در سالروز آمدن خمینی به ایران تخت مقوایی به شکل و شمایل او درست میکنند و از پله های هواپیما پایین میآورند و جلوی چشمان یک مشت لباس نظامی پوشیده و آخوند به نمایش می گذارند. عکس العمل نظاره کنندگان آنچنان است که گویی خود آیت الله بر زمین نشسته است و حضور عینی و واقعی دارد. اگر در دوران مارکس و انگلس پیش کشیدن سوسیالیسم بدون نقد سوسیالیسم تخیلی میسر نبود امروز هم بدون نقد سوسیالیسم مقوایی نمیتوان سوسیالیسم هوشمندانه که دنیای بهتر فردا بر آن استوار است را حل و بحث نمود. سوسیالیسم مقوایی دارای یک چهره مشخص نیست و خود را پشت پنجاه سایه خاکستری و پنجاه طیف تاریکتر پنهان میکند. از سوسیالیسم اسکاندیناویایی گرفته تا سوسیالیسم برنی ساندرز و سوسیالیسم با مشخصه چینی و سوسیال دموکراسی وطنی تودهای – اکثریتی و احزاب قلابی رفاه و برابری و آکادمیسین های طرفدار پرولتاریا که در کافهتریا دانشگاههای خارج ژیژک و پترسون و جان مینارد کینز را قبل از کلاسشان برای یک عده بچهپولداراز حفظ میکنند، جز غبار آلودگی و تخریب سوسیالیسم هوشمندانه و علمی قدمی بر نمیدارند. بین اقتصاد دولتی و خصوصی، و یا بین کنترل شدید از طرف دولتهای حاکم و یا دولت فقط باید به جریمههای رانندگی بپردازد، و یا اینکه دولت اصلا نباید در اقتصاد دخالت کند ولی اگر کمپانیهای بزرگ دچار ورشکستگی شدند هیچ اشکالی ندارد از جیب مردم مالیت دهنده این شرکتها را همچنان سود آور نگاه داشت؛ در نوسانند و هرگز کل سیستم باز تولیدکننده هرج و مرج و بحران را نقد نمیکنند. مارکس در نقد نظریه حق هگل نابودی مذهب به عنوان خوشبختی توهمآمیز مردم را رویکردی بسوی خوشبختی واقعی می داند. نقد سوسیالیسمواهی و سوسیالیستهای مقوایی نیز خود گامی است در راه رسیدن به دنیایی بهتر که مبتنی بر دموکراسی و دارای اقتصاد برنامهای تحت مالکیت عمومی است.
دنیا تحت مدیریت سیستم سرمایهداری بزرگترین صدمات را به جهان بشریت و دنیایی که در آن زیست میکنیم زده است. فقر و استثمار انسان از انسان، نابودی محیط زیست، بیعدالتی برنامهریزی شده و اندوخت ثروت و …. اگر کافی نیست تا برای ساختن دنیایی بهتر تلاش شود و گلهای مصنوعی مذهب و سوسیالیستی مقوایی را از بین برداشت، دنیا به همین روال پیش خواهد رفت.
تشدید مبارزات توده های تحت استثمار نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی به هر چه سریع تر کردن شمارش معکوس حیات آن منجر شده است. دعواها و افشاگری های باندهای حکومتی علیه یکدیگر که به قصد انداختن تقصیر خرابی اوضاع به گردن دیگری است، شیب سقوط حکومت را عمودی تر کرده است. کشمکشهای ذاتی حکومت به مرحله ای رسیده است که مسئولین دست پرورده و دستچین شده خودشان فتنهگر و خائن و دزد و سازشکار از آب در میآیند. بحران جهانی سرمایهداری و ناکارآمدی در مدیریت تولید اجتماعی و معیشت انسانها، محیط زیست، سلامتی و بهداشت، مسکن، آموزش و پرورش، بازنشستگی و … در ایران انعکاسی فزون تر داشته و تحریمهای خود خواسته حکومت، فشارهای اقتصادی را به کل جامعه و بطور اخص به تحتانیترین طبقات اعمال کرده است. نیروهای متفاوت سیاسی مخصوصا آنانکه تا دیروز همراه و همدل بخشی از حاکمیت بودند و در ثنای سیاستهای به ظاهر ضد آمریکایی عوام فریبی می کردند، بیکباره به ناکارآمدی کل حاکمیت اعتراف میکنند و خود را به صف براندازان میچسبانند. هواخواه براندازی میشوند آنهم از نوع خشونت پرهیز و آنچنانکه مبادا صدایی از جایی بلند شود، آهسته آهسته سینه خیز بدون آنکه گارد ضد شورش متوجه شود دست و پای خود را به دوران گذار می رساند. آنجا هست که میکروفون ها را رو میکنند و جلوی دوربین با لبخند از آزادی انتخابات و آزادی بازار در جمهوری سکولار خود در بوق و کرنا میدمند.
