سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

درس‌های فاجعه‌ی افغانستان – پروفسور محسن مسرت

این تصویر که عده زیادی افغان‌های پیر و جوان در فرودگاه کابل به هواپیمای آمریکایی در حال حرکت چسبیده‌اند.که نشان می‌دهد این مردم در چه وضع ناامیدکننده‌ای قرار دارند و حاضرند حتی جان خود را به مخاطره بیاندازند تا دچار رنج‌های تازه‌ای نشوند، هرگز از خاطره‌ها زدوده نخواهد شد. این‌ ‌که اشرف غنی، رئیس‌جمهور وقت افغانستان در نیمه‌ی ماه اوت با چمدان‌های پر از دلار از آن کشور فرار کرد، بر همه آشکار است. اما زدوبند او در مورد انتقال قدرت کمتر شناخته شده است. او یک شب پیش از فرار خود دستور داد روز بعد جلسه‌ی مشورتی در وزارت دفاع تشکیل شود. کلیه‌ی اعضای دولت که به فراکسیون‌ها و قبیله‌های مختلف وابسته هستند، توجه کامل خود را روی این جلسه متمرکز کرده بودند، اما نمی‌دانستند که اشرف غنی نقشه‌ی دیگری در سر دارد. به‌طوری که گزارش شده است، او با طالبانِ‌ وابسته به قوم حقانی که خودش هم به آن تعلق دارد، معامله کرد که کاخ ریاست جمهوری و حکومت را به آنان تحویل دهد و نه به رقبای آنان یعنی طالبانِ‌ وابسته به قبیله‌ی دورانی. این واقعه بیش ازهر چیز دیگر نشان داد که همبستگی قومی و درگیری‌های قبیله ای تا چه اندازه در افغانستان تعین کننده می باشند و در همه‌ی عرصه‌ها، در دولت و ارتش و همه‌ی سازمان‌های دولتی تعین کننده هستند. اما آیا می توان مدعی شد که ناآگاهی از واقعیت سنت‌های ریشه‌دار قبیله‌ای در افغانستان عامل اصلی شکست فاجعه‌بار آمریکا و غرب در افغانستان بوده است؟ به‌ نظر من این ادعا بر فرضیات بی‌پایه ای استوار است. شواهد بسیاری حاکی از آن است که آمریکا هرگز علاقه‌ای به طرح چنین پرسش هائی نداشته، زیرا اصولا هیچ‌گاه نوسازی این کشور، برقراری حقوق بشر و حقوق زنان و ایجاد حاکمیت قانون در افغانستان هدف اصلی‌اش نبوده است. آمریکا نه‌تنها از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، بلکه از چهل سال پیش، اهداف‌ دیگری را در افغانستان پیگیری می‌کرد.

آمریکایی‌ها افغانستان را از زمان اوج جنگ سرد به یک میدان جنگ تبدیل کردند تا اتحاد جماهیر شوروی را در جنگی با مجاهدین درگیر کنند. برزینسکی، مشاور امنیتی جیمی کارتر با افتخار اعلام کرد که به کمک مجاهدین افغانی جنگ ویتنام شوروی را به راه انداخت. در واقع نیز آمریکا در سال ۱۹۷۸ مجاهدین افغانی را طبق رهنمود برژینسکی برای مبارزه با حکومت کفارِ کمونیست و سیاست‌های مخالف با سنت های قبیله‌ای آنان مسلح کرد. حکومت افغانستان در اثر مبارزه‌ی مجاهدین چنان تحت فشار قرار گرفت که حزب دموکراتیک خلق افغانستان ‌ناچار شد از حامیان همجوار خود تقاضای کمک کند. ارتش اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۹ افغانستان را اشغال کرد و شوروی‌ها به این ترتیب در دامی گرفتار شدند که برژینسکی برایشان پهن کرده بود. ارتش شوروی با ورود به افغانستان در یک جنگ فرسایشی ده‌ساله با خسارت‌های عظیم جانی و مالی درگیر و در پایان با شکستی مفتضحانه روبرو شد. این برآورد غلط مسلما کمک بزرگی به فروپاشی اتحاد شوروی کرد.

اما آمریکا که پس از فروپاشی شوروی تنها ابرقدرت باقی‌مانده بود، بعد از واقعه‌ی ۱۱ سپتامبر با سیاست موسوم به «جنگ علیه ترور» تله‌ای برای خود در افغانستان تدارک دید و مجبور شد بالاخره بعد از ۲۰ سال جنگ، یعنی طولانی‌ترین جنگی که ایالات متحد در تاریخ خود با آن درگیر بوده، افغانستان را ترک کند و به‌ اجبار شکست خود را بپذیرد. شکست نظامی، سیاسی و اخلاقی ایالات متحد آن‌چنان بارز است که صرف‌نظر از برخی سیاست‌مداران و ژورنالیست‌های کهنه‌اندیش، هیچ شخصیت موردقبولی جرات توجیه کردن آن را به خود نمی‌دهد. تلاش‌های مرموز، دروغ‌ها و پیامدهای فاجعه‌بار انسانی در هیچ جنگ دیگر آمریکا به‌اندازه‌ی این جنگ برملا نشده‌اند.

