شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

«فاشیسم، کاپیتالیسم، شهر و گورستان» – بامداد آزاد

«پل کله تابلویی دارد به نام «فرشته نو» با تصویر فرشته‌ای که گویی هم اینک در شرف دور شدن از چیزی است که بدان خیره گشته است. چشمانش فروگرفته، دهانش باز و بال‌هایش گشوده‌اند. فرشته‌ی تاریخ باید چنین منظری داشته باشد. او رو به جانب گذشته برگردانده است؛ آنجایی که زنجیره‌ای از وقایع بر ما پدیدار می‌گردد، فرشته نظاره‌گر فاجعه‌ای یکه است که بی‌وقفه ویرانه بر ویرانه تلمبار می‌کند و پیش پای وی درمی‌افکند. بی‌شک سر درنگ دارد، تا مردگان را بیدار کند. آنچه را درهم شکسته و فروریخته، به هم آورد و برپا دارد. لیکن طوفانی از جانب بهشت می‌وزد و چندان پرتوان بر بال‌های او می‌کوبد که او را دیگر توان بستن آن‌ها نیست. این طوفان به گونه‌ای مقاومت‌ناپذیر او را به درون آینده‌ای می‌راند که پشت بدان دارد، حال آنکه کوه ویرانه‌ها سر به آسمان می‌ساید. آنچه ما پیشرفت می‌نامیم، همین طوفان است.» (تزهایی درباره‌ی تاریخ، والتر بنیامین).

«شما جانوران ضعیف؛ مقدر شده که برای لذت و خوشی ما جمع شده‌اید. انتظار نداشته باشید که امتیاز آزادی در دنیای بیرون را در اینجا پیدا کنید. هیچ قانونی وجود ندارد. هیچ‌کس نمی‌داند شما اینجایید. تا دنیا دنیاست، شما قبلاً مردید.»(سالو یا صد و بیست روز در سودوم، پیر پائولو پازولینی براساس داستانی از مارکی دوساد).

گورهای جمعی را می‌توان نشانه‌ای بر سبعیت دانست. سبعیتی که از «انسان‌زدایی» ناشی می‌شود و تبدیل «انسان» به «مازاد». والتر بنیامن در شرحش از پیشرفت کاپیتالیستی بر این مازادسازی توجه ویژه‌ای دارد و عناصری چون «ویرانه»، «زباله»، «ولگرد» و «جانباختگان» نقشی کلیدی برای بازیابی تاریخ برای وی ایفا می‌کند.

گورستان جمعی نوک کوه یخ رفتارهایی سادیستی-فاشیستی است، چنان‌که گورهای جمعی کودکان بومیان کانادا یادآورِ فیلمِ «سالو یا صد و بست روز در سودوم» است و چنان‌که خاوران و لعنت‌آبادها در ایران گواهی بر شکنجه‌هایی چون «قبر» و «تجاوز قبل از اعدام» می‌دهند.

پنهان‌سازی، تخریب و فراموشیِ گورستان‌های جمعی اقداماتی اتفاقی نیست، بلکه ایدئولوژی‌های فاشیسم و کاپیتالیسم بر جعل تاریخ و کنارگذاری آن بنا شده‌اند که حتی شامل حال اصلاح‌طلبانِ این رژیم‌ها نیز می‌شود. درخواست فراموشی، ایدئولوژیِ اصلاح‌طلبانِ لیبرال است. حاشیه‌سازی گورهای جمعی، جداسازی(segregation) آن از شهر و تلاش برای تخریب یا تحریفش مجموعه اقداماتی است که پیوندهای فاشیسم، ایدئولوژیِ کاپیتالیستیِ پیشرفت و شهرسازی را نشان می‌دهد. چنان که گی دوبور در جامعه‌ی نمایش می‌گوید: «شهرسازی انجام دادن مدرن وظیفه‌ی بی‌وقفه‌ای است که قدرت طبقاتی را محفوظ نگاه می‌دارد» و «شهرسازی… تمامی مکان(فضا) را همچون دکور خویش بازآرایی کند».

بازآرایی فضا همچون دکور نیازمند کنارگذاشتن امور ناخوشایند است. یکی از مهم‌ترین این امور ناخوشایند برای فاشیسم و کاپیتالیسم، به تعبیرِ آنالیزا توتا، جامعه‌شناس ایتالیایی، «خاطرات هضم نشده» است. خاطراتی را که دائم در بازگشت هستند و در گذشته و جایی که اتفاق افتاده‌اند، آرام نمی‌گیرند. خاطره‌ی تروماهایی که دائم مرزهای گذشته را درمی‌نوردند و از حال سر در می‌آوردند.

اما وظیفه‌ی رهایی‌بخشی چیست؟ والتر بنیامین اینگونه شرح می‌دهد: «هیچ چیزی هرگز گواهی بر فرهنگ و تمدن نیست، بی‌آنکه همزمان گواهی بر وحشی‌گری نباشد و همان‌گونه که خود عاری از توحش نیست، لاجرم فرآیند انتقال آنها از دستی به دستی دیگر نیز آلوده به وحشی‌گری است. از این روست که ماتریالیست تاریخی حتی‌الامکان روی از آن برمی‌گیرد. او رسالت خویش را مطالعه‌ی تاریخ می‌داند، در جهتی خلاف جریانِ رود… این بشریتِ رهایی‌یافته است که گذشته در همه‌ی آنات و لحظاتش بازگفتنی می‌شود. هر آنِ زیست شده‌ی او بدل می‌شود به بحثی باب روز؛ روزی که همان روز رستاخیز است.»(تزهایی درباره تاریخ، والتر بنیامین).

از این رو وظیفه مبارز شهری، گونه‌ای تاریخ‌نگاری چریکی در شهر است. یادآوری خاطره‌ی جانباختگان با ابزارهایی نامتعارف است که بتواند نظم متعارف شهر را برهم زند: گرافیتی، شابلون، هولوگرام، ویدئومپینگ، گیمیفیکشن، شهرسازی تاکتیکی، اینستالیشن، پرفورمنس، هکتیویسم و… . اگر شهرسازی، مردگان را پس می‌زند، باید روح آنان را در شهر احضار کرد.

https://akhbar-rooz.com/?p=128676 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x