متاسفانه در این برهه که تمامی طبقات و نیروهای سیاسی آلترناتیو خود را رنگ میزنند و جلا میبخشند، سیاسیونی که ادعای نمایندگی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان را میکنند، گویی در گذشته خشکشان زده است. سر در کتاب جنگ داخلی فرانسه دارند و با مطالعه کمون پاریس به دنبال ساخت و ساز سوسیالیسم در دهه دوم قرن بیست و یکم میگردند. بجای ارائه یک آلترناتیو و راهحل علمی و عملی به افراد می پردازند و از تحلیل پروسه سر باز میزنند. شرایط خاص ایران از جمله نارضایتی عمومی، اقتصاد تک محصولی و متمرکز، بعلاوه داشتن حاکمیت ارگانهای سرتاپا عقب مانده و متعصب و خرافاتی، زن ستیز و ضد اقلیتهای ملی و مذهبی و جنسیتی، سرکوبگر هر تلاش دمکراتیک، نابودگر نهادهای مردمی، زبده در اختلاس و به باد دادن ثروتهای ملی، کارآزموده در اجرای تقلبهای انتخاباتی و … زمینه را برای یک انقلاب بسوی سوسیالیسم فراهم کرده است.
تئوری اقتصاد سرمایهداری که خودش را به عنوان قانون غیر قابل تغییر طبیعت معرفی کرده کذب علم و تجربه تاریخی است. اگر یک اقتصاد منصفانهتر، سعادتمندانهتر، و پایدارتر میخواهیم، اگر دموکراسیهایی با عملکرد بالا و جامعهای متمدن میخواهیم، باید یک اقتصاد جدید داشته باشیم. اقتصادی منظم و شفاف که بر اساس علم وبا استفاده از تکنولوژی و نیروی کار و دانش همگانی این اقتصاد جنگلی و نامنظم سرمایهداری را تبدیل به یک اقتصاد برنامهای و هدفمند مینماید.
برای رسیدن به جامعهای که در آن هر نوع بهره کشی انسان از انسان وجود نداشته باشد طرح ایدههای کلی کافی نیست و اگر چه تمامی جزئیات از راه دور قابل مشاهده نیستند، ولی باید تا آنجا که ممکن است بطور روشن حداقل پایههای ساختاری آن را بررسی و تدوین کرد. ایده جامعه سوسیالیستی دورانی پر از تجارب و درسهای تاریخی را سپری کرده و آنچه که روزی تخیلی بود به یک واقعیت علمی اجتنابناپذیر نزدیکتر شده است. همانطور که بشر برای صدها سال پرواز کردن را هدف خود قرار داده بود، تا آن روز که صنعت و علم زمینه را فراهم نمود، تمامی تلاشهایش برای پرواز به شکست میانجامید. اگرچه شاخصههای سوسیالیستی نظیر دموکراسی و اقتصاد برنامهای/سنجشی مطرح بودهاند ولی بخاطر عدم داشتن ابزار ووسایل علمی هرگز به موفقیت دلخواه نرسیدند. همانطور که اورویل و ویلبر رایت به خوبی درک کردند که اختراع هواپیما به اختراعات دیگر همچون موتور و بدنه آیرودینامیک نیازمند است، سوسیالیزم هم برای پیشبرد دموکراسی و اقتصادی که بر اساس سودآوری استوار نیست باید متکی به وسایل و ابزاری علمی و پیشرو باشد. بدون در اختیار داشتن چنین ابزاری و مهیا بودن شرایط مادی، تنها دانستن ایده خوب کافی نیست. با شروع فاز چهارم انقلاب صنعتی، سوسیالیسم هم از فاز تخیلی به علمی و از آن به سوسیالیسم پراتیک و حالا آبستن فاز چهارم یعنی سوسیالیسم داهیانه است.
