ملی نیز هیچ تغییری در سیاستهای جنگافروزانهٔ دولتهای غربی و عربستان و پاکستان و جمهوری اسلامی ایران در حمایت از نیروهای «جهادی» نداشت. پس از فروریزی اتحاد شوروی در سال ۱۳۷۱ و قطع شدن کمکهای اقتصادی آن به افغانستان، و تشدید فعالیت بنیادگرایان اسلامی، سرانجام مجاهدین اسلامی در اردیبهشت سال ۱۳۷۱ وارد کابل شدند و سیاستهای جنایتکارانهٔ خود را با اعدام فجیع و مثله کردن بدنهای رئیسجمهور افغانستان، دکتر نجیبالله، و برادرش که در مجتمع اداری سازمان ملل متحد پناه گرفته بودند، نشان دادند. از همان سال افغانستان درگیر جنگ داخلی بین نیروهای اسلامگرایی شد که کنترل مناطق گوناگون افغانستان را در دست داشتند، شبیه به وضعی که سالها بعد در لیبی پس از فروریزی دولت معمر قذافی پیش آمد. سر انجام در پاییز سال ۱۳۷۵ طالبان قدرت را به دست گرفت و برقراری حکومت اسلامی موسوم به امارات اسلامی افغانستان را اعلام کرد. در دههٔ ۱۳۷۰ که نیروهای اسلامگرای افغانستان زیر حمایت دولتهای غربی فعالیت میکردند، از یک سو نقض حقوق بشر در افغانستان، و از سوی دیگر گسترش مزارع کشت خشخاش و تولید تریاک و مشتقات آن نظیر هروئین برای صدور به جهان- که منبع درآمد سرشاری برای این گروهها بود- ابعاد وسیعی گرفت.
در پنج سال حکومت اسلامی قرون وسطایی طالبان، دستاوردهای اجتماعی جمهوری دموکراتیک افغانستان در زمینهٔ سلامت، مسکن، آموزش، و برابری حقوق زنان، کاملاً ریشهکن و روند معکوسی آغاز شد. افغانستان مرکز آموزش ارتجاعیترین نیروهای اسلامگرای منطقه و از جمله القاعده شد.
هزینهٔ اشغال رسمی افغانستان توسط ائتلاف کشورهای غربی به جلوداری آمریکا از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰، در حدود دو هزار میلیارد دلار برآورد شده که از جیب مردم کشورهای آن ائتلاف به جیب مجتمعهای نظامی-صنعتی-خدماتی امپریالیستی رفته است. در این میان، دهها هزار نفر در افغانستان، و هزاران نفر از نیروهای نظامی دولتی و خصوصی اشغالگران، جان خود را از دست دادند یا آواره شدند. و دست آخر، بیرون رفتن سریع نیروهای نظامی غربی در روند اجرای طرحهای آتی قدرتهای امپریالیستی- نیروهایی که در عمل دولت پوشالی و فاسد طرفدار آمریکا در افغانستان را در قدرت نگه داشته بودند- به فرار رئیسجمهور اشرف غنی، فروریزی دولت افغانستان، و قدرتگیری مجدد طالبان با دلالی حامد کرزی و عبدالله عبدالله و گلبدین حکمتیار منجر شد. برقراری حاکمیت دوبارهٔ طالبان در افغانستان بر پایه توافق کاملاً حسابشدهٔ دولت ترامپ و رهبری ارتجاعی طالبان در ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ است. این رخداد ناگوار به فاجعهٔ انسانی باز هم بزرگتری منجر خواهد شد، که نشانههای آن- از جمله ترس و تلاش مردم برای گریز از کشور- از هماکنون در شهرهای افغانستان دیده میشود.
سقوط دولت مستقر در افغانستان نشان روشنی از اشتباه محرز در اتکا به مداخلهٔ خارجی برای تغییر رژیم یا بقای هر حکومتی است. حزب تودهٔ ایران همواره بر این اعتقاد بوده است که تحمیل دولتهای دستنشانده توسط نیروهای خارجی نمیتواند تضمینی برای برقراری دموکراسی و تحقق حقوق مردم باشد. سرنوشت افغانستان (و عراق) باید درس عبرتی باشه برای آنهایی که چشم امید به آمریکا و دیگر قدرتهای خارجی بستهاند، و عکس گرفتن با پمپئو و دعوت از جان بولتون برای سخنرانی و دفاع از تحریمهای ترامپ و «فشار حداکثری» را افتخار میدانند. مردم افغانستان (و ایران) سزاوار زندگی صلحآمیز و شایسته هستند، نه حکومتهای فاسد و پوشالی متکی به خارج یا امارت اسلامی طالبان و داعش و ولایت فقیه.
