جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

خاور میانه بین دو لبه قیچی، چشم انتظار صلحی پایدار – زهره تنکابنی

می خواهم نتیجه بگیرم که در تمام این کشورها بهای سیاست ضدمردمی و دیکتاتوری حکومت ها را کشور و مردم پاک نهاد آنان دادند. این دولت ها اگر به توسعه پایدار و امنیت علاقه ای دارند باید دست از حکومت مطلقه بردارند و مردم کشور را در سیاست گذاری توسعه و تعیین سرنوشت شان شریک کنند تا یک لبه قیچی...

می خواهم نتیجه بگیرم که در تمام این کشورها بهای سیاست ضدمردمی  و دیکتاتوری حکومت ها را کشور و مردم پاک نهاد آنان دادند. این دولت ها اگر به توسعه پایدار و امنیت علاقه ای دارند باید دست از حکومت مطلقه بردارند و مردم کشور را در سیاست گذاری توسعه و تعیین سرنوشت شان شریک کنند تا یک لبه قیچی مرگ آور حذف شود. وگرنه سرنوشت همه بنوعی یکسان خواهد بود

خاور میانه دهه هاست درآرزوی صلحی پایدار ودستیابی به توسعه  بسر می برد که تاکنون به آن دست نیافته است.

سوال کلیدی ؛ چرا این کشور ها روی آرامش را نمی بینند؟

سال ۸۹ باشکل گیری تظاهرات سوریه و سرکوب آن، نوشتم سرمایه مالی و دیکتاتوری دولبه یک تیغ اند  که به نفع یکدیگر عمل می کنند. حدود دویست سال از کشف ذخایر نفتی در خاور میانه میگذرد.

با کشف این ذخایر طبیعی، دندان طمع سرمایه جهانی برای کسب سودهای نجومی به سوی آن جلب شد. از سـوی دیگر درآمد مکفی  دولت های خاور میانه برای تامین بودجه این کشور ها از قبل این  ذخایر طبیعی ، دولت های این منطقه را بی نیاز از مالیات ها ،بسوی دیکتاتوری بی مهابا کشاند و آنان بی توجه به خواست های مردم به یکه تازی پرداخته و مردم را درفرایند تصمیم گیری در مورد تعیین سرنوشت شان نادیده گرفتند. یکنفر تصمیم گیر اصلی شد و هیچ به نیازهای واقعی مردم وقعی ننهاد. مردم نیز با تظاهرات آرام در صدد رساندن صدای مطالبات شان بمیدان آمده و سرکوب میشوند.

درست در همین نقطه، لبه دیگر قیچی یعنی سرمایه مالی که از اواخر قرن بیستم تمامی نهادهای دیگر سرمایه را تحت الشعاع خود قرار داده بود، وارد میدان می شود و بنام محافظت از آنان جنگ های نیابتی و مستقیم را بر کشورها تحمیل کرده و اینگونه زیر ساخت ها و مردم را به نابودی می کشاند. بقول گاندی بزرگ،جائی که ستم باشد و ستم دیده نتواند پاسخ آن را بدهد ولو اینکه ظاهرا آرامشی برقرار باشدٕ، بی تردید، میان ستمگر و ستم دیده در زیر پوست جامعه جنگی  جریان دارد.

از ایران زمان پهلوی شروع کنیم که محمدرضا شاه غره از در آمد نفتی سرشار ایران و بی توجه به خواسته های مردم، آنان را کاملا از صحنه حذف کرد و در سلطنتی مشروطه به دیکتاتوری  روی آورد که با تشکیل حزب رستاخیز این خودکامگی به اوج رسید.از طرفی بدون توجه به سنت های ایرانیان و ایجاد بستر شکل گیری فرهنگ مدرن در میان مردم به مدرن سازی غربی روی آورد. و اینجا بود که مردم در اعتراض بپا خاستند و در گوادالوپ بود که بیگانگان سرنوشت ما را رقم زدند و استبدادی دیگر را در شکل آیینی ، جایگزین خودکامگی‌شاه ساختند. و اینگونه بود که انقلابی با شکوه را به شکست کشاندند بگونه ای که حکومت تک نفره و مادام العمر را جایگزین کردند و بدون توجه به مطالبات انباشته مردم، به جنگ همه جهان رفته و در اثر افکار عقب مانده ی خود و با دزدی های کلان از بیت المال؛ فقر و نابودی خانمان براندازی را برای مردم به ارمغان آوردند و در پی ایجاد این نابسامانی ها؛ کرونا را نیز به هیچ گرفته و ورود واکسن را بدلایل سود جویانه ممنوع کردند تا مردم هزار هزار با این پاندمی رو به نیستی و نابودی روند.

در ایران همچنان؛ جنگ بین ستم دیدگان و ستمگران تا زمانی که اولیـای امر تن به خواسته های مردم برای توسعه کشور در چارچوب قانون دهند، ادامه دارد.

به افغانستان برویم. بیش از چهل سال جنگ مردم را به نابودی و بدبختی کشانده است.

 هجوم کشور گشایانه شوروی سوسیالیستی برای حفظ دولتی که از معیارهای عادی مردمی بیسواد و بشدت ضدبیگانه و مذهبی خارج بود، همان تلنگری بود که نیروهای ارتجاع را به حرکت در آورد. آمریکا، عربستان و پاکستان با کمک مالی،تسلیحاتی و آموزش آنان را بعهده گرفتند و شوروی را مجبور به عقب نشینی و دولت مورد حمایت آن را سرنگون ساختند.

