پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

بازیابی نوین طبقه کارگر ایران (۴) – بلوک تاریخی مترقی بدیل رهبری گذار از نظام اسلامی – جمشید طاهری پور

در این یادداشت سخن از نشانه‌های بالنده ایست، که خبر از هوای تازه در پهنۀ تاریخ سیاسی ایران می دهد؛ همزمان با تکوین و برآمد نوین مبارزات کارگری در ایران، پهنۀ  اجتماعی - سیاسی در کشور؛ شاهد...

در این یادداشت سخن از نشانه‌های بالنده ایست، که خبر از هوای تازه در پهنۀ تاریخ سیاسی ایران می دهد؛ همزمان با تکوین و برآمد نوین مبارزات کارگری در ایران، پهنۀ  اجتماعی – سیاسی در کشور؛ شاهد سازمانیابی و برآمد صنفی – سیاسی نیروهای اجتماعی متنوعی است  که در همبستگی متقابل با جنبش کارگری ایران قرار دارند. این پدیدار یک واقعیت نوظهور و مبیین موجودیت نهادین و فعالیت مستمر یک بلوک تاریخی مترقی در ایران امروز است

در این یادداشت سخن از نشانه‌های بالنده ایست، که خبر از هوای تازه در پهنۀ تاریخ سیاسی ایران می دهد؛ همزمان با تکوین و برآمد نوین مبارزات کارگری در ایران، پهنۀ  اجتماعی – سیاسی در کشور؛ شاهد سازمانیابی و برآمد صنفی – سیاسی نیروهای اجتماعی متنوعی است  که در همبستگی متقابل با جنبش کارگری ایران قرار دارند. این پدیدار یک واقعیت نوظهور و مبیین موجودیت نهادین و فعالیت مستمر یک بلوک تاریخی مترقی در ایران امروز است.

 نمایه ای از نیروهای این بلوک، که لیبرا ل – دموکرات سکولارهای جمهوریخواه و مشروطه طلب ایران از ُزمَره آنند، بقرار زیر است:

کارگران، زنان، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان و دانشگاهیان، جامعه کثیرالعدۀ روشنفکران فقیر، انجمن قلم و کانون وکلا، جنبش مطالباتی و اعتراضی لایه‌های کارمندی و بخش‌های خدماتی، فعالین احیاء طبیعت و بهسازی محیط زیست، جنبش ملیت های ساکن کشور علیه تبعیض و برای نیل به برابری حقوق. جنبش اعتراضی و مطالباتی کشاورزان و دامداران، که در نمونه برآمد تودگانی آن در خوزستان، در عین حال خصیصۀ کشوری و چند ملیّیتی داشت، جنبش مدنی حذف شدگان و دگراندیشان در اقسام گوناگون N.G.O ،  و…. و… و …!

  درخت شجرۀ نیروهای تشکیل دهندۀ این بلوک تاریخی مترقی، در زمین انقلاب مشروطیت ایران، نوآوری و نوسازی های ملهم از آن، و مدرنیزاسیون پهلوی ریشه دارد. بعبارت دیگر خاستگاهش، گذار از شرایط پر زخم و درد ماقبل مدرن عصر قجری، و ورود کشور به دوران جدید است؛ متناظر با تکوین و شکل گیری سرمایه داری در ایران.

 ایران اکنون در شرایط استبداد فقاهتی، تمامیت خواهی شریعه و حکومت اسلامی است.  از نگاه کشاکش سنت و مدرنیته؛ بلوک تاریخی مترقی؛ در سمت مدرنیته، حقوق شهروندی و انسانیّت حقوق بشری قرار دارد. شناسائی و آگاهی به این خصیصه ها، دارای اهمیت اساسی است؛ زیرا بر گسست و تمایز این بلوک تاریخی مترقی از بلوک تاریخی ارتجاعی گواهی می دهد.