انقلاب صنعتی که در نیمه دوم قرن هجدهم آغاز شد استفاده از دستگاهها و ماشینها را جایگزین کار دستی کرد و تولید در کارخانهها گسترش یافت. اختراع ماشین بخار نماد انقلاب صنعتی در آن دوران بود. با ظهور نیروگاههای برق و موتورهای احتراق و با اتومازیسیون تولید و حالا با بکارگیری
عبور از دورههای متفاوت تاریخی با توانایی انسان در پیشرفت در زمینه تولید همراه بوده است. ذخیره کردن مواد غذایی در کمونهای اولیه، استفاده از فولاد برای شخم زدن در دوران فئودالی و یا بکار انداختن ماشینهای بخار برای تولید و انتقال کالا و در نتیجه غلبه کردن سرمایه داری، هرکدام زمینه ساز مرحله جدیدی از تولید شدند. اختراع ابزار و وسایل تولید پیشرفته تر، تکامل شیوه تولیدی جدید را از بطن سیستم موجود مسبب میشود. تفاوت اساسی بین رسیدن به سوسیالیسم با تغییرات گذشته، در نقش عنصر آگاهی در ساختن نظام جدید است. به این منظور که ایده جامعه فئودالی نه از ذهن فیلسوفان دوره بردهداری برخاسته بود و نه ساخت و ساز سرمایه داری نتیجه بحث و جدل اندیشمندان دوره فئودالی بود. در مورد این تغییرات، شرایط عینی و مادی مقدم بر ایده، پیدایش جامعه نوین را نوید داده بودند. در حالیکه سوسیالیسم یک ساختار سیاسی اقتصادی است که آگاهانه شکل میگیرد و اگر چه تضاد بین تولید اجتماعی و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید محرکی است برای ایجاد سوسیالیسم، ولی عینیت آن بستگی به کار آگاهانه و هدفمند کارگران و زحمتکشان دارد. از اینرو همانطور که عنصر آگاهی در برپا داشتن سوسیالیسم نقش اساسی را ایفا میکند، حفظ و گسترش آن هوشمندانه و منظم و با برنامه خواهد بود.
دو انقلاب تأثیر گذار روسیه و چین در قرن گذشته که برای مدتی حاکمیت زحمتکشان را فراهم کرد با تجاربی بسیار مفید و در عین حال نه چندان مثبت همراه بودند. تضاد بین جامعه نوین و روابط پوسیده گذشته در نهایت به احیای سرمایه داری در این کشورها منجر شد.
عوامل متفاوتی در شکست خوردن سوسیالیسم در گذشته موثر بودهاند. مهمترین عامل نبود تجربه و آزمونهای کافی و علاوه بر آن فقدان ابزار و وسایل لازم برای استقرار و حفظ و تقویت کردن سوسیالیسم بوده است. سوسیالیسم شاید با اتکا به تکنولوژی بورژوازی قادر به پیشرفتهای اولیه باشد ولی از آنجا که به ابداع و اختراع شیوههای جدید و قابل استفاده در تولید محصولات توجه کافی نشد، اقتصاد سوسیالیستی که ذاتا شکوفا است تبدیل به یک اقتصاد رو به زوال گشت. تجربه ابتدایی و کوتاهمدت و ناقص سایبرسین (cybersyn) در شیلی زمان آلنده بعلت کودتا به جایی نرسید.
