مقدمه
انسانهای جهان امروز، در رمانها و مقالات روزنامهها، در مدرسه و رسانههای اجتماعی، آنچه دربارهی جلوههای اجتماعی و فرهنگی کهنهی عصر جاهلیت و دوران بردهداری باستان و حاکمیت نژاد پرستان میخوانند و میشنوند، بهعنوان نمودهایی از دوران شرمآور هم نوع ستیزی و تعصبات کور و «جنایتهای بشر غیر متمدن» گفته و تعبیر میشوند. در این زمانه دیگر نه اثری از وحشیگری حکومتهای مونارشی و امپراطوریهای باستان باقی مانده، و نه جادوگری و آیینهای پوسیده برای تحمیق انسان قرن بیستویکم مناسب هستند؛ اما جهان معاصر همچنان طوق ننگین زن ستیزی، این میراث نفرت انگیز عصر توحش و یادگار دوران بربریت را همچون ویروسی جهش یافته، با خود حمل میکند.
وجود مسألهی زن ابدا و اختراع بورژوازی نیست، اما سرمایهداری زن ستیزی را پرورش داده و بر ابعاد آن افزوده است؛ به طوریکه به یک رکن اصلی اقتصادی-سیاسی برای سودآوری تبدیل شده است. ریشهی زن ستیزی نه در فرهنگهای منسوخ شده و به جا مانده از عصر عتیق، که در عمیقترین مناسبات تولیدی قرار دارد. نظام سرمایهداری از شکاف جنسیتی در جامعهی طبقاتی بهعنوان یک عامل مهم در تضمین انباشت سرمایه، سود میبرد.
تبعیض علیه زنان دادهی جهان امروز است. در جوامعای که سنتهای کهنه و باورهای عقب مانده در دستگاه سیاسی و روابط اجتماعی حاکم است، زن ستیزی عریانتر و شدیدتر از دیگر جوامعی است، که به یمن مبارزات طبقهی کارگر و سنگرهای فتح شده به دست سوسیالیستها و آزادیخواهان، تبعیض علیه زنان قانونی و رسمی نیست؛ اما در جوامع دموکراتیک نیز زن ستیزی در متن مکانیسم اقتصادی و اجتماعی وجود اساسی دارد. جان سختی پدیدهی زن ستیزی از کجا ناشی میشود، و چرا با اینکه بورژوازی سنتهای مرتجع که سد راه سودآوری بودند را در آن واحد به گورستان تاریخ انداخت، اما این میراث ضد بشری را تا امروز نگه داشته و آن را تکامل داده است.
بنابراین موضوع این بحث، چرایی بقا و ماندگاری و بازتولید مسألهی زن در جهان معاصر و ارتباط مسألهی زن با سوسیالیسم طبقهی کارگر است. موضوع بحث، پاسخ ماتریالیستی به زن ستیزی در نظام سرمایهداری امروزی است. بنابراین مطمئنا این مطلب نقد دیدگاههای لیبرالها و «اصلاح طلبان» حکومتی در جنبش حق زن نیست؛ همچنین نقد گرایشهای فمینیستی و نظر چپ سنتی به زن ستیزی نیز نمیتواند باشد. در نتیجه پاسخ گرایش سوسیالیستهای طبقهی کارگر به مسألهی زن و نشان دادن ارتباط ارگانیک زن ستیزی با مکانیسم سودآوری نظام سرمایهداری، محور این مطالب خواهد بود.
ریشهی این عفونت بشری، در حیات سرمایهداری است!