روشن است که نه آمریکا و نه هیچ قدرت امپریالیستی دیگری نگران سرنوشت شهروندان عادی افغانستان نیست و فقط دنبال منافع خودشاناند. در این ارتباط، سخنان جان بولتون، از نظامیگرایان و مدافعان ارتجاعی و جنگطلب دولتهای بوش و ترامپ، در مصاحبه با بیبیسی و اسکاینیوز در روزهای اخیر بسیار روشن و گویاست: «این معنا گفته میشود که ما آنجا رفتیم که از افغانستان دفاع کنیم… برای خیریه رفتیم… نه چنین نیست… ما برای رضای خدا به افغانستان نرفته بودیم. حضور ما و سیاستهای ما صرفاً در ارتباط با منافع استراتژیک آمریکا بوده است… ما آنجا نرفتیم که آن کشور را بسازیم.» چند روز پیش نیز جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا به تلویح گفته که نظامیگرایان آمریکایی به خاطر منافع خودشان به افغانستان حمله کردند، به خاطر خودشان بیست سال آنجا ماندند، و حالا هم بهخاطر خودشان خارج میشوند. مقابله با طالبان هم وظیفهٔ ارتش افغانستان است. و این روزها روشن شد که بهای این سیاست را باید زنان و مردان و کودکان افغانستان با جان و زندگی خود بپردازند. موج تازهٔ آوارگی و پناهندگی این مردم رنجدیده که دولتهای غربی با «ترحّم» به آنها نگاه میکنند، مایهٔ نگرانی جدّی بشردوستان جهان است.
در کنار نقشههای کلان آمریکا و ناتو که خروج نیروها از افغانستان به مقصد بعدی تجاوز و ویرانگری جزو آن است، یکی از پیامدهای برنامهریزی شدهٔ این خروج و به قدرت رساندن طالبان مرتجع، ایجاد ناامنی در آسیای غربی و بهویژه در مرزهای ایران و کشورهای آسیای میانه و حتیٰ روسیه و چین است. در عین حال، به نظر میآید که در جای خالی نیروهای نظامی غربی، حالا نقشی هم به ترکیهٔ مسلمان سنّی عضو ناتو داده میشود که رهبر بلندپرواز آن سودای احیای امپراتوری عثمانی را در دورهٔ نوین سیاستهای نولیبرالیاش نیز در سر میپروراند. مزاحمت برای طرحهای توسعهیی چین، از جمله یک کمربند-یک جاده، نیز احتمالاً یکی دیگر از عوامل و عوارض جانبی تحوّل اخیر در افغانستان است.
آنچه اکنون اهمیت اساسی دارد و باز باید مورد تأکید قرار گیرد این است که پروردگان و دستنشاندگان امپریالیسم آمریکا همچون حامد کرزی، اشرف غنی، عبدالله عبدالله، گلبدین حکمتیار، و زلمی خلیلزاد، کسانی نیستند که مسیر رشد و تحول آزاد و دموکراتیک افغانستان را بگشایند. افغانستان و حکومت آن در دورهٔ سی سالهٔ اخیر در فساد و دزدی و رقابتهای قبیلهیی گرفتار بوده است. زمانی که طالبان با چراغ سبز آمریکا (پس از مذاکرات و توافقنامه دوحه) به قصد فتح شهرهای افغانستان به حرکت درآمد، مقاومت چندانی هم از ارتش تعلیمدیده توسط آمریکاییها دیده نشد (احتمالاً چنانکه از آنها خواسته شده بود). در دهههای اخیر در افغانستان اصولاً دولت و نظمی پایدار و مسلط وجود نداشته است، و در هفتههای اخیر جان و مال مردم بیدفاع رها گردید، و سران دولت مزدور، کیسههای پول خود را برداشتند و فرار کردند. و حالا مزدورانی مانند حامد کرزی، گلبدین حکمتیار و عبدالله عبدالله با نام «شورای هماهنگی» قدرت را به طالبان تحویل میدهند تا «امارت اسلامی» این ددمنشان مرتجع را مشروعیت قانونی بخشند. امروزه افغانستان نمونهٔ بارز طرح مداخلهٔ خارجی است که به فاجعهای انسانی، از همان نوع که در عراق، لیبی، سوریه، و یمن دیدهایم، منجر شده است. نباید گذاشت چنین فاجعهای دیگر تکرار شود، از جمله در ایران. حزب تودهٔ ایران در این شرایط بغرنج و مخاطرهانگیز همهٔ نیروهای هوادار صلح، دموکراسی، عدالت و حقوق بشر را فرا میخواند که بازتابدهندهٔ خواستهای انسانی مردم افغانستان و حامی آنها در مقابل ارتجاع طالبان و قدرتهای امپریالیستی باشند. دولتی که به بندهای اعلامیهٔ جهانی حقوق بشر که پیمانی بینالمللی برای همهٔ کشورهاست گردن نگذارد، حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردم و بهویژه زنان و دختران و کودکان را رعایت نکند، نمیتواند دولتی برحق و قابلدفاع باشد. مردم افغانستان و ایران در زیر حکومتهای بنیادگرای اسلامی و مرتجع رنج میبرند و از زندگی شایسته محروماند. پیکار این دو ملت برای آزادی و عدالت، هدفهای مشترکی دارد. نباید گذاشت این پیکار را خفه کنند. صدای رسای آن باشیم. ما در این برههٔ مخاطرهانگیز و دشوار در کنار مردم و نیروهای ملی و مترقی افغانستان میایستیم و همبستگی فعال خود را با مبارزهٔ آنان در راه برقراری صلح و دموکراسی و حقوق بشر اعلام میکنیم.
