سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

گزارش بیست و چهارمین جلسه محاکمه‌ی حمید نوری (عباسی) از استکهلم – امیرجواهری لنگرودی

توضیح ضرور:

 طی هفته نهم دربیست وچهارمین جلسه دادگاه حمید نوری (عباسی)،در سالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد روز دوشنبه دوازدهم (۱۲) مهر برابرچهارم(۴)اکتبربه جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.

دراین روزخانم سارا روزدار،خواهرعادل روزدار،زندانی سیاسی اعدام شده در کشتارتابستان۶۷ درزندان گوهردشت باحضوردردادگاه وآقای حسن گلزاری ازطریق ویدئوازکانادابه‌عنوان شاهدوشاکی دردادگاه روزدوشنبه چهارم اکتبر بعنوان چهاردهمین و پانزدهمین شاکی وشاهد بعد ازآقایان:

۱-ایرج مصداقی۲- نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبربندعلی) -۱۰مسعود اشرف سمنانی۱۱- سولمازعلیزاده – ۱۲- احمدابراهیمی ۱۳- فریدون نجفی آریا دراین دادگاه شهادت داده‌اند.

برآن شدم که دراین یادداشت اظهارات خانم سارا روزدار را دریک یادداشت جا دهم واظهارات آقای حسن گزاری را که طی دوجلسه برگزارشد بهم سنجاق کنم وطی یک یادداشت مستقل انتشاردهم .

فرازهایی ازاظهارات سارا روزدارشاکی وازخانواده های خاوران دردادگاه حمید نوری!

*- دادستان:خوب حالا آنجایی که برادرت است،آیا آرامگاهی دارد؟

سارا:نه … همانطوری که گفتم:ماهیچ وقت جسد برادرم را تحویل نگرفتیم ونمی دانیم کجاست.بلکه تنها حدسیاتی زده میشه که آنهایی که گرایش به گروههای چپ داشتند،درجایی به اسم خاوران،درگورهای جمعی، مخفیانه دفن شدند.این را باید اضافه کنم که شاهدانی دفن صحنه های دستجمعی این عزیزان راباچشم های خوددیدندوحتی قسمت های ازاعضاء بدن عزیزانی که درآنجا دفن شده بودند، برخی خانواده هادرهمان بحبوحه دیده بودندواین خود گواهی ایست براینکه گورهای دستجمعی وجود دارد…اضافه کنم:مادران وپدرانی که وقتی ازوجود گورهای جمعی درخاوران مطلع شدند،به آنجا میرفتندوبا دست های خودزمین رامی شکافتندواعضاء بدن انسان را آنجا مشاهده کرده بودند . 

*- ساراروزداردردادگاه گفت: که برادرش دندانپزشکی خوانده بود و در زندان‌های کمیته مشترک، اوین، قزل‌حصاروگوهردشت زندانی بوده و چون به زندانیان دیگر در زمینه دندانپزشکی کمک می‌کرد در زندان شناخته شده بود

.

*- ساراروزدارمی‌گوید:نامه‌های برادرش“عادل”توسط مسئولان زندان سانسور شده بود. اوازآخرین نامه “عادل روزدار” در خرداد ۱۳۶۷ گفت: «در نامه آخر اشاره کرده که فشارها براوودیگرزندانیان افزایش پیدا کرده اما او و بقیه زندانیان اطلاع نداشته‌اند چه اتفاقی در جریان است. عادل نوشته بود اشک چشم جاری‌ست ولی ما به شرافت و انسانیت وفادار مانده‌ایم.»

*- سارا روزدار درباره آخرین ملاقات خانواده‌اش با عادل روزدار توضیح داد: پدرش ویکی ازبرادرانش با عادل ملاقات کرده‌اند: «پدرم ارتباطاتی داشت و به اوگفته بودند اگرعادل انزجارنامه بنویسد وهمکاری کند، آزاد می‌شود. به عادل این را مستقیم نگفته بودند. پدرم درآخرین دیدارهمین را به عادل گفته بود که نامه را بنویس اما عادل گفته بود که کاری نکرده و نامه‌ نمی‌نویسد.» درادامه می آید:

روز ۱۵آذرماه از زندان اوین با برادرعادل روزدار تماس می‌گیرند و روز ۱۶ آذرساکی ازاو را تحویل پدرش می‌دهند: «به پدرم چشم‌بند می‌زنند و در اتاقی می‌نشانند. یک نفر از روی یک کاغذ اتهامات برادرم را می خواند. پدرم که به شدت نگران بود می‌گوید که به من بگویید پسرم زنده است. بعد از تمام شدن خواندن آن کاغذ به پدرم می‌گویند که عادل اعدام شده است. پدرم را می‌ترسانند و تهدید می‌کنند که اجازه برگزار کردن هیچ مراسمی برای سوگواری ندارد. بعد هم ساکی ازعادل را تحویلش می‌دهند. پدرم می‌پرسد پیکر پسرم کجاست؟ می‌گویند جسدی درکارنیست. گواهی فوت هم به پدرم نمی‌دهند.»