مشارکت عمومی و داشتن شفافیت در تصمیم گیری ضامن داشتن درک همه جانبه از فعالیتهای هر واحدی است. بعلاوه، نظارت و کنترل دقیقهای و با دقت در سطح واحدهای منفرد، و همچنین در حیطه گستردهتر رشتههای مختلف و حتی بالاتر در حد جامعه، با استفاده از سیستمهای هوشمند چند لایهای، از خواستههای نادرست بوروکراتهای تصمیم گیرنده در مورد ورودی – خروجی واحدها ممانعت خواهد کرد. برای پیشگیری از احیای سرمایه داری و تقویت روند داشتن بازده حداکثری، خواسته انقلابی به تنهایی کافی نیست. همچون کوهنوردی که برای فتح قله علاوه بر داشتن اراده نیازمند نقشه و پوتین و طناب و چکش و سایر تجهیزات است.
اگر روزی بیل گیتس تصور میکرد ۶۴۰ کیلوبایت حافظه برای هر کار کامپیوتری کافیست، شاگردان دگم و حتی خود مارکس و لنین و مائو هم فکر می کردند با شورا و تعاونیها و زجرکشی فرهنگی و با یک اقتصاد برنامهای که از قلم و دوات درست شده میتوان مالکیت وسایل تولید را عمومی کرد و تولید و توزیع اجتماعی را عادلانه پیش برد. همانطور که تاریخ ثابت کرد که بیلگیتز در پیشبینیاش به خطا رفت، سوسیالیسم گذشتگان هم پوسیدگی خودش را عریان نمود. فاز چهارم انقلاب صنعتی که به فاز هوشمندانه مشهور هست، جهش به اندیشه و تفکر نوین سوسیالیسم داهیانه را شکل داده که از هر جهت نسبت به ساختارهای قدیمی جلوتر است. در آینده نه چندان دور بشر با استفاده از جمعبندی از تجارب گذشته و با آمیختن و استفاده از وسایل علمی و هوشمندانه سنگ بنای جامعه پیشرفته را با درایت و تدبیر بنا نهد. این همان جامعه ای است که مارکس در نظر داشت، یعنی داشتن یک جامعه تهی از بهره کشی انسان از انسان!
کوشندگان آگاه با اتکا بر تجارب انقلابهای گذشته و با استفاده از پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی، دنیایی متفاوت از آنچه سرمایه داری عرضه میکند را خواهند ساخت. دنیایی که مال اندوزی به قیمت به فقر کشاندن دیگران میسر نخواهد بود. افزایش مشارکت سیاسی توده ها در امور مربوط به خود و جامعه، تضمین شفافیت تصمیم های گرفته شده، نابودی بوروکراسی سرمایه داری و ”تفکیک قوا“، نظارت و کنترل زنجیره تولیدی، اتخاذ سیاست ها و تصمیمات اقتصادی که بر اساس دادههای کسب شده در “زمان آنی و واقعی“ است، با استفاده از تکنولوژیهای پدیدار گشته در دهه اخیر بیش از پیش کسبشدنی است. کلان داده یا Big Data که بخش بزرگی از این فرایند بر عهده علم داده (Data science)، استخراج داده (data mining)، تحلیل داده (Data analysis)، یادگیری ماشین (Machine learning) و در ابعاد بزرگتر، هوش مصنوعی است.
کسب قدرت سیاسی به عنوان اولین گام در راه برقراری سوسیالیسم راه را برای پیاده کردن روشها و راهکارهای دموکراتیک بوجود می آورد. آنچه که مهم است تلاش برای داشتن ارگانهای تصمیم گیری است که ”مرکزمدار“ نباشند و اساس کارشان بر مدیریت ”پراکنده مرکز“ نهاده شده باشد. سرمایه داری برای نشان دادن حاکمیت دموکراسی به اصل انتخابات و اینکه نمایندگان مردم در رأس قدرت قرار دارند در حرف تکیه میکند. پوچی این ادعا در هیچ جای دنیا همچون ایران بخوبی عیان نیست. مارکس به خوبی این فریب را آشکار کرد وقتی که گفت ستمدیدگان اجازه دارند هر چند سال یکبار تصمیم بگیرند کدام نماینده طبقه ستمگر به آنها ستم کند.
