جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

مدعیان آسیب شناسی تشکل ها، در ایجاد تشکل های واقعی آسیب زائی می کنند – مجید آریان نژاد

عناوین مطالب:

۱) طی برگزاری چند جلسه در کلاپ هاوس در مورد آسیب شناسی تشکل ها، صدها « نفر- ساعت » شرکت کردند. اما مفاهیم و مقوله های پایه ای از جمله مفهوم آسیب شناسی، مفهوم و ویژگی های تشکل، همچنین روش شناخت و مدل مورد استفاده در آسیب شناسی اساساً تعریف نشدند.  لذا گفتگوها غیر مستدل، ذهنی گرایانه و بر اساس سلیقه های شخصی انجام شد. 

۲) آسیب شناسی یک تشکل یا سازمان علاوه بر دانش نظر، همچنین روش و مدل شناخت، نیاز  به سوابق کار تجربی لازم ،. همچنین حضور عملی در شرایط واقعی فعالیت ها و شناسائی عینی فرایند ها دارد. اساساً آسیب شناسی از راه دور ممکن نیست. 

۳) در  گفتگوهای آنان”سرکوب” و “توسعه نیافتگی”. بعنوان آسیب تشکل ها مطرح شد. در حالیکه اینان عوامل خارجی و محیطی محسوب می شوند. تحلیل عنصر تک عاملی، ناشی از نگرش مکانیستی، تقدیر گرایی، خارج از حوزه عمل سوژه و کنشگران و طبقۀ کارگرست. در این دیدگاه، عمل کنشگر نه صیروریت و تغییر، بلکه بودن و سازش با شرایط موجود است.

۴) شناخت نظری و هر واکاوی می بایست به تغییر توازن قوای طبقاتی منتهی شود. مارکس بیش از ۱۵۰ سال قبل  گفت: «فیلسوفان تاکنون در کار تفسیر جهان بوده اند، مساله اما تغییر آن است». یونسکو هم آخرین معیار سواد را “توان تغییر” اعلام نمود. اما سخنوران کلاب هاوس حتی یک خط برنامه عملی برای تغییر وضع موجود ارائه و جمع بندی نکردند. 

۵) عامل اصلی فروپاشی هر پدیدۀ زنده و فعال در  درون ساختار، اهداف و روش های کار پدیده– بعنوان مبنا-  بوده و عوامل خارجی – از جمله سرکوب – بعنوان “شرط”  لحاظ می شوند. 

۶) به علل فوق، گفتگوها بجای راهکار عملی و تغییر قدرت اجتماعی طبقۀ کارگر، عمدتا توسط خط مسلط در کلاب هاوس (آقای بهروز فراهانی)  به تقدیس وضع موجود و فعالیت در فضای مجازی، بُت و چهره سازی و رهبر تراشی منتهی گردید. 

۷) جریان مسلط بجهت رویکرد غیر علمی و تفسیر شرایط موجود، تمامی پدیده ها را ایستا می بیند.  در حالیکه هر تشکل بعنوان یک ارگانیسم زنده دارای مراحل متفاوت زندگی بوده و در هر مقطع،  ویژگی های کارکردی، نقش و اثر گذاری متفاوت دارد. تشکل ها مراحل : ایجاد ( تولد) – کودکی – رشد – بلوغ – تکامل – ثبات- پیری و مرگ دارند. 

۸) آقای فراهانی با بیان آمار که ۴% کارکنان صنعت نفت زیر دیپلم بوده و بقیه یا فوق دیپلم  یا لیسانس و یا دکتری دارند، نتیجه گیری غلط و غیر کارگری نموده و اظهار نمود. ” ما با طبقه جدیدی روبرو هستیم. که ربطی به آن کارگرانی که در انقلاب بهمن شرکت کرد ندارند. با یک عده آدم با فرهنگ روبرو هستیم و با اصطلاح توهین آمیز عمله اکره که استفاده می کردند دیگر به تاریخ پیوسته است ” به ایشان می گویم خیر! من بعنوان یک عمله اکرۀ نقاد، همراه هم طبقه ای هایم، در برابر نظام سرمایه با تمام جلوه های آن (از جمله شما) وجود داشته و مرزبندی داریم. 