از دید اخلاقی، بزرگ‌ترین جنایت آمریکا و متحدانش این بود که قول پشتیبانی از حقوق بشر و حقوق زنان و برقراری حاکمیت قانون در افغانستان را دادند و با این وعده میلیون‌ها زن و مرد را به برآورده شدن آرزوی آزادی، استقلال و زندگی مدرن امیدوار کردند، این خواسته‌های برحق انسانی آن‌ها را در حقیقت ابتدا مستمسک قرار دادند و سپس با یک ضربت به آن‌ها خیانت کردند. این گفته‌ی جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا که “ما هرگز نمی‌خواستیم دموکراسی در افغانستان برقرار کنیم”، فریب بزرگ مردم افغانستان و جهانیان را برملا کرد و در عین حال سیلی محکمی برای متحدان آمریکا بود که آن‌ها هم وادار شدند به مردم خودشان دروغ بگویند.

همه‌ی تلاش‌های سده‌ی گذشته برای نوسازی افغانستان از بالا با شکست روبرو شدند، مانند تلاش‌های محمد داودخان بعد از سرنگون کردن نظام پادشاهی در سال ۱۹۷۳ با مقاومت قوم پشتون که ۴۰ درصد جمعیت را تشکیل می دهد و قدرتمندترین بخش مردم افغانستان با ریشه‌های فرهنگی عمیق قبیله‌ای و پدرسالارانه سرسخت و بنیادگری اسلامی شبیه به وهابیت عربستان می باشند روبرو شد.. حزب دموکراتیک خلق افغانستان که حزبی کمونیستی بود و در سال ۱۹۷۸ قدرت را به دست گرفت نیز در رویارویی با سنت‌های کهنه‌ی قبایل پشتون شکست خورد. حتا انشعاب این حزب نیز ریشه در رقابت میان قبیله‌های افغانی داشت. اما اکنون با توجه به توضیحات بالا درس‌هایی فاجعه‌ی افغانستان کدامند؟

۱- باید به این نکته توجه کرد که گرچه ایالات متحد آمریکا و متحدانش در ناتو شکست خوردند، اما مجتمع صنایع نظامی آمریکا برنده واقعی این جنگ است و اکنون قدرت‌مندتر از همیشه است. حداقل یک ‌سوم هزینه‌های جنگ آمریکا که بنا به تخمین انستیتوی واتسون بین سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ به مبلغ ۲۲۶۰ میلیارد دلار می‌رسد، مستقیما به صنایع نظامی سرازیر شده است. این شاخه‌ از صنایع آمریکا به‌رغم رنج‌های بی‌شمار بسیاری از ملت‌های خاورمیانه همیشه برنده‌ی تمام جنگها بوده است. کم‌ترین کاری که ناتو با توجه به تحمیل هزینه‌های جنگی بی‌معنی به مردم کشورهای عضو، می‌بایست بکند، لغو مصوبه‌ی «هدف دودرصدی ناتو»â مصوب سال ۲۰۱۴ و توقف فوری افزایش بیشتر هزینه‌های تسلیحاتی آلمان است. فاجعه‌ی جنگ افغانستان گواه بارز این واقعیت است که مداخلات نظامی ناتو به‌کلی بی‌معنی بوده‌اند و هیچ چیز جز درد و رنج برای تعداد زیادی از ملت‌ها و سربازان خود، چیزی جز نابودی محیط زیست و اقتصاد کشورهای درگیر و تقویت تروریسم به‌ ارمغان نیاورده است. بالا بردن توان نظامی ناتو از طریق افزایش هزینه‌های نظامی کشورهای عضو که به‌عنوان هدف اصلی افزایش بودجه نظامی دو در صدی اعلام شده بود، اکنون مسخره جلوه می‌کند و مشخص می‌شود که هدفی جز یارانه به صنایع نظامی در بین نبوده است.

