من این نوشته را با استناد به موضوعات مطرح شده در میزگردی که با مشارکت یاسمین میظر، خسرو پارسا، سعید رهنما، محمدرضا نیکفر و پرویز صداقت در تاریخ شنبه بیستم شهریور ۱۴۰۰برقرار شد و نیز برخی از کامنتهایی که بر آن نوشته شده مینویسم. در بین این کامنتها یکی را مبنا قرار داده و از طریق گفتگو با آن نظرم را مطرح میکنم. میزگرد که ابتکار جدیدی بود در سایت نقد اقتصاد سیاسی و احتمالا سایتهای دیگری در دسترس بینندگان قرار گرفت. چپ و انقلابهای ناتمام موضوع آن بود و آقای پرویز صداقت گردانندگی آن را به عهده داشت. در باره این میزگرد کامنتهای زیادی در سایتها مختلف نوشته شد. از بین کامنتگذران آقای تقی روزبه بخشی از کامنت خود را به صورت یک مقاله مستقل تحت عنوان «آشفتگی و فقر گفتمان یک میزگرد» در تریبیون آزاد سایت اخبار روز انتشار یافت. خلاصه مقاله او در همان نخستین پارگراف آن بازتاب یافته است.
گفتگویم را با این نوشته از نخستین جمله آن پارگراف آغاز میکنم: او مینویسد: «بطورکلی سطح گفتگوها چندان رضایت بخش نبود.» در این جمله، اما آقای روزبه مشخص نمیکند که «سطح گفتگوها» برای چه کسی رضایتبخش نبود؟ احتمالا او رضایتمندی یا عدم رضایتمندی خود را معیار رضایتمندی یا عدم رضایتمندی طیف وسیع مخاطبین میزگرد قرار داده است. با استناد به کامنت آقای شهرم منصفی، کامنتگذاز دیگر، که در پاسخ به کامنت آقای روزبه نوشته است، نشان میدهم که چه اندازه خطا میتواند باشد وقتی که تمایلات، انتظارات و داوریهای یک شخص معیار تمایلات، انتظارات و داوریها یک جنبش قرار بگیرد.
آقای شهرام منصفی که از یک طرف مدافع سر سخت نظر خود است و از طرف دیکر، بهباور من، مصداق برجسته کلام آقای پارسا آنجا که در میزگرد از او میشنویم که: «برخی از چپها نه تنها به آزادی و دموکراسی وقعی نمیگذارند، بلکه نسبت به آن عناد هم میورزند.» بههر حال، آقای منصفی که میتوان او را بهعنوان یکی از مخاطبین میزگرد در نظر گرفت در پاسخ به کامنت آقای روزبه او را برای حساسیت نسبت به دموکراسی سرزنش میکند و باورمندی او را ُبه شعار «زنده باد آزادی، زندهباد سیوسیالیسم» نادرست تلقی میکند و از آن بدتر باورمندی او به شعار «زندهباد آزادی، زندهباد دموکراسی و زنده باد سوسیالیسم» و باز هم از آن بدتر باورمندی او به « زنده باد آزادی، زنده باد دموکراسی مستقیم و زنده باد سوسیالیسم» را درخور استهزا میداند.
داوریهای آقای منصفی، علیالقاعده باید به روزبه نشان داده باشد که او در «کجای جهان ایستاده است.» آیا مطالبات بازتاب یافته در این شعارها متحقق شده است و دیگر نیازی بر تاکید صد بارهی آنها در هر فرصتی نیست؟
در همان پارگراف، روزبه پس از ابراز نارضایتی از سطح گفتگوها، برای تایید آشفتگی و فقر گفتمان در میزگرد مدعی میشود که: «بجز یکی از دوستان که آن هم بدون آشفتگی نبود بقیه تقریبا همان حرف هائی را زدند که چهل سال پیش هم می گفتند.» و میافزاید که: «انگار نه انگار که جهان و شرایط کشورها در این فاصله زیروروشده است و طرحی نو در تناسب با آن می طلبد.» البته در این باره ناگفته نماند که «طرح نو»ی او که در گفتگویش با نیکفر از آن پرده بر میدارد چندان هم نو نیست: بحث سازماندهی شبکهای برای نخستین بار توسط آنتونیو نگری و مایکل هارت در کتاب انبوهه (مالتیتود) بسط یافت و دستکم بیست سالی از عمر ترجمهی فارسی آن میگذرد.
