چگونه میتوان در برخورد با موضوعی که قبلاً توسط بزرگترین فیلسوفان تمام دوران مورد تجزیه و تحلیل و بحث قرار گرفته است، موفق شد؟ چگونه میتوان چیزها را بهطور عینی و بیطرفانه مطرح کرد؟
مجازات مرگ؛ چرا این موضوع در قرن بیست و یکم در همهی کشورها بحثبرانگیز است؟ درست است که انتخاب موضوع بیدلیل نیست و بهمناسبت روز جهانی لغو مجازات اعدام در همهی کشورها و بهویژه در کشورمان ایران، تحت استبداد نظام اسلامی مطرح است. نظامی که از همان ابتدای نطفهی بدخیماش دست به جنایت زد.
مجازات اعدام، یا اشد مجازات، مجازاتی است که در قانون اساسی و قضایی برخی از کشورها پیشبینی شده است و شامل اعدام شخصی است که به جرم تخلف به عنوان «جنایت بزرگ» شناخته میشود. مجازات اعدام یک موضوع تابو در جهان است. برخی از کشورها با آن مخالف هستند و برخی موافق. میزان مخالفت یا موافقت در هر کشوری متاثر از میزان شعور و آگاهی و فرهنگی است که دستگاه حاکم و روشنفکران با آن درگیر هستند.
این موضوع را میتوان با این واقعیت که بیشتر در پی سوال است تا پاسخ مطرح کرد.
در واقع، یک بار که طرح سوال پایان یافت، میتوانیم با این سوال جالب به بحث ادامه دهیم: شما، نظر شما در اینباره چیست؟ به نظر من این سوال واقعاً باید مورد توجه قرار گیرد.
اما یک سوال تعلیق در هوا باقی میماند و آن هم: و شما؟ است. اگر در فضای فرهنگی قرون وسطی زندگی میکردید، نظر امروز شما در مورد مجازات مرگ همان بود که امروز دارید؟ آیا طرفدار یا مخالف بودید و استدلال شما چه میتواند باشد؟ دیدگاه امروز شما چیست؟
بدون در نظر گرفتن سوال، بعداً میگوییم: خُب تصمیم گرفتم اما شما؟
مجازات اعدام (یا اشد مجازات) مجازاتی است که توسط قوهی قضاییه اعمال میشود. اعدام یک انسان بدان معناست که بهطور «قانونی» به جرمی محکوم شده که مشمول مجازات و گرفتن جان یک نفر است و اکنون هم در چندین کشور اجرا میشود.
مجازات اعدام تقریباً در تمام تمدنها در طول تاریخ استفاده شده است. از ابتدای دههی ۱۹۸۰ تقریباً همهی کشورهای دموکراتیک اروپایی مانند فرانسه یا آلمان مجازات اعدام را لغو کردهاند. به عنوان مثال، در فرانسه حکم اعدام بعد از روی کار آمدن ائتلاف نیروهای چپ به شمول حزب سوسیالیست، کمونیست و رادیکالهای چپ، در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۱ با پیشنهاد وزیر دادگستری و رئیس قوهی قضاییهی وقت، آقای «روبرت بدنتر» با اکثریت رای نمایندگان لغو شد.
در ایالات متحده آمریکا، سی و هشت ایالات از پنجاه ایالت فدرال و دولت فدرال احکام اعدام را پس از تعلیق یک دورهی کوتاه در دهه ۱۹۷۰ از سر گرفتند. ایالات متحده یکی از معدود دموکراسیهای جهان به همراه ژاپن و هند است که همچنان این اعمال غیر انسانی را ادامه میدهند.
اعدام به عنوان اشد مجازات، برمیگردد به اجرای یکی از ابعاد «عدالت» (از بین سایر مجازات) و اشاره دارد به قدرت مجازات کردن شخص مسئول نقض قانون. قوهی قضاییه بهمثابهی یکی از قوای دولت حاکم سعی دارد با اجرای حکم اعدام به شهروندان یک جامعه اعلام کند که هرگونه «رفتار و اقدام» خلاف چارچوب تنظیمشدهی قدرت حاکم مستوجب اشد مجازات است.
مجازات اعدام به دلیل ماهیت بسیار خشن آن در قیاس با دیگر مجازاتها از جایگاه ویژهای در سنجش میزان خردگرایی و آگاهی به ارزش جهانشمول حقوق بشر فردی و جامعه برخوردار است. با سرکوب و قطع زندگی یک فرد محکوم، دستگاه قضایی عاجز بودن خود را در بهبود احتمالی فرد محکوم اعلام میکند. این یک روش خشن برای حذف گروه خاصی از «قانونشکنان» است.
اتخاذ اصل عدم اجرای مجازات اعدام
با نگاهی کوتاه به علت اینگونه مجازات در زمانها و شرایط عمومی جوامع، میبینیم که مجازات اعدام با درجهای از بیرحمی با روشهای گوناگون اعمال میشود: تزریق مواد کشنده در برخی از ایالات متحده آمریکا که فوقالعاده خشنتر از شکنجههای قرون وسطایی است.
برای درک بهتر، با شکلگیری نطفههای مخالفت با مجازات اعدام، میبینیم که این پیوند اجتماعی در دوران روشنگری به طور اساسی تغییر کرده است؛ و در عین حال، سنت درک از «مثبت بودن مجازات» در دفاع از امنیت اجتماعی و سپس سوژهی «زیست اخلاقی»(بیو اِتیک) معاصر مطرح میشود. و درک بهتر تکامل این پیوند اجتماعی همانا مسئولیت احترام به حیات انسان است. این تأمل ما را بر آن میدارد که تز خود را در مورد «مشروعیت» مجازات اعدام و غیر قانونی بودن اجرای آن مطرح کنیم. در نهایت، ما به دنبال توجیه منطقی بودن چنین پارادوکسی هستیم.
