شگفتزدهگیِ میلیونها انسان در جهان در برابرِ آنچه که در هفتههای پیش در افغانستان گذشت و هنوز ادامه دارد، یک شگفتزدهگیِ واقعی است. امّا شگفتزدهگیِ حکومتهای درگیر در این رویدادها، چیزی جز یک دروغ نیست؛ یک ” دروغِ غولآسا “، ( شاملو ). و یک ” دروغِ شِکلَکچهر “، ( اخوان )
روزگاری احمد شاملو در بارهی دورانِ خود در یکی از ” شبانه “هایش در کتابِ ” آیدا، درخت و خنجر و خاطره ” (۱۳۴۴) [ ۱۹۶۵ ] چنین نوشته بود:
” عصرِ عظمتهای غولآسای عمارتها و دروغ “.
و مهدی اخوان ثالث در ” آخرِ شاهنامه ” ( ۱۳۳۸) [ ۱۹۵۹ ] در بارهی دورانِ خود چنین گفته بود:
” هان کجاست
پایتختِ این دِژ آیین قرنِ پُر آشوب
قرنِ شِکلَک چهر. “.
و آن ” قرن “، همچنان ادامه دارد.
شگفتزدهگیِ میلیونها انسان در جهان در برابرِ آنچه که در هفتههای پیش در افغانستان گذشت و هنوز ادامه دارد، یک شگفتزدهگیِ واقعی است. امّا شگفتزدهگیِ حکومتهای درگیر در این رویدادها، چیزی جز یک دروغ نیست؛ یک ” دروغِ غولآسا “، ( شاملو ). و یک ” دروغِ شِکلَکچهر “، ( اخوان ).
از میانِ حکومتهای درگیر در این رخداد، یکی، حکومتِ جمهوریِ فدرالِ آلمان است. اگر چه نقشِ آلمان در رویدادهای دو دههی اخیرِ افغانستان، در مقایسه با نقشِ ایالاتِ متحدهی آمریکا، نقشی فرعی بوده و هست، ولی ابعادِ این نقشِ فرعی هم در حدّ خود بسیار بزرگ است. برای همین، اگرچه پرداختنِ نقّادانه به ابعادِ ویرانگرانهی نقشِ ا. م. آمریکا در کشورِ افغانستان، کاری است که باید بدونِ در افتادن به بازیهای قدرتهای بزرگ، و بهطورِ مستقل به بررسیِ انتقادی کشیده شود، ولی نمیتوان به نقشِ دیگر قدرتهای بهاصطلاح فرعی بیاعتناء ماند.
ادّعای این حکومت، از زبانِ صدرِ اعظمِ خود، خانمِ آنگِلا مِرکِل، در بارهی “شگفتزدهشدن” از رویدادهای اخیرِ افغانستان، که به سپردنِ شتابانِ قدرت به دستِ طالبان انجامید، یک “شگفتزده گیِ شگفتیانگیز” است و چنان لرزان است که حتّی در درونِ حزبِ اتّحادیهی دموکراتهای مسیحی، که اصلیترین حزبِ حکومت هم هست، چندان خریداری ندارد. همچنین، ادّعای “شگفتزدهشدنِ” خانمِ آنگِلا. مِرکِل، صدرِ اعظمِ ج. ف. آلمان هم خود شگفتیآور است. همهی گزارشهای رسانهها، ولی همچنین گزارشهای سازمان اطّلاعاتِ برونمرزیِ فدرال [BND] – که در زیرِ نظارتِ مستقیمِ ادارهی صدرِ اعظمیِ آلمان کار میکند -، آشکارا نشان میدهند که سمت و راستای همهی آنچه در هفتههای گذشته در افغانستان رخ داده است، از رویِ برنامه بوده است. و هم حکومتِ آلمان و هم خانمِ صدرِ اعظم بایستی در جریانِ کارها بوده باشند.
گزارشهایی که در ماههای پیش از “معجزه”ی طالبان، حتّی از سوی سازمان اطّلاعاتِ برونمرزیِ آلمان هم وجود داشته است، نشان میدهد که حکومتِ آلمان از ماهها پیش، از “معجزهی” طالبان خبر داشته است. احزابِ سیاسیِ آلمان و آن محافلی که دولتِ آلمان را به “غفلت” از این گزارشها متّهم میکنند، بایستی بر خطا باشند، زیرا گزارشهایی از بیش از ده سالِ پیش نشان میدهند که “غفلتی” در کار نبوده است، و خودِ ج. ف. آلمان بارها واسطه و میانجیِ دیدارها و گفتگوهای میانِ ا. م. آمریکا و طالبان، حتّی در خودِ آلمان بوده است.