باورهای عقب مانده و خرافات پوسیده، آپارتاید نژادی و قدرت مذهبی کلیسا، هر کدام که برای سودآوری دست و پا گیر بودند، بیدرنگ نابود شدند! این خصلت حکومت بورژوازی بر جهان مادی است، که هر آنچه در تضاد با مکانیسم انباشت ثروت قرار گیرد، «دود میشود» و به هوا میرود! هر آنچه که با سودآوری خوانایی نداشته باشد، از فاشیسم و نژادپرستی، تا آیینهای عهد عتیق و آداب و رسوم عصر جاهلیت، از سر راه بورژوازی برداشته میشوند. زن ستیزی نیز اگر تاریخ کارکردش به پایان رسیده بود، به مانند مونارشی و انگیزاسیون، به کناری انداخته میشد؛ اما تبعیض و بیحقوقی به خاطر «جنسیت» دادهی جوامع طبقاتی معاصر شدهاند؛ لکهی سیاهی در نوع زندگی انسان قرن بیستویکم که مشخصهی حاکمیت سرمایهداری صنعتی و مدرن است. اگر زن ستیزی توسط سرمایهداری نگهداری و بازتولید نمیشد، و با سیر تاریخی رشد طبقات حاکم تکامل داده نمیشد، تا کنون بارها به دست بشر متمدن و مترقی از روی کرهی خاکی محو و دفن شده بود. بدون شک یک قدرت مادی، زن ستیزی را در حوزههای سیاسی و اجتماعی و در عرصههای اقتصادی و فرهنگی گسترش داده است. طبقهی حاکم از ساختار سیاسی نظام سرمایهداری که از اساس ضد زن است، بهطور مستقیم سود میبرد. بنابراین جان سختی زن ستیزی با منافع طبقهی حاکم ارتباط مستقیم دارد. منافع سرمایهداری اینگونه ایجاب میکند، که مظاهر متعدد و گوناگون زن ستیزی در چارگوشهی جهان، از آمریکا و اروپا، تا آفریقا و خاورمیانه گسترده باشند.
بخشی از انسانهای جامعه را باید بهطور سیستماتیک فرودست، بیحقوق و ستمکش تعریف کرد، تا بنا به ضرورتهای سودآوری، نیروی کار ارزانتری باشند. نیمی از جمعیت جامعه را باید «مجرم» و شهروند درجهی چندم تعریف کرد، تا به بهانهی «مادر شدن» به بردهی بیمزد کار خانگی محکوم شوند. هنوز هم «زن» متولد شدن در این جهان یعنی به دنیایی ترسناک، ناامن و تبعیض آمیز پا گذاشتن؛ نابرابری و هراس از عدم امنیت، از خصوصیتهای محیط تنفس و فضای زندگی اغلب زنان دنیا است. تبعیض و بیحقوقی نظاممند علیه زنان در جوامع استثمار زده و استبداد زده شدیدتر و زمختتر و عریانتر، و در جوامع پیشرفته به گونهی دیگری صورت میگیرند. این تفاوتها و ناموزون بودن شدت و حدت زن ستیزی در جغرافیاهای مختلف را باید نسبت به بالانس چرخهی انباشت سرمایه بررسی کرد؛ در ضمن دستاوردهای تاریخی مبارزات طبقاتی در برخی جوامع، زن ستیزی را به نسبت متفاوت کردهاند؛ به هر حال دلیل ماندگاری این عفونت بشری مناسباتی است، که از آن محافظت میکند و آن را پرورش میدهد.
بدیهی است، که زنان «صنفی» بیربط به مناسبات اجتماعی نیستند. زنان به مانند نیمی دیگر از کل جمعیت انسانهای جهان، زندگیشان به فعل و انفعالهای جامعهی طبقاتی بستگی دارد، و بهتبع سرنوشت آنان نیز به کشمکشهای اقتصادی-سیاسی طبقات متخاصم گره خورده است. هیچ پدیدهای خودبهخود بهوجود نمیآید و بی دلیل از بین نمیرود و بی علت به نمودی دیگر تبدیل نمیشود. پدیدههای اجتماعی در جهان مادی یک پاسخ ماتریالیستی دارند؛ از این زاویه مسألهی زن نیز با شرایط مادی انطباق دارد و ضرورتهای مادی، آن را توضیح میدهند. امروز خانوادهی سنتی، دیگر شکل مطلق و شیوهی غالب بر روابط جنسی انسانها نیست؛ چه بسا که در این زمانه امکانهایی فراهم شده تا زنان در مقامهای بالای سیاسی و در رتبههای عالی مذهبی صاحب کرسی شوند. همچنین برابری حقوقی زن و مرد از جانب حکومتهای دمکراتیک رسمیت دارد و حتی «مردسالاری» در فرهنگ جوامع غربی یک «مقولهی رفتاری زشت» قلمداد میشود. اما همچنان زن ستیزی یک رکن جوامع طبقاتی امروزی است. در حقیقت این تناقضها با گذران قرنها، مسألهی زن و ارتباط تبعیض علیه زنان با نظام کاپیتالیستی را پیچیده کردهاند، و در واقع در سیر تاریخ مبارزات طبقاتی، زن ستیزی نیز همراه با نظامهای طبقاتی رشد کرده، تکامل یافته و صیقل داده شده است.