پیوند اجتماعی قبل و بعد از روشنگری
در ابتدا این روشنگری بود که مجازات اعدام را زیر سوال برد. برای انسانی که به روشنگری دست یافته است، حذف فیزیکی جنایتکار دیگر یک شایستگی درخور تلقی نمیشود. «سزار بکاریا» [۱]( ۱۷۹۴ ــ ۱۷۳۸، حقوقدان، وکیل جنایی، فیلسوف ایتالیایی) در رسالهی خود به نام «جرایم و مجازاتها» (۱۷۶۴)، مجازات اعدام را نه مفید میدانست و نه ضروری. «دیدرو»[۲]( ۱۷۸۴ ــ ۱۷۱۳،نویسنده، فیلسوف روشنگری فرانسوی) و «ولتر» [۳]( ۱۷۷۸ ــ ۱۶۹۴، نویسنده، فیلسوف فرانسوی) دربارهی ضرورت لغو مجازات اعدام بسیار نوشتند. اما آیا در پشت سرزنش علیه مجازات وحشیانهی اعدام (که قبل از اجرای آن، اغلب همراه شکنجه های وحشتناک است)، درک جدیدی از پیوند اجتماعی در حال ظهور نبود؟
در واقع، روشنگری تا حد زیادی این پیوند اجتماعی را در قالب یک قرارداد اجتماعی نشان داد. تا آن زمان، جوامع در کلیت خود، خود را یک امر «طبیعی» میدانستند. به این معنا به نظر میرسید اجتماعی بودن به طبیعت انسان تعلق دارد که ارسطو در عصر خود آن را به عنوان یک حیوان سیاسی تعریف کرده بود.
اما ظهور موضوع طرح پیوند اجتماعی، از عصر رنسانس در تمام زمینههای فرهنگی، فلسفی (دکارت[۴]) تا کشیش پروتستان آلمانی، مارتن لوتر ظاهر شد و در قرن هجدهم به نظریهای تبدیل شد و جامعه از تمایل فردی در وضعیت طبیعی به وضعیت فرد جامعهگرا اعتلا یافت. انسانها در پراکندگی از خلوت وضعیت طبیعی خود (موقعیت مالکیت بر زمین او را از دیگر موجودات متمایز میکند)، تصمیم میگیرند طبق یک قرارداد، به موقعیت اجتماعی ارتقا یابند (بنابراین، برای انسان وضعیت طبیعی دیگر قابل قبول نبود). قدر مسلم، جامعهای که به این ترتیب ساخته شد، یک تعالی خاص برای خود قائل میشود: قانون بر ارادههای فردی تحمیل میشود. اما از نظر «گروتیوس[۵]»، «هابز[۶]»، لاک [۷]یا روسو[۸]، در جوامع اقتدارگرا یا دموکراتیک، کم و بیش مجموعهای از تصمیمات یک امر و ارادهی شخصی هستند. شرط لازم برای دست یافتن به جامعهای دموکراتیک به حد بلوغ رسیدن ارادهی شخصی برای احترام به ارزش و جایگاه انسانی است.
…..
مجازات اعدام دیروز و امروز، حقوق بشر
در سال ۲۰۱۹، بیش از دوسوم کشورهای جهان مجازات اعدام را لغو کردند یا دیگر از آن استفاده نمیکنند. طی دو دههی گذشته، بیش از پنجاه کشور این لغو را در قانون خود تصریح کردهاند، اما ۵۵ کشور هنوز قوانین قرون وسطایی اعدام را در قانون قضایی خود دارند. به استثنای چین، تقریباً از هر چهار مورد از پنج مورد اعدام در سال ۲۰۱۸ در کشورهای ایران، عربستان سعودی، ویتنام و عراق اعمال شد.
با وجود تلاشهای ویکتور هوگو و همراهان ادبی او و همچنین آلبرت کامو، این اروپا و حتی فرانسه نبود که پیشگام لغو مجازات اعدام بودند. اولین کشوری که بدون قید و شرط آن را ممنوع اعلام کرد، کشور ونزوئلا در سال ۱۸۶۳ بود. قبل از ۱۹۱۴، کاستاریکا، اکوادور، اروگوئه و کلمبیا در آمریکای لاتین مجازات اعدام را لغو کردند. مجازات اعدام در این قاره بهاستثنای کشور کوچک گویانا، لغو شده است.
در اروپا، به استثنای جمهوری کوچک سن مارینو(مالت)، پرتغال اولین کشور اروپایی بود که در سال ۱۸۶۷مجازات اعدام را لغو کرد. البته به استثنای جنایاتی که مشمول قوانین نظامی میشد. یک قرن بعد، این استثنا هم لغو شد. پس از آن هلند و نروژ بودند که بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم مجازات اعدام اعمال و سپس لغو شد. امروزه بلاروس تنها کشور اروپایی است که قانون مجازات اعدام در آن جاریست اما تاکنون موردی از آن گزارش نشده است.