سرمایه داری از ابتدای پیدایش در دوران حیاتش اشکال مختلفی به خود گرفته است. بورژوازی انقلابی، دموکراتیک، امپریالیستی، فاشیستی، سوسیال دموکراتیک، دولتی، و … که گهگاه در رویارویی با بحرانهای ذاتیش یک شکل و یا مدل خاصی به خود گرفته است. در سوسیالیسم داهیانه مالکیت عمومی و نه دولتی حاکم است. یکی از ثمرات نیکی سوسیالیسم داشتن دولتی رو به فناست. رشد فکری افراد و جامعه و برداشته شدن اختلاف طبقاتی وجود دولت را غیر ضروری خواهد ساخت. ارگانهای دولتی جای خود را به نهادهای مردمی که توسط انتخابات مستقیم برگزیده شدهاند خواهند داد. نمایندگانی که تصمیماتشان نه بر اساس تمایلات شخصی بلکه بر پایه اطلاعات کلان و علمی اتخاذ میشود. با بالا رفتن راندمان کار و گرفتن نتیجه مطلوب تر فراهم نمودن زمینه برای حمایت مادی از تحقیق و پیشبرد کارآمدی امور آمادهتر میگردد.
سرمایه داری که تنظیمات خود را بر اساس بازار آزاد که آنچنان هم آزاد نیست قرار میدهد، هرج و مرج و بحرانهای چرخشی را که معضلات ذاتی روابط اجتماعی مختص به خود است را راه حلهای برون رفت از ناهنجاریهای نظام خود میداند. بازار قیمت را تنظیم میکند و موفق و پیروز را از شکست خورده و ناکام، اینچنین است که سرمایهداری خود را مفتون سره از ناسره جدا کردن میابد. چون یک کشتی که بدون قطب نما که با هر موجی مسیرش عوض میشود و باد آنرا به هر بندری خواهد کشید. برعکس سوسیالیسم داهیانه با بکارگیری بهترین ’نقشهراهیاب‘ هوشمند بطور هدفمند و جهتدار به پیش میرود.
نگاهی سطحی به صنعت داروسازی در آمریکا و حتی نظام آموزشی و یا نظامی/دفاعی نقش کلیدی سودآوری در پروسه تولید را آشکار میسازد. موجوداتی چون مارتین شکرلی و یا کن لِی با بالا و پایین کردن بازار به اصطلاح آزاد میلیونها دلار به جیب زدند. اگرچه توسط دادگاهها مجرم شناخته شدند ولی هزاران نفر شبیه آنان هنوز آزادانه به سودآوری و مال اندوزی مشغولند. نصف ثروت دنیا متعلق به یک درصد پولدار است. ده درصد از ثروتمندترین افراد هشتاد و پنج درصد ثروت جهان را در اختیار خود دارند. دسترنج کار میلیونها انسان که بصورت جمعی و مشترکانه بدست میآید توسط عدهای قلیل جذب و انباشته میشود. این سرمایهداران با در اختیار داشتن دولتها و سیستم مالی و بانکی و مدیریت رسانه ها و خبرگزاری ها حاکمیت خود را طبیعی، عادلانه و جاودانی اعلام میکنند.
با این حال، علیرغم تمام کوششهای تبلیغاتی، بر جهانیان آشکار شده است که چگونه سرمایه داری نه تنها از حل معضلات بشر امروزی عاجز مانده بلکه به دلیل ماهیت ذاتی خودش به آنها افزوده است. سرمایهداری ناکارآمدی خود را در مهار کردن ویروس کووید-۱۹ و خطراتی که محیط زیست را تهدید میکند نشان داده است. خطراتی که مستقیما و یا غیر مستقیم زائیده سیستم استثماری هژمونی سرمایه است. سرمایهداری دیگر خطری فقط در محیط کارخانه و یا در یک کشور نیست، بشریت را به سرازیری نابودی می کشاند.