آسیب شناسی انتزاعی 

طی چند جلسه گفتگو روی موضوع “آسیب شناسی تشکل ها”، در کلاب هاوس توسط جمع کثیری که عمدتاً دوستان  خارج از کشور هستند، به مدت صدها  نفر- ساعت برگزار شد. ابتدا از اینکه دیدگاه های متفاوت و حتی متضاد ( هر چند بصورت محدود) طی جلسات قبل وجود داشته و نظرات خود را بیان کردند، نقطه قوت و اثر بخش در نقد عملکرد تا کنونی نیروهای سوسیالیستی، نه تنها در ایران بلکه در تاریخ جنبش های کارگری طی چند سدۀ آنست، دیدگاه نقادانه آنان – در مقابل دیدگاه های ارتدکس سوسیالیسم موجودِ دوران جنگ سرد- از ناکامی های سراسری گذشته درس گرفته و می تواند از تکرار زنجیرۀ شکست های جلوگیری کند. وجود آنها بارقۀ امید ومشعلی است که امکان طرح و تحقق سوسیالیسم را با جمع بندی ضعف های گذشته و احزاب ناکارآمد تاکنونی را در چشم انداز و فرارو قرار می دهد. 

 جریان اصلی و مسلط در گفتگوهای کلاپ هاوس، بالخص جلسه پنجشنبه  هشتم مهر ماه، به نمایندگیِ آقای بهروز فراهانی، که برخی از سخنرانان با مدیریت جلسه- آقای ستار رحمانی – از نظرات ایشان حمایت کردند، فحوای آن که مستدلا نشان داده خواهد شد، شکل گیری مرکزیت انحصارگرا، از بالا به پایین – رهبر و پیرو – بر اساس مدل ارتدکس باصطلاح کمونیسم موجود در دوران جنگ سرد و احزاب منقضی شدۀ آن دوران است. مضمون آن نوعی سوسیالیسم غیر کارگری که نوعی دیگر سرمایه داری بعنوان آلترناتیو نظام های کنونی را مطرح می کنند. رویکرد این جریان در این دوران تقدیس، ارج گذاریِ محافل خودمانی چند نفری، در فضای مجزی بجای تشکل های حقیقی طبقاتی سراسریِ متکی به بدنۀ کارگران و اعمال قدرت اجتماعی سراسری طبقه کارگر در برابر نظام هار سرمایه داری حاکم است. آقای فراهانی بر دکترای ها و فوق لیسانسه ها در شرکت نفت بعنوان طبقۀ کارگر جدید؟! تکیه می کند. در حالی که وضعیت کنونی جاری در ایران، گسیختگی و گسل های درونی در جنبش کارگری، فقدان تشکل های واقعی کارگران و دیگر اقشار اجتماعی است، برای عبور از شرایط بردگی و گرسنگی، ضروری است که وضعیت طبقه اساساً دگرگون شود. در چنین شرایطی که سبعانه ترین استثمار و بهره کشی همراه با بی حقوقی کامل کارگران و مزد بگیران و نفی کامل حقوق  پایه ای انسان حاکم است. کارگران در اثر تنگناهای معیشتی و حقوق معوقه – کار بی مزد-  و اخراج ها، اعتراض نموده و خیابان ها را در اختیار خود می گیرند، تا مقطعی که بخشی از حقوق معوقۀ آنان پرداخت شود، در اینحالت به کلیت ساز و کار نظام سرمایه صدمه ای نمی رسد. چون هیچ نیروی با برنامه و متشکل و مرتبط با بدنه و مقاومت سراسری با اهداف رهائی بخش و استراتژیِ نظامی فارغ از استثمار، در مقابل یورش های بی امان سرمایه قرار ندارد. نیروهای متشکل کارگری که به آگاهی طبقاتی – تاریخی دست یافته و تمایز خود را با دیگر طبقات روشن کنند. تا جایی که بخشی از اعتراض ها و مقاومت ها امروزه با خودسوزی و خودکشی فردی پاسخ  داده می شود، که خود، اثبات ناکارآمدی مقاومت های پراکنده و فقدان سازمان و تشکیلات اثر بخش در وضعیت کنونی است. برای نشان دادن ضعف جنبش سراسری واقعی در عرصه طبقاتی، در همین ابتدا  یادآوری یک فاکت عینی گویای وضع موجود است، این پدیده ده ها بار قبل و بعد از آن به کرات تکرار شده است. 