در روسیه هم بیش از ۲۰ سال است که مجازات اعدام هرگز اعمال نشد. گرچه در سراسر تاریخ این کشور، از زمان تزارها، و بعد از انقلاب سرخ ۱۹۱۷، دوران سیاه استالین و میلیونها زندانی و مرگ تدریجی با اعمال شاقه در گولاگها، بخشی از تاریخ سیاه این کشور است. «آندری چیکاتیلو»، بدنامترین قاتل سریالی در تاریخ این کشور که بیش از ۵۰ زن و کودک را به قتل رساند، از جمله آخرین جنایتکاران در این کشور بود که اعدام شد. او از رئیس جمهور «بوریس یلتسین» درخواست عفو کرد و از او خواست «او را مانند ناپلئون به جزیرهای بیابانی یا با ببرهایش به «تایگاه» بفرستد. مقامات قضایی اما در سال ۱۹۹۴ دستور دادند تا این بیمار روانی را با جوخهی مرگ اعدام کنند.»
او شانس برگشت به حیات را از دست داده بود. زیرا دو سال بعد در سال ۱۹۹۶ با پیوستن روسیه به شورای اروپا، این کشور مجازات اعدام را تعلیق و سپس در سال ۲۰۰۹ لغو کرد.
مجازات مرگ در فرانسه
بیش از یک قرن پیش، اجرای حکم اعدام یک سرگرمی بود: هدف نشان دادن رنج و نالهی محکومین با حضور مردم. در طول انقلاب فرانسه، بسیاری از سرها، زیر تیغ گیوتین به زمین افتادند. اغلب مواقع هم به دلیل قضاوتهای خودسرانه و ذهنی.
درانقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، استفاده ازگیوتین به یک شیوهی اصلی اجرای اعدام تبدیل شد. دکتر «ژوزف گیوتین»، طراح گیوتین پیشنهاد کرد که همهی جنایتکاران به یک شکل اعدام شوند تا رنج آنها به حداقل برسد. سر بریدن در آن زمان کم دردناکترین و «انسانیترین» روش اعدام اعلام شد. اولین اعدام با گیوتین در سال ۱۷۹۲، یعنی سه سال بعد از انقلاب و سرنگونی نظام سلطنتی به اجرا درآمد. اعدامها در ملاء عام در مقابل کاخ ورسای انجام میشد. در فرانسه، این «ماشین کشتار» از سال ۱۹۷۷ مورد استفاده قرار نگرفت.
قرن نوزدهم اما، بین احترام به سنت اجدادی و ورود به دنیای جدید در نوسان بود. به دنبال انقلاب فرانسه و عصر روشنگری، بیش از پیش روشنفکران کوچک و بزرگ برخاستند و نفرت خود را علیه حداکثر مجازات فریاد زدند. جنبش لغو اعدام بیش از پیش گسترش یافت و مواضع خود را تصریح کرد. به عنوان نمونه میتوان از «ویکتور هوگو» یکی از شناختهترین چهرههای ادبی فرانسه نام برد. در این بازهی زمانی طرفداران لغو اعدام فقط در محافل ادبی نبودند، بلکه: علما و روزنامهنگاران نیز به بررسی این مسئله پرداختند.
اما در میان کسانی که طرفدار اجرای اعدام بودند، رفتاری دوگانه وجود داشت. از یک سو، طرفدار حفظ قانون قدیمی طبیعی با توجیه دینی دیده میشد، و از سوی دیگر،کسانی که حفظ اعدام را وسیلهی ترساندن و بازدارندگی کسانی میدانستند تا از عواقب ناشی از ارتکاب جرم سنگین بترسند. آنها از قانون جبران خسارت (یعنی مجازات متناسب با شدت جنایت، قصاص) و نظم اجتماعی موجود (یعنی کسانی که مسئول نظماند، حق و وظیفهی استفاده از مجازات عالی را دارند) دفاع میکردند. این گروه اعدام علیه جنایتکارانی که به زندگی انسانها احترام نمیگذارند را مجاز و لغو مجازات اعدام را برای جامعه خطرناک میدانند.
لازم به ذکر است که بخشی از کادر علم پزشکی هم در آن زمان در خدمت مجازات اعدام قرار داشت. این وقاحت پزشکی تا آنجا جلو رفت که «فرانس جوزف گال*» ۱۸۲۸ ــ ۱۷۵۸، پزشک آلمانی ـ فرانسوی، با بررسی جمجمهی جنایتکاران اعدام شده به این نتیجه رسید که نظریهی انحرافی «جنایتکار متولد شده» را ارائه دهد و آن را به حساب نوعی شکست تمدنی، لاعلاج و غیر مسئولانه میدانست که باید سرکوب شوند. در آن زمان، علم پزشکی چندان تکامل نیافته بود: پزشکان اغلب از «مجازات الهی» برای توضیح بیماریها استفاده میکردند.
گرچه ما از قرون وسطی فاصله داریم، اما شیوههای اعدامهای قرون وسطی هنوز در برخی از کشورها رایج است. اعدام در ملاء عام برای مردم عوام و بیفرهنگ تماشایی و بسیار لذتبخش است. از نظر این عوام، هدف اولیهی اعدام برقراری عدالت نیست، بلکه سرگرمی است. مانند بازیهای روم باستان و قربانی گلادیاتورها و افتادن بر زمین و سپس فریاد «هورا» کشیدن.
در ایران هم نظام اسلامی ایران با دستور خمینی و احکام صادق خلخالی، حاکم شرع، مسئولین کشوری و لشکری نظام سلطنتی را بدون روندهای قضایی اعدام نمود. شاعر انقلابی، سعید سلطانپور را از مراسم ازدواج به اسارات گرفت و بدون ذرهای انسانیت به جوخهی مرگ سپرد.