سوسیالیسم داهیانه پاسخ بشر قرن بیست و یکم به معضلات جامعه کنونی است. زیر بنایی است استوار بر تجارب انقلابی گذشته و ابزارهای علمی تاکنون شناخته شده از جمله: کلان داده یا Big Data که بخش بزرگی از این فرایند بر عهده علم داده (Data science)، استخراج داده (data mining)، تحلیل داده (Data analysis)، یادگیری ماشین (Machine learning) و در ابعاد بزرگتر، هوش مصنوعی (Artificial Intelligence ) است.
برای اولین بار گام های آزمایشی اقتصاد برنامهای با استفاده از تکنولوژی در شیلی دوران آلنده برداشته شد. ”پروژه سایبرسین“ هدفش ساختن سیستمی ”پراکندهمرکز“ بود تا در مدیریت اقتصاد ملی بکار گرفته شود. از سال ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ یک شبیه سازی (Simulation) که با وصل کردن شبکههای اطلاع رسانی اطلاعات مربوط به کارایی کارخانه ها را بوسیله تلکس جمعآوری میکرد و در اتاق تصمیم گیرندگان به نمایش می گذاشت. اگر چه در زمان خود تصور پروژه سایبرسین پیشرفت غیرمنتظرهای بود و راهگشای فکری اقتصاد هوشمندانه، ولی از آنچه امروز مهیا هست بیبهره بود. بطور مثال با استفاده از هوش مصنوعی (AI) دو مشکل اساسی اقتصاد برنامهای یعنی ۱) تمرکز قدرت تصمیم گیری در دست معدودی و۲) اشتباهات سهوی و یا عمدی تصمیم گیرندگان
اگر هوش مصنوعی به طور منطقی منابع را از طریق تجزیه و تحلیل داده های کلان شناسایی کند، و اگر سیستم حلقه های بازخورد ((Feedback قوی بتواند نقایص “دست نامرئی” بورژوازی را جبران کند، و اگر در حالی که ثروت هنگفتی را که ایجاد می کند بتواند به طور عادلانه تقسیم کند، اقتصاد برنامه ریزی شده ای که مؤثر و انقلابی است می تواند سرانجام قابل دستیابی باشد.
هوش مصنوعی هم اکنون در شرکتهای خصوصی سرمایه داری از والمارت گرفته تا آمازون و از مرسدس بنز گرفته تا تسلا و در بیمارستانها و والاستریت بکار گرفته میشود. ابزاری است برای سود آوری تعدادی انگشتشمار که میتوان با تغییر هدفمند از آن در خدمت عموم جامعه و رفاه همگانی در یک جامعه انقلابی و تحت حاکمیت زحمتکشان استفاده کرد.
گرچه ادبیات مربوط به مارکس در طول صد سال گذشته بسیار زیاد است ، اما بیشتر آن بر تحلیل وی از ساختار اقتصادی و سیاسی از سرمایه داری و “برداشت ماتریالیستی از تاریخ” و انتقاد او از تولید ارزش متمرکز شده است. با این حال ، بحث یا تحلیل بسیار اندکی ازبرداشت وی از آنچه جایگزین سرمایه داری است صورت گرفته است.
تعداد فزاینده ای از مردم در سراسر جهان در حال جستجو برای چنین گزینه ای هستند. لزوم بحث در مورد این موضوع در برابر رشد جنبش عدالتخواهی جهانی همچنان پابرجاست. با این حال بنظر میرسد هیچ توافقی در درون جنبش عدالتخواهی جهانی درباره چنین گزینه ای وجود ندارد. یافتن اتفاق نظر در مورد مطالب تئوریک قابل مطالعه خود سخت و دشوار است. عمدا بحث در مورد گزینه های سرمایه داری در رویدادهای مورد حمایت جنبش عدالتخواهی جهانی تمایل دارد که کاملاً انتزاعی و محدود به اظهارات باقی بماند.