با وجود اینکه مردسالاری و قوانین تبعیضآمیز از ابزارهای تحمیل فرودستی به زنان هستند، اما بر خلاف گرایشهای فمینیستی، سوسیالیسم طبقهی کارگر مسألهی زن را «معلول» عدم استقلال اقتصادی نمیداند و آن را بر مبنای «جنسیت»، تبیین نمیکند. توضیح دادن مسألهی زن بر پایهی «جنسیت»، به این حکم شبه مذهبی میرسد، که گویا «مردان» ذات پلیدی دارند که همیشه مترصد آسیب رساندن به زنان هستند! از طرفی نمیتوان علت تبعیض علیه زنان را جامعهی خفقانزده دانست؛ چه بسا که نابرابری جنسیتی در ساختار سیاسی-اجتماعی دموکراتترین جوامع نیز وجود دارد. همچنین نمیتوان زن ستیزی را بر پایهی تعلق طبقاتی، یا بر اساس «قومیت» و زن «حاشیه و مرکز» توضیح داد. این تقسیم بندیها به همان اندازه ماورای طبقاتی و پوپولیستی هستند، که طبقهی کارگر را «صنفی» از دیگر اصناف «تحت ستم» تعبیر شود. پاسخ به مسألهی زن باید از زاویهی پایههای مناسبات تولیدی حاضر داده شود. در واقع شکافهای اجتماعی و نابرابریهای سیاسی و بیحقوقیهای اقتصادی، باید علیه کل زنان جوامع طبقاتی تعمیم داده شوند، تا مقتضیات سودآوری تامین و روند انباشت ثروت را تضمین کند.
هر زمان که شرایط اقتصادی و سیاسی برای سودآوری لازم و مناسب باشد، سرمایهداری نابرابریها را فیلتر میکند، و هر گاه که اوضاع مساعد نبود، به تبعیضها شدت میدهد. ضرورتهای مکانیسم سودآوری تعیین میکنند، که سرمایهداری امروز جنگ و ویرانی راه بیاندازد، یا اینکه خواهان «صلح» باشد! امروز اگر نیازهای سرمایهداری اقتضا کنند، زنان با هر سنی و در هر شرایطی در دو شیفت به کار گرفته میشوند، و سرمایهداری از اینکه فردا دوباره زنان را در خانه حبس کند، هیچ ابایی ندارد. زمانیکه سرمایهداری دچار بحران اقتصادی میشود، بی هیچ ملاحظهای دست به اخراجهای دسته جمعی میزند، که البته زنان همیشه در صف اول اخراج سازیها هستند. سرمایهداری به منظور تفرقه افکنی در صفوف انسانهای کارگر، ستم و تبعیض را علیه همهی زنان یک جامعه تعمیم میدهد. زن ستیزی محصول نفس سودآوری نیست، بلکه ریشه در مقتضیات امروز سرمایهداری دارد.