این روش غیر انسانی از بعد از تراژدی انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و قدرتگیری نظام جهل و جنایت به اجرا درآمد. از نگاه قدرت حاکم و میزان فقر فرهنگی جامعهی مدافع اعدام، عدالت زمانی جاریست که در مقابل یک خطای بزرگ تنها با مجازات مرگ و اقدام بزرگ، عدالت برقرار میشود. چه بسا عوام در میدانی جمع میشوند تا شاهد شکنجههای مختلف باشند: به دار آویختن، سنگسار و گردن زدن. عوامی که شاهد این شکنجهها بودند و هستند اغلب کسانی هستند که نه فرهنگ دارند و نه حس انسانیت. این عوام با کمک تبلیغات دستگاه حاکم، آموزش بربریت میدیدند و میبینند. ما شاهد اجرای روشهای وحشیانه در برخی از کشورهای مستبد از جمله در حکومت اسلامی ایران و دوران طالبان در افغانستان هستیم.
*Franz Joseph Gall
اما قرن بیستم، فقط قرن پیشرفت فنی نبود بلکه پیشرفت انسانی هم بود. در قرن بیستم بود مفهوم «جنایت علیه بشریت» متولد شد. انسان دیگر نمیخواهد غرایز مخربش بر امنیت او مقدم باشد.
بنابراین، مسئلهی لغو مجازات اعدام یکبار دیگر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. هنوز خاطرات تازهای از کشتارهایی که در طی و بعد از جنگ انجام میشد گرم بودند. این جنایات به گناهی افزوده میشد که در بهترین حالت ممکن، باید سکوت کند یا برای جبران شکست اخلاقی خود دست به کار شود.
فراگشت ذهنیت در راستای تعدیل غرایز مخرب
دگرگونی ذهنیت انتقام به نفع خردگرایی در قضاوت را میتوان و باید در چارچوب اعتلای تغییرات جامعه به کمک مدرنیته در بازههای زمانی ارزیابی کرد. برای نمونه این تغییر ذهنیت در فرانسه را در نظر بگیریم: در سال ۱۹۰۷، هفتادو هفت درصد نظرات موافق مجازات اعدام بود. اما در دهه ۱۹۷۰، نیروهای چپ به طور وسیع طرفدار لغو اعدام بودند. فشارهای بینالمللی و نیز تحول ذهنی جامعه و اکثر مقامات دینی منجر به زیر سوال بردن سیستم وحشیانهی اجدادی شد. با آمدن ائتلاف چپ در ۱۰ ماه مه ۱۹۸۱، فرانسه به سیوششمین کشور مخالف اعدام پیوست. کشوری که گیوتین در آن اختراع شد. (تیغ بُرَنده اعدام «سریعتر، انسانیتر و با شکنجهی کمتر»!). طراح این دستگاه در ذهنیت خود فکر میکرد یک قدم در جهت کاهش زجر و رنج و «انسانسازی اعدام» واقعی برداشته است. بنابراین، میبینیم با دو قرن بحث و با پشتکار پیشتازان روشنگری و «اومانیستها»، جامعه و انسان فرانسوی بهاین نتیجه میرسد که حق ندارد قتل را «اجرای عدالت» بداند. با این حال، تصمیم به لغو مجازات، بیشتر با نامههای توهینآمیز و تهدید به مرگ از طرف مخالفین همراه بود تا نامههای تبریک. اکنون به نظر میرسد با تشدید بحرانهای اجتماعی ـ اقتصادی و افزایش خشونت و اثرات مخرب آن بر رفتارهای انسان «شکننده» انگیزهای شد تا بار دیگر طرفداران «اجرای عدالت» به روش مجازات اعدام از گوشههای رینگ به میدان بیایند.
ویژگی مطلق مجازات اعدام برمیگردد به بُعد دیگری از عدالت: این عدالت نیست که به دنبال حقیقت است، بلکه این عدالت است که قطعاً به دنبال اجرای مجازات است. در واقع، عدم امکان تجدید نظر در محکومیت حکم اعدام، مسالهی قطعیت تصمیم قضایی و مشکل چگونگی خطای قضایی را مطرح میکند. گرچه، اشد مجازات و روشهای اجرای آنها ذاتاً بیرحمی است. اما روش اعدام از طریق تزریق مواد کشنده در حقیقت جایگزین کردن شکنجههای دیدنی برای سرگرم کردن عوام یا بهخاطر رعایت اجرای وحشت کمتر و «انسانیتر» است. بنابراین میتوان در بحث دیگری از خود پرسید که آیا مجازات مرگ وسیلهای مشروع برای حکمرانی «عدالت» است؟
بنابراین میتوان مجازات مرگ را مانند آینهی یک جامعه و یک عصر مورد مطالعه قرار داد. این نشان میدهد که یک جامعه چگونه عدالتی را برای کشور خود تصور میکند و چه جایگاهی در حقوق جنایی و حقوق بشر ارائه میدهد؟
حساسیت جامعهی جهانی به مجازات مرگ در ایالات متحده
مجازات اعدام یکی از موضوعات مورد مناقشه بین ایالتهای آمریکاست. جایی که اکثر مردم طرفدار مجازات اعدام هستند و برخی از ایالتهای آمریکا هم همانند کشورهای اروپای غربی، مجازات اعدام را لغو کردهاند.