*- ساراروزدار،پیشترازبرادرش عادل ودرمعرفی اوبه مهدی اصلانی گفته بود: «ازدهه پنجاه”عادل” همیشه درجست‌و‌جوی عدالت بود.شخصیتی دانا، دل‌سوز،مهربان، متین وکم‌ادعا داشت.به منزلت انسان بهای لازم را می‌داد وبرهمین اساس با کوچک‌ترازخود، برخوردی محترم وبرابرداشت؛ازجمله با من که کوچک‌ترین فرزند خانواده بودم.هم‌ اوبود که درطول رشد من درمیان خانواده، بزرگ‌ترین تاثیرمعنوی را برمن داشت وگذاشت.سال ۱۳۵۳ وارد رشته‌ی دندان‌پزشکی شد وکم‌کم به ایده‌های چپ‌گرایانه گرایش پیدا کرد.سال ۵۶ با انتخاب حزب توده‌ی ایران وارد شاخه‌ی داخلی‌ی این حزب درایران یعنی سازمان نوید شده ودرآن به فعالیت پرداخت.» سارا درفرازدیگری اززندگی عادل درزندان اینگونه ادامه می دهد:« برمبنای شهادت دوستان وهم‌بندان عادل، برادر نازنین‌ام را درتاریخ ۵ شهریور، یعنی روزآغازچپ‌کشی ازبند ۷ زندان گوهردشت به نزد هیئت مرگ می‌برند و همان روزاورا به قتل می‌رسانند. این‌که ازعادل چه پرسیده‌اند و او چه گفته است،برهیچ‌کس دانسته نیست.پس ازمدت‌‌ها بی‌خبری درآذرماه ۶۷ با برادر بزرگ‌ترم تماس می‌گیرند که فلان روز برای کسب تکلیف به اوین مراجعه کنید. آن‌روزشماری دیگرازخانواده‌ها برای کسب خبرتجمع کرده بودند. پس ازمدت‌ها انتظارپدرراصدامی‌زنند.«جرایم»عادل رابرایش می‌خوانند. پدرم بادردوالتماس می‌پرسد:«پسرم زنده است؟ به من بگویید که او زنده است.»وپاسخ آن است که اوضدانقلاب بود واعدام شد.سپس ساکی رابه دست‌اش می‌دهند وتهدید به این‌که حق برگزاری‌ی مراسم ندارید.دفنگاهش خاوران است. بی‌آن‌که بدانیم درکدامین گوشه وگورجمعی پنهان‌اش کرده‌اند.

 (مهدی اصلانی،آوازنگاه ازدریچه‌ی تاریک،روایت ساراروزدار،پروازی سر بلنددرشبگیر،ص ۳۳۸ و۳۴۱)                                                                                            

******

درپروسه اظهارات ساراروزدار،بعد ازرسمیت دادگاه وتوضیحات قاضی، وکیل مشاورایشان به معرفی شاکی وشاهد خود ساراروزدارپرداخت ؛ سپس دادستان پرسش های خودراطرح کردوپاسخ گرفت وجالبه اینکه وکلای مدافع حمید نوری که تابه امروزدنبال اظهارات شاکی وشاهد بین آنچه دربازجویی پلیس گفتندواظهارات،اودردادگاه، دنبال بیان تناقض می گشتندتا شاکی وشاهددادگاه راخسته نمایند. امروزاعلام داشتد: که پرسشی ازسارا روزدارندارند!

فضای عمومی اظهارات شاکی وازخانواده های خاوران، خانم سارا روزدار!

جلسه روزدوشنبه چهارم(۴)اکتبربا کمی تاخیردرصبح وعصربرگزارشد!

درابتدای کارتوماس ساندر،قاضی دادگاه،به دلیل تاخیر و گیرکردن در ترافیک ازهمه معذرت خواست وگفت:کاری نمیشود کرد، روزدوشنبه روزکاری وشلوغ است.به خانم روزدار و ورودش به سالن ۳۷خوش آمد می گوییم . پروسه پیشرفت دادگاه را به روال حضورهمه شاکیان وشاهداتن برای سارا توضیح داد ازجمله:آقای یوران یالمارشون وکیل شما هستند. دادستان ها را در دست راست خودتان داریدو عملا این دادستان ها هستند که خواستار این شدند تا از شما بازپرسی گرفته شود.این شهادت در باره بردار تان است که بگوییئد هوادار کی بوده و سرگذشتش درگوهردشت به چه شکل سپری شده است.همه این موارد در تم بازپرسی ها گفته شدند. شایدسایر وکلا هم از شما سئوالاتی داشته باشند ویک وکیل شخصی هم اینجا دارید که احتمالش است که ازجانب ایشان هم ازشما سئوالی پرسیده بشه ونکته دیگر اینکه وکلای مدافع نوری که درسمت چپ شما نشسته اند، اینها نیزسئوالی ازشما داشته باشند.من اینگونه فکر کردم:همه آنهایی که می خواهند ازشما پرسشی راطرح کنند،درآغازکار خودشان رابه شما معرفی نمایند.قبل از اینکه آغاز کنید سئوالی و چیزی ندارید ؟

خانم سارا:بله صحبتی داشتم !

 صحبتی که ازجایگاه خواهر یکی ازقربانیان قتل عام تابستان ۶۷ …

وقتی ترجمه شد؛ قاضی دادگاه به میان حرفش پرید و گفت : اینها را شروع نمی کنیم.اینجا یک قوانین و روند معینی داره …چیزهایی که می خواهید بگویید ؛ آنگاه که از شما می پرسند. پاسخ می دهید.

قاضی افزود:بایدقبول کیند که اینجاسالن یک دادگاه است وببینیم که آقای یالمارشون درآغازکار،حرفی برای زدن دارند.