 *

  در ماههای نزدیک به رخداد بهمن ۵۷، بلوک تحت تعالیم اسلامی و سیاسی خمینی، در مقیاس جامعه شهری ایران، سیمائی آشنا و چندان شناخته شده نبود. آن‌ها در  مساجد و تکایا و حسینه ها، که موافق تعالیم خمینی، پایگاه انقلاب اسلامی شناخته می آمدند، حضوری خفته اما محفوظ، و گوش به احکام و فتاوی خمینی بسر می بردند. این هنگام  اسلام آخوندی بر اذهان و قلوب اقشار سنتی جامعه و علی الخصوص جمعیت ملیونی حاشیه نشینان تهران و شهرهای بزرگ، سلطۀ بی چون و چرا داشت. آنان مقلدانی خاموش اما آکنده از کین و بغص به شاه و دولتمردان پهلوی بودند، که کین خواهی ستیزه جویانۀ خمینی علیه شاه، در کنار مواعید جانبداری از «کوخ نشینان»، بر آتش درون آنان می دمید و آمادۀ لهیب شان می‌ساخت! و از همینجا بود، وقتی نظام شاهنشاهی پهلوی و همزمان با آن سراسر کشور، در آستان بحران موقعیّت انقلابی قرار گرفت، نخستین دستجات بودند که دست به یراق، در هیأت نیروی ضربت آیت الله در صحنه ظاهر شدند.  میدان اسلام خواهی و شریعت پناهی را در صفوف قاطبۀ اهالی کشور گستردند، خمینی را بر رأس خیزش مردم نشاندند و در لوای رهبری کاریزماتیک او، دولت سکولار پهلوی را برانداختند و حکومت اسلامی؛ نظام ولایت مطلقۀ فقیه را جایگزین آن ساختند!

در توصیف این موقعیّت، و علل پیدائی گسترده و پر زور و قوّت آن، رویکرد اسلام پناه پهلوی دوّم؛ در گسترش مساجد و پرو بال دادن سخاوتمندانه به پیروان خمینی، بسیار مؤثر و کارساز بود… امّانباید نادیده گرفت و فراموش کرد که واقعیّت با اهمیت دیگری هم در کار بود و آن؛ گام گذاشتن ایران در عصر جدید، بدون نوسازی فرهنگی و نواندیشی اسلامی، یعنی بدون رنسانس در فرهنگ، ارزش های سنتی و معتقدات و باورهای دینی مردم، صورت تحقق می یافت!

افزون بر این؛ باید دانست که سبک و سیاق روشنگری نویسندگان و اندیشه ورزانی نظیر صادق هدایت، از همان نیمه دوم دهه ۲۰ در محاق افتاد. دین کاران زیر عَلَم و کُتَل دفاع از اسلام ، و مقابله با نشر و انتشار «کتب ضاله»، علیه ادبیات روشنگری به میدان آمدند، کتابسوزان براه انداختند، به مراکز نشر و فروش کتاب یورش آوردند و حتا به ترور روشنگران کشور برخاستند، که ترور شادروان کسروی به تیر فدائیان اسلام، نمونۀ شناخته شدۀ آن است.  بلوک ارتجاع برخوردار از  جانبداری حامیان خود، موجبات تعطیل ادبیات روشنگری را فراهم آورد. آن رشتۀ درخشان از ادبیات مدرن ایران که عقب‌ماندگی‌های فرهنگ سنتی، خرافات اسلامی و حضور ارزش های منحط و مخرب آنرا  در  آداب و باورهای مردم، در خُلق و خوی ما ایرانیان نقادانه نکوهش می کرد، از نقش مخرب آن در ترمز نهادن بر پیشرفت اجتماعی، توسعه سیاسی و ترقی فرهنگی پرده بر می داشت، رو به خاموشی نهاد. و کوشندگان برجستۀ آن، در کُنج تنهائی و بی کسی، در خوف و خفاه، زبان بریده، نومید و دوخته دهان شدند! 

ادبیات روشنگری به گوشه انزوا، تعطیل و فراموشی رانده شد، تا میدان برای قلم بدستانی گشوده شود و گشوده هم شد که مفتخر به پاسداری از « خود داشته ها» ، ستایش مشروعه خواهی، حرمت و بزرگداشت طالبان مشروعه و  از جمله داعیه دار حیثیت بزرگ مجتهد مشروعه خواه؛ شیخ فضل الله نوری، که عمر در مصاف خونین با انقلاب مشروطیت ایران بسر آورده بود.