چرا حکم اعدام؟
بنا به ادعای طرفداران اعدام، هدف از مجازات اعدام از بین بردن خطر است. یعنی از بین بردن کسی که برای دیگران خطرناک است. با این هدف که با از بین بردن خطر، امکان زندگی در صلح و امنیت به مردم داده میشود! اگر چنین ادعایی درست باشد پس چرا در ایالات متحدهی آمریکا، درصد خشونت و انبوه زندانیان و محکومین به مرگ شیب صعودی دارد؟
اعدام کسی که دیگری را کشته است نه تسلی خاطر بلکه انتقام قربانی و خانوادهاش است. این قانون قصاص است: «چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان، زندگی در برابر زندگی». این انتقام رسمی و قانونی است. بنابراین، یک انتقام است، گرچه واژه تحقیرآمیز «انتقام» را با خود ندارد.
ایالات متحده در راستای همپوشسازی فرهنگ جامعه، یک کشور بسیار مذهبی، با تنوع باورهای دینی است. با وجود آمیزهای از قومیتها و فرهنگهای مختلف، مذهب هنوز در قلب آمریکاییها بسیار محکم است؛ آمریکا حتی اگر دارای ظاهری سکولار است اما مذهب نقش محوری را در تعلق به «یک جامعه» ایفا میکند. لطفاً از پیش برای مارکس دست نزنیم که گفته بود «مذهب افیون توده مردم است». نه! او چنین نگفت. بلکه گفت زمانی که دین وارد میدان سیاست میشود به راحتی آلت دست و افیونی میشود برای تخدیر تودهی مردم. مذاهب در آمریکا، در زندگی روزمره از طریق رسانههای قوی و ثروتمند تبلیغ میشود و تأثیر قابل توجهی بر عقاید، رفتار و پیشداوری شهروندان میگذارند. این یک واقعیت است که کلیسا(ها) مجازات اعدام را قانونی میداند. بنابراین، این میتواند توضیحدهندهی چرایی طرفداری اکثریت آمریکاییها از مجازات اعدام باشد.
اگر مجازات اعدام وجود نداشته باشد پس چه مجازاتی میتواند جایگزین آن شود؟ حبس ابد؟ در این مورد هم باز بحثهای زیادی وجود دارد. یعنی گذراندن همهی زندگی پشت میلههای زندان بدون هیچگونه امیدی برای داشتن و برگشتن به یک زندگی شایسته. گرچه، زندان ابد اعدام نیست اما آیا ریاکارانه نیست؟ آیا ابد وجود دارد؟ اگر وجود دارد یک «ابد» واقعی نیست. زیرا مجازات حداکثری و ابد در هر کشوری نسبت به تعداد سالها متفاوت است. مثلا در فرانسه، یک جنایتکار روانی محکوم در سن ۲۰ سالگی ممکن است در ۵۰ سالگی آزاد شود و حبس ابد هم از ۳۰ سال تجاوز نمیکند.
دلایل حامیان و مخالفان مجازات اعدام
ــ حامیان اعدام توجیه میکنند:
ــ پیشگیری: مجازات اعدام از بازگشت جنایتکاران خطرناک به جامعه و در نتیجه تکرار جرم جلوگیری میکند؛
ــ بازدارندگی: دیگران را از ارتکاب به جنایات جدی باز میدارد؛
ــ مجازات اعدام وسیلهایست بازدارنده در برابر جنایتکاران. جنایتکاران قبل از ارتکاب قتل (مورد جنایات عمدی) دوبار فکر میکنند؛
ــ مجازات اعدام تضمین میکند که جنایتکاران خطرناک پس از یک دورهی زمانی معین آزاد نمیشوند؛
ــ جنایتکار بعد از ارتکاب جرم و فرار از مجازات اعدام در مورد جنایت «مطلق»( به عنوان مثال جنایت علیه بشریت) حق مصونیت و حق ادعای انسانیت خود را از دست میدهد؛
ــ یک حکم اعدام اغلب بیرحمانهتر از حبس طولانی مدت نیست، بهویژه در شرایطی که ممکن است عموم مردم برای جنایتکاران درخواست اعدام کنند؛
ــ مجازات اعدام تأثیر بازدارندهای بر ارتکاب جنایت خواهد داشت؛
مجازات اعدام یک راه اقتصادی برای خلاص شدن از شر جنایتکاران خطرناک است که بازداشت آنها هزینهبر (غذا، محل اقامت، هزینههای زندان) و بسیار خطرناک است (آنها از تلاش برای فرار یا ارتکاب جنایت علیه همبند خود و یا نگهبانان نمیترسند).
ــ اعدام قاتلان به خانوادهها و دوستان قربانی این رضایت را میدهد که نمیبینند قاتل عزیزشان به زندگی خود ادامه میدهد (قانون قصاص).
ــ مجازات اعدام توسط کتاب مقدس (قانون قصاص در جوامع یهودی-مسیحی) و قرآن تحت قوانین شریعت(برای مسلمانان) قابل قبول است.
استدلالهای مخالفان اعدام
ــ در بسیاری از موارد، استدلالها علیه نژاد(رنگینپوستان آمریکایی) متهم میتواند بر حکم تاثیر بگذارد. شکنجه و ظلم بد است. متهم اگر فقیر باشد مجبور است با وکلای منصوب دادگاه تماس بگیرد؛
ــ مجازات اعدام نقض حقوق اساسی بشر است. محاکمات جنایی اشتباهپذیر هستند. مجازات اعدام امکان بازتوانی و شانس دوم را رد میکند؛
ــ مجازات اعدام نقض حقوق بشر است و اجازهی برگشت به زندگی مقتول را نمیدهد. در صورت وقوع خطای قضایی یا بیعدالتی در اجرای قضاوت، جبران حکم برگشتناپذیر خواهد بود. در حالی که یک فرد زندانی که به اشتباه زندانی شده است همیشه میتواند از زندان آزاد شده و امکان جبران خطا وجود دارد.