یوران یالمارشون؛وکیل مشاورسارا:بله من دوست دارم، مطالبی را در آغاز کار بگویم.

یالمارشون می گوید:ساراروزدارخواهرعادل روزدار،درسیزدهم(۱۳) فرودرین ۱۳۳۵یعنی برابر۱۵آوریل ۱۹۵۶،ایشان دنیا می اید.عادل و هفت(۷)،برادر و خواهرش در تهران بزرگ شدند.امروزمادر و پدرشان در قید حیات نیستند وشش(۶) تااز خواهروبرادرها هستند.عادل الان درپیوست (C) شماره یک است.عادل چپ بودوباحزب توده کار می کرد.عادل را در تابستان ۶۷،هنگام اعدام های دستجمعی درزندان گوهردشت اعدام اش کردند.عادل را به خاطر هواداری ازچپ درسال ۱۹۸۳دستگیرش کردندو ایشان محکوم به شش (۶) سال زندان شدند. ساراودوبرادربزرگترایشان،برای ملاقاتش به زندان گوهر دشت میرفتند.آخرین بار در۲یونی ۱۹۸۸،سارا برای ملاقاتش به زندان نرفته بود.درواقع ایشان درسال ۱۹۸۴ازایران خارج شدندودرسال ۱۹۸۶به سوئد آمدندکه هنوزهم کماکان دراینجا زندگی می کنند.جالب است که بگوییم که ایشان همزمان با “حیدرنیکو”در زندان بودند.آقای”حیدرنیکو”درپیوستC  شماره۹۴ هستند.من(یالمارشون) همزمان وکیل خواهر“حیدرنیکو”، ساراخانم نیزهستم. قراره اظهارات ایشان هم درتاریخ۲۹اکتبر، شنیده شود.

احتمالاعادل وحیدردریکروز۲۸اگوست۱۹۸۸درزندان گوهردشت اعدام شدند. عادل درحین اعدام۳۲سال وسارا ۲۶سال داشت.همزمان بایداضافه کنم که عادل مجردبود و بچه ای هم نداشت.خانم سارا،یک بخش با شاهد “مهدی اصلانی پور تبریزی پور”ارتباط داشتند.که اظهارات ایشان رادر۲۲ژانویه ۲۰۲۲ دردادگاه خواهیم شنید.ارتباط مهدی باعادل درزندان گوهردشت برقرار می شود.چند ماه پیش که ازخانم سارا در اداره پلس بازپرسی شد.جدا ازاین سارا با یک شاهددیگر به نام امیرهوشنگ اطیابی” درارتباط قرار می گیرد که قراره ایشان هم درتاریخ ۲۴ژانویه ۲۰۲۲دردادگاه داشته باشیم.آقای”امیر”نیزدرارتباط با عادل اطلاعاتی دارند.عادل درزندان چهره معروفی بود به این دلیل که تحصیلات دندانپزشکی اش را تمام کرده بود.به همین دلیل درزندان به خیلی ها بعنوان دندانپزشک توجه و کمک می کرده است.در این فاصله زمانی زندان عادل چندین نامه برای خانواده می نویسد.خانم سارا چند نامه را به اداره پلیس داده که اینها ازسری مستندات ۴۴شماره گذاری شده وحتی درضممیه پروتکل CF درصفحه۳۲ به بعدوجود دارد.       

پدرساراخانم را دراوائل دسامبر۱۹۸۸به زندان اوین می خواهند. درآنجا خانواده مطلع می گردندکه عادل در۱۹۸۸اعدام شدند.همانگونه که همکارمن“بنت رسلبری” قبلا توضیح دادند،علائم روحی که درایشان وجوددارد،نخواهم داشت ولی به شکل کوتاه چیزی دراین باره خواهم پرسید.بعد ازاین اظهارات وکیل مشاور…

قاضی دادگاه،بیان داشت شهادت دررابطه بابرادرشمااست.لطفا فقط به پرسش هایی که ازشمامی شود؛جواب بدهید.کل شهادت شماضبط وفیلمبرداری می شود.

سلام سارا.من اسمم“کریستینا لیندهوف کارلیسون”یکی ازدادستان های این پرونده هستم.همانگونه که گفتیم،قراره که درباره برادرت عادل بازجویی بشوی!

همزمان با این بازجویی، تواین عکس رابرای ما فرستادی!آیا این بردارت عادل است؟

سارا: بله . درسته !

دادستان : می دانی ا زلحاظ زمانی این عکس، کی گرفته شده است؟

سارا:این آخرین عکسی است که برداشته شده،باید حدود یکی تا دو سال قبل ازدستگیری اش باشد!

دادستان:خوب ، برادرت کس دستگیرشد؟

سارا: برادرم تیرماه ۱۳۶۲ دستگیرشد.

دادستان :می دانی دلیل دستگیری اش چب بود؟

سارا : بله.برادرنم از اعضاء حزب توده ایران بود. رژیم جمهوری اسلامی ازآخرین احزاب دراپوزیسیون بود،که رژیم اسلامی خواست که این حزب را هم از میدان بدر بکند!

دادستان:وکیل مشاورشما عنوان کرد که برادرت محکوم شد. میدانی به او چند سال زندان دادند؟ 

سارا : بله. برادرم به شش(۶) سال زندان گرفت!