 تعطیل و محاق ادبیات روشنگری، و فقدان و غیبت نواندیشی دینی، راندن ایران به راه تباهی و سوق ایرانیان، به گمراهۀ نظام اسلامی را، آسان کرد!؛ در سال‌ها و ماه های نزدیک به انقلاب اسلامی، جامعه سکولار ایران پهلوی، جامعه – ای که در حال دگرگشت مدنی، و گذر از نیمه راه صنعت مدرن بود، با یک واقعیت تلخ روبرو است؛ با این واقعیت رو در روست که اذهان و قلوب بسیاری از عرفی مسلکان و شهر نشینان، در تسخیر معتقدات و مواعید شریعت پناه آیت الله است! چندان که با ظهور بحران حکومتی و موقعیت انقلابی در کشور، از قبضه قدرت توسط خمینی، با دل و جان پشتیبانی و در شمار مدافعان و کارگزاران «خط امام» درآمدند!

 این تجربه، حامل حقیقت بزرگی است که جا دارد همین جا به آن اشاره کنم؛ میان قدیم و جدید ما مرزی غیر قابل عبور وجود ندارد؛ در صفوف و صنوف ملتی که  در آموختن از مکتب مدرنیته نوآموز و چه بسیار بدآموز و شاگرد گریزپا است، راههای نفوذ بد آموزی های سنّت و رسوخ اسلام سیاسی، گشاده و از بد حادثه بسیار هموار است.

**

در این یادداشت، بنا به سرشت انتخاب اجتماعی و سمتگیری سیاسی آن، به هژمونی بلوک تاریخی مترقی می اندیشم. در سابق واژۀ هژمونی – که بیشتر هژمونی طبقۀ کارگر مورد نظر بود _ صورت بیانی از اقتدار یک طبقه یا صاحب اراده ای دارای کاریزما، و در هردو صورت مبیّن اعمال رهبری بود که جبر تاریخ و یا ارادۀ معطوف به قدرت، انرا مقرر می داشت! ونه انتخاب آزاد و دموکراتیک مردم!

تجارب ملّی و جهانی باورهائی از این دست را در گذرگاه زمان، در بوتۀ ابطال قرار داده است. تأمل بر این تجارب و ابطال آن، این ایده را پیش می‌نهد که رهبری گذار از حکومت اسلامی در ایران، چه بسا صورت و محتوای جنبشی دارد، که به دیدگاه گرامشی نزدیک است.

 در نظرگاه گرامشی مفهوم هژمونی _  پدیدار یا استعدادی ناشی از  حیات بلوک تاریخی – طبقاتی است که در جامعه؛ حرکت و در متن آن حضوری اثربخش دارند و در موقعیت های انقلاب و بحران، امکان و بستر مساعد می‌یابند، تا ارزش‌ها و اهدافشان را بر تودگان جامعه، چیرگی داده و فرمان انقلاب – تو بخوان نیرو و قدرت دگرگشت و دگرگونی بنیادین – را بدست آورند و منزلت رهبری پیدا کند! از این دیدگاه، رهبری/ هژمونی، سرشت جنبشی و لزومن تاریخی _ طبقاتی دارد.

در، نقد و پذیرش تطبیقی نظریۀ گرامشی، بی‌فایده نیست که به تأمل های پیشین خود استناد کنم، بویژه که منابع الهام تأملات من، جنبش های نوین کارگری نظیر هفت تپه، فولاد اهواز، سندیکای رانندگان شرکت واحد و…، اعتراضات زنان، معلّمان، پرستاران،دانشجویان، جوانان و دانشگاهیان و…دیگر  لایه های شهروندی و بویژه خیزش های تودگان شهر ها؛  در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ بود. من از خود می‌پرسیدم که عامل انتخاب مردم در دیدگاه گرامشی چه جایگاهی دارد و دوم بنظرم می‌رسید که اراده سازمان انقلابیون حرفه‌ای  – در برپائی و پیروزی انقلاب، به  همان ترتیبی که لنین می گفت، در نظرگاه گرامشی،  هر چند پوشیده اما باقی است! به هرحال مفید می‌بینم صورتمندی های مفهومی خود را، به اجمال و اشاره، در دو مفکوره که مرا در توازی نقادانه- ای با نظریه گرامشی قرار می دهد، یادآوری کنم:

«اکنون این ایده مطرح است که رهبری فرجام بخش گذار ایران از چمهوری اسلامی، نه یک رهبری کاریزماتیک، ایدئولوژیک، حزبی یا نظام محور، بلکه یک رهبری جنبشی با سرشت مدنی و شهروندی در شعاع و پیوند با شبکه رسانه‌های اجتماعی دیجیتالی خواهد بود. این استنتاج موئید اهمیت و ضرورت بزرگ فعالیت حزب چپ در جنبش های مطالباتی و اجتماعی، حضور در رسانه‌های اجتماعی دیجیتالی و پشتیبانی از نهادها و نمادهای رهبری آن‌ها، در راستای دموکراسی و عدالت برای ایران است.»