دلایل مختلفی برای عدم ارائه بحث جامع از مارکس در مورد آلترناتیو سرمایه داری وجود دارد. شاید از همه مهمتر اهمیت این ادعاست که او هرگز نمی خواسته به این موضوع بپردازد. قویترین استدلال این فرض آن است که انتقاد مارکس از برخی سوسیالیستهای تخیلی و سختگیری او در برابر اختراع “نقشه های مربوط به آینده”، به معنای این بود که اوعلاقه ای به اظهارنظر در مورد یک جامعه پسا سرمایه داری نداشت و او این کار را نکرد. به طور گسترده ای فرض می شود که مارکس به حدس و گمان در مورد آینده نپرداخت، زیرا او اعتقاد داشت که سوسیالیسم ”شبه خودکار“ از درون تضادهای ذاتی جامعه سرمایه داری پدیدار می شود. دلیل دیگر کمبود بحث از مارکس در مورد گزینه سرمایه داری این است که بسیاری از مدافعان و منتقدان مارکس تصور کردند که سوسیالیسم با فروپاشی بازار آزاد و لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و شکل گیری اقتصاد برنامه ریزی شده متمرکز، تعریف می شود. بسیاری تصور می کردند که یک جامعه سوسیالیستی به سادگی با تصاحب سرمایه داری انحصاری و نیمه برنامه ریزی شده و اداره آن بر اساس منافع توده ها تشکیل خواهد شد.
از نظر بسیاری، زحمت کند و کاوش در نظریات مارکس در مورد آلترناتیو مارکس برای سرمایهداری کاری زائد بود چون “سوسیالیسم” مورد تلاش وی احتمالاً بوجود آمده بود. این نگرش مدتها پس از مشخص شدن بازگشت به سرمایهداری جوامعی که روزی خود را “سوسیالیست” یا “کمونیست” می نامیدند، ناامیدکننده و باطل شد. بی اعتبار شدن گسترده رژیم هایی که ادعا می کردند به نام مارکس حکومت می کنند، پرس و جو و از نو صحبت کردن درباره نظریه مارکس در مورد گزینه های جایگزین سرمایه داری بی معنی به نظر می رسید.
واقعیت امر این است که اگرچه سیستم سرمایهداری ناپایدار و رو به زوال است ولی دارای توان ادامه حیات با توسل به تشدید استثمار و براه انداختن جنگ با تنفس مصنوعی مرگ خود را به عقب می اندازد. سوسیالیسم هوشمندانه با توجه به تجارب تاریخی و پدیدار شدن وسایل تولید پیشرفته از هر زمان دیگر امکان پذیرتر گشته است. در مقابل معتقدین سوسیالیسم مقوایی به دور سرمایهداری و این هیولای بیمار حلقه زده، هرکدام نصیحت و پند و اندرز چون خویشاوندانی که خود را دکتر میپندارند نصیب او میکنند.
حمید نیک آور
آگوست ٢٠٢١
سوال از نویسنده گرامی:
۱- این سوسیالیسم هوشمندانه آیا پیش شرط هایی دارد یا خیر و این پیش شرط ها کدامند؟ آیا مثلا میتوان در افغانستان و یمن کنونی پیاده کرد؟
۲- چه کشوری در حال حاضر آن پیش شرط هارا کسب کرده و آماده ورود به سوسیالیسم هوشمند است. اگر کشوری این پیش شرط ها را دارا بوده چرا به سوسیالیسم هوشمند دست نیافته؟
۳- ایران در شرایط فعلی آیا در مرحله انقلاب سوسیالیستی است و آیا میتواند بدون طی مرحله دموکراتیک به آن سوسیالیسم فراروید؟
۴- اگر بر خلاف فئودالیسم و سرمایه داری ” عنصر آگاهی در برپا داشتن سوسیالیسم نقش اساسی را ایفا میکند” چه چیزی سوسیالیسم علمی را از فرم تخیلی آن جدا میکند؟
با تشکر.