منفعت سرمایهداری با ایجاد شکاف میان طبقهی کارگر تامین میشود. بورژوازی از نیروی کار ارزانتر زنان سود میبرد؛ افزون بر این، کار مجانی زنان در خانه بهطور مستقیم به نفع سرمایهداری است. هر کارگر ارزانتری که محصولی با هزینهی کمتری تولید کند، بلاواسطه برای بورژوازی منفعت دارد. شقه کردن طبقهی کارگر و تقسیم بندی لایههای پایین جامعه بر اساس «جنسیت»، گره گاهی است، که سوسیالیسم طبقهی کارگر را به تبعیض علیه زنان، و مسألهی زن را به امر طبقهی کارگر مرتبط میکند.
مسألهی زن، امر جنبش طبقهی کارگر!
بر خلاف برخی از گرایشهای جنبش حق زن در ایران، که عامل مسألهی زن را در مردسالاری یا قوانین تبعیضآمیز خلاصه میکنند، سوسیالیستهای طبقهی کارگر برای مسألهی زن پاسخی مادی و تاریخی دارند. همچنین بر خلاف چپ سنتی ایران که دنبال فرمولهایی است، تا مسألهی زن را با تئوری ارزش اضافی توضیح دهد، مارکسیستها تبعیض علیه زنان را بهعنوان تأمین کنندهی ملزومات مکانیسم سودآوری تبیین میکنند. باید تبعیض و بیحقوقی علیه کل زنان جامعه تحمیل شوند، تا زن طبقهی کارگر از دستمزد و حقوق کمتری برخوردار باشد؛ باید تمام ابزارهای زن ستیزی مانند مردسالاری و قوانین تبعیضآمیز در جامعهای مثل ایران به کار بیافتند، تا بخشی از طبقهی کارگر فرودستتر و کم ارزشتر باشد.
سرمایهداری با انواع تقسیم بندیهای ساختگی در صفوف طبقهی کارگر که باعث انشقاق میشوند، با پرداختن به هویتهای کاذب «نژادی» و «قومی» و «جنسیتی»، که سبب نابرابریهای مضاعف در لایههای پایینی جامعه میشوند، سطح معیشت و زندگی کل طبقهی کارگر را پایین نگه میدارد. شکاف جنسیتی در طبقهی کارگر از یک سو دو رقیب را در بازار خریداران نیروی کار در مقابل یکدیگر قرار میدهد، که باعث میشود قیمت نیروی کار بهطور کلی در سطح نازلی حفظ شود، و از طرف دیگر تقسیم زن و مرد به جایگاه «حاکم» و مقام «محکوم» در روابط خانوادگی، شکلی از نظام طبقاتی را باز سازی میکند. هر زمان که سودآوری اقتضا کند، بازار خریداران نیروی کار از کارگران ارزانتر زنان اشباع میشود، و در مواقع بحرانی دست سرمایهدار باز است، که زنان را به بهانهی بارداری و نگهداری از فرزند اخراج کند. در نظام سرمایهداری بخشی از طبقهی کارگر در رتبهی پایینتری نگه داشته میشود، تا با تأمین شدن نیروی کار ارزانتر مکانیسم تولید و انباشت سرمایه از توازن خارج نشود. باید موقعیت نابرابری را به نیمی از جمعیت طبقهی کارگر تحمیل کرد، تا هزینهی تولید و بازتولید نیروی کار برای سرمایهداری ارزانتر تمام شود. پرداخت دستمزد کمتر به زنان در کل جهان کاپیتالیستی و تحمیل کار خانگی به زنان جهت بازتولید نیروی کار و پرورش فرزندان به مثابه تولید نیروهای کار در آینده، همان منافع مادی و مقتضیات سودآوری طبقهی حاکم را تشکیل میدهند. جان سختی پدیدهی زن ستیزی چه در پیشرفتهترین جوامع بورژوایی و چه در شنیعترین صورت خود مانند آپارتاید جنسی در ایران، در پرداخت دستمزد کمتر و کار تحمیلی زنان در خانه، ریشه دارد.
