در پروندۀ آتش سوزی سینما رکس آبادان ، با همۀ ابهامات و پیچیدگی هایش، می توان دستهای عوامل و طرفداران خمینی و ارتجاع مذهبی را در طراحی ، اجرا و ختم آن به صورت یک دادگاه قلابی با اطمینان باز شناخت. تروریسم کور مذهبی و توسل به هر وسیله ای توجیه ناپذیر، شیوۀ همیشگی است که ارتجاع مذهبی از بکار بردنش نه قبل و نه بعد از انقلاب ابائی نداشته است
شنبه شب ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۵۷ ، سینما رکس آبادان هنگام پخش فیلم گوزنها توسط یک گروه مرموز چند نفره به آتش کشیده شد و ۳۷۷ نفر از مردم آبادان پشت درهای بسته، زنده زنده در آتش سوختند و خانوادههایی که هنوز هم داغدارند. فاجعهای که هیچ وقت فراموش نخواهد شد, یادشان گرامی
در پروندۀ آتش سوزی سینما رکس آبادان ، با همۀ ابهامات و پیچیدگی هایش، می توان دستهای عوامل و طرفداران خمینی و ارتجاع مذهبی را در طراحی ، اجرا و ختم آن به صورت یک دادگاه قلابی با اطمینان باز شناخت. تروریسم کور مذهبی و توسل به هر وسیله ای توجیه ناپذیر، شیوۀ همیشگی است که ارتجاع مذهبی از بکار بردنش نه قبل و نه بعد از انقلاب ابائی نداشته است و خط ممتد سیاستها و تاکتیکهای آن در ایجاد هراس ووحشت و سرکوب مخالفانش بوده است.
شنبه شب ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۵۷ ، سینما «رکس» آبادان آتش گرفت و جز تنی چند، همه تماشاگران آن در آتش سوختند و بدین گونه، دردناک ترین رویداد دوران انقلاب ایران رقم خورد.
تنها چند ساعت پس از آن، اعلامیه ای در سطح شهر آبادان پخش شد که شهربانی و ساواک را عامل آتش سوزی معرفی می کرد.
در فضای ملتهب انقلابی آن دوران، به زودی این شعار در سراسر ایران سرداده شد که «رکس آبادان را شاه به آتش کشید.»روز ۳۱ مردادماه برابر با هفدهم ماه رمضان، خمینی، که هنوز در آن زمان در نجف بود، نوشت: « من گمان نمی کنم هیچ مسلمانی، بلکه هیچ انسانی دست به چنین فاجعه ای بزند. قراین نیز نشان می دهد دست جنایتکار دستگاه ظالم در کار باشد که نهضت اسلامی ملت را در دنیا بد منعکس کند.» به گفته حسین تکبعلی زاده، داستان از این قرار بوده که عده ای از جوان های آبادان در منزلی جمع می شدند و شخصی به نام آقای کیاوش که دبیر دبیرستان های آبادان بود، به آنها درس می داد و برایشان تبلیغ می کرد. کیاوش به آنها گفته بود، جوانان بوشهر تعدادی روسری و کرست فرستاده اند و گفته اند جوانان آبادان مرد نیستند و هیچ اقدامی نمی کنند. به جوان های آبادان بر می خورد و تصمیم می گیرند کاری بکنند.»
بر اساس این گزارش، « آنها به سینما رکس و از پله ها بالا رفتند و داخل سینما تینر ریختند. بدنه این سینما تماما از مواد آکوستیک بود که زود آتش گرفت و گازهای خفه کننده و سمی از آن متصاعد شد.» علیرضا نوری زاده به نقل از وزیر اطلاعات شریف امامی نقل کرده که:
«در مجموع، اطلاعاتی که از طریق سازمان اطلاعات کشور(ساواک) و شهربانی به آقای نخست وزیر رسیده، حاکی از این است که دستورالعمل آتش زدن سینما رکس از نجف آمده است.»
آقای نوری زاده افزود: «اسمی که زنده یاد عامری تهرانی به زبان آورد و من فراموش نمی کنم و بعدها این اسم برای ما مهم شد، آقای کیاوش بود که بعدا نماینده مجلس شد. دکتر عامری تاکید کرد که آقای کیاوش با فرد دستگیر شده در ارتباط بوده و همچنین در نجف نیز با شماری از روحانیون در ارتباط بوده است.»
در همین زمینه، داریوش همایون، وزیر اطلاعات در دولت جمشید آموزگار، که تنها چند روز پس از رویداد سینما رکس، دولت او جای خود را به دولت آشتی ملی شریف امامی سپرد، بر این باور است که حاکمیت به این دلیل موضوع را مسکوت گذاشت زیرا هنوز امیدوار بود بتواند با بخش هایی از روحانیت به سازش و توافقی دست یابد.
وی به رادیو فردا گفت:« حکومت ایران در دوره شریف امامی تمام کوشش خود را در جهت مسکوت ماندن موضوع کرد تا حقایق به اطلاع مردم نرسد.» با اعتراض خانواده های سوختگان سینما رکس آبادان به عدم رسیدگی به پرونده سینما رکس و تحصن آنان، بالاخره دادگاه ویژه ای به ریاست حجت الاسلام موسوی تبریزی در آبادان تشکیل شد و حسین تکبعلی زاده را همراه چند تن از کارکنان شهربانی و ساواک محکوم به اعدام کردند.
اما در میان محکومان و حتی متهمان، هرگز نامی از کسانی که تکبعلی زاده مدعی بود با آنان در ارتباط بوده است، دیده نشد. محمد رشیدیان (دبیر آموزش و پرورش آبادان)، سید محمد کیاوش (دبیر آموزس و پرورش آبادان- ایشان ابتدا نام خانودگی “عربی” را داشت اما به دلابل شایعات اخلاقی ای که پیرامون او وجود داشت، آنرا سالها پیش از انقلاب به ” کیاوش” تغییر داد. این شخص خوش سابقه و مبارز اسلامی، پس از انقلاب باز هم نام خانوادگی خود را تغییر داد و فامیلی “علوی تبار” را برگزید و تبدیل شد به “سید محمد علوی تبار” نمایند مجلس اول شورای اسلامی!)، فؤاد کریمی(فرزند عبدالعلی متولد سال ۱۳۳۰ در خرمشهر)، عبدالله لُر قبا (کارمند فرودگاه آبادان)، محمود ابولپور(دانشجوی دانشکده نفت آبادان، اصغر نوروزی ، محمود (یا محمد معروف به ممد زاغی) و برادرش یدالـله، فلاح و به ویژه فرجالـله بذرکار و “حیات” (او، “حیات”، بلافاصله پس از آتش زدن سینما و بیرون آمدن از آنجا برای همیشه ناپدید شد و هویت واقعی وی هرگز فاش نگردید.) که رأساً به کمک حسین تکبعلی زاده سینما را به آتش کشیده بودند، به عنوان متهم به دادگاه احضار که نشدند هیچ بلکه تعدادی از آن گروه (محمد رشیدیان، فؤاد کریمی و محمد کیاوش) پاداش انجام این جنایت ضد بشری را به صورت وکالت در مجلس شورای اسلامی و یکی از آنها، محمود ابولپور، انتصاب در پُست رئیس آموزش و پرورش آبادان، دریافت داشتند.
گزارش شیخ علی تهرانی، پیرامون جنایت به آتش کشیدن سینما رکس آبادان در ۲۸ مرداد ۱۳۵۷:
برگرفته از بهار نیوز:
شیخ علی تهرانی از وابستگان به حکومت و حاکم شرع پس از انقلاب بهمن درباره ی فاجعه ی سینما رکس می گوید:
ما در سقز بودیم که خبر آتشسوزی سینما رکس آبادان منتشر شد. من خیال می کردم کار ساواک است. چون هر خرابکاریای که میشد، به ساواک میبستند. ولی آقای شیخ نوری همدانی گفت: «ما (یعنی شورای اسلامی قم) اینکار را برای به حرکت درآوردن مردم آبادان در راه انقلاب انجام دادیم، تا خیال کنند کار ساواک است و به حرکت در آیند».
من گفتم: این (نوری همدانی) ساواکی است. همسرم در سقز بود. هنوز هم این سخن نوری همدانی به یادش هست و میگوید: «دیدی او درست میگفت و تو اشتباه کردی!»
خمینی بعد از پیروزی انقلاب در نامهای که برای من فرستاد، از من خواست و بر من واجب کرد که به خوزستان بروم و قضاوت شرعیه را در آن استان عهدهدار شوم. پس از آنکه به اهواز رفتم، یکی از کارهایی که انجام دادم، بررسی پرونده سینما رکس آبادان بود که در زمان شاه بطور روشن بازجویی که از تهران به اهواز رفته بود، تنظیم نموده بود.
در آن پرونده آمده بود که: «از شورای اسلامی قم چهار نفر مأمور شده بودند که آن عملیات را در آبادان انجام دهند تا نسبت به ساواک شاه داده شود و مردم آرام آن شهر در راه انقلاب به حرکت درآیند. آن چهار نفر چهار گوشه سینما را آتش زدند، سه نفر از آنها در آتشسوزی تلف شده بودند و یک نفرشان باقی و در زندان بود.»
من برای امری به قم نزد خمینی رفتم. از مطالبی که به او گفتم همین قضیه مذکور بود. چون شرایط من برای قضاوت در استان خوزستان فراهم نشد، به مشهد برگشتم.
اقوام قربانیان آن سینما از بنیصدر با تلگراف (که روزنامه کیهان در شماره ١١٠٢۶ چاپ کرد)، خواستند که حقیر محاکمهای که بنا بود تشکیل شود را عهدهدار شوم. ولی بعضی از سران حزب جمهوری اسلامی با عجله موسوی تبریزی را فرستادند و با تشکیل دادگاهی مطابق میلشان، حکم اعدام چند نفر بیگناه و از جمله همان فرد مأمور از طرف شورای اسلامی قم را صادر نمودند.
من مشهد در خانه نشسته بودم که زنگ زدند. در را گشودم، دیدم سه نفر آبادانی آمدهاند. آنها را به اطاق بردم. دیدم خیلی ناراحت هستند. احوالپرسی کردم گفتند: «پس از اینکه با آمدن تو به آبادان موافقت نشد و آن شخص آمد و حکم اعدام آن بیگناهان را صادر کرد، ما که هر کدام از اقوام عدهای از آن قربانیانیم، از اقوام بقیه هم وکالت گرفتهایم که بیاییم مشهد و تو را برداریم ببریم پیش خمینی و بگوییم که اینها بیگناهند. ما از خون اقوام خود درگذشتیم، اینها را اعدام نکنید. عاملان واقعی آن واقعه هولناک مشغول حکومت کردن بر ملت هستند، این بیگناهان نیستند. ولی به دویست کیلومتری مشهد که رسیدیم رادیو ماشین باز بود. در اخبار اعلان کردند که حکم اعدام آن بیگناهان اجرا شد و این خبر آتشی به جان ما افکند.
منبع: خیزش
خدا لعنت کند افرادی که چنین جنایت هولناکی را رقم زدند انسان های بیگناه رو اینگونه در آتش سوختند