چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

بحران هویت در چپ – دنیز ایشچی

در تشریح بحران

تعریف ما از چپ چیست و چپ ایرانی کیست؟ واقعیت این است که چپ ایران با یک بحران هویتی عمیق و همه جانبه درگیر میباشد. تنها با پذیرفتن وجودی واقعیت  این بحران میباشد که میتواند اقدام به کنکاش، شناسایی و کالبد شکافی آن نموده و بالاخره در مسیر فورمولبندی راستاها و راهکارهای محوری و بنیادی جهت غلبه بر آن اقداماتی اساسی نمود.

اولا باید این واقعیت را پذیرفت که میزان پراکندگی در صفوف نیروهایی که خود را چپ تعریف می نمایند، بیشتر به  تعدد قبایل و ایل ها و  طوایف  مختلف در ایران شبیه میباشد. این تراژدی وقتی وسعت و عمق دردناکی خود را نشان میدهد که پرده ها را کنار زده و واقعبینانه نگاه کنیم. میبینیم که حتی بعضی از مناسبات سنتی تاریخی محفلی در نیروهای چپ هنوز به صورتی تاریخی پایه ها و اساس مناسبات ساختاری بعضی از این سازمان ها را تشکیل میدهند.

گرچه در میان فعالین سیاسی چپ ایران هم میتوان  از کمونیست های دو آتشه گرفته تا تروتسکیست ها، از آنهایی که هنوز خود را چریک تعریف می نمایند گرفته، تا آنهایی که بصورت یک سازمان ملّی منطقه ای چپ تعریف میگردند، و یا از آنهایی که به ناگهان از یک سازمان ملی منطقه ای چپ فرا رفته و خود را حزب کمونیست ایران می نامند، و بالاخره از نیروهایی که بصورت عمیق، موزون و بر پایه های تئوریک منسجم در مسیر سازماندهی راهکارها با هدف هژمونی کارگری- سوسیالیستی حرکت می نمایند، تا بالاخره نیروهایی که خود را بصورت چپ مدرن اروپایی تعریف می نمایند، را شاهد میباشیم.

 تاریخچه چگونگی شکل گیری، نظام های ارزشی و باورمندی های نظری این نحله ها به نوعی از نظام های ارزشی مشابه جهانی چپ متاثر میباشند. با وجود این،   خودمحورگرایی قبیله ای هنوز بصورت قدرتمندی بشکل نیروی دافعه ای این طیف ها را از همدیگر فراری میدهد. بر یک چنین بستری میباشد که دو نحله مشخص در میان همه این سازمان ها سر بالا کرده و با برجستگی ویژه ای نظام ارزشی، هویت تاریخی و پایگاه اجتماعی و بالاخره تاثیرگذاری سیاسی خویش را در جامعه  به نمایش میگذارند. این دو نحله یکی متعلق به حزب توده ایران، بعنوان ادامه دهنده راه  بنیان گذاران نخستین حزب کمونیست حیدر عمو اوغلی ها، سلطان زاده ها و ارانی ها میباشد، و دیگری متعلق به جنبش فدائی است که بزرگترین نماینده سیاسی امروز آن در صحنه سیاسی ایران،  حزب چپ ایران (فدائیان خلق) میباشد.

گرچه در این میان حزب توده ایران را، چه ما با نظراتش موافق بوده باشیم، چه مخالف، از انسجام نظام باورمندی های ارزشی – آرمانی، یکپارچگی بافت  تئوریک، از استحکام بیشتری برخوردار بوده و بر یک چنین پایه هایی مناسبات و موقعیت خویش  را در عرصه های جهانی  ودر  موضع گیری های سیاسی داخلی با شفافیت به مراتب بیشتری ارائه  نموده و خود را بصورت حزب طبقه کارگر ایران تعریف می نماید، این حزب هم از همان بیماری فرقه گرائی خودمحور گرانه بری نمی باشد. به موازات آن ما این سطح از انسجام باورمندی های ارزشی – آرمانی، تئوریک و شفافیت را در عمومیت جنبش فدائیان خلق در موضع گیری های جهانی و داخلی شاهد نمی باشیم. صحبت من هم دقیقا بر این بخش متمرکز میباشد.

چپ امروز فدائی با نقد جنبش چریکی جدا از توده آغاز، با نفی جنبش دهقانی مائوئیستی ادامه داده و به مشی توده ای در شکل تداوام راه رشد غیر سرمایه داری به دام پوپولیسم اسلامی افتاده و به دامن حمایت از شکوفائی جمهوری اسلامی ایران غلطید. سپس،همزمان با نقد این خطای موقت و مشخص تاریخی، به نقد مارکسیسم و لنینیسم پرداخته و عملا  تجربه هفتاد ساله اتحاد جماهیر شوروی را بصورت برگ تاریکی در تاریخچه جنبش بیش از یکصد و پنجاه ساله  سوسیالیستی ارزیابی کرده، و نه با نقد، بلکه با نفی آن، امروز خود را در چهارچوبه نظام های ارزشی احزاب چپ اروپایی تعریف می نماید.

 امروزه نظام ارزشی چپ فدائی در اروپا را  حتی نه در قالب های مشابه حزب کمونیست فرانسه ، بلکه بیشتر  به احزاب چپ کشورهای اسکاندیناوی میتوان تشبیه نمود. با این وجود و در این منزلگاه، چگونه میتوان این نظام ارزشی را تعریف نمود و  آن را در چهارچوبه کشوری مانند ایرانی که در آن  این روزها ما دوران عزاداری ماه محرم را میگذارنیم و آقای رئیسی عضو عیات مرگ سال شصت و هفت رئیس جمهور منتصب ولی فقیه میباشند، انطباق داده و تعریف نمود.

بحران نظام ارزشی چپ ایرانی

چپ ایران امروز خود را با کدامین ستون ها و پایه های باورمندی های ارزشی تعریف می نماید؟ میدانیم که این پایه های اساسی نظام ارزشی هستند که فرهنگ، ادبیات و پایه های مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و مدنی را تعیین و مشخص می نمایند.  شاید بشود نظام ارزشی چپ فدائیان  امروز ایران را فقط و فقط با شاخصه هایی از قبیل “دفاع از حقوق بشر” و “دموکراسی”، “عدالت اجتماعی”، “رفع هر گونه مناسبات تبعیض آمیز”، “سمت گیری در مسیر توسعه  اقتصادی” و “غلبه بر بحران زیست محیطی” تعریف نمود.

آیا لیبرال دموکراسی، یا بطور کلی قدرتمداری های حاکمه کلان سرمایه داری در کلام و گفتار و برنامه های نوشتاری خویش مخالف این ارزش ها میباشند؟ آیا بوریس جانسون ها، دونالد ترامپ ها و جو بایدن ها در کلام و نوشتار مخالف حقوق بشر، عدالت اجتماعی، دموکراسی، توسعه اقتصادی، تداوم بحران زیست محیطی و غیره میباشند؟ البته که نه. با این تعریف حزب برنامه محور چپ ما از نظر نظام شاخص های ارزشی خویش جهت تدوین  برنامه ، همان چیزهایی را مطرح میکند، کلان سرمایه داری جهانی مطرح می نماید. امروزه نظام مالیاتی که آقای جو بایدن از آن صحبت میکند، در تداوم و کپی برداری از سیاستهای “کینزی زمان ” بنیامین فرانکلین” بعد از بحران کلان اقتصادی ۱۹۲۸  مطرح میکرد، بیشتر در مسیر افزایش مالیات بر ثروتمندان و گسترش تامین اجتماعی  و توسعه اقتصادی تعریف میگردد. آیا این همان تعدیل طبقاتی نیست که دوستان چپ اروپایی ما مطرح می نمایند؟

اینجاست که منزلگاه تاریخی امروز چپ ایران، بخصوص جنبش فدائی پس از نقدهای تاریخی گذشته خویش، بر پایه هایی لغزان،  سست و خطرناکی پی ریزی میشود. جنبش فدائی نه تنها گذشته تاریخی خویش را در بازتابی عکس العمل گرایانه شتابزده  در مقابل بمباران انتقاداتی که از طرف دوستان و دشمنان از آن میشد، با نقدهایی از وقایع ویژه تاریخی مشخص آغاز و بصورتی نفی  و زنده به گور کردن نظام های ارزشی خویش به سرانجام برده است. به همین دلیل هم  نسخه نظام ارزشی برگزیده  اسکاندیناویایی خویش را  بصورتی شتابزده ای  جهت جایگزینی خلاء  ناشی از زنده به گور کردن نظام باورمندی های ارزشی تئوریک خویش جایگزین آنها نموده است.   

