به یادگار
مانده از توفانی
بر قامت بلند بید،
شاخه ای آونگ.
نه چندان شاد که نوید فروردین را جوانه بر زند
نه چندان پژمرده
که از تنه دل برکند و بر خاک افتد
یا هزار دستانی را تا به نغمه ساز کند زخمِ توفان را، آشیان باشد
یا پوینده ای را، دمی به درنگِ اندیشه در سایه اش بنشاند
روزن دیدار و فردا بسته
بر عطش های تفته، خشکه خاشاکی
رقصان،
در آغوش هر هرزهِ بادِ رهگذر
فراموش کرده بیداد توفان را، بر پای شاخه های تازه رسته می پیچد.
.
.
آه تردید دیرپای
اینگونه در یقین، بر هراسِ باغ لنگر مینداز
یا ببارد ابری جوان، دانه های روشن رگبار
یا توفانی دگر
ورنه
سنگپاره ای!
.
.
آتلانتا، اوت ۲۰۲۱
divanpress.com
مرضیه شاه بزاز
Valli عزیز، با سپاس از توجه شماِ، اینهم خود شعری شد.
درود و به سلامتی/ ممنون از توجه شما . این جلوه ای از شعر شما در پنجره کوچک نگاه من بود.
با سلام به شما و دوستان اخبار . شعر شما پس از خواندن اینگونه نمایان شد. مینویسم :
آه تردید دیرپای
بر قامت بلند بید،
اینگونه در یقین، بر هراسِ باغ لنگر مینداز
نه چندان شاد
نه چندان پژمرده
رقصان،
در آغوش هر هرزهِ بادِ رهگذر
شاخه ای آونگ .