دادستان:آنگاه که برادرت دستگیرشدوحکم گرفت،درهردو مرحله تو درایران بودی؟

سارا : بله!

دادستان: ولی هرگز به ملاقاتش نرفتی؟

سارا:برای اینکه من وهمسرم ازاعضاء همین حزب بودیم وهمزمان باموج آن دستگیری ها تاقبل ازاینکه ایران راترک بکنیم،امکان ملاقات با او را نداشتیم!

دادستان :وکیل مشاورشما عنوان داشت،که برادرشما،درس داندن پزشکی می خوانده است،درسته؟

سارا : بله!

دادستان:آیامی دانی مدت زمانی که عادل درزندان بود،درکدام زندان ها مستقر بود؟

سارا:برپایه اظهارات برادربزرگترم،عادل راکه دستگیرمی کنند،مدتی در” کمیته مشترک”بوده،این را برپایه اظهارات دیگراعضاء حزب توده- که از دوستان عادل- هم بودند،نیزعنوان کردند.چراکه آنهاهم همین پروسه را طی کردند!خانواده ماچند ماهی هیچ خبری ازاونداشتند تااینکه به برادربزرگترم تلفن میزنندکه پدرمن به خیابان فلسطین درمکانی که شبیه یک خانه مسکونی بود،باید تنهاخودش برای ملاقات عادل مراجعه کند!درآن مکان پدرم یک ملاقات چند دقیقه ای با برادرم داشت وگواه این بود که برادرم خیلی لاغرشده ومعلوم بود که صدمه دیده است.

دادستان:ببینم اینجایی که می گویی که پدرت برای ملاقات برادرت رفته،همان “کمیته مشترک” است؟

سارا:من نمی توانم که این راتائید بکنم.ولی جایی وآدرسی درخیابان فلسطین بوده است

دادستان:بهرحال ازآنجا اورا به زندان می برند.می دانی به کدام یک اززندان ها اورا بردند؟

سارا:بعد ازمدتی به زندان اوین منتقل می کنند.از آن ببعد دو برادر بزرگترم وپدرم تا زمانیکه برادرم عادل زندان اوین بود به دیدنش می رفتند.من که در ایران نبودم ولی این را از برادرم شنیدم،که تعدادی اززندانیان رابه زندان قزل الحصاروجمعی رابه زندان گوهردشت بردند.وظاهرا برادرم رامستقیما ازاوین به گوهردشت منتقل شدوبقیه زندان خودراتامقطع قتل عام تابستان ۶۷درگوهر دشت گذراند!          

دادستان:ازکجا می دانید که او تا آخردرگوهر دشت ماند؟

سارا:ازقول دو برادر بزرگترم و پدرم تا آخرین روزهای تابستان به دیدنش به گوهردشت می رفتند!

دادستان :منظورت چی است ؟

سارا:عادل اززمانیکه به گوهردشت منتقل شدهردوهفته یکبارخانواده برای ملاقات بروند و ازپشت شیشه ایستادوبا زندانی صحبت کرد!

دادستان:توازکجامی دانیدکه پدروبرادرهایت به ملاقات میرفتند؟

سارا:اطلاع ازاین وضعیت خیلی طبیعی است.زمانیکه درایران بودیم ازطریق تلفن های کیوسی من یاهمسرم با پدرم صحبت کنیم واز حال عادل اطلاع بگیریم.بعدازاینکه به خارج آمدیم چندین بارمن با پدرم و بستگانم دیدارداشتم و برادربزرگترم که اینجا زندگی می کند،اززبان آنها شنیدم که بارهاباعادل دیدار داشتند. همینطور از زبان برادر و خواهرم این را شنیدم .   

دادستان:تا جائیکه متئجه شدم، شما چند تا نامه را تحویل ما دادید وحالا به این نامه ها نگاه می کنیم .شما سه نامه تحویل مادادید.این نامه را که الان نگاهش می کنیم خود عادل درتاریخ ۲۵اردیبهشت۱۳۶۵که برابرمه ۱۹۹۶نوشته است. 

سارا: درست است .

دادستان : برای چه کسی این نامه را نوشته است؟

سارا:همانگونه که درنامه دیده میشود،نامه به نامه برادرکوچک ترما که ازعادل جوانتراست به نام“کامل روزدار”نام دارد،واسم اودرقسمتی که عادل نوشته،ثبت است!از محتوای نامه هم مشهوده که نامه به “کامل” نوشته شده است.ودر زیر نامه عادل در بخش جواب،برادرم کامل که در آلمان زندگی می کرد و درس می خواند،جوابش را نوشته و فرستاده است.نامه به دفتر زندان می رسید و در زمان ملاقات آنرا به پدرم می دادند . پدرم آنرا برای“کمال”در آلمان پست می کرد و او پاسخ اش را می نوشت و همین طریق پروسه بازگشت جواب به عادل طی می شد!

دادستان:آدرس اش را که نگاه کنیم نوشته شده:کرج،زندان رجایی شهر،که من ادعا می کنم همان گوهردشت است. درسته؟نمی دانم می توانی این پرسش را جواب بدهی یا نه،این آدرس آنجاچاپ شده یاشماپُرمی کنیدومی نویسید؟

سارا:همانطوری که مشخص است و این برگه ها از قبل به صورت آماده چاپ شده وجود دارد ودوقسمت دارد.قسمتی که خودزندانی می نویسدودربخش بازگشت دریافت کننده نامه جوابش را می نویسد.آدرس زندان به صورت چاپی آنجا بود. دردرون نامه به خط عادل نوشته شده “بند یک” یعنی در آن زمان در این بند زندگی می کرد.از آنجایی که من با عادل بزرگ شدم ،دست خط او را به خوبی می شناسم .هم آنجایی که بندیک اسم و اسم فامیل خود “عادل زوردار” را نوشته است.  