                                                       ( اخبار روز –  گذری نظری … _ ۸ ژوئیه ۲۰۱۹)

«حزب چپ در ساختار خود باید گشوده به روی نقطه نظرات متنوع و متکثر باشد و مآلن برخلاف سابق باید بتواند خواست های دموکراتیک و ترقیخواهانه طیف اجتماعی گسترده ای را نمایندگی کند. به نظر من چنین رویکردی با این اصل که سمتگیری اجتماعی حزب چپ؛ جانبداری از طبقه کارگر و زحمتکشان کشور است هیچ تضاد و تناقضی ندارد….»

                                          ( اخبار روز – نوید رهائی … – ۱۶ژوئیه ۲۰۱۹) 

این تأملات که بعد تر اصل انقلاب انتخابات محور از آن استنتاج شد، صورتمندی نقادانه_ ای از نظریه گرامشی در باره مفهوم هزمونی _ رهبری بدست می دهد که در مجموع بر تجربه و عقلانیت دیالکتیکی مبتنی است.

***

برغم قتل عام و نفی بلد چندین نسل از انقلابیون و مبارزان کشور، برغم جنایتبار ترین انسداد و استبداد علیه صداهای معترض و مخالف ، برغم سرکوب خونین جنبش ها و خیزش های محرومان و جور دیده مردمان؛ سرکوب زنان و مردان بپاخاسته- ای که حقوق شهروندی و نیازهای اولیۀ خود را از حکومت اسلامی مطالبه می کردند، و برغم محرومیت‌ها و مصائبی که بر نسل های جوان کشور تحمیل شد و می‌شود … ! دو پدیدار بزرگ، دو پدیدار سترگ و درخشان، به نیروی پویش و پایمردی عناصر درون آن، توانست حیات نهادی و موجودیت نهادین پیدا کنند:

               یک: بازیابی نوین طبقه کارگر ایران  

                دو: تشکیل و برآمد یک بلوک تاریخی مترقی در ایران

 از منظر دیالکتیک جامعه شناسی سیاست، بدون  موجودیت و حیات فعال و نهادین این دو پدیدار، سوق ایران در مسیر آزادی و دموکراسی ، پیشروی در مسیر توسعه و ترقی و عدالت،  گشایش چشم انداز سعادت و نیکبختی مردم در افق آینده کشور، اگر نگویم ناممکن! با ایقان علمی می‌توانم بگویم با آسیب و  ناکامی های گران، همراه خواهد بود!

آیا این خیالپردازی است؟ آیا این تکرار مقدس کردن‌های گذشته نیست ، که به روی کارگران و زحمتکشان، به روی حضور توده گون اقشار مردم، نور قداست می افکندیم و دنباله روی از آنان را معیار ترقیخواهی و میزان راست آزمائی سیاست می شناختیم؟

 موجودیت و حضور نهادی شده -ی بلوک تاریخی مترقی، در عرصۀ عمومی با مطالباتی که با وضوح تمام سمت و سوی بارز  اجتماعی و سیاسی  ترقیخواهانه دارد، در عمل‌کرد خود، علیه بلوک ارتجاعی است و برای گسترش اهداف، و نفوذ و رسوخ تمایلات آن در متن جامعه، مانع می آفریند.

 پیکار مطالباتی بلوک تاریخی مترقی، راست آزمائی مواعید ارتجاع را تسهیل و در مقیاس اهالی کشور، ممکن می‌کند و به این ترتیب از دامنۀ نفوذ آن در اذهان مردم  می کاهد.

 ملاحظات یاد شده پادزهری برای درمان عوارض و ابتلای ملت به سموم  اسلام سیاسی فراهم می آورد و مشروط به نیرو و توان آن، خطر نفوذ بد آموزی های  فرهنگ دینی و گرایش ارتجاعی را محدود و مسدود می‌کند.

بهر حال گذشته از راهبردهای عملی، مبارزۀ استوار برای دموکراسی و عدالت، که اولویت  پیکار اپوزسیونی در ایران کنونی است، تجهیز به یک راهبرد نظری – تئوریک – در سنجش و تمیز ترقی و ارتجاع را ضروری ساخته است؛ فقدان چنین راهبردی، به لغزش و سست پائی در گذار از نظام اسلامی دامن می زند!