و در ادامه مجاهدین شمال که تحت حمایت سرمایه جهانی بودند، با ورود به کابل برای تقسیم غنائم بجان هم افتادند و با قتل عام هزاره ها و حتی گلوله باران کابل، مردم را دچار ناامیدی و  سردر گمی کرده که به ناگزیر، آنان را بدنبال نیروئی که امنیت بیاورد سوق داده و آنان را به طرف طالبان راندند .

طالبان نیز براحتی وارد کابل شدند و قبل از آنکه تمام ماهیت خود را نشان دهند به بهانه انفجار برج های دو قلو در نیویورک، توسط آمریکا سرنگون شدند. نیروهای آمریکائی بیست سال جنگ را بر کشور تحمیل کرده و همچنین مانند شوروی بدون در نظر گرفتن سنت و فرهنگ آنان، سیاست مدرن سازی غربی  را به پیش بردند که تنها اقشار مرفه را جلب می کرد و از سویی  دولت های دست نشانده بسیار فاسدی را نیز برای هم راستایی با خود  به حکومت گماردند.

و بالاخره بعد از بیست سال، دوباره دست بسوی طالبان دراز کرده و آنان را بر سرنوشت کشورافغانستان حاکم گرداندند.

از اوایل دهه ۹۰ میلادی بعد از سقوط دولت شوروی، آمریکا این سده را سده آمریکا نامید و با اعلام امپراطوری آمریکا بدنبال حذف رقبای دیگر که پتانسیل قدرت گرفتن را داشتند سیاست تصرف چاه های نفت هفت کشور خاور میانه را در پیش گرفت.بنا به صحبت های سیاستگذاران این کشور منجمله کیسینجر تصرف این کشور ها کلید منابع انرژی در دستان آمریکا خواهد بود که با آن می توان  رقبارا تحت فشار گذاشت و از به قدرت رسیدنشان جلو گیری کرد.

و این بار ‎بار  قرعه بنام عراق در آمد. با پرونده سازی های دروغ در باره داشتن ابزارهای کشتار جمعی عراق را به خاک و خون کشاندند و با بمباران فسفر سفید به آنان در فلوجه، تخم کین میان اقوام آنجا کاشتند. و داعش را ساختند و بقول کاندولیزا رایس با تهیه نقشه جدید خاورمیانه بزرگ شامل تقسیم کشور ها به کشور های قومی به پیش رفتند. اما مقاومت در عراق و افغانستان آنان را به بازبینی این سیاست ها ناگزیر ساخت بگونه ای  که باید بدست رئیس جمهوری تاجرمآب چون ترامپ اجرا میشد. ترامپ با پیش کشیدن سیاست خروج از افغانستان و عراق وارد فاز جدیدی شد. از طرفی دیگر نیز جریان لشکر کشی به لیبی را بنیاد نهادند. قذافی گرچه در زمینه معیشت مردم عملکرد بسیار خوبی داشت اما او هم یک دیکتاتور بود که مردم را از مشارکت در تعیین سرنوشت خویش در کشور محروم کرده بود. با وجود بمباران کارخانه هسته ای لیبی و تحویل همه آن به آمریکا، اما ذخایر ۲۹۰ میلیاردی او در بانک های خارجی بلوکه شد و او تحت تحریم های آمریکا قرار گرفت. بزرگترین شرکای نفتی لیبی، فرانسه و ایتالیا و انگلیس بودند، پس لیبی نیز باید ویران و ده ها پاره می شد تا نفت در کنترل کامل این قدرت ها قرار گیرد.با تحریک عده قلیلی در بنغازی، بزرگترین بندر حمل نفت آن کشور  و سرکوب آن توسط دولت بهانه لازم برای این جهان خواران فراهم شد و لیبی را تصرف و ده ها دولت افراط گرا را بر آن مسلط کردند.

‎ثروت باد آورده نفت هم همچنان بدون مانعی به جیب سوداگران جهانی سرازیر است.

‎سوریه بعنوان کشوری  در خط اول مبارزه با اسرائیل مورد توجه قدرت ها بود و افراطیون باید بر آن مسلط می شدند و در این میان اردوغان نیز بدنبال رویای دوره عثمانی٫ آتش بیار این معرکه شد و سوریه نیز به خاک و خون کشیده شد و سال ها جنگی ناخواسته بر مردم این سرزمین تحمیل شد.

‎در خاتمه؛

‎می خواهم نتیجه بگیرم که در تمام این کشورها بهای سیاست ضدمردمی  و دیکتاتوری حکومت ها را کشور و مردم پاک نهاد آنان دادند. این دولت ها اگر به توسعه پایدار و امنیت علاقه ای دارند باید دست از حکومت مطلقه بردارند و مردم کشور را در سیاست گذاری توسعه و تعیین سرنوشت شان شریک کنند تا یک لبه قیچی مرگ آور حذف شود. وگرنه سرنوشت همه بنوعی یکسان خواهد بود.

‎تنها راه مقابله با فشارهای سوداگران جهانی، برپایی حکومت با مشارکت مردم برای کسب آزادی و عدالت و توسعه  است که خواست تمام مردم جهان است و چنانچه حاکمان به خواست مردم توجه نکنند، مردم خود آن را میگیرند چرا که حق آنهاست تا در تعیین سرنوشت خویش تصمیم بگیرند و مشارکت نمایند.

‎زهره تنکابنی ـ مادر صلح

‎سی ام شهریور ۱۴۰۰

https://t.me/mothersforpeaceiran

https://akhbar-rooz.com/?p=126817 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x