دادستان:یک نامه دیگری هم هست که شما تحویل دادید.این نامه دیگرتاریخ۲۴  ماه بهمن ۶۵وبه تاریخ فوریه ۱۹۸۷میلادی است،درسته ؟این نامه برای کی است؟

سارا:این نامه راهم عادل نوشته،که بخشی ازآنرا – همانطوری که می بینید- توسط مسئولین زندان سانسورشده است.این نامه راعادل به نام برادربزرگترم“عارف”شروع می کند.ودربخش پائین نامه اسم پدرم وعارف که درایران زندگی می کرد؛ثبت شده است.پایان این نامه بااسم من وپسرم تمام میشود و روی من و پسرم را عادل می بوسد! 

دادستان:آیا آنجا هم آدرس زندان کرج است؟

سارا:بله … ولی توضیح ام اینکه نامه به نام پدرم وبرادرم کمال نوشته شده ولی نامه برای شوهرمن نوشته شده است.در نامه اذعان می دارد که شرایط زندان چگونه است و روی اعتقادات خودپایبند است.او به آینده امیدوار است و حقیقت در پایان پیروز خواهد شد.  

دادستان:یک نامه سومی هم به ماتحویل دادید ودرتاریخ ۲۱ خرداد۶۷ برابر ماه جون۱۹۸۸است.درست است ؟

سارا :بله!

دادستان:این نامه باز خطاب به برادرت”کمال” که درآلمان است ،رسیده است . درسته؟

سارا:این نامه هم به همان شکل است که به نام”کمال” در آلمان نوشته وفرستاده ولی محتوی نامه به نام من وهمسرم است ودرپایان اسم دو فرزندم یاشارونگار را آورده است. 

دادستان:هیچ تاریخی برای پاسخ آن درآنجایی که جواب نوشته،جواب نوشته نشده است؟ !

سارا:همانطوری که گفتید:آخرین نامه عادل اززندان است۲۱ خرداد۶۷، درست پیش ازشروع قتلعام ها درزندان گوهردشت،همان پروسه راطی کرد،یعنی توسط پدرم به آلمان وبعد توسط برادرم درسوئد به دست ما رسید.همسرم اشتباه کرده،جواب رانوشته و تاریخ نامه را ثبت نکرده است.اضافه کنم؛هرنامه ای که ازعادل میرسید.ما یک کپی از آن می گرفتیم.این ها کپی نامه های اصل عادل است.!

دادستان:حالاسئوال ام این است،آیا می دانید که پاسخ شما به دست عادل رسید یا نرسید؟

سارا:ماجواب رافرستادیم ولی باتوجه به شرایطی که پیش آمد مبتنی برقطع ملاقات ها،آغازاعدام ها و … به نظر می اید که این نامه هیچوقت به دست عادل نرسیده است. 

دادستان:وکیل مشاور شما هم گفت:تو ایا از اخرین ملاقات پدر و برادرت با عادل خبر داری؟

سارا:آخرین گفتگویی که با برادرمداشتم؛او آخرین ملاقات خود با عادل را به اواخر تیر خبر می دهد!

دادستان:بعد از آن آخرین ملاقات چه می شود؟

سارا : طبق معمول پدروبرادرم برای ملاقات طی دو هفته می روند.به آنها می گویند:که ملاقاتی درکارنیست.این موضع رفتن آنها به زندان چندین بارتکرارمیگردد.تااینکه ازطرف زندان به آنها می گویند:الان درزندان کمی شلوغی شده،لازم نیست شما به اینجامراجعه کنید.ما خودمان شمارا خبردار می سازیم!

دادستان:این خبررادرچه تاریخی به تومنتقل کردند،که پدرو برادرت نتوانستند،عادل را ببینند؟

سارا:درهمان تابستان۶۷ که مادرسوئد زندگی می کردیم. درست ما هم ازرادیو های خارجی اخباری می شنیدیم مبنی بر اعدام های مخفیانه درزندان های ایران …

