شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

آن افسون – مرضیه شاه بزاز

مگر از پرواربندان برگشته ای 

که اینچنین فربه و چموش،‌ یال بر آتش

سُم بر آن صخره ی عمود و  لغزان می کوبی

اینگونه بر خمار دشت، زلزله بر پا مکن!    

از کشتزار من دانه ای اگر برجای نگذاری

فردا، گرسنگان بر کدام سفره بنشینند؟

گندمزار دیگری است بیکرانِ تو

کبک دیگری می خرامدش، خارش، تیغِ  دیگری.    

دُردانه ای تو، اما،

در کشتزار من، گلی هست که در گندمزار تو نمی روید

بی عطر آن گل، جهان خام ست

چرخی لنگ میزند،‌ دلی غمگین، پرنده ای می میرد

بگذار آن دفتر قدیمی در صندوقچه ی وهم بپوسد

می خواهم چون به دریا زنم، ساق و گیسوی و جامه ام خیس گردند     

می خواهم پوستم، هُرم آتش را بسوزاند یا که آن، پوستم بسوزاند

ورنه دلدادگی!

تو بیگانه با کشتزار، 

بادِی وُ درگذری!

چرکِ لبی بر خال لبت*

آه . . . . ای عشق سوگوار

بر حباب خیالشان

در پندار هفت وادی، ترا به زنجیر می کشند وُ

چندان ورد بخوانند

که عاقبت، حباب ترکد وُ

لب و خیال، فنا شوند وُ

باز این نسل مرده 

در حجره ی بازار، پوستین از زر ببافد

پرده ی نفرتت کرده اند

وامداران عصر ملکوت 

هر روز به دارت می کشند!  ای عشق!

ترا من اما می شناسم 

چون  لگام ِ جنون بر کشتزارِ پاره کنی 

صد اسب چموش در رگهایم، به تاخت

چیزی در سینه ذوب می شود

فواره می کشد خون

یک نفس، هزار می شود

آسمان، واژگون

پیرهن برهنه می رقصد

نقاش، نو می کند ماه

گل می دهد خاک

 می شکفد

می شناسمت،  انکار مکن! 

به هر پوست که بگنجی وُ به هر جان که برآیی      

دانه ی افسون می کاری

تنم را داغ، آن افسون

سرم را در کهکشان می چرخاند

آن افسون،

آن افسون!

.

.

*شعر خمینی

آتلانتا، سپتامبر ۲۰۲۱

divanpress.com

مرضیه شاه بزاز

https://akhbar-rooz.com/?p=127618 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مرضیه شاه بزاز
2 سال قبل

با سپاس از توجه شما، Valli عزیز، شعر شما، باز هم شعر جدیدی شد بسیار فشرده، که مرکز اصلی اش کمی متفاوت از شعر بسیار بلندتر من است، البته که شعر باید بسیار موجزباشد و زیاده گویی خرابش می کند، یک مثل امریکایی می گوید:
less is more
والبته این در صورتی است که شاعر بتواند با کمتر گفتن، آنچه را که بخواهد بگوید یا حداقل اندیشه ی خواننده را به سوی آنچه که می خواهد، بکشاند. شعر موجز در مکتب شعر مدرن بخصوص امیجنیستها تا جایی پیش رفت که اِذرا پاندEzra Pound یک شعر دوخطی گفت (در ایستگاه مترو) که بنظرمن این شعر بیشتر برای آنالیز شعری و تئوری شعر خوبه تا برای هدفی دیگر خواندن. البته که شاعران خودمان چه در شعر کلاسیک وچه شعر مدرن (شاملو) به موجز گویی به عنوان یک پایه ی مهم شعری همیشه توجه داشته اند، شاملو شعری دارد که متاسفانه پیدایش نمی کنم (گویا ظاهرش برآمدن خورشید بود)، از جهت فشردگی به مکتب امیجنیستها می خورد که البته بسیار زیبا است و در خوانش لذت بخش، بازاز توجه شما بسیار سپاسگزارم.

valli
valli
2 سال قبل

سلام/ ادب و احترام به شما/ از اینکه توجه میکنید ارزشمند است. خواننده به شاعر شعر فضا و هوای تنفس میدهد و شاعر به خواننده بال پرواز. ممنون از توضیح شما. 
در ضمن خیلی از این دوبند پایان شعر خوششم امد و نوشته کردم و نصب دیوار .
دُردانه ای تو، اما،
ورنه آن قطره دلدادگی!
—————————-
یک قطره اضافه شد . و برای من یک شعر کامل و عمیق. ممنون و تشکر./ البته که مرا می بخشید.

valli
valli
2 سال قبل

با سلام/ ادب و احترام. این شعر از من گذر کرد و انچه برجای ماند / مینویسم. – خسته نباشید.
————————
آن افسون،
سرم را در کهکشان می چرخاند
می شناسمت، انکار مکن! 
آه . . . . ای عشق سوگوار.
بی عطر آن گل، جهان خام ست
بگذار آن دفتر قدیمی در صندوقچه ی وهم بپوسد .
در کشتزار من، گلی هست که در گندمزار تو نمی روید
اینگونه بر خمار دشت، زلزله بر پا مکن!  
دُردانه ای تو، اما،
ورنه آن قطره دلدادگی!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x