پیرو تصمیم خلع ید از اسد بیگی مالک غارتگر و رانت خوار نیشکر هفت تپه مقرر بود، که روز چهارشنبه ۲۸  دی ۹۹ یک  حرکت اعتراضی سراسری در مقابل وزارت دادگستری صورت گیرد،  36 تشکل طی یک بیانیه اعلام  نمودند که درتجمع مقابل وزارت دادگستری حضور یافته و از دولتی شدن مجتمع نیشکر هفت تپه حمایت می نمایند. تعداد حاضرین در تجمع برگزار شده عملاً به حدود۲۰ نفر می رسید و با حدود ۳۰ دانشجوی آزادیخواه و عدالت طلب، جمع کوچکی تشکیل شد که در برابر بسیجی های حکومتی و مدافع دولتی سازی، صدای مستقل گم می شد. در واقع از هر تشکلی که بیانیه را امضاء کردند اگر یک نفر حضور می یافت تعداد حاضرین بیشتر بود. این پدیده که به کرّات و دفعات در تجمعات تکرار می شود نشانگر آن است که نه تنها خواسته و هدف محافل و عناصر معترض در سطح نازلی قرار دارد یعنی – استثمار توسط دولت –  بطوریکه  با بخشی از گرایش جناح های حکومتی که منفعت خود را کسب می کنند همپوشانی دارد. ضمناً نشانگر آن است که تشکل ها عمدتا در فضای مجازی حضور داشته و در عرصۀ واقعی و مبارزه رو در رو با یورش سرمایه، نیرویی بالفعل و واقعی وجود ندارد. یعنی، اعتراضات جاری کارگران، عمدتاً بجهت عدم پرداخت حقوق معوقه، یا اخراج ها بوده و با حل نسبی آن وضعیت بحال عادی بر می گردد. طی این نقد نشان داده می شود که آسیب شناسان رسمی، نه درک و مفهومی از تشکل دارند و نه از آسیب شناسی. آنان فاقد مبانی و روش علمی، مدل شناخت و روشمند بوده و تنها نظرات شخصی و سلیقه ای خود، بدون ارتباط با پراکسیس و واقعیات عینی موجود را مطرح نمودند. در این نقد ابتدا به ضعف های مفهومی و شناخت شناسیِ آسیب شناسان و سپس طرح نظرات شخصی و سلیقه ای آنان برای برجسته کردن محافل خودی بجای قدرت اجتماعی کل طبقه کارگر می پردازم:

الف) نظرات آسیب شناسان بدون ارتباط واقعی، عینی و شناخت تجربی و بی واسطه بوده و ذهنی گرایانه و مکانیکی است.

ب) تعاریفِ آسیب شناسی و تشکل اساساً بیان نشدند لذا همه چیز مبهم و گنگ می ماند. معیار یک جمع چند نفره محفلی با  تشکل مرتبط و ارگانیک منتخب بدنۀ کارگری و جامعۀ هدف در هم ریخته می شود.

ج) روش و مدلی برای  آسیب شناسی معرفی نشد، تا اجزا و کارکرد تشکل، امکان شناخت آن و آسیب شناسی ممکن شود.  

 د) بدون روش شناسی علمی، کسب نتایج و دستاوردهای یافته های آسیب شناسی  و همچنین برنامۀ عملیاتی در جهت تغییر وضع موجود و نهایتاً افزایش قدرت اجتماعی طبقه کارگر و تغییر توازن مبارزۀ طبقاتی ممکن نخواهد بود.  

ه) در نهایت موضوعاتی که بعنوان آسیب تشکل ها مطرح شد. “سرکوب” که عموم شرکت کنندگان اتفاق نظر داشتند.و “توسعه نیافتگی”  یا تداوم ساختارهای ماقبل سرمایه داری، دیدگاهی تک عاملی است،  ناشی از نگرش مکانیستی، تقدیر گرایی،  خارج از حوزه عمل سوژه و کنشگران بوده ، غیر کاربردی است.  