دادستان:آیا با خانواده ات درایران درارتباط بودید ؟

سارا:ماباخانواده درتماس بودیم.درالتهاب بودیم.نگران وضعیت عادل درزندان بودیم.مادرمجموع ماههای نگران کننده ای را گذراندیم!من شخصا نمی خواستم ماجرای اعدام هارا باورکنم. دراین فاصله پدرم وخانواده هیچ خبری ازعادل نداشتند.تادر نیمه ماه آذر،برادرم بزرگترم گفت باید۱۵آذرباشد،در تهران به برادرم درتهران تلفن میشه ومی گویند:پدرتان رافردا ۱۶آذربرای گرفتن خبر به زندان اوین مراجعه کند.پدرم درتاریخ ۱۶آذربه همراه دو برادرم به زندان اوین می روند ولی به دو برادرم اجازه همراهی با پدرم درامرملاقات با عادل را پیدا نمی کنند.در این موردپدرم برای من تعریف کرده است:به او چشم بند میزنند و به داخل اطاقی میبرندواورامی نشانند و یک نفر از روی کاغذی که دستش بود،شروع به خواندن اتهامات برادرم را برای پدرم می خوانند!پدرم که بغایت نگران بودونگرانی اش درآنجا تشدید می شود.می گوید:به من بگویید که پسرم زنده است و پسرم که چیزی نشده است.به پدرم می گوید: که ساکت باشد تا او تمامی نوشته رابخواند.وبعدروبه پدرم می گوید:پسرت به خاطر این اتهامات اعدام شده است.تلاش می کنند که پدرم را خیلی بترسانندوتهدیدش میکنندومی گویندکه اجازه هیچگونه مراسم سوگواری را هم ندارید.به پدرم ساکی که متعلق به برادرم عادل بودوبرخی وسائلش در آن بود؛تحویل وی می دهند. پدرم می گوید:که پیکر پسرم کجاست تا برم آنراتحویل بگیرم؟می گوید:توآنرا تحویل نمی گیری واجازه هیچ اعتراضی هم نداری وپدرم راباساکی به دست بیرون می فرستند!   

دادستان:وقتی به پدرت خبرمی دهند که پسرش یا برادرت اعدام شده است،آیابه او می گویند که کجا اعدام شده است ؟

سارا:به هیچ وجه،هیچ اطلاعاتی نمی دهند و حتی هیچ برگه ای که دال براین جنایت باشد به دست پدرم نمی دهند،حتی جسد برادرم را به او تحویل نمی دهند.     

دادستان : ببین شما کی ازاعدام برادرتان مطلع می شوید؟

سارا:ما تمام مدت درتماس با خانواده بودیم.همچنین از طریق خانواده های دیگربه رادیو و رسانه های دیگر مثل بی بی سی فارسی درزپیدامی کرد،خبردارشده بودیم که جنایتی به این بزرگی اتفاق افتاد.بعدکه پدرم مطلع می شود.من به سرعت ازطریق خواهر بزرگترم این خبر را می گیرم .

دادستان:خوب حالا آنجایی که برادرت است،آیا آرامگاهی دارد؟

سارا:نه … همانطوری که گفتم:ما هیچ وقت جسد برادرم را تحویل نگرفتیم ونمی دانیم کجاست.بلکه تنها حدسیاتی زده میشه که آنهایی که گرایش به گروههای چپ داشتند،در جایی به اسم خاوران،درگورهای جمعی، مخفیانه دفن شدند.این را باید اضافه کنم که شاهدانی دفن صحنه های دستجمعی این عزیزان راباچشم های خوددیدندوحتی قسمت های ازاعضاء بدن عزیزانی که درآنجا دفن شده بودند،برخی خانواده هادرهمان بحبوحه دیده بودندواین خودگواهی ایست براینکه گورهای دستجمعی وجود دارد…اضافه کنم:مادران وپدرانی که وقتی ازوجودگورهای جمعی درخاوران مطلع شدند،به آنجا میرفتندوبا دست های خودزمین رامی شکافتندواعضاء بدن انسان را آنجا مشاهده کرده بودند .    

دادستان:وکیل مشاورشماگفت:که شمابااشخاصی که بازندان گوهردشت بودند، درتماس بودید. درسته؟

سارا:بله! من بعد ازدستگیری متهم”آقای”حمیدنوری،همه این خاطرات وهمه این تلخی ها دیگرباره روآمد!دوباره تلاش کردم باکسانیکه باعادل دریکجا زندان بودند،خاصه درآن مقطع اعدام ها،تماس بگیرم .دوست بسیارعزیزی در آلمان دارم به نام دکتر”بهرام بیگدلی” درآلمان دارم .که ازدوستان بسیارنزدیک برادرم عادل دردانشکده دندانپزشکی تهران بود و فعالی که همزمان باقتل عام سال ۶۷“جمعیت دفاع اززندانیان سیاسی- کلن”رادرشهرکلن آلمان بنیانگزاری می کندودرتمامی این سی وسه(۳۳)،دراین زمینه فعال بوده ومن باایشان ارتباط گرفتم.    

دادستان:مانمی خواهیم واردحاشیه بشویم.می خواهم ببینم که این آدم چه اطلاعاتی درباره برادرت داشت؟

سارا:من می خواهم تدقیق کرده باشم.چون من کسی را نمی شناختم که باعادل هم بندبوده باشد.بنابراین من با ایشان تماس گرفتم وازطریق ایشان،آقای مهدی اصلانی و دیگرزندانیانی که درگوهردشت بودندرا پیدا کردم .

دادستان:ببینید شما می گوئید:که با مهدی اصلانی درارتباط بودیدووکیل شما می گوید:که باامیراطیابی درارتباط بودید،تمام این ارتباطی که شمابامهدی اصلانی وامیراطیابی داشتید،بعد ازدستگیری حمید نوری بوده است ؟

سارا:اری.ارتباطم با مهدی اصلانی ودوهم بند عادل که تقریبا همزمان تماس داشتم وبا آقای“امیرهوشنگ اطیابی”،به تازه گی در یکی و دو سه ماه اخیر ارتباط داشتم.  