در یکی از گزارشِ خبریِ مجلّه ی آلمانیِ اشپیگِل در تاریخِ ۲۰۱۲. ۰۷. ۲۲ چنین آمده است:
“بر پایهی آگاهیهای اشپیگل، حامد کرزای، در حاشیهی کنفرانسِ اهداءکنندهگان در توکیو، در آغازِ ماهِ یولی [جولای] در دیداری با گویدو وِستِروِلِه، وزیرِ خارجهی آلمان، پیشنهاد کرد که آلمان، همانطور که در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱، به مثابهِ یک میانجیِ مَحرَم، برای نزدیکیِ سیاسیِ میانِ کابل و اسلامگراها فعّال شود”.
این مجلّه میافزاید:
“نخستین دیدار، در زیرِ یک مخفیکاریِ سخت، در ساختمانِ اداریِ سازمان امنیت آلمان برگزار شد. پیش از آن، سازمان امنیت، مأمورانِ طالبان را با یک جِتِ خصوصی به آلمان آوردند”.
اشپیگِل ادامه میدهد:
“جزییاتِ این دیدار، مثلِ یک رمانِ امنیتی است: پس از یک چند ساعتی گفتگو، اشتاینِر [فرستادهی آلمان برای پاکستان و افغانستان] رییسِ طالبان را به یک گردش برای تماشا در شهرِ خود دعوت میکند. او همراه با آن طالبان، به تماشای یک کلیسا میرود و او را برای یک سفرِ کوتاه با یک تِلِه کابین میبرد. این دیدار میبایستی از سوی هر دو طرف سخت پنهان بمانَد – نه آمریکا و نه طالبان نمیتوانستند آن دیدار را در کشورِ خود بفروشند… “. ([۱] )
تردیدی نیست که این خبر، در همان ده سالِ پیش هم، فقط میتوانست مُشتی از خروار باشد.
()()()
سیاستِ خارجیِ هر کشور، تنها در برگیرندهی آن سیاستها و کردارهایی نیست که به طورِ رسمی و آشکار از سویِ نهادِ “وزارتِ خارجه”ی حکومتِ هر کشور انجام میگیرد؛ بلکه شاملِ آن سیاستها و کردارهایی نیز میشود که از سوی حکومتِ هر کشور ولی به طورِ غیرِ رسمی و ناآشکار انجام میگیرد. بخشی از این سیاستها و کردارهای غیرِ رسمی و ناآشکار، سیاستها و کردارهای معمول هستند ولی بخشِ دیگر، در برگیرندهی سیاستها و کردارهای غیرِ معمول هم میشود. میزان و اهمیّتِ این سیاستها و کردارهای غیرِ معمول، اگر بیشتر از سیاستها و کردارهای معمول نباشد، باری کمتر نیست.
متأسّفانه حوزهی سیاستِ خارجی، به اهرمی در دستِ حکومتهای جوامع به طورِ کلّی، ولی بهویژه در دستِ حکومتهای آن جوامعی که به دستآوردهای با ارزش و مهمّی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی رسیدهاند بَدَل شده است برای سُلطه بر آن جوامعی که به دستیابیِ آزادانه و عادلانهی این دستآوردها نیازِ مُبرَم دارند. این حکومتها حقّ ملّتهای دیگر برای بهرهگیری از این دستآوردها را با چنان قید و شرطهایی پیوند میزنند که عملاً تحقّقِ آن حق را ناممکن میسازند.
با چنین تعریفی از سیاستِ خارجی، میتوان گفت که سیاستها و کردارهای خارجیِ حکومتِ ج. ف. آلمان بهطورِ مشخّص در خاورِ میانه و نزدیک، و از جمله در ایران، در بخشِ مهمّی از خود، در خدمتِ جریانهای واپسگرا – چه اسلامی و چه غیرِ اسلامی – است. همینطور است سیاستها و کردارهای ج. ف. آلمان در برابرِ جریانِ مزدورِ “طالبان ” در افغانستان.
ج. ف. آلمان معمولاً میکوشد تا این بخش از سیاستها و کردارهای منفیِ خارجیِ خود را در زیرِ بهانهی همراهیِ ناگزیر با ا. م. آمریکا و همپیمانان پنهان کند و خود را از تیررسِ انتقادها دور نگه دارد. برخی محافل، با استناد به همین ادّعای ج. ف. آلمان، سیاستها و کردارهای خارجیِ این حکومت را دنبالهروی از ا. م. آمریکا ارزیابی میکنند؛ امّا واقعیات نشان میدهند که سیاستهای خارجیِ ج. ف. آلمان، بیش از آن که دنبالهروی از ا. م. آمریکا باشد، سیاستها و کردارهای خودِ آلمان هستند؛ یعنی این حکومت، بیش از هر چیز، دنباله روِ منافعِ خود است.
