با توسعه امکانات اینترنتی و رایانهای بخصوص تلفنهای هوشمند که کار این ارتباطات را بسیار سهل و آسان نمودند و همراه خود شبکههای اجتماعی معینی را به زندگی کلاسیک مردم تزریق کردند، گذار از عصر ساختارگرایی اروپایی با شدت و در زمانی بسیار کوتاهتر از گذشته – سابقا بطور میانگین یک قرن طول میکشید که تغییرات فورمیک زندگی از غرب به شرق برسد -، مرزهای کشورهای عقب نگهداشته شده را در نوردید و همراه خود تنشهای فرهنگی و اجتماعی و اطلاعاتی بسیاری را به این بخش از دنیا و از جمله کشور ما ایران منتقل نمود. دوران جدید که با نام دوران پساساختارگرایی معروف است ضمنا بخش پایانی عصر مدرنیته هم تلقی میشود که خود گذاری سیال به پست مدرنیته دارد که مشخصه عمده آن در سطح عمومی با خردگریزی و بیاعتمادی به همه چیز، همه کس و هر کاری است. هرکاری که با عقلانیت دوران مدرن و فرم مدرنیته مرتبط باشد.
اینگونه جوامع عقب نگاه داشته شده سابق ناگهان بدون طی کامل دوران مدرنیته درون پست مدرنیسم و طبعات آن پرتاب شدند و در آن غرق گردیدند.
تصرف افغانستان با سیصد هزار نیروی نظامی آموزش دیده و مسلح به سلاحهای مدرن در یازده روز توسط هشتاد و پنج هزار طالبان غیر متمدن با سلاحهای غیر پیشرفته که هنوز وارد دوران مدرنیته هم نشدهاند و بیخیالی ملی افغانها که خود نیز نیروی عظیم مسلحی محسوب میشوند به تصرف شهرها و خانههایشان در دوران پست مدرنیته هیچ حادثه عجیبی نیست، چرا که همانطور که فوقا رفت، هیچ چیزی در ذهن انسان گرفتار پست مدرنیزم ارزش، تقدس و جدیت ندارد. در دوران پست مدرنیته آدمها فقط دنبال یک چیزند، کسی کاری به کارشان نداشته باشد و بگذارد در حالت تعلیق روحی و ذهنی که دارند زندگی کند. لذا انسان پست مدرن به هر ذلتی تن در میدهد تا فقط زنده بماند و چون گرفتار خردگریزی ذهنی است لذا دست به کارهایی میزند که در مخیله هیچ انسان خردمندی نمیگنجد.
این روزها سرزمین ما و همه کشورهای پیرامونی کمابیش گرفتار وضعیتی هستند که آدمها در آن از هرگونه سازمانیابی و برنامهریزی و اقدام عملی نیازمندِ خرد خود بنیاد گریزانند و این تنها یکسوی ماجراست و سویه دوم آن ترس و بیاعتمادی آدمها نسبت به هم و نسبت به هرکسی است که از عقلانیت سخن بگوید و یا حتی تلاش نماید که به آدم گرفتار پست مدرنیسم نزدیک شود. این حالت بسیار شبیه حالت تعلیق جسمی، روحی و فکری خماری حاصل از استعمال مواد مخدر است.
جنبشهای سیاسی و اجتماعی دوران پست مدرنیزم آئینهای از وضعیت کلی مردم گرفتار پست مدرنیتهاند و لذا این جنبشها از استحکام و همبستگی و سازمانپذیری بسیار اندکی برخوردارند. تلاش برای تغییر این وضعیت و تبدیل آن به جنبشهای همگانی تحت مدیریت سیاسی عملا تلاشی نافرجام است. آنان مرکزیت نمیپذیرند و به هم متصل نمیشوند و هدف معینی را دنبال نمینمایند و همانطور که گفته شد بشدت نسبت به همه چیز بیاعتمادند. این جنبشها تابعی از بحرانهای جاری موجود در زندگی روزمرهاند و بسته به تعداد بحرانها در هر کشوری ممکن است طولانی مدت و یا کوتاه مدت باشند. این جنبشها موسوم به « جنبشهای بی سر » یا « جنبشهای ستاره دریایی » هستند. کار کردن احزاب و تشکلهای سیاسی که به دنبال سازماندهی همگانی آنها هستند به شکلی باورنکردنی سخت و ناامید کننده است. اما با وجود این راههای معینی برای در اختیار گرفتن این جنبشها بدون اطلاع آنان وجود دارند که عمدهترین شاخصه این راهها استفاده از تئوری « فضا » در مواجهه با این جنبشهاست.