دادستان:تاجائیکه میدانم شما با خانم”سارا نیکو”هم درتماس بودید،درست است؟

سارا:بله !من سارا را ازدوره دبیرستان می شناختم.ارتباط مون برقراربودوقتی ایشان به نروژآمدندومن میدانستم که بردارش درحزب توده فعال بودوهمزمان باهمان قتل عام هاکشته شدندواسم ایشان“حیدرمهرگان” بوده،لذا من باسارانیکو ارتباط گرفتم وپرسیدم:آیاتمایل دارید بعنوان شاکی پرونده حمید نوری شرکت بکنید.؟ایشان هم قبول کردند!

دادستان:نفس اینکه برادرتو”عادل”وبرادرنیکو”حیدر”درزندان با هم بودند را کی مطلع شدید؟

سارا:ازسال ها پیش“سارانیکو”برای من تعریف کرده بود.چون زمانی که عادل وحیدردرگوهردشت بودند،اودرایران زندگی می کردو به ملاقات برادرش درگوهردشت رفته بودو از آنجا که پدرم را درآن ملاقات ها دیده بود،این را ازبرادرش می پرسه:آیاتو عادل روزداررا می شناسی؟او هم پاسخ می دهدکه خیلی خوب می شناسم و اوهم درهمین زندان است!

دادستان:من یک تصویردیگری به شمانشان می دهم،این یک لیستی است که“ایران تریبونال”سرهم کرده است.درصفحه۱۴۰درپروتکل j6،دراینجا یک “عادل”نامی است که بادوتاآنوشته شده وروزهم بادو تا اس همراه است.یعنی دوتا لغت است وبعدی دار می آید.آیامی دانید که این برادرشماست یاشخص دیگری است؟

سارا:من متاسفانه درجریان دادگاه“ایران تریبونال”،اصلافعال نبودم.بنابراین این اطلاعی نیست که ازطرف من به“ایران تریبونال”داده شده باشد.بنابراین همانگونه که می بینید اسم وفامیل درست تنظیم نشده است.ولی به نظر می آدم که منظور برادرم “عادل روزدار”بوده باشد.   

دادستان:تاآنجائیکه به سن شان برمی گردد،جفت آنها۳۲سال نوشته شده است. دریکی شان دانشجوی دندانپزشکی گفته شده ودردیگری به دانشگاه(کالج) اشاره شده است . 

سارا:همانطورکه شما اشاره داشتید،انگاردراینجاازدو نفر یاد می شود.یکی اش درزندان اوین بوده وآن دیگری معلوم نیست درکجاست؟بنابراین این اشتباهی است که ازجانب”ایران تریبونال”انجام گرفته،ولی اسم”عادل روزدار”درکتابی که حزب توده انتشارداده ثبت شده ودرلیست“بنیادبرومند”هم ثبت شده است!

دادستان:سئوال ام اینستکه؛شماهیچ اطلاعاتی ازبرادرتان به “ایران تریبونال” ندادید.درست است ؟

سارا:کاملا درسته و شما درست متوجه شدید!

دادستان:ازاینرو به زعم شما این دو اسم می تواند،یکی شان اسم برادرتان بوده باشد؟

سارا:بله!ازآنجائیکه دراولین ردیف اشاره شده که برادرم دانشجوی دندانپزشکی بوده،ودر۳۲ساله گی هم اعدام شده،بنابراین خیلی شبیه اطلاعاتی اسنت که به برادرم تعلق دارد!

دادستان:ببینید حالا اینکه “عادل”رابادوتا آنوشتندوروزداررا تقسیم اش کردند،آیا درمورد آن نظری دارید؟

سارا:کاملاغلط است.برای اینکه ما همه خانواده روی آن توافق داشتیم؛که فامیلی مان انگلیسی بایدبا(ار،او،یو،دی،ای،آر) و دریک کلمه نوشته شودوعملایک کلمه هم هست و”عادل”هم با(آ،دفا،ال)،نوشته می شود.

وکیل مشاور:پرسشم در باره فعالیت سیاسی برادرت است. ببینم می توانیم کمی عمیق تر وارد این مسائل بشویم.من می دانم که فاصله سنی تووبرادرت شش(۶) سال است.یادت می آید که اوازچه تاریخی فعالیت سیاسی اش بشکل تقریبی  شروع کرد؟

سارا:برادرم وقتی وارددانشگاه شد.مربوط به سال ۵۴ باید باشد.آنجاباایده های چپ آشنایی پیداکرد.تیپی بود که سرزمین اش را دوست داشت و به مردمش عشق می ورزید و آرزوی بهروزی ورفاه مردمش راداشت،روی این ایده آل ها جذب چپ و حزب شد.

وکیل مشاور:این حزبی که برادرت عضوش شده بود،آیایک حزب ممنوع بوده است؟

سارا:بله یک حزب قدیمی وممنوع ازدهه های پیش بود. توجه داشته باشیم که این ایدههای چپ،درآن زمان در دنیا،نیروهای زیادی را اشغال می کرد!

وکیل مشاور:پرسشم هم این است:برادرت به شش(۶)زندان محکوم شد.چه فعالیتی کرده بود که شش سال به او زندان دادند؟

سارا:برای ماکه همه عضو یک جریان سیاسی هستیم.این طور نیست که خیلی مشخص ازکارهم خبردارباشیم.ولی ازحدسیات این بود که برادرم،جزء شاخه مخفی حزب توده بود. این حزب آن شاخه رابرای اینکه همه حزب آسیب نبیند، و متلاشی نشه،تشکیلات این چنین هم داشت!