          ****

  در ارتکاب یکرشته اشتباه های فاحش سیاسی، مهم‌ترین آن؛ پشتیبانی از آیت الله خمینی، و طرد و دشمنی با شاپور بختیار، شاید آسان بتوان، جای پای درک عوامانه  ازجبر باوری در حرکت تاریخ را دید و شناخت.  اما این یک مشاهده صوری و یک شناخت تجربی است، و به گواهی تاریخ اندیشه، تا زمانی که به یک مفهوم فرا نروئیده، اشتباه گذشته همواره باز گشت پذیر باقی خواهد ماند.

من برپایۀ تجربۀ خود می نویسم؛ خوانش نقادانه و آزاد مارکس،با تصحیح  اشتباهات تئوریک گذشته، در صورت اهتمام در آموختن آگاهی هائی که جهان گلوبال، دانش و اطلاعات دیجیتالی در اختیار می گذارد، دستیابی به مفهوم مورد نظر ، برای هر کوشنده -ای ممکن و قابل دسترس است.

امروز بر این نظرم که در شناخت و شناسائی ترقی – ارتجاع، عامل قطعی و تعیین کننده؛ «ارزش آگاهی» است:

« از آموزه های بزرگ گروندریسه، آموزش قرار گرفتن در جانب طبقۀ کارگر است. نه بدلیل اینکه این طرف اخلاقن بهتر باشد بلکه به این دلیل که طرفی است که حرکت دیالکتیکی تاریخ به آن تمایل دارد. وقتی محک تجربه به میان آید، در فراسوی حکمت تاریخی و طبقاتی سخن مارکس، ابعاد و اهمیت سرنوشت ساز اصل جانبداری را در این معنا باید یافت؛ که در کدام سمت ایستاده ایم!؟

   به نظر می رسد؛ آنچه که نمایانگر سمت حرکت دیالکتیکی تاریخ در یک جامعه است، فعالیت مغز، کیفیّت شعور و ادراک آدمی، یعنی ارزش آگاهی است: آگاهی به پیشرفت اجتماعی و سعادت بشر! »

        اخبار روز _ ۶ شهریو ۱۳۹۹:

        « چپ در ایران و مشکل انتگراسیون – مارکس خوانی در قرنطینۀ  کرونا»

      ج- ط

۰۸.۰۹.۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=125681 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

7 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمد
محمد
2 سال قبل

جناب جمشید طاهری پور چرا که صاحب این صدا به آن فکر نمی کند که چه شد طبقه ی کارگر امروز به وضعی دچار شده است که مزد کار خود را باید با اعتراض و پس از چند ماه بگیرد ! و تنها برای جان کندنش نام گذاری می کند آن هم با این توصیف :«در این یادداشت سخن از نشانه‌های بالنده ایست، که خبر از هوای تازه در پهنۀ تاریخ سیاسی ایران می دهد؛ همزمان با تکوین و برآمد نوین مبارزات کارگری در ایران، پهنۀ اجتماعی – سیاسی در کشور؛ شاهد سازمانیابی و برآمد صنفی – سیاسی نیروهای اجتماعی متنوعی است که در همبستگی متقابل با جنبش کارگری ایران قرار دارند. این پدیدار یک واقعیت نوظهور و مبیین موجودیت نهادین و فعالیت مستمر یک بلوک تاریخی مترقی در ایران امروز است »
واقعا آرزو میکنم کاش در ایران بودید و واقعیت موجود عناصر و یافته های ذهنی خودتان را به عین می دیدی و تو سایر کسانی که زمانی به نادرست قافله سالار ما بودید اما در توهمات خود مارا هم غرق کردید امروز ایران بودید و می دیدید که اینجا کبابی درکار نیست و این بلا نسبت گوشت تن ماست که از ستم سرمایه از دین پناه تا لیبرال تا سکولارش سرخ میشود ومیسوزد امروز در ایران نیروهای اجتماعی متنوع اصلا در یک موضع نیستند و برخلاف نظرشما ارزش آگاهی درباور لیبرالیسم و سکولاریسم چیزی فراتر از حکومت دینی برای کارگران و زحمتمکشان نمی خواهد! و باز برخلاف نظر شما برآمد سازمان های صنفی و سیاسی مدنظر شما هنوزدر کل طبقه در جنینی و ابتدایی ترین شکل خود است وپس از سرکوب های مداوم هنوز آن دسته از تشکل هایی که نام می برید ماشین های چاپ اطلاعیه ای بیش نیستند . کاش بودید و می دیدید که چطور فقر آگاهی درطبقه کارگر جمعی پدرخوانده ی متوهم را به این طبقه و سایر زحمتکشان تحمیل کرده است . شما با یک نخود سردیتان کرد و حالا ظاهرا با مویزی گرمیتان کرده است . البته این تنها شما نیستید که غرقاب توهم‌اید . متاسفانه همه مهاجرین از وطن چنین اند . چه رهبران سابق اکثریت و… چه اولتراچپ های دیگر ودارو دسته هایی که با همین توهمات خیال می کنند کارگری – کمونیستی فکر و زندگی می کنند . خوش به حالتان – ما که دل خوش را به مثقال هم نمی توانیم بخریم

