عشقِ آتشبان!
هَلا، ای مرغِ آتشپَر!
مانده ام با تک چراغِ کهنه ام در دست
در میانِ غُرّشِ طوفانِ ویرانگر
می درخشی تو به اوج قُلّه ها چون جِلوه ی اخگر.
بی تو؛ می دانم که می دانی:
من به بامِ کومه ام هم بَر نخواهم شد
با تو امّا:
من به اوج قُلّه ای برمی جَهَم از قُلّه ی دیگر!
چندم شهریور ۱۴۰۰ – اِسِن