در جامعهی بورژوایی از آموزش تا کرامت انسانی با مناسبات کالایی تعریف میشوند و قابل خرید و فروش هستند؛ نیروی کار نیز به مثابه کالا هر روز به فروش میرسد؛ این نیروی کار باید زنده بماند، تولید مثل کند و بازتولید شود، تا فردا و در آینده باز هم به قیمت «مناسب» خریداری شود. سرمایهداری برای این پروسه، همیشه درپی طی شدن ارزانتری است. بنابراین، سرمایهداری نه تنها با تبعیض علیه نیمی از جمعیت طبقهی کارگر، سطح معیشت را پایین نگه میدارد و به بخشی از نیروی کار دستمزد کمتری پرداخت میکند، بلکه پروسهی بازتولید نیروی کار را بر عهدهی خود خانوادههای کارگری و بر دوش آن نیمهی فرودستتر و بیحقوقتر طبقهی کارگر گذاشته میشود. تقسیم انسانها در حوزهی کار و تولید بر اساس «جنسیت» یکی از عوامل مهم و اصلی در تضمین ادامهی روند مناسبات سودآوری است، که علاوه بر پایین نگه داشتن سطح زندگی کل طبقهی کارگر، آگاهی طبقاتی را نیز مخدوش میکند و به موانع ذهنی در خود آگاهی طبقهی کارگر دامن میزند. سرمایهداری با تبعیض علیه زنان نه تنها رقابت درونی را در ارتش کار داغ میکند، بلکه مانع شکل گیری اتحاد طبقاتی میشود.
در نتیجه زن ستیزی از ارکان پایهای تولید و انباشت سرمایه در عصر سرمایهداری صنعتی و مدرن است. پس سنتهای مرتجع و فرهنگ عشیرهای و آداب و رسوم قرون وسطایی و «اخلاق» فؤدالی، همگی از زیر خروارها خاک دست بیرون میآورند، تا زنان را در انقیاد کشند؛ چرا که زن ستیزی به یکی از ملزومات حفظ و گسترش سودآوری برای نظام سرمایهداری تبدیل شده است. بنابراین مسألهی زن مرتبط با امر روزمرهی طبقهی کارگر است، و هر پدیدهای که در ارتباط با جنبش طبقهی کارگر باشد، بدون تردید فوریت سوسیالیستهای طبقهی کارگر است.
جدالی برای سوسیالیستها در خط مقدم!
برابری برای سوسیالیسم طبقهی کارگر یک مفهوم بنیادین به حساب میآید؛ برابری در مناسبات مادی و عدالتی فراتر از «برابری» حقوقی، که البته با برچیدن نظام طبقاتی و مناسبات تبعیضآمیز ممکن میشود. نه فقط برابری صوری در حوزههای سیاسی و حقوقی، بلکه برابری واقعی در برخورداری از مواهب و امکانات و حاصل تلاش جمعی انسانها، که تنها از عهدهی جنبش رادیکال طبقهی کارگر و سوسیالیستهای آن برمیآید. مبارزه علیه نابرابریهای اجتماعی و شکافهای سیاسی، امر فوری سوسیالیستها است؛ بهطبع سوسیالیستهای طبقهی کارگر نیز باید در وسط میدان نبرد با روبنای تبعیضآمیز نظام سرمایهداری باشند. مبارزهی بیامان برای رفع تبعیضها و جدال بیوقفه برای جاری کردن خواست برابری در متن جوامع سرمایهداری معاصر، سنگرها و مواضعی هستند، که در ادامهی شکل دادن به دگرگونی ریشهای و تدارک یابی برای جدال نهایی با سرمایهداری قرار دارند و باید فتح شوند.