میتوان به این واقعیت در ایالات متحده اشاره کرد که احکام اعدام تا حدودی به تفاوتهای نژادی و اجتماعی افراد بستگی دارد: یک سیاهپوست فقیر متهم به قتل بیشتر از یک سفیدپوست ثروتمند در معرض خطر مرگ قرار دارد؛
ــ برخی جنایات در حالت غیر عادی و از روی شهوانی انجام میشوند. جایی که قاتل از هرگونه استدلال منطقی در عملش ناتوان است و تصور میکند که مرگ قربانی، مهمتر از مرگ خودش است. جنبهی بازدارندگی منطقی قانون در این مورد بیاثر خواهد بود؛
ــ لغو مجازات اعدام تاثیری در وقوع جرم ندارد؛
ــ استفاده از مرگ برای مجازات یک قاتل به معنای «پایین آمدن خود در سطح او» است و با ارزشهای انسانی سازگار نیست؛
ــ قضاوت میتواند با عناصر محیطی و زمینهی بروز قتل، مانند عملکرد متهم در جلسات دادرسی، ظاهر او، نژادپرستی احتمالی قاضی یا اعضای هیئت منصفه، موقعیت اجتماعی متهم و کیفیت وکیل وی تغییر کند. قضاوت به دلیل یک یا چند عنصر ذکر شده در بالا میتواند ناعادلانه منجر به مرگ متهم شود و این قابل قبول نیست.
ــ بر اساس گزارش عفو بینالملل آمریکا، مجازات اعدام گرانتر از حبس ابد است. در ایالات متحده، مجازات اعدام به طور متوسط ۱.۲۶ میلیون دلار و حبس ابد ۷۴۰.۰۰۰ دلار هزینه دارد.
چندین سازمان غیر دولتی آمریکایی خواستار لغو مجازات اعدام هستند: از جمله «ائتلاف ملی علیه مجازات اعدام»، «عفو بینالملل» و غیره. افراد خواهان لغو مجازات اعدام در آمریکا روشی متفاوت با روش لغو مجازات اعدام در اروپا دارند. در حالی که در اروپا عمدتاً لغو مجازات به دلایل اخلاقی حاصل شد، در ایالات متحده، طرفداران لغو مجازات به نقصها و خلاء سیستم قضایی توجه میکنند. اینگونه است که انجمنهای لغو مجازات اعدام از افراد محکوم به احتمال زیاد بیگناه یا نابرابری احکام صادره تحقیق میکنند.
دلیلی که این نهادها را وادار به این کار میکند عمدتاً به دلیل تاریخ فرهنگی (اسطورهی غرب) و محبوبیت اقدامات مثالزدنی اجرای قانون علیه جنایت در ایالات متحده است. این اقدامات اشد مجازات را میتوان با نرخ بالای جنایت در ایالات متحده، بهویژه با سلاح گرم (بهصورت آزادخریداری می شود) توضیح داد.
در آمریکا، تحولات به نفع مجازات و یا علیه مجازات اعدام از دههی ۱۹۶۰ به این سو ادامه داشت. تنها یک بار در سال ۱۹۶۵، اکثریت اندک آمریکاییها اعلام کردند که مخالف مجازات اعدام هستند. بر اساس نظرسنجیها، درصد این طیف در ابتدای دههی ۱۹۹۰ به ۸۰ درصد رسید و در سال ۲۰۰۵ به طور متوسط به ۶۶ درصد تغییر کرد. یعنی به سطح ابتدای دههی ۱۹۸۰ رسید. در واقع، میبینیم افرادی که دارای نظر متغییر و غیر ثابت هستند، بیشتر از حامیان لغو اعدام که حدود ۲۰ تا ۲۵ درصد هستند، میباشد. مهم است اضافه شود که نظرسنجیهای مربوط به مجازات اعدام بسته به زمینه و شرایط سیاسی میتواند بسیار متفاوت باشد (و آیا یک سری جنایت خشونتآمیز در یک بازهی زمانی باعث شوکه شدن افکار عمومی میشود؟). با پیگیری با این نکته، نتایج در این یا آن جهت میتوانند متفاوت باشند. گرچه هیچیک از نظرسنجیهای اخیر حاکی از آن نیست که اکثریت آمریکاییها، طرفدار لغو مجازات اعدام هستند. با این حال، تحقیرهای عمومی قرون وسطی دیگر در این کشور قابل تصور نیست و قانونگذاری با تغییر ذهنیت تغییر میکند.
بنابراین، با توجه به احتمال تغییر ذهنیت این امکان میتواند به وجود آید که مجازات مرگ را نمیتوان مستقل از زمینهی سیاسی، نهادی و تاریخی هر کشور مطالعه کرد. این یک سیستم قضایی است که با توجه به شیوههای مختلف بسته به دوران و جوامع، مجازات مرگ را تحمیل میکند. جوامع دموکراتیک تمایل دارند استفاده از این مجازات را محدود کرده و اغلب آن را لغو کنند(به استثنای برخی از ایالتها در ایالات متحده آمریکا).
روشهای مجازات مرگ در آمریکا
مستقل از محکوم بودن حکم اعدام، بهکار بردن روشهای غیر انسانی آن در ایالات متحده به غایت غیر انسانی است:
ــ مرگ بر اثر برقگرفتگی (صندلی برقی) که فقط در نبراسکا استفاده میشود؛
ــ جوخههای مرگ در آیداهو و یوتا (یا به انتخاب محکوم در روش اجرای حکم!)؛
ــ حلق آویز کردن در ایالت مونتانا، نیوهمپشایر؛
ــ تزریق مواد کشنده؛
ــ اتاق گاز(یادآور دردناک اردوگاه نازیهای آلمان در آشویتز، در طی جنگ دوم جهانی (آریزونا، کالیفرنیا، مریلند، میسوری) به عنوان روش جایگزینی تزریق مواد کشنده!