و) می دانیم که هر تحلیل  می بایست به تغییر توازن قوای طبقاتی، بعبارت دیگر قدرت جنبش های اجتماعی بالخص طبقه کارگر منتهی شود. دانش بشری امروزه روی محور تغییر قرار دارد.  یونسکو معیار سواد را “توان تغییر” اعلام نموده و ویژگی ها و شاخص هایی را در مورد چگونگی و چیستی” تغییر” تعریف کرده است. ومارکس هم بیش از ۱۵۰ سال قبل  گفت: « فیلسوفان تاکنون در کار تفسیر جهان بوده اند، مساله اما تغییر آن است.». سخنوران کلاب هاوس حتی یک خط برنامه عملی برای تغییر واقعیت موجود ارائه و جمع بندی نکردند. خود نشانگر آسیب شناسی بی حاصل است.

ابتدا آسیب شناسی را برای داشتن دیدگاهی یکسان و مشترک تعریف می کنم. 

آسیب شناسی تشکل ها: (Dignosing  Organizational) عبارت است از « ﻓﺮآﯾﻨﺪ اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﻔﺎﻫﯿﻢ و روﺷـﻬﺎی ﻋﻠـﻮم رﻓﺘـﺎری سوژه و کنشگران، ﺑـﻪ ﻣﻨﻈﻮر تحلیل موانع و ضعف های ﻣﻮﺟﻮد تشکل ها و ﯾﺎﻓﺘﻦ راهکارهایی ﺑﺮای حل موانع و اﻓﺰاﯾﺶ اﺛﺮﺑﺨﺸﯽ وعملکرد سازمان در دستیابی به اهدافِ آن ﺎست»  برای آسیب شناسی موارد زیر لحاظ می شود. 

۱) اهداف: وقتی اهداف یک تشکل نزدیک و کاملاً در دسترس باشد، یا  دور و غیر قابل دستیابی باشد، بعنوان آسیب تشکل محسوب می شود. اگر هدف تشکل افزایش حقوق باشد وقتی کسب شد تشکل بی هدف و ناکارآمد می شود.

۲) ساختار تشکل-  تناسب و همفازی ساختار با اهداف اهمیت کلیدی دارد. پیوستگی بخش های مفهومی و فیزیکی در ساختار شکل گرفته و با قواعد خاصِ تعریف شده بهم پیوسته اند. تناسب ساختار و اهداف و …. باید بررسی شود.

۳) تنوع دیدگاه ها، نقد و بازنگری مستمر و مدیریت تضاد: ساز و کار دمکراتیک و آزادی تمامی دیدگاه ها و نقدها و هماهنگ شدن نیروها در کلّ تشکل یک الزام اساسی است. 

۴) انگیزه و رفتار اعضاء؛ ﻣﺤﺘﻮای اﺻﻠﯽ تشکل و سازمان را رﻓﺘﺎر اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽدﻫﺪ. ارزش های مشترک، هماهنگی ﻓﻌﺎﻟﯿت ها و رﻓﺘﺎرﻫﺎ ﺑﺮای ﻧﯿﻞ ﺑﻪ اﻫﺪافِ کلّ بدنه بسیار کلیدی و ضروری اند.

۵) شیوۀ رهبری بعنوان هماهنگ کنندۀ اهداف سازمان و ساختار و رفتار در آسیب شناسی، اهمیت ویژه ای دارد.

 ۶) استراتژی روش های دستیابی به اهداف با توجه به تهدیدها و فرصت های محیط خارجی، همچنین نقاط قوت و ضعف داخلی و مکانیزم های سازماندهی اهمیت تعیین کننده ای دارند. 

۷) شناخت محیط خارجی(زمینه) سازمان، شناخت فرصت ها و تهدیدها، سرکوب فقط یک  تهدید محسوب می شود. 

