
کابل، هی کابل!
این عمریست من
در عزایِ تو
شیون کم آوردهام.
کابل، هی کابل!
عینالعَزایِ وطن…وطن!
این عمریست که ماه
دیگر از مزارِ مسعود
طلوع نمیکند.
کابل، هی کابل!
به آن گردنْ شکستهٔ بیشرف
بگو
گور به گورِ هر گوری که رفتهای
باز آخورنشینِ همو خواهی شد
که بیرق
به نوبتِ دیگری داده است.
من به تو میگویم: مردک!
تو با مردمِ خود چه کردهای
که مرگ از هراسِ مرگ
پیشبازِ پتیاره میرود.
دریغا… زنْ کشانِ کبادهکش!
این تاجِ هر جایی نشین
برای سرهای بیصورتِ شما
سنگین است!
منتظر باشید
خدنگِ آرش
دوباره به جوزجانِ خسته
خواهد رسید.
تهران- ۲۶ مردادماه ۱۴۰۰ خورشیدی
۰
۰
رای ها
امتیاز بدهید!
با سلام به اقای صالحی و دوستان اخبار. شعرشما در حافظه من اینطوری گذر کرده /
————————————————-
شیون کم آوردهام
کابل، هی کابل!
این عمریست که ماه
به نوبتِ دیگری داده است.
سنگین است!
این تاجِ هر جایی نشین
برای سرهای بیصورتِ شما .
منتظر باشید
که مرگ از هراسِ مرگ
خواهد رسید.