واقعیت این است که یکی از چند عناصرِ اصلی و پایدارِ سیاستِ خارجیِ همهی حکومتهای آلمان در درازای نزدیک به دویست سالِ گذشته در قبالِ کشورهای دیگر، عبارت بوده است از همکاری با نیروهای محافظهکار و واپسگرایِ این کشورها که میکوشیدند نیروهای ملّی و مَردُمی را در کشورِ خود به شکست برسانند و دستآوردهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگیِ آنان را پس برانند و “گذشته “ی کهنهشده را تعمیر و بازآفرینی کنند. این عنصر و هستهی اصلی، کمابیش بازتابِ همان سیاستی بوده است که در درونِ جامعهی آلمان به پیش یرده میشد. این هسته و عنصرِ پایدار در سیاستِ خارجیِ ج. ف. آلمان، دارای سنّت و پیشینهای طولانی است:
“آلمان چهگونه میخواست همراه با اسلام به جهاد دست بزند”.
در روزنامهی “فرانکفورتِر- آلگِماینه / سایتونگ”، در ۲۰۱۸، مقالهای چاپ شد با عنوانِ “آلمان چهگونه میخواست همراه با اسلام به جهاد دست بزند. . ترجمهی بخشی از این مقاله از این قرار است:
” گزارش [یا تِذکاریهی ( [۲])]” ماکس فون اُپِنهایم (Max von Oppenheim) مربوط به ” نقلابیکردنِ مناطقِ اسلامیِ دشمنانِ ما” یک سَنَدی است که از چند لحاظ جالب است. این سَنَد تأمّلهای راهبُردیِ یکی از شرقشناسانِ مهمِ دورانِ خود را در متنِ نخستین جنگِ جهانی نشان میدهد، که دستِکم در بخشی از خود، از سویِ رهبریِ نظامی به عهده گرفته شد. هستهی اصلیِ این راهبُرد، ائتلافِ آلمان با امپراتوریِ عثمانی بود، که با شکستِ جنگیِ هر دو قدرت، و تقسیمِ خاورِ نزدیک به پایان رسید.
برنامههای فون اُپِنهایم،از [محدودهی] امپراتوریِ عثمانی و ایالتِ مصر که مدّتها مستقل بود و از سوی بریتانیای بزرگ از سال ۱۸۸۲ اِشغال شده بود، بسیار فراتر رفت. این برنامهها حتّی مسلمانان هند، افغانستان، و جاهایی که بخشهاییشان در زیرِ نظارتِ فرانسه بودند، یعنی کشورهای شمالِ آفریقا را در بر میگرفت. این گزارش در استدلالگریهای خود همچنین حسابگریهای آلمان را نشان میدهد برای تحریکِ و برانگیختنِ مسلمانان بهویژه بر ضدّ بریتانیاییها ولی همچنین بر ضدّ فرانسویان و نیز، در قفقاز، بر ضدّ روسها. همزمان، عثمانیها میبایستی ایرانیان، و نیز افغانستانیها را با پشتیبانیِ مالی و نظامیِ آلمان، کمکهای حفاظتی میکردند.
بسیاری از مسلمانان در مناطقِ نامبرده، کینهای سخت نسبت به سُلطهی بریتانیا، فرانسه، و روسیه داشتند. در سالهای پایانیِ سدهی ۱۹ بسیاریها در [چهرهی] امپراتوریِ عثمانی یک قدرتِ حفاظت کنندهی احتمالی در برابرِ گسترشِ اروپاییها را میدیدند. بر این پایه، برای “فون اُپِنهایم ” سخن بر سرِ این بود که با هدفِ برداشتنِ بارها از دوشِ گروههای نظامیِ آلمانی، این مسلمانان را بر ضدّ حاکمانِ هر یک از این استعمارگران بشورانَد.
ائتلافِ فایده/ محور
این بسیج، اگر به پیروزی میرسید، چشماندازی به سوی یک منطقهی بزرگ تجاری و منابعِ زمینی میگشود – بهویژه نفت، که در این جنگ برای نخستینبار نقشی مهم بازی میکرد. علایقِ شرقشناسیک، در برابر، جایگاهِ اختصاصیِ درجهی دوّم را داشت. فون اُپِنهایم میگوید: “به نحوی محتاطانه باید سنجید، که ما تا کجا میتوانیم برای آینده از نگاهِ سیاسی و اقتصادی درگیر شویم “.