در نتیجه، این همسویی های پایه های نظام ارزشی، نظری و برنامه ای  این بخش از چپ ایرانی با نظام قدرتمداری حاکمه کلان سرمایه داری جهانی امپریالیستی، به آن می انجامد که   نظام فکری  این بخش از چپ،  با افتخار طلاق خویش را از طبقه کارگر اعلام نموده به این میبالد که خود را به همزیستی  در درون نظام ارزشی سرمایه سالارانه انطباق داده و به دنبال دوستان استراتژیک خویش میگردد، اگر جایش افتاد آماده است در تقابل با نظام باورمندی ارزشمداری  کار سالارانه سوسیالیستی قرار بگیرد. این بخش از چپ در همسویی با نظام ارزشی سرمایه سالارانه و  استراتژی سلطه گرانه نظام کلان سرمایه داری جهانی با معیارها و ملاک های تعریف شده  آنها به سنجش دوستان و مخالفان خویش در عرصه های داخلی و جهانی می پردازد.

 این نظام فکری، کاملا با نظام ارزشی مبتنی بر باورمندی کار سالارانه، که در این مقطع تاریخی تلاش میکند تا مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، حقوقی، اقتصادی و غیره را بر  اساس ارزشمداری کارسالارانه  تعریف و دگرگون نماید، کاملا بیگانه میباشد. این نظام ارزشی امروز، در دوران آغاز افول نظام کلان سرمایه داری جهانی، نه تنها در مسیر شکوفائی سوسیالیستی حرکت نمی نماید، بلکه برعکس، گاها بطور خطرناکی در تقابل با آن قرار میگیرد. برای این نظام باورمندی، تضاد میان آنچه که آنها “دموکراسی” و “دیکتاتوری” می نامند، در تعریف مناسبات بین المللی آنها، بر تضاد میان “کار” و “سرمایه”، یا “کارسالاری و سرمایه سالاری” و بالاخره “سمتگیری سوسیالیستی” در مقابل “سمتگیری های تجاوزکارانه امپریالیستی” غالب می اید.

بر پایه این ارزشمداری و محک های سنجشی، نیروها جهانی را نه در بلوک های کار در مقابل  سرمایه، بلکه باید بر دو ستون بندی کشورهای مبتنی بر نظام سیاسی دموکراتیک که مرکز ثقل آن را کشورهای بلوک غربی عضو پیمان ناتو تشکیل میدهند از یک طرف، و تمامی کشورهای دیگری که با  شدّت و ضعف های متفاوت، بر اساس تعریف های قدرتمداری های غربی بعنوان کشورهای غیر دموکراتیک یا دیکتاتوری ارزیابی نمود. به کلامی ساده تر، بر اساس این نظام ارزشی تمامی کشورهایی که توسط قدرتمداری کلان سرمایه داری جهانی بصورت دیکتاتوری و غیر دموکراتیک تعریف میگردند، در صفوف دشمنان این بخش از چپ ایرانی نیز قرار میگیرند.

اینجاست که کشور آمریکا که با جمعیتی مساوی  چهار درصد مردم جهان، بیست و پنج درصد زندانیان دنیا را در خود دارد. کشوری که سیزده درصد مردم آن، بیش از چهل میلیون نفر در زیر خط فقر زندگی میکنند، کشوری دهها نفر در هر هفته در کوچه و خیابان توسط پلیس آن کشته میشوند، هزاران نفر سالانه در تیراندازی های خیابانی از مردم عادی کشته میشوند، کشوری که بطور متوسط سالانه دهها هزار نفر از مردم جهان  موردتجاوز نظامی قرار گرفته توسط آنها، کشته میشوند، کشوری که در آن تبعیضات نژادی غوغا میکند، کشوری که فرهنگ پرستش حمل اسلحه به یکی ار پایه های اساسی منشور قانون اساسی کشوری آن تبدیل گردیده است، به عنوان مهد و مرکز ثقل کشورهای دموکراتیک و بزرگترین مدافع حقوق بشر و نظام های دموکراتیک جهانی تعریف میگردد.

به موزات آن، دشمنان تعریف شده توسط همین نظام ارزشی کلان سرمایه داری در حال اضمحلال جهانی، یعنی کشورهای کوچکی مانند ونزئولا، و کوبا را که توسط آنها و اقمارشان زیر محاصره محاصره اقتصادی خفه میشوند، اجازه ندارند تا پول حاصله از فروش نفت  و کالاهای داخلی خویش را به کشور خود آورده و جهت خرید واکسن ویروس کرونا هزینه نمایند، را کشورهایی دیکتاتوری تعریف می نمائیم که باید نظام های سیاسی آنها عوض شده و از نظامی “دموکراتیک” آمریکائی – غربی کپی برداری نمایند. به کلامی دیگر، باید مترسک ها و دلقک های برگزیده آمریکایی مانند “خوان گوایدو” ها، “حمید کرزای” ها، “احمد چلبی” ها  در یک کودتای آمریکایی و زیر فشارهای مردمی به جان آمده ناشی از محاصره طولانی و بی پایان اقتصادی سیاسی امنیتی کشورهای عضو پیمان ناتو بر سر کار آورده شوند، تا این کشورها نیز به مقام والای مترسک سالاری از “دموکراسی” غربی  فراروئی نمایند.

ادامه دارد

دنیز ایشچی ۱۸ اوت ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=123261 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهمن،آلایی زیولایی
بهمن،آلایی زیولایی
1 سال قبل

صدها تحلیل و نقد در باره ی وضعیت کنونی ِ چپ وبویژه چپهای ایران را خوانده ام، واین دهمین مقاله از مقاله های متفاوتی که رفیق دنیز ایشچی مرقوم فرموده اند خوانده ام..رفیق دنیز دارای درک بسیار صحیح از اوضاع مشخص فعلیه جهان و چپ داشته،و نظرات شان،ثاقب و برای نسل جوان بسیار آموزنده ست. این واقع بینی رفیق دنیز،قطعاً مبینِ اشراف ایشان از اسلوب دیالکتیکی در کشف و حل پدیده های غامضِ جهان امروزست. ضمن درود بر رفیق ایشچی،تقاضا دارم،در فضای مجازی مثلا در اینستا گرام و تلگرام،حضور پررنگ تری داشته باشند. تا بتوانیم از دانش ایشان بهره ببریم.رفیق ایشچی بزرگوار، آدرس آرشیو نظرگاههایتان را ،در صورت امکان به دایرکت اینستاگرام من ارسال بفرمایید،متشکرم ،پاینده و بهروز باشید

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب ایشچی آخر این چه منطقی ست؟ میفرماید ” آیا لیبرال دموکراسی، یا بطور کلی قدرتمداری های حاکمه کلان سرمایه داری در کلام و گفتار و برنامه های نوشتاری خویش مخالف این ارزش ها میباشند؟”ارزش هایی چون “دفاع از حقوق بشر” و “دموکراسی”، “عدالت اجتماعی”، “رفع هر گونه مناسبات تبعیض آمیز”، “سمت گیری در مسیر توسعه اقتصادی” و “غلبه بر بحران زیست محیطی” . خیر. حتا جمهوری اسلامی هم در کلام مدعی همین ارزش هاست . مگر هیچ دیکتاتوری خود را دیکتاتور معرفی میکند؟ خودتان مینویسید ” در کلام و گفتار” پس میدانید که در عمل چنین نیست. طبق معیار شما نظام ارزشی شما و رژیم جمهوری اسلامی پس یکیست چرا که هر دو شعار های ضد آمریکائی میدهید؟ میفرمایید ” با این تعریف حزب برنامه محور چپ ما از نظر نظام شاخص های ارزشی خویش جهت تدوین برنامه ، همان چیزهایی را مطرح میکند، کلان سرمایه داری جهانی مطرح می نماید”. خیر. این کلان سرمایه داریست که خود را به دروغ مدعی و پرچمدار این ارزش ها معرفی میکند. اتفاقا یکی از شیوه های مرتجعین و دیکتاتور ها تهی کردن همین واژه ها از مفاهیم والا و انسانی آن است. داستان اسف انگیز آنجاست که مارکسیست ها و راست ترین جناح سرمایه داران در انتها باوری به دموکراسی ندارند. پس از از بین رفتن ثمره تمامی تلاش ها و فداکاری ها در قالب “سوسیالیسم واقعا موجود” بعضی هنوز علت آن شکست یعنی فقدان دموکراسی در استقرار سوسیالیسم را درک نکرده و نپذیرفته اند. به همین علت کسانی که به دموکراسی و حقوق بشر باور داشته باشند را گروهی میدانند که ” طلاق خویش را از طبقه کارگر اعلام نموده اند”. معتقدین به سوسیال دموکراسی بر خلاف تصور شما نیروهای سیاسی را در دو ستون کار و سرمایه نمیبینند. تجربه زندگی بشر در این لابراتوار زندگی نشان داده که دموکراسی و دیکتاتوری دو سر یک طیف هستند.آنجا که دموکراسی وسیع تر و عمیق تر, مردم احساس بهتری از زندگی داشته در سلامت و رفاه بیشتری زندگی کرده اند. شاید برای شما زندگی زیر چکمه های استالین که طبقه کارگر را طلاق نداده زیباتر از زندگی در سوئد و نروژ باشد اما تعجب نکنید که چرا روز به روز از تعداد هواداران مارکسیسم و کمونیسم کاسته میشود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x