نیک
نیک
2 سال قبل

جناب طاهری پور مینویسید “« از آموزه های بزرگ گروندریسه، آموزش قرار گرفتن در جانب طبقۀ کارگر است. …..به این دلیل که طرفی است که حرکت دیالکتیکی تاریخ به آن تمایل دارد.” و یا به قول برداشت های کلاسیک از مارکسیسم تغیر و تحولات بنیادی در جامعه ای برابر و سوسیالیستی , بدون رهبری و نقش هژمونیک این طبقه عملی نمیگردد و شاه کلید رسیدن به سوسیالیسم نابود ساختن شیوه تولید سرمایه داریست. بنابراین , سه اصل لازمه رسیدن به سوسیالیسم است. 
۱- حرکت دیالکتیکی تاریخ یا به قولی جبر تاریخ.  
۲- رهبری طبقه کارگر 
۳-درهم شکستن شیوه تولید سرمایه داری 
هر سه فاکتور فوق الذکر در انقلاب بلشویک ها مشهود و به وسیله لنین و استالین اعمال گردید. اما سوسیالیسم پدیدار نشد. پاسخ مارکسیست ها این است که سوسیالیسم بر خلاف سیستم های قبلی حرکتیست آگاهانه یا به قول شما ” آگاهی به پیشرفت اجتماعی و سعادت بشر” اینجاست که جبر و دیالکتیک تاریخ رنگ میبازد و قرار گرفتن در جانب طبقه کارگر به درستی بر خصلت های انسانی و نوع دوستی ارزش میابند. شکست سوسیالیسم واقعا موجود نشان داد که نه دوران شیوه تولید سوسیایسم فرا رسیده و نه رهبری و هژمونی طبقه کارگر تضمین کننده رسیدن به سوسیالیسم است. سوسیالیسم شیوه تولید نیست. چیزیست بس بزرگتر و عمیقا انسانی که نه با پایان دادن به شیوه سرمایه داری و نه با شلاق و زور پدید نمیاید که اگر اینچنین بود استالین آنرا ساخته بود.رفتن به سوی سوسیالیسم نیازمند رهبری طبقه کارگر نیست نیازمند رهبری وجدان های بیدار, عشق به انسان ها و ساختن دنیایی رها از جنگ و خونریزی, فقر و بیماری و آزاد برای همه انسانهاست. فقط در طی این راه است که با اراده جمعی و وجدان های بیدار میتوانیم شیوه تولید را دگرگون و در خدمت رفاه و رفع نیازها درآوریم . برای مثال در ایران با ملی کردن تمامی منابع طبیعی چون نفت, گاز, آبها چون رود ها و رودخانه ها و دریاچه ها, معادن ,مراتع و جنگل ها از یک سو و ملی کردن تجارت خارجی , بانک ها و بیمه ها میتوان از بخش خصوصی در سرمایه گذاری در بخش خدمات, حمل و نقل و توزیع و صنایع داخلی بهره برد بدون آنکه اجازه داد رهبری سیاسی را بدست بگیرد.  

منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

این ها از کجا آورده ای ؟

اول :
شاه کلید رسیدن به سوسیالیسم نابود ساختن شیوه تولید سرمایه داریست.

دوم :
سه اصل لازمه رسیدن به سوسیالیسم است. 
۱- حرکت دیالکتیکی تاریخ یا به قولی جبر تاریخ.  
۲- رهبری طبقه کارگر 
۳-درهم شکستن شیوه تولید سرمایه داری 

سوم :هر سه فاکتور فوق الذکر در انقلاب بلشویک ها مشهود و به وسیله لنین و استالین اعمال گردید. اما سوسیالیسم پدیدار نشد.