خواندنِ دقیقِ این متنِ خواندنیِ جالب، آن ارزیابی را، که آلمان یک دوستِ تاریخی جوامعِ مسلمان است، و در منطقه شنیده میشد را، به همانگونه که بود آشکار میسازد: یک ائتلافِ فایدهمحور. اگر که اسیرانِ جنگیِ شمالِ آفریقایی در پیشِ یک افسرِ آلمانی شکایت میکردند که آنها از سوی فرانسویها مانندِ گوشتِ دَمِ توپ بهکار گرفته میشدند، به همینترتیب هم، طرحها [برنامههای]ی آلمان هیچ چیزِ دیگری نبودند، منتها فقط در میانِ عثمانیهای در ائتلاف با آلمان. در این اندازه سیاستِ آلمان هم – همینطور که سیاستِ عثمانی، که در گزارش فقط یک نقشِ منفعل بازی میکند -، باید مانندِ سیاستِ دیگر قدرتهای اروپایی، در یک چارچوبِ امپراتوریوار ملاحظه شود.
بسیجکردن زیرِ نامِ “جنگِ مقدّس” در چارچوبِ جنگِ جهانیِ اوّل … یک طرحِ اسلامی – و یا در این بحث – یک طرحِ آلمانی نبود: بلندپایهگانِ مسیحی هم بهطور اختصاصی، فرماندهانِ ارتشیِ کشورهای خود را پشتیبانی کردند، و عثمانیها نیازی به الهامدادنهای آلمانیها نداشتند. هرچند تُرکهای جوان که از ۱۹۰۸ در قدرت بودند، چندان مذهبی نبودند، ولی برای آنها هم نیروی بسیجگریِ مذهب نقشِ مهمّی داشت. در این معنی و اندازه، انتقادِ همکارِ هُلندیِ فون اُپِنهایم از او، که اُپِنهایم از راهِ این بسیج، یک قدرتِ کهنه را زنده کرد، بیشتر یک انتقادِ نادرست است…
این گزارش … برای همهی آن کسانی که با موضوعِ سیاستِ آلمان نسبت به شرق در دورانِ امپریالیسم و جنگِ جهانی [ دوّم ] سر و کار دارند آموزنده است… “. ( [۳] )
()()()
“ماکس فون اُپِنهایم” (Max von Oppenheim) ( 1946 – 1860 ) :
” شرقشناسِ آلمانی، و باستانشناس، “پان اسلامیست“، در حوزهی “آسیای نزدیک [بخشِ بزرگی از خاور میانه “، و سیاستمدارِ دیپلمات. او در میانِ عَرَبها به “ابو جهاد” شهرت داشت. او در جنگِ جهانیِ اوّل امید بسته بود به “انقلابیکردنِ مؤمنانِ اسلامی به کمکِ مذهب .
او نزدیک به دو دهه پیش از انقلابِ مشروطیت در ایران، در سال های ۱۲۶۰ خورشیدی، در بخشهای محتلفِ امپراتوری عثمانی به عنوانِ باستانشناس و شرقشناس و سپس دیپلمات کار کرده بوده است، و با ادبیات و فرهنگ و سیاستِ کشورهای این منطقه، از جمله ایران، آشنایی داشت.
با نزدیک شدنِ جنگِ چهانی اوّل، او هم مانندِ بسیاری از دانشمندانِ آلمان، برای جمع آوری پشتیبان برای آلمان در این جنگی که زمینههای آغازِ آن داشت به سرعت فراهم میشد، میکوشید.
” ماکس فون اُپِنهایم ” ( Max von Oppenheim ) ۱۹۴۶ – ۱۸۶۰ مشهور به ” ابو جهاد “
او در سالهای آغازِ جنگ جهانی اوّل [سالهای ۱۵ – ۱۹۱۴م (۴ – ۱۲۹۳خ ] برنامهای یا طرحی را نوشت که اگر چه “گزارش [ تِدکاریه ]” نام گرفته است ولی به نامِ “انقلابی کردنِ مناطقِ اسلامیِ دشمنانِ ما” شهرت دارد. او این برنامهی مکتوب را، نخست در سال های ۱۹۱۳ – ۱۹۱۴برای ویلهلم دوّم، قیصرِ آلمان، آماده کرد، و برای عملی ساختنِ آن، دست به کارهایی هم در منطقه و از جمله در ایران زد؛ و سپس همین برنامه را در سالِ ۱۹۴۰ برای حکومتِ نازی در آلمان نوشت و در آن خواهانِ لشکرکشیِ نازیها به آفریقای شمالی شد.. او در این “گزارشِ” خود، اشاره کرده بود به “اسلام به مثابهِ اَهرُمی برای نفوذِ دوبارهی آلمان…”.