از دیگر مطالب سایت
مطالب مرتبط با اين مقاله:
- گفتوگوی «نامهٔ مردم» با رفیق علی خاوری، به مناسبت صدمین سالگرد بنیادگذاری حزب کمونیست ایران
- حزب تودۀ ایران: ضرورت مقابله با ماجراجوییهای خطرناک امپریالیسم و ارتجاعِ منطقه در روزهای پایانی دولت ترامپ
- حزب توده در داوری پژوهندگان تاریخ – میزگرد افتتاحیه کنفرانس “حزب توده ایران در هشتاد سالگی”
- حزب تودۀ ایران: همبستگی، اتحاد، و مبارزه تنها راه عبور از حاکمیت استبدادی است! خوزستان نباید تنها بماند!
سلام، این نوشته علیرغم موضعگیری درست، یک خطا دارد که باید اصلاح شود. در نوشته آمده است دکتر نجیب و برادرش در سال ۱۳۷۱ توسط مجاهدین به قتل رسیدند، حال آنکه نجیب تا ۱۳۷۵ در دفتر سازمان ملل به سر می برد. وقتی طالبان در سال ۱۳۷۵ کابل را اشغال کردند بدون اعتنا به مصونیت ساختمان سازمان ملل و حق پناهندگی نجیب در این مکان، وارد مقر سازمان ملل شدند و نجیب و برادرش را به طرزی هولناک به قتل رساندند. البته بخشی از مسئولیت مرگ نجیب و برادرش بر عهده سران مجاهدین است که در طول ۴ سال و به ویژه پس از اینکه خود تصمیم به فرار از کابل گرفتند اجازه انتقال نجیب به خارج از افغانستان را ندادند. همچنین سازمان ملل هم اقدام موثری برای نجات نجیب نکرد. سازمان ملل چهار سال فرصت داشت که از طریق فشار به مجاهدین، ترتیب خروج نجیب از افغانستان را بدهد. این کار صورت نگرفت و قطعا می توان گفت به اصطلاح جامعه جهانی برای جان نجیب و بسیاری دیگر از هموطنانش ارزشی قائل نبود.
آقای سهراب مبشری عزیز من در این باره دنبالگیری کردم گویا در تدوین متن اولیه به دلیل اشتباه تکنیکی در یک جمله این اشتباه وارد متن شده بود. بلافاصله در صبح روز بعد از انتشار، تصحیح شده است. با تشکر از عکس العمل بجای شما.
با ابراز تاسف عمیق که بعداز نیم قرن هنوز از گذشته پند نگرفته ایم .
افغانستان تاریخ غم انگیزی دارد آنرا تحریف نکنیم.
۱. داوود خان با یک کودتا نظامی بدون خونریزی در سال ۱۹۷۳ / تیر ماه ۱۳۵۲ حکومت پادشاهی پسر عموی خود محمد ظاهر شاه را در افغانستان به جمهوری تبدیل کرد که به انقلاب ثور معروف ست.
۲. در اردیبهشت ۱۳۵۷ / ۱۹۷۸ میلادی حزب دموکراتیک خلق افغانستان کودتا کرد و داودخان و خانواده ی او را قتل عام کردند. نورمحمد تَرَهکِی به قدرت رسید. این موضوع بر فضای مذهبی بهار پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران تاثیر زیادی گذاشت و می توان گفت غرب را نیز به وحشت انداخت !! و مسیر انقلاب ایران را نیز تغییر داد !
۳. در سپتامبر سال ۱۹۷۹ / شهریور ۱۳۵۸ محمد تره کی توسط طرفداران نخست وزیرش حفیظ الله امین خفه شد و او بقدرت رسید.
۴. طولی نکشید که در ۶ دیماه ۱۳۵۸ هواپیماهای شوروی در افغانستان به زمین نشستند و ببرک کارمل بقدرت رسید.
این آغاز پایان سوسیالیسم دولتی شوروی بود که در افغانستان و در ایران بعداز انقلاب اسلامی و و بعداز اشغال سفارت آمریکا بسوی ناکجا آباد خیز برداشتند !
۵. ژنرال ضیاالحق در کودتای سال ۱۹۷۷/ خرداد ۱۳۵۶ دوالفقار علی بوتو را از نخست وزیری ساقط کرد بعد که رئیس جمهور شد او را اعدام کرد.
نتیجه : وقایع سال ۵۶ و ۵۷ در پاکستان و اقغانستان تاثیرات مختلفی بر روند انقلاب ایران گذاشتند .نه بر عکس