روشن است، که گرایش سیاسی و سنت اجتماعی «ما» در مواجهه با پدیدههای سیاسی و اجتماعی، هیچ توهمی به سرمایهداری «خوب» و «اصلاح شده» ندارد؛ اما بدیهی است، که مبارزه برای هر درجه از اصلاح شرایط اقتصادی-سیاسی ضد زن و هر سطحی از رفع تبعیض علیه زنان، برای سوسیالیستهای طبقهی کارگر، خط مقدم جدال با نظام سرمایهداری محسوب میشود. زندگی کردن مطابق با استانداردهای انسانی در «جهان متمدن» تحت همین شرایط و همین امروز، حق انکار نشدنی هر انسانی فارغ از «جنسیت» و «ملیت» و «نژاد» و «قومیت» است. بنابراین باید جبههای در نوک پیکان حملههای مداوم به نظام کاپیتالیستی گشود، تا برای برقراری بیقید و شرط برابری زن و مرد در همهی عرصهها، مبارزهای همه جانبه را سازماندهی کرد؛ باید برای محقق شدن خواستهایی چون لغو قوانین تبعیضآمیز و لغو پوشش اجباری و ممنوعیت کار خانگی تحمیل شده، وارد یک نبرد سراسری شد، و این امر بر دوش گرایش «ما» در طبقهی کارگر و جنبش رهایی زن افتاده است. هر چه سریعتر خواستهایی مانند مرخصی دوران بارداری و زایمان، مرخصی دوران قاعدگی و مرخصی برای نگهداری از فرزند، با حفظ موقعیت شغلی، باید در دستور کار شوراهای کارگری و کمیتههای مردمی قرار گیرند.
تحمیل هرچه بیشتر از این دست مطالبات به بورژوازی و دولت سرمایه، و عقب راندن سرمایهداری در عرصههای سیاسی و اجتماعی و در حوزههای اقتصادی و فرهنگی، توازن قوا را به نفع طبقهی کارگر تغییر میدهد. باید برای هر اندازه از بهبود شرایط زن ستیز و نابرابر جنگید؛ برای اینکه حقوق مادران رعایت شود، برای اینکه مردسالاری به شدت تقبیح شود، لازم است که صفوف مقدم جنگ با روبنای سیاسی-اجتماعی نظام سرمایهداری را به میدان مبارزه با زن ستیزی تبدیل کرد. امر سوسیالیستها است، که علیه سوءاستفاده از نیروی کار ارزان و بیحقوقی بایستند. جنگ با روبنای نظام سرمایهداری، از جبهههای محوری و اصلی سوسیالیستها علیه وضع موجود است. ساختار اجتماعی و کل سیستم سیاسی، از نظام استثمار و تبعیض حفاظت و سیادت میکند؛ بنابراین جنگ با زن ستیزی و همهی مظاهر آن، از محورهای اصلی مبارزهی طبقاتی است. جنگیدن با روبنای نظام کاپیتالیستی و درگیری مستقیم با ایدئولوژی حاکم و جدال با سیستم سیاسی و دستگاه اجرایی بورژوازی، میدانهای نبرد سوسیالیستهای طبقهی کارگر هستند.
تقسیم نوع بشر بر مبنای «جنسیت» در مناسبات تولید، برای نظام سرمایهداری یک عامل مهم اقتصادی و سیاسی در تضمین کردن تولید و انباشت سرمایه محسوب میشود. تبعیض جنسیتی، امکانی را برای رقابتی مجازی ایجاد میکند، که اینبار بر اساس «جنسیت» میان نیروهای کار انشقاق بهوجود آید. تحمیل تبعیض و نابرابری به نیمی از جمعیت انسانهای جامعه، از ستونهای اصلی است، برای اجرایی شدن سیاستهای اقتصادی حکومت سرمایهداری. ارزانتر نگه داشتن نیروی کار و ایجاد اغتشاش ذهنی و شکستن اتحاد طبقاتی، نیازهای بورژوازی برای سودآوری هستند. در نتیجه مسألهی زن، مسألهی طبقهی کارگر است، و همچنین زن ستیزی در عمق کشمکشهای طبقاتی ریشه دارد. دست بردن به ریشهها، نوع برخورد سوسیالیستها با پدیدههای اجتماعی و سیاسی است؛ بنابراین به رسمیت شناختن تبعیض جنسیتی، نقد رادیکال زن آزاری و جدال هر روزه با تبعیض علیه زنان، همان زاویهی برخورد سوسیالیستی نسبت به نابرابریهای اجتماعی و تبعیضهای اقتصادی است