با آغازِ جنگِ جهانیِ اوّل، او یک کارگروهِ سرّی را در وزارتِ خارجهی آلمان فراهم آورد که در آن، آدمهایی مانندِ “ویلهِلم واسموس”، ولی همچنین کسانی از حوزهی اقتصاد، مانندِ “راینهارد مانِسمان”..، و نیز کسانی از نیروهای ارتشِ آلمان عضو بودند. او کسی بود که “ویلهِلم واسموسِ ” آلمانی را در زیرِ عنوانِ سفیر، برای انجامِ برنامههای خود به ایران، بوشهر، فرستاد.
این اندیشههای خطرناکِ ” اُپِنهایم ” در زمانی میرفت عملی شود که پیشتر، خودِ قیصرِ آلمان، ویلهِلم دوّم، برای جبرانِ تأخیرِ آلمان در رقابت با انگلیس، در جریانِ سفرهای خود به امپراتوری عثمانی در سالهای دههی ۱۹۰۰م، وانمود کرده بود که کمابیش مثلاً به اسلام گِرَویده است، و گذاشت تا او را در منطقه، “حاجی ویلهِلم محمّد” بنامند.
()()()
ویلهِلم واسموس (Wilhelm Waßmuß) ۱۹۳۱ – ۱۸۸۰.
اگر اُپِنهایم در ایران چندان شناخته نیست، در برابر، ویلهِلم واسموس در ایران، بیشتر در جنوبِ کشور ولی به طورِ کلّی در کشور شناخته شده است. او در سالهای ۱۹۰۹م (سال های۱۲۸۸ – ۱۲۸۷خ )، یکی دو سال پس از انقلابِ مشروطیت، به ایران آمده بود و در جنوبِ کشور کار میکرد. واسموس در سازماندهیِ اهالی و خانهای آن منطقه و در “هدایتِ” (در حقیقت، سوجویی از) مبارزاتِ آنها بر ضدّ اشغالگریهای انگلیس به سودِ منافعِ آلمان کوششهای بسیار کرد.
ویلهِلم واسموس ( Wilhelm Waßmuß ) ۱۹۳۱ – ۱۸۸۰
در ایران نوشتهها و نیز فیلمهایی، که به نحوی به او اشاره دارند، چاپ و ساخته شدهاند. مطالبِ نه چندانِ کمی در بارهی او در روزنامههای کشور هم هست؛ از جمله در دو نشانیِ اینترنتی، که در زیر میآیند، مطالبی وجود دارند که در بارهی ترجمهی به فارسیِ کتابی نوشته شده اند از یک نویسندهی کم شناخته شدهی آلمانی به نامِ هندریک گروتروپ، [از کارمندانِ دستگاه های دولتی در آلمان، متولّد ۱۹۳۵]، که در ۲۰۱۳ نوشته شده است، و در چند سالِ پیش با نامِ “ویلهلم واسموس- لورِنسِ آلمانی – همراهِ دلیرانِ تنگستان” به فارسی ترجمه شده است.
http://www.ibna.ir/vdcjvte8vuqeaoz.fsfu.html
و در ” دنیای اقتصاد”:
https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-1115335
این که ترجمهی این کتاب پاسخ به کدام نیازِ نیروهای حاکم بر حکومتِ اسلامیِ ایران است، بحثِ دیگری است. ولی در این مطالب میتوان دید که هنوز هم در ایران در میانِ گروههای گوناگون، دیدگاه و داواریهای متناقض در بارهی واسموس وجود دارد: از ” جاسوسِ آلمان“، “خائن“، “سفیرِ آلمان” گرفته تا “همراهِ دلیران تنگستان” و …
محمّدرضا مهجوریان
زیرنویسها:
[۱]– https://www.spiegel.de/politik/ausland/karzai-bittet-um-deutsche-hilfe-bei-gespraechen-mit-taliban-a-845800.html
[۲]– متنِ آلمانیِ هر دو نسخهی این ” گزارش [ یا تِدکاریه ] ” را میتوان در این نشانیِ اینترنتی خواند:
http://trafoberlin.de/pdf-dateien/Oppenheims%20Jihad%20Dokumente%20WGS%20%20120207.pdf
[۳] – روزنامهی ” فرانکفورتِر– آلگِماینه / سایتونگ “، ۱۲.۰۸. ۲۰۱۸
نویسنده: ” اُولریکه فرایتاگ “