به هر حال، روزبه یکبهیک مشارکت کنندگان میزگرد را احضار میکند و هر یک را به فراخور حال مینوازد. خسرو پارسا متهم میشود که «حرف اصلی اشان این بود که بهتراست به مناسبات حاکم سرمایه داری ِخرد تزریق کنیم» و میافزاید «در واقع چیزی برای گفتن نداشت» سپس نوبت به یاسمین میظر میرسد که «او هم همان مواضع دیرینه خود را آن هم بهصورت پراکنده» بیان داشت. نوازش آقای سعید رهنما کمی کمتر مهربانه بود. روزبه در باره او مینویسد: «او نیز به «تکرار همان مواضع قدیمیاش پرداخت و در واقع چیز تازهای ارایه نکرد.» روزبه اما به همین بسنده نمیکند و با زبان بیزبانی به برتری خود در «مناظرات دوجانبه» با سعید رهنما و نیز«نقد مواضع وی» آدرس میدهد که: «اینجا نیازی به تکرار آن نیست». یک نفر دیگر از چهار مشارکت کنندگان باقی مانده است که باید حد و اندازه او هم معلوم میشد. روزبه ادامه میدهد که: «اما در موردآقای نیکفر که در موردمواضع جامعه گرائی ایشان نیز قبلا نوشته ام، باید گفت که گرچه مواضع او از مواضع دیگر گرایش ها متفاوت و فرموله شده تر بود اما متاسفانه آنهم آشفته بود و فاقدانسجام لازم.» از قرار معلوم پرویز صداقت تنها باشنده در این میزگرد است که از عنایت روزبه قسر دررفته است.
این شیوهی برخورد نمیتوانست با عکسالعمل روبهرو نشود. در این جاست که گویا کاسه صبر کامنتگذار دیگری ـــــ آقای مانی ـــ لبریز میشود و با زبان گلایه میگوید: «صرف نظر از انتقادهایی که به دیدگاههای شرکتکنندگان در میزگرد نقد اقتصاد سیاسی میتوان وارد کرد. به نظر میرسد آقای تقی روزبه شتابزده به مباحث گوش داده است.» او در تایید شتابزدگی روزبه مثال از آقای پارسا میآورد که «خسرو پارسا هیچ جا از عقلانی کردن مناسبات سرمایهداری» نگفته است، بلکه «با صراحت تمام از بدیل سرمایهداری سخن به میان میآورد که روابط میان انسانها را بخردانه میسازد.» در پایان، مانی با تاکید خاطرنشان میشود که: «خیر آقای روزبه عزیز. نخست با دقت به مباحث گوش بدهید و بعد استدلالهایتان را ارائه کنید.»
آقای روزبه اما مجددا شتابزده به سخنان پیاده شده از بحث آقای پارسا بهعنوان «عین جمعبندی آقای پارسا» استناد میکند و مدعی میشود که: «باین ترتیب ایشان اساسا منکربدیل هستند.»
به راستی آقای روزبه چرا و چقدر در این ادعاهای غیرخویشتندارانه و غیرهمدلانه محق است؟ آیا خسرو پارسا مدعی تزریق خرد به مناسبات سرمایهداری ست؟ آیا او منکر بدیل است؟ من فکر میکنم خسرو در آنچه بهعنوان کلام آخر بیان کرد جمعبست بحثاش را نیز خود ارایه کرد. او در وقت پایانی که داشت میگوید یک جملهی آخر این جا دارم و بعد ادامه میدهد: «راه چپ اشاعه آگاهی سوسیالیستی و عدالتخواهانه با تاکید بر دموکراسی و آزادیخواهی و مبارزهی بیامان در کسب آن است. چپ باید پرچمدار آزادی باشد چون انسانی ست. چپ باید نافرمان باشد چون انسان است. آزادی فرد شرط آزادی جامعه است.