چهارم : خودت از این حرف ها که سر هم کردی نتیجه گیری کردی

فقط برایت در باره ی همان «اول» ی بگویم که بنا نیست که در گذار از سرمایه داری چیزی «نابود » شود.
بلکه مناسبات کار و سرمایه با تمام متعلقاتش که تا امروز بنفع سرمایه و اقلیتی عمل می کند و نتیجه اش این ست که می بینیم «تغییر» می کند.
مثلا در یک کارخانه دوب آهن بنا نیست چیزی نابود شود. بر عکس باید تلاش شود که راندمان از نظر کمی و کیفی ترقی کند. اگر قرار باشد که کارخانه با مدیریت سوسیالیستی وضعش خراب شود که عقب گرد ست. منتهی کار ساده ای نیست که در یک کارخانه با مدیریت ظالمانه و اختلاف دستمزد ها یک شبه معجزه شود و همه مبادی آداب سوسیالیستی شوند بدون اینکه تاثیر و تنشی برای خط تولید نگذارد. اگر خواستی بجای رفتن در توهمات و نقل قول ها در همین کارخانه بمانیم و بحث کنیم.
معنی گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم کاملا دیالکتیکی ست و با فرمان اجزا نمی شود. نیاز به خیلی پیش شرط ها دارد.

F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل

جناب ترابی این طرز فکر productivism شما، یعنی تولید به خاطر تولید. یا تولید برای افزایش GNP کشور ، توسط کارگر و تحت مدیریت حزب یا الیگارشی یا بوروکراسی حزب ، نه فقط استالینستی بلکه کاملا ارتجاعی و ضد طبقه کار است !

به شما پیشنهاد میکنم کتاب قلعه حیوانات اورول را بخوانید !

در شرایط محدودیت و پایان منابع زمین ، فاجعه محیط زیستی سیاره ، از جمله گرم شدن زمین ، اغاز پاندمی ها و بیماریها از نوع Covoid ،منقرض شدن دیگر جانداران و…. ،سوسیالیسم اینده هم باید کاملا دموکراتیک باشد و هم کاملا اکولوڑیک !

منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
2 سال قبل
پاسخ به  F Sharifi

باشه شما هر جور دوست دارید بنویسید:
ولی در همین مثال ساده که در کامنت اول عرض شد همه چیز گفته شد:
« در یک کارخانه دوب آهن بنا نیست چیزی نابود شود. بر عکس باید تلاش شود که راندمان از نظر کمی و کیفی ترقی کند. اگر قرار باشد که کارخانه با مدیریت سوسیالیستی وضعش خراب شود که عقب گرد ست.»
از نظر «کمی و کیفی ترقی » کند مشحون از شروط اصل تکامل مناسبات اجتماعی ست .
حال شما چگونه اینها را تفسیرمی کنید موضوع دیگری ست.
این ها که نوشتم در پاسخ به فکری ست که می گوید: « شاه کلید رسیدن به سوسیالیسم نابود ساختن شیوه تولید سرمایه داریست..»
نه خیربه این سادگی هم نیست ! مدیریت سوسیالیستی تلاش می کند که میراث سرمایه داری را در تمام زمینه ها تکامل دهد و با در مناسبات سوسیالیستی که باید پیشرفته تر از سرمایه داری باشد جایگزین نماید.
«سوسیالیسم واقعا موجود» در « بسیاری » از زمینه های اساسی زندگی در ماقبل سرمایه داری باقی ماند و هرگز نتوانست برتری سوسیالیسم به مناسبات سرمایه داری را به شهرو ندان خود ثابت کند.

peerooz
peerooz
2 سال قبل
پاسخ به  نیک

“تو خود حجاب خودی حافظ, از میان برخیز”.
جناب نیک میفرمایند “سوسیالیسم ………….چیزیست………….. عمیقا انسانی که نه با پایان دادن به شیوه سرمایه داری و نه با شلاق و زور پدید نمیاید ……………و نیازمند رهبری وجدان های بیدار, عشق به انسان ها و ساختن دنیایی رها از جنگ و خونریزی, فقر و بیماری و آزاد برای همه انسانهاست”, یعنی یک مدینه فاضله, آرمان شهر و یا نیروانا که [ایجاد آن] نیازمند رهبری وجدان های بیدار و عشق به انسان ها میباشد.