۲- هم‌پیمانان ایالات متحد آمریکا به‌مناسبت حمله‌ی تروریستی ۱۱ سپتامبر، همبستگی بی‌قیدوشرط خود را با آمریکا اعلام کردند، به‌رغم تردیدهایی که از نظر حقوق بین‌الملل وجود داشت، زیر فشار آمریکا، به فراخوان اتحادیه‌ی ناتو پاسخ مثبت دادند و به رغم انتقاد فزاینده‌ی مردم کشورهای خود، تا آخرین مرحله در جنگ افغانستان شرکت کردند. اما این‌که آمریکا برای همبستگی هم‌پیمانان ناتوی خود چه ارزشی قایل است، به‌روشنی هنگامی مشاهده شد که این کشور پیش از عقب‌نشینی ارتش خود از افغانستان، متحدان خود را حتا در جریان این تصمیم نگذاشت. آمریکایی‌ها هرگز متحدان خود را به‌این شکل به‌روشنی تحقیر نکرده بودند. کسی که خربزه می‌خورد، باید پای لرزش هم بنشیند. ایالات متحد آمریکا از زمان‌های دور سیاست خشن سلطه‌جویی خود را نه‌تنها به‌خرج ملت‌های جهان سوم، بلکه همچنین به‌خرج متحدان خود در ناتو پیش می‌برد. اکنون زمان آن فرارسیده است که متحدان غربی آمریکا وابستگی سیاست امنیتی خود به آمریکا یا به بیان دقیق‌تر، فرمان‌بری خود را از این کشور به‌طور جدی بازبینی کنند. ارتش مستقل اروپایی، به‌گونه‌ای که از سوی برخی محافل نظامی اتحادیه‌ی اروپا به‌عنوان پاسخی به بی‌مسئولیتی بارز آمریکا مطرح می‌شود، قطعاً با توجه به برتری نظامی قدرت‌های تا دندان مسلحِ اتمی، مسابقه‌ی تسلیحاتی نوینی را براه خواهند انداخت که به‌هیچ‌وجه خدمتی به امنیت کشورهای غربی نمی‌کند. دولت‌های کشورهای غربی در اروپا و آسیا باید به‌جای این راهبرد پرخطر و با هزینه سنگین بالاخره دریابند که ساختارهای همکاری و امنیتی منطقه‌ای نه‌تنها به‌معنی امنیت بیشتر برای آن‌هاست، بلکه امکان آغاز خلع‌سلاح گسترده، به‌ویژه در مورد سلاح‌های اتمی را نیز فراهم می‌کند. امنیت منطقه‌ای در اروپا با روسیه و در آسیا با چین، می‌تواند نه‌تنها آمادگی این دو قدرت اتمی را برای کاهش سلاح‌های اتمی خود بالا ببرد، بلکه همچنین می‌تواند آمریکا را نیز  به‌خلع‌سلاح اتمی وادار کند. تا زمانی که مجتمع صنعتی- نظامی آمریکا در تمام بخش‌های جامعه‌ی آمریکا نفوذ دارد، چشم‌اندازی برای این‌که دولت‌های آمریکا از درون، خود به خلع‌سلاح اتمی دست بزنند، وجود ندارد. بنابراین، فشار باید از بیرون وارد شود.

۳- بالاخره کشورهای همسایه‌ی افغانستان یعنی پاکستان، ایران، تاجیکستان، ازبکستان ، ترکمنستان و چین ‌باید این موقعیت تاریخی را پیدا کنند تا  مشترکا و زیر نظارت سازمان ملل متحد مسئله‌ی پناهندگان افغانی را با رعایت حقوق آن‌ها مدیریت کنند. زیرا در نهایت همین کشورها و به‌ویژه پاکستان و ایران در سه دهه‌ی پیشین افزون بر هشت میلیون افغانی را پذیرفته‌اند و بیش از دیگر کشورها با این مسئله درگیرند. گذشته از این، خطرات احتمالی ناشی از حاکمیت طالبان برای سیاست امنیتی کشورهای هم‌مرز نیز می‌توانند از طریق همکاری منطقه‌ای برطرف شود. و در نهایت خطر واقعی دولت طالبان یعنی  وسیله قرار دادن آن‌ها ازجانب آمریکا با تحریکات و تهدیدها علیه کشورهای هم‌جوار نیز می‌تواند از این طریق در نطفه خفه شود. برای این منظور باید به ابتکار دبیرکل سازمان ملل کنفرانسی با شرکت این کشورها فراخوانده شود، اما نه آن‌طور که خانم آنالنا بِربوک، کاندیدای صدراعظمی حزب سبزهای آلمان پیشنهاد کرد، با شرکت کشورهای عضو پیمان ناتو. این پیشنهاد مصداقِ دادن تیغ به دست زنگی مست و سیلی محکمی به گونه‌ی ملت‌های دردمند خاورمیانه است.


â فراخوان دولت ایالات متحد آمریکا مبنی بر افزایش هزینه‌های دفاعی کشورهای عضو پیمان نظامی ناتو به حداقل ۲٪ از تولید ناخالص داخلی خود که با عنوان (two percent target) شناخته شده است، در سال ۲۰۱۴ در کنفرانس سران کشورهای ناتو در ویلز به تصویب رسید.

https://akhbar-rooz.com/?p=129077 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x