در مواجهه با جنبشهای مدنی و سیاسی دو تا نظریه وجود دارند که یکی از آنها نظریه مربوط به دوران ساختار گرایی است که بنام نظریه « زمان » مطرح است و دیگری نظریه « فضا ». پیروان نظریه زمان معتقدند که در نتیجه آگاهسازی مردم از طریق طبقه الیت اجتماعی و تبلیغات از طریق تشکلهای سیاسی میتوان یک وحدت سیاسی عظیم مخالف نظامهای غیر دموکراتیک را در دراز مدت سازماندهی و از آن برای گذار به دموکراسی پایدار استفاده کرد. این نظریه از آنجا که متعلق به دوران مدرنیته است و متکی بر خردورزی، لذا عملا در شرایط پست مدرنیته از کارایی لازم برخوردار نیست. اما طرفداران نظریه فضا معتقدند که با توجه به ناکارآمدی نظریه زمان در عصر پست مدرنیته، تشکلهای سیاسی باید به «هر طریق ممکن» ابتدا قدرت را بدست آورند و سپس با دموکراتیزه کردن فضای سیاسی جامعه مردم را در شرایط اتفاق افتادهای قرار دهند و سپس فرصت کافی به آنها بدهند تا خود را با دموکراسی وفق داده و در شرایط آزاد آن به حیات خود ادامه دهند.
از آنچه که رفت اینگونه برمیآید که اپوزیسیون دموکرات سکولار ایرانی چارهای جز استفاده از تئوری « فضا » را پیشاروی خود ندارند. لذا باید از تفکر کلاسیک سازماندهی جنبشهای سرتاسری بیرون آمده و به جستجوی راههایی برای تحقق کسب قدرت سیاسی « به هر طریق ممکن » روی آورند. البته امکان اینکه جنبشهای بالکانیزه موجود در کشور اگر حکومت مانع تحرک آنها نشود بدون اینکه سازماندهی بشوند بطور خود بخودی بقدری گسترش پیدا کنند که سراسر کشور را در بر بگیرند اما از آنجا که این جنبش عظیم تن به سازماندهی نمیدهد لذا هر کسی با قدری مهارت سیاسی و داشتن امکانات تأثیرگذاری میتواند آن را در اختیار بگیرد، و در این حالت طبعا مهارت و قدرت حاکمیت برای کنترل آن و یا در اختیار گرفتن آن به هیچ وجه کمتر از سازمان یافتهترین تشکلها نخواهد بود. جنبشهای عظیم سیاسی و مدنی در کشورهای صنعتی امروز دقیقا از همین طریق به ناکارآمدی کشانده میشوند. اینکه کدامین شیوه مناسبترین شیوه برای در اختیار گرفتن این نوع از جنبشها کارآمدتر است بستگی به تحلیل هر تشکل سیاسی و میزان امکانات و تواناییهای وی برای استفاده از تئوری « فضا » دارد. به بیان دیگر و به باور نگارنده حداقلهای لازم برای در اختیار گرفتن این جنبشها در ایران نیازمند در اختیار داشتن بخش تعیین کنندهای از امکانات حاکمیت بعلاوه یک دولت گذار از قبل تدارک دیده شده است. برای داشتن امکاناتی تاثیرگذارتر از امکانات حاکمیت باید بتوان بخشهایی از امکانات وی را ابتدا خنثی و سپس با خود همراه نمود. اما اینکه چگونه میتوان این امکانات را ابتدا خنثی و سپس با خود همراه نمود بحث مستقلی را میطلبد که بسیار مفصل است و تحت عنوان نقشه راه گذار از آن یاد میشود.