فرض کنیم چنین باشد و لابد تا زمانی که دیگران با ایشان هم عقیده نشده و عمل نکنند ایشان راه خود میروند و احتمال پیروزی صفر است. هزاران فرد دیگر هم مشابها عقیده خود را دارند. نکته ناگفته در فرمایش ایشان اینست که همزمان, هیولای “سرمایه” بدون مقاومتی از طرف ما به خوردن دیگران و خود و دنیا ادامه میدهد.

بر خلاف گفته ایشان, در طول سالها, جنبش های بسیار با قربانی دادن صد ها هزار انسان شریف برای حذف “سرمایه” رخ داده و تعدادی از آنها مانند کوبا و چین و ویتنام و کره شمالی و به درجاتی در دیگر نقاط جهان هنوز پا برجا و به نبرد روزانه خود با هیولا ادامه میدهند. چرا ما بجای اگر و اما و “یک دل و صد آرزو داشتن”, دنبال راه یکی از این رهروان را نگیریم که به جائی بسیار بسیار بهتر از ما رسیده و – اگر هیولا بگذارد – در راه رسیدن به آرمان شهر خود میباشند. “سهل و ممتنع “؟ شاید.

محسن پرورش
محسن پرورش
2 سال قبل

جناب طاهری پور،
«جنبش های واقعا موجود» در ایران با تمام کاستی ها ، صدمات، شکست ها ، گسست ها و…. بدیهی ست که پیشرفت ها و دستاوردهای نوینی دارد.
بدون تردید پیوندهای ناگسستنی با انواع مبازرات گذشته و تلاش های مختلف نیروهای فرهنگی ، سیاسی ، مدهبی ، مدنی و….دارد.
در فورمول شما در همان آغاز یادداشت :«نمایه ای از نیروهای این بلوک، که لیبرا ل – دموکرات سکولارهای جمهوریخواه و مشروطه طلب ایران از ُزمَره آنند، بقرار زیر است:»
معلوم نیست که چگونه و به استناد کدام مرجع و تحقیقی به چنین فرمولی دست یافته اید که فقط از نیروهای « لیبرال ـ دموکرات سکولارهای جمهریخواه و مشروطه طلب » نام می برید . آیا این انتخاب تصادفی ست یا سهوی ست؟

در کجای تاریخ ایران داریوش همایون ها با عملیات فاشیستی سومکا و در بهترین دوران روشنگری بین شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد که به دامادی ژنرال فضل الله زاهدی رهبر کودتای ۲۸ مرداد «مفتخر» شد و تا حزب رستاخیز از دیکتاتوری محمد رضاشاهی و سیستم تک حزبی دفاع کرد. در جنبش های مردمی هم شرکت می کرد؟
آیا او واقعا «مشروطه طلب» بود یا بعداز انقلاب بر اساس تز «استحاله » مشروطه نما شد ؟

شاید بخاطراینکه زیرکانه سالها بعداز انقلاب اسلامی و تسلط مشروعه خواهان به صرافت « مشروطه خواهی» افتاد ند.
شاید می خواستند شاهدوستان را متشکل کند که هیچوقت جوب نداد . « حزب مشروطه خواهان »را با پسوند لیبرال تغییر نام داد که هیچکدام تغییری در ماهیت فعالان این گروه از شاهدوستان نکرد. امروز که آقای رضا پهلوی کشتی آنها را هدایت می کند.
حالا شما از کدام «مشروطه طلبان» حرف میزنید که هم لیبرال ، هم دموکرات و هم سکولارند و برای آنها وزن و جایگاه ویژه در «جنبش واقعا موجود ایران » تعیین می کنید؟

از این سئوال مهم تر این که آیا راهیان چپ ایران را در همین فورمول «لیبرا ل – دموکرات سکولارهای جمهوریخواه و مشروطه طلب ایران » جا داده اید ولی اسم نبرده اید؟ یا نه اصلا با جنبش چپ کاری ندارید؟
مضافا اینکه چندین تشکل جمهوریخواه وجود دارد ، حتی چند نوع اسلامی آن ..
چندین جریان چپ وجود دارد که کمتر از سوسیالیسم را قبول ندارند.
بهر صورت موضوع به این سادگی ها نیست که برای آن خوشبین بود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x