آسیب شناسی در تمامی حوزه های مطرح شده می بایست بصورت یکپارچه و منسجم انجام شده و راهکارهای عملیاتی برای رفع آن مشخص شود. این مهم تنها در محیط واقعی و عینی و ارتباط عملی با تشکل و محیط فعالیت آن صورت می گیرد. عناصر تک عاملی، فقط شرایطی اند که باید لحاظ شود، لذا تشکل ها می بایست روش های متناسب برای مرتفع کردن تهدیدهای محیط را بکار گیرند. . بیان مقولۀ “سرکوب” – بعنوان عنصری خارجی- یک نگرشِ تک عاملی، بمعنای ندیدن مجموعه عوامل در هم تنیدۀ ارگانیک و ناشی از تسلط دیدگاه مکانیستی در تحلیل پدیده ها و توجیه گر وضع موجود است، در حالیکه عامل اصلی فروپاشی هر پدیدۀ زنده و فعال در درونِ ساختار، اهداف و روش کار پدیده– بعنوان مبنا-  بوده و عوامل خارجی بعنون “شرط”  تغییر عمل میکنند. در بیان عامل خارجی – سرکوب- نقش سوژه و کنشگران و طبقۀ کارگر حذف می شود که خود دیدگاهی آسیب زا است. در این نگرش مکانیکی، وجود و هستی هر فعال و کارگر نه صیروریت و شدن برای تغییر تعادل نیروها و جنبش های اجتماعی بلکه بودن و همفاز شدن با شرایط موجود تعریف می شود. با این نگاه،  قهر و سرکوب چون خارج از اراده کنشگران است، وضع موجود تثبیت و نیروهای تغییر و کنشگر وجه اثر گذاری خود را از دست داده و توجیه گر وضع موجود می شوند، چون تا سرکوب هست این وضعیت ادامه دارد. در حالیکه هر کدام از ما می توانیم دهها نمونه ای از پیروزی جنبش هایی را  ذکر کنیم که گزارۀ عاملیت تعیین کنندۀ سرکوب را نفی کرده و به پیروزی دست یافته اند. به تجربه ثابت شده، اگر اقشار و طبقات تحت ستم، آگاه تاریخی و طبقاتی لازم را کسب کرده و نیروهای بالنده سازمان یافته و تشکل نسبی داشته باشند، سرکوب به ضد خود تبدیل شده و باعث گسترش مقاومت و سراسری شدن آن شده و می تواند باعث وقوع تحولات اجتماعی گسترده شود. در حالی که از درون  هر تحلیل انضمامی و دینامیک، می بایست روش تغییر و  اقدامات عملی برای آسیب زدایی را مشخص و استخراج نموده، در نتیجۀ کاربرد آنها، واقعیت موجود را بنفع طبقۀ بالنده تغییر داد. همچنین نظراتی که تداوم ساختارهای ما قبل سرمایه داری دوران کنونی را، یعنی بوقوع نپیوستن انقلاب بورژوازی علیه فئودالیسم را بعنوان آسیب ذکر می کنند، نیز برای سوژه هیچ جایگاه و نقشی قائل نمی شود. توسعه نیافتگی در بسیاری جوامع مختلف بطور نسبی وجود داشته، اما مانع از تحول بنیادین اجتماعی نشده است. از گزاره توسعه نیافتگی، چه راهکار عملی حاصل می شود؟ آیا به قبل برگشته و انقلاب دمکراتیک انجام دهیم؟ یا صبر کنیم که انقلاب دمکراتیک انجام شود یا خودمان آنرا انجام دهیم؟ چنین دیدگاهی ناشی از عدم درکِ اهداف و رویکرد آسیب شناسی و روش برون رفت از موانع است. این دیدگاهها دترمینیسم و تحولات تاریخی انتزاع شده را بر واقعیات زندۀ موجود و ضرورت عامل بودن سوژه حاکم می کنند. لذا برگزار کنندگان و سخنرانان کلاپ هاوس، برای اثبات اثر بخش بودن تجزیه و تحلیل آنان، بعنوان یک فعالیت طبقاتی، درخدمت افزایش قدرت طبقۀ کارگر، لازمست نتایج فعالیت ها و سخنوری ها را جمع بندی و بعنوان راهکارهای عملی اعلام کنند. همچنین پیش بینی کنند که با اجرای راهکارها، طی دوران مشخص شش ماه – یکسال و ….چه تغییرات و تحولاتی در قدرت  اجتماعی و صفوف طبقه کارگر ایجاد خواهد شد. این معیاری است که فرق مبارزه طبقاتی با موعظه و خطابه برای حفظ منافع طبقات کهن را مشخص می کند. اما متأُسفانه، تا کنون سخنرانی های برگزار شده هیچ خروجی و جمع بