پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

در راستای تزریق “شفافیّت” به فرهنگ عامه – مارال سعید

 عباس عبدی دست به عصا و با علم به اینکه اکنون همه میدانند مسبب اصلی فوج فوج مرگ و میر ایرانیان در این یکساله-ی کرونائی در ایران چه کسی بوده است، در شماره-ی ۵٠٠٣ روزنامه-ی اعتماد ٢۶مرداد١۴٠٠ می نویسد:

“توسعه و پیشرفت علمی نیز باید با نیّت خیرعمومی باشد و نه نمایش برابر دیگران، و اینکه ما هم اینها را داریم. یا اینکه بارها بگویید: به امریکا هم واکسن می‌دهیم!! نمایشی شدن علم، سر از این وضعیّت در می‌آورد که در کشور با این امکانات محدود ٨ نوع واکسن همزمان در دستور تولید قرار می‌گیرد.”

مبنا را خیرخواهی او می گذاریم و ساده از او می پرسیم: آقای عبدی آیا شما به واقع هنوز و همچنان به این کلیدواژه ی اسلام شیعه یعنی “نمایش” پی نبرده اید؟ آخر چگونه می توان چهل و اندی سال دروغ و ریا و تزویر بر پرده ی نمایش میهن دید و هیچ شک نکرد؟ ساده ترین خروجی این سوآل آنست که؛ صداقت داشته باش و جسارت کن: به خودت شک کن!

این قلم درصدد نیست شما و امثالهم را بر صندلی اتهام بنشاند. اما خودتان را بگذارید جای این ملّت! تا کی می توان با دست جلوی خورشید را گرفت.

به همچو منی شما خواهید گفت: اگر من زبان حال مردم ایران باشم، همین دریچه ی کوچک روزنامه را نیز به طرفه العینی خواهند بست. آنگاه همین آگاهی و معترضه های نیم بند را نیز نخواهیم داشت. پس آیا بهتر نیست گونه ای رفتار کنیم تا بتوانیم این دریچه ها را باز نگاه داریم.

بله، این خود دیدگاهیست که در مخالفین و منتقدین خارج از کشور، همانها که در انبار کاه به دنبال سوزن می گردند، نیز هوادارانی دارد. اما در این مقام، بحث من باز نگه داشتن اینچنین دریچه هایی نیست، که در جایگاه خود دیدگاهیست متین و قابل بحث (اینکه به چه قیمت؟!). اما بگذارید از کمی دورتر به صحنه بنگریم و ببینیم این نگاه که خود بازتاب دهنده ی نوعی فلسفه ی سیاسیست، چه تأثیری بر فرهنگ جامعه ی توده وار ایران دارد؟

در جوامع توده وار، فرهنگ عامه یک فرهنگ احساسی و بدور از چشم اندازهای مطالباتیست. از این جهت همیشه در بیان هرآنچه می بیند، می شنود و یا می خواهد، اسیر لفاظی ها و جملاتی می شود که اصل داستان را می پوشاند. و یا آنکه چنان به قلیان می افتد که جایی برای تفکر نمی گذارد.

مهمترین عنصری که فرهنگ عامه ی ایرانی را چنین رنجور ساخته است؛ “عدم شفافیت” است. بدون کمترین تردید این عنصر منتج از استبداد دیرینه سال در این دیار است. و از برای توجیه همین عنصر خانمانسوز، تا بخواهی ضرب المثل ساخته ایم:، مثلاً: “زبان سرخ، سر سبز میدهد بر باد”.

شمای نوعی که بر صندلی اصلاح فرهنگ جامعه ی ایران تکیه زده اید، آیا می خواهید با همین زبان (در لفافه سخن گفتن) بذر شفاف گوئی را در جامعه بیفشانید؟ آیا فکر نمی کنید؛ درد و درمان نمی تواند بنیانی یکسان داشته باشد؟

جا دارد در گفتارها و نوشتارهای خود، اندکی تردید و تعمّق کنیم و اندکی دیگرگونه و با سمت و سوی “شفافیت” سخن بگوئیم و بنویسیم.

بایست به هوش بود: تغییرات در راهند! ولی آیا جامعه آماده گی این تغییرات را دارد؟ با کمی اغماض، باید گفت: ادامه ی حیات جمهوری اسلامی ایران از یکسو و ضدفرهنگ جاری در جامعه از دیگر سو، توده ها را به سمت آن می بَرَد تا بگویند: “دیگی که برای من نمی جوشد بگذار سر سگ در آن بجوشد”. و آنگاه است که ما نیز به جرگه ی لیبی و سوریه و عراق و افغانستان و امثالهم بپیوندیم. پس بایست کوشید جامعه را برای تغییراتی که بی هیچ تردید در راهند، آماده ساخت. تا بتوان برای ایران و ایرانیّتی بهتر کوشید.

مارال سعید

https://akhbar-rooz.com/?p=123158 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x