اکنون برگردم به خود میزگرد. با طرح چندین پرسش آغاز میکنم. هدف از این میزگرد چه بود؟ آیا قرار است ادامه داشته باشد؟ چرا
موضوع «چپ و انقلابهای ناتمام»برای اولین میزگرد تعیین شد؟ منظور از انقلابهای نا تمام چیست؟ منظور از چپ کیست؟ شاید پاسخ به همهی این پرسشها از وظایف آقای پرویز صداقت بود که باید قبل از شروع میزگرد در یک متن از پیش تهیه شده با صورتبندی مناسب و موجز تدارک میشد. چرا هیچ یک از مشارکتکنندگان آمادگی لازم برای بحث در بارهی موضوع تعیین شده نداشتند؟ چرا هیچ یک از مشارکتکنندگان در چارچوب موضوع بحث نکردند؟ چرا همهی مشارکتکنندگان از کمی وقت شکایت داشتند، مگر نمیدانستند وقت هر یک از آنها مجموعا حدود بیست و چهار دقیقه است؟ چرا هیچ یک از مشارکتکنندگان پیشاپیش یک متن زمانبندی شده تهیه نکرده بودند؟ چرا همهی مشارکتکنندگان بهجای پرداختن به بحث خود و باقی ماندن در چارچوب موضوع بحث پاسخهای فیالبداهه به سوالهای یک دیگر میدادند؟ و چراهای دیگر که در یک پرسش پایانی خلاصه میکنم: چه کاری باید انجام میشد تا میزگرد به بهترین نحو و پربارترین نتیجه انجام میگرفت؟
در اینجا روی سخن را به آقای پارسا برمیگردانم؛ کاری که در مورد یک به یک مشارکتکنندگان در میزگرد انجام نمیدهم که در آن صورت اطالهی کلام چیزی بهغیر خستگی بههمراه نخواهد داشت.
آقای پارسا! شما نمودی که در این میزگرد از خود به تماشا گذاشتید بیش از آن که نمودی از یک رزمنده باشد که مبارزه را از جنبش ملی کردن نفت آغازیده، در خاورمیانه بهعنوان پشتجبههی جنبش داخل و نیز واسط معرفی مبارزان داخل به سازمانهای فلسطینی عمل کرده، رادیو میهنپرستان را با عدهای از یاران مبارزش راهاندازی کرده و تا به امروز شادمانه الهمبخش مبارزه بوده است، نمودی از یک فیلسوف لاادری که بهامکان شناخت هیچ چیز قایل نیست از خود به نمایش گذاردید. آقای پارسا! مردان و زنان عرصه سیاست از حق ندانستن محروم هستند. منظور من البته تظاهر به دانستن یا فریبکاری نیست، بلکه تاکید بر جنس و جنم سیاست است که نه فروتنی بلکه قاطعیت طلب میکند. برای من که دیربازی ست با ادبیات سازمان وحدت بهعنوان یک هوادار دست دوم سوم آشنا هستم، بهخوبی واقفم که پیشینه و تبارشناسی ندانستنهای مکرر شما در میزگرد نه به ندانستن لاادریگری بلکه به پیشینه و تبارشناسی مارکسی منتسب است: از میان انبوه نوشتههای مارکس که از قول انگلس گفته میشود بهاندازهی یک صندوق پر و پیمان بود بیش از چند صفحهای در بارهی کمونیسم (سوسیالیسم) یافت نمیشود؛ فقط به یک دلیل ساده. او در بارهی کم و کیف چیزی که هستی انضمامی نداشت نمیتوانست ابراز نظر کند. تمام کتاب سه جلدی کاپیتال برآمد نقد سرمایهداری برآمده از انقلاب صنعتی بود که هستی انضمامی داشت و نه محصول تاملات انتزاعی. از این روی، من با نشان دادن کمی جسارت از خود، میتوانم بگویم اگر مارکس نیز یکی از مشارکتکنندگان این میزگرد بود در باره چندوچون آلترناتیو سوسیالیستی هنوز به ندانستن اذعان میکرد.