وکیل مشاور:اماسئوال بعدی؛توازآخرین دیدارخانواده ات ازگوهر دشت تعریف کردی،حالاپرسشم اینکه؛چه کس یاکسانی آخرین بار”عادل”را دیدند؟

سارا:پدرم ویکی ازبرادرانم که درایران زندگی می کننند،او را دیدند!

وکیل مشاور:آیاپدرویابرادرت برایت تعریف کردندکه عادل چه شکلی شده بود؟حالش چگونه بود؟آیا ازاینگونه حرف ها برایت زدند؟

سارا:عادل به مانند همیشه،باروحیه قوی وبالبخندی که همیشه باخود داشت،با آنها روبرومی شدوآنموقع هم روبرو شده بود.پدرم ازطریق یک سری ارتباطاتی که داشت،به او گفته بودندکه اگر”عادل”انزارازایدهایش امضاءبدهدوتعهد همکاری باجمهوری اسلامی کند،می تواند،آزادبشود.اینرا همان ارتباطات بابام به او گفته بودند که اگر”عادل”چنین کند، ما هم کمک می کنیم.برای همان پدرم در آخرین دیدارش با برادرم گفته بود که چنین نامه ای بنویس وما کمک می کنیم تاآزادبشوی.”عادل”درپاسخ گفته بود:من کاری نکردم که بخواهم از آن پشیمان گردم !

وکیل مشاور:بگذارمن کمک کنم . تومی خواهی بگویی که “عادل” امضاء نمی کند!

سارا:دقیقا!گفته بود که من بیشتر محکومیت ام را انجام دادم و بقیه را هم انجام خواهم داد.

وکیل مشاور:یعنی خودش فکر می کرد بعد ازشش سال زندانی که برایش تعیین کردند ،آزاد خواهد شد!

سارا: دقیقا !اگر وکیلم اجازه بدهند.بایداشاره کنم که درنامه آخر”عادل”،اواشاره کرده که فشارهاواذیت هابه”عادل”هاو دیگر زندانیان سیاسی بیشترشده است، ولی نه”عادل”ونه بقیه خبر نداشتند که چه اتفاق هولناکی در پیش است.  

وکیل مشاور:اتفاقا همین رامی خواستم بپرسم:که آیا تغییراتی دراوضاع واحوال زندان بوداست که توگفتی؛که او گفته که فشار ها زیاد شده است !

سارا:برادرم”عادل”درنامه نوشته،که فشارها،گاهی وقت ها،به حدی زیاده که آدم احساس می کنه که کمرش داره خم میشه،و اشک پاکه که جاریه،ولی ما همچنان به شرافت و انسانیت وفادار باقی خواهیم ماند!

وکیل مشاور:آیادقیق یاتقریبا می دانی که برادرت درگوهر دشت کی اعدام شده است؟

سارا:طبق شهادت هم بندان عادل،روز پنج شهریور،روز شروع اعدام های بچه های چپ،من با گوش خودم ازهم بندی های “عادل” شنیدم ! 

وکیل مشاور:از کی ها شنیدی؟

سارا:اسم یکی شان آقای”امیرحسین بهبودی”بایدباشد.که درهمان بند”عادل” بوده وحتی یک کتاب به نام“یه جنگل ستاره”هم ازخاطراتش نوشته است. وشخص دیگری که شاید نخواهدکه من اسمش را دراینجا یاد کنم، او شاهد بود که آمدند و اسم”عادل”و چند تن دیگر را ازبند شان صدا کردند و عادل وآن ها رابا چشم بندباخودشان بردند و عادل دیگر به بند بازنمیگردد.حتی کسانیه الان درایران هستندودرباره “عادل”برای من نوشتند،یکی ازآنهادر”راهروی مرگ”بوده وشاهد خواندن نام”عادل”وتعدادی دیگربودند که آنها را به صف کردندو به طرف حسینیه بردند. !

وکیل مشاور:خوب سارا،حالادرخاتمه،آنگاه که”عادل”درزندان بود،توازنگرانی خودت گفتی و همچنین گفتی؛وقتی حمید نوری دستگیرشد،این خاطرات تلخ دوباره برایت زنده شد.حالا کوتاه ومختصرومفیدبگو،که این جریانات چه تاثیری روی تو گذاشته است؟

سارا:همه این جریانات باعث شده که تمامی دردها روبیاید و من مجبورباشم که کمک پزشکی بگیرم ودارومصرف می کنم و درارتباط با روانشناس هستم .

دیگرسئوالی ندارم و مرسی .

 قاضی ازهمه پرسید:دیگرسئوالی ندارند و همه اعلان داشتند که سئوالی ندارند .

بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم برآنم:

دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته در خاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی برتخت قوه‌ی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم

بیست وچهارمین جلسه دادگاه حمید نوری با جملاتی ازبیان تشکرآمیزقاضی دادگاه نوری ازخانم ساراروزدار،ازخانواده های دادخواه، درروز دوشنبه۰۴ سپتامبر۲۰۲۱برابر۱۲مهربا شهادت خانم سارا روزدارخواهرعادل روزدار، از خانواده های دادخواه ودرادامه ساعت دو با حسن گلزاری اززندانیان سیاسی سابق وهوادار پیشین سازمان مجاهدین از کانادا دوشنبه و سه شنبه پی گرفته شد.

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم :

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

https://akhbar-rooz.com/?p=128895 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x