متأسفانه ایالات متحده تنها کشوری نیست که شهروندان خود را اعدام میکند. کشورهایی مانند ایران، عربستان سعودی، ژاپن و… نیز مجازات اعدام را اجرا میکنند. بدون تردید، دیدن چنین شیوههایی در یک کشور «دارای نهادهای دموکراتیک قوی» و مدافع دموکراسی و حقوق بشر، با داشتن رسالت مسیحایی صدور دموکراسی با اسلحه غیر قابل قبول است.
طرح مسئله
مسالهی مجازات اعدام مطرح شده و بحث باز است. چگونه میتوان در مورد حق حیات یا مرگ یک شخص بر اساس قانون «بر فرض اصل بیگناهی» تصمیمگیری کرد؟ آیا همیشه همهی عناصر لازم برای درک عمل قضاوت را در اختیار داریم؟
انتقام راه حل نیست. پاسخ این است که خشونت برخاسته از بحرانهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را باید با کاهش علَتها کاهش داد. نه کشتن دوبارهی انسان درمانده.
قربانیان جنایات خشونتآمیز و خانوادههای آنها خواهان عدالت هستند!
کسانی که عزیزان خود را در جنایات وحشتناک از دست میدهند، حق دارند از مسئولین دادگاهها بخواهند تا عدالت را اجرا کنند. البته بدون رجعت به مجازات اعدام.
مخالفت با این نوع مجازات، به معنی کاهش اهمیت جرم یا بخشش آن نیست. با این حال، بسیاری از خانوادههایی که عزیزان خود را از دست دادهاند میگویند که مجازات اعدام واقعاً رنج آنها را کاهش نمیدهد. این فقط رنج خانوادهی قربانی نیست؛ بلکه این رنج را به خانوادهی محکوم تسری میدهد.
در حقیقت، در کشورهایی که مجازات اعدام را لغو کردهاند، آمار جنایت افزایش نیافته است. در برخی موارد حتی پایین آمدهاند. مثلاً در کاناداً، تعداد قتلها در سال ۲۰۰۸ کمتر از نصف آن در سال ۱۹۷۶، زمانی که مجازات اعدام لغو شد، بود.
مجازات مرگ برای تروریستها؟
لازم است به انواع مجازات مرگ اشاره شود: مخالفین سیاسی در نظامهای استبدادی، باندهای قاچاق، و تروریستی.
دولتها اغلب پس از اینگونه حملات خشونتآمیز از مجازات اعدام استفاده میکنند تا نشان دهند که برای «محافظت» از امنیت ملی کاری انجام میدهند. اما بعید است تهدید به اعدام، برای مردان و زنانی را که حاضر به مرگ برای عقاید خود هستند ــ مانند بمبگذاران انتحاری ـ بازدارنده باشد. از سوی دیگر، به احتمال زیاد اعدام آنها را به شمار «شهیدان» در راه آرمانهای خود سوق میدهد. یاد مبارزان از دست رفته، به جمعآوری حامیان بیشتر در سازمانهای آنها کمک میکند.
کسانی که متهم به «تروریسم» هستند به احتمال زیاد پس از محاکمات ناعادلانه به اعدام محکوم میشوند. بسیاری بر اساس «اعترافات» استخراج شده تحت شکنجه به اعدام محکوم میشوند. در برخی موارد، دادگاههای ویژه یا نظامی توسط «قوانین» ضد تروریسم، غیر نظامیان را بر خلاف استانداردهای بینالمللی به اعدام محکوم میکنند.
در واقع، مجازات اعدام راهی آسان برای سیاستمداران مستبد است تا رایدهندگان مرعوب شده را فریب دهند و بگویند علیه «جنایت»، «تروریسم» و اخلالگران نظم حاکم مبارزه میکنند.
مواضع «عفو بینالملل» دربارهی لغو مجازات اعدام
عفو بینالملل متعهد به لغو مجازات اعدام در سراسر جهان است.
ــ ناعادلانه بودن مجازات اعدام
«اعلامیهی جهانی حقوق بشر، حق زندگی همه را به رسمیت میشناسد و میافزاید: «هیچکس نباید تحت شکنجه یا رفتار یا مجازات ظالمانهی غیر انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.» مجازات اعدام حقوق اساسی بشر را نقض میکند. کشتن هرگز توجیهپذیر نیست، حتی در صورت پیروی از دستورات دولتی. یک دولت در عین حال که قتل را ممنوع میکند، نمی تواند خود دست به قتل بزند. استانداردهای بینالمللی حقوق بشر بالاتر از قوانین ملی است».
ــ غیر انسانی است
«چیزی به نام مجازات اعدام به روش «انسانی» وجود ندارد. صرف نظر از روش مورد استفاده، اعدام فقط یک هدف دارد: از بین بردن یک زندگی. مجازات اعدام، فرد را از کفارهی جنایت، جبران خسارت، توبه و اصلاح، محروم میکند».
ــ بیتاثیر بودن استفاده از اعدام
«مجازات اعدام مانع از ارتکاب هیچ جنایتی نمیشود. مطالعات علمی هیچ مدرکی را ارائه نمیدهند که نشان دهد مجازات اعدام واقعاً تأثیر بازدارندهای به زعم حامیان آن در جامعه دارد. به عنوان مثال، در کانادا تعداد ترورها پس از لغو مجازات اعدام کاهش یافته است. بر عکس، در ایالات متحده، ایالتهایی که اعدام را اعمال میکنند درصد جنایات بیشتر از جاهایی است که مجازات اعدام را لغو کردند. برای پیشگیری موثر از جرایم، لازم است درصد حل و فصل جرایم بالا و سیستم عادلانه سریع و با کارایی بالا باشد.»
ــ بیاعتبار بودن مجازات
«اشتباهات قضایی و قضاوتهای اشتباه را هرگز نمیتوان به طور کامل منتفی دانست. وقتی حکم اعدام اجرا شد، بازگشتی وجود ندارد. از سال ۱۹۷۳ در ایالات متحده، ۱۶۴ نفر که به اعدام محکوم شده بودند پس از اثبات بیگناهی خود آزاد شدهاند(منبع،: مرکز اطلاعرسانی مجازات اعدام، مارس ۲۰۱۹). تعداد دقیق اعدام افراد بیگناه بر اثر قضاوتهای نادرست را نمیتوان با دقت تعیین کرد. اعترافات دروغین، شهادتهای دروغین و تخصصهای ناکافی میتوانند بر نتیجهی محاکمه تأثیر بگذارند و منجر به قتلی شوند که توسط دادگستری صادر شده است. در برخی کشورها، روند مجازات اعدام، حق دفاع قانونی به متهم و حق تجدید نظر را نمیدهد».
ــ خودسرانه
«مجازات اعدام به طور نامتناسب علیه افراد فقیر یا افراد متعلق به اقلیتها اعمال میشود. در ایالات متحده، سهم آمریکاییهای آفریقاییتبار محکوم بیش از حد متوسط است. در عربستان سعودی، عمدتاً کارگران خارجی مشمول اشد مجازات میشوند. با مجازات اعدام، دولتها عطش پوپولیستی خاصی برای انتقام دارند. اغلب با برگزاری محاکمات علنی و اعدامهای دستهجمعی، مانند ایران و چین این روشها اعمال میشوند. اکثر اعدامها، جنایات خشونتآمیز را مجازات نمیکنند، اما انگیزهی سیاسی دارند. مجازات اعدام به دولت اجازه میدهد تا افرادی که مورد «تنفر» فرهنگ عوام هستند را از بین ببرد. مثل احکام اعدام برای همجنسگرایی (نیجریه و عربستان سعودی)، جرایم مربوط به مواد مخدر(اندونزی و مالزی) یا سرقت، فساد یا فرار مالیاتی (چین)، مخالفین و گروههای قومی ـ سیاسی (ایران).
استدلالها برای لغو مجازات اعدام کم نیستند:
در وهلهی نخست از نظر اصولی و متون بینالمللی، مجازات اعدام یعنی نقض حق حیات و حقوق بشر. در وهلهی دوم، اثربخشی پیشگیرانهی مجازات اعدام اثبات نشده است. زیرا اعمال آن (یا استقرار مجدد آن) میزان جرم و جنایت کشوری را که از آن استفاده میکند کاهش نمیدهد، در حالی که لغو آن میزان جرم را افزایش نمیدهد. افزون بر این، موضوع احتمال جبران خسارت و برگشتناپذیری حیات محکوم در صورت حکم اشتباه وجود ندارد. همچنین گفته میشود که مجازات اعدام، سلاح در دست دولتهایی است که از آن برای از بین بردن مخالفان داخلی خود و یا رادیکال کردن سیاست تبعیضآمیز خود در قبال طبقهی فقیر یا این یا آن اقلیت موجود در کشور استفاده میکنند. سرانجام، به نظر میرسد که مجازات اعدام به عنوان یک راه حل آسان در دست دولتهای مستبد است که با خشونت خود، سیاستهای امنیتی – حتی فاشیستی را علیه جامعهای که در حال برآمد اعتراضات است، تشویق میکنند.
قبل از پایان جمعبندی لازم میدانم به دو موضوع اشاره کنم. یکی موضوع سقط جنین(خواسته و یا نخواسته) و دیگری آسان کردن به پایان حیات،«اوتانازی (Euthanasie)» است. این دو موضوع در قرن بیست و بیست و یکم به موضوع محوری مناقشهی طرفداران و مخالفان عمل به آنها شده است. و هر دو طرف منازعه با رویکرد دینی و غیر دینی برخاستند. حتی در کشورهایی مثل کشور لائیک فرانسه. بحثی است پر حجم که باید جداگانه به آنها پرداخت. خُب اما موضع شما چیست؟
لغو مجازات اعدام، موضوعی است جهانشمول برای احترام به حقوق بشر و حق حیات شایسته هر انسان و دربرگیرندهی همهی احاد کشور، و در راس آن احزاب ترقیخواه در کشورمان ایران. جنایات اعمال شده بر نویسندگان، و مقامهای کشوری و لشکری، کارگران و جوانان مبارز و اعضای احزاب و سازمانهای سیاسی ــ مستقل از خطاهای فاحش رهبران سازمانهای سیاسی ــ را نه میتوان بخشید و نه فراموش کرد. البته فقط بازماندگان عزیزان به قتل رسیده میتوانند در یک دادگاه صالح تصمیم به عفو بگیرند یا نه.
۱۴ شهریور ۱۴۰۰ برابر با ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱
[۱] Cesare Beccaria
[۲] Diderot
[۳] Voltaire
[۴] Descarte
[۵] Grotius
[۶] Hobbes
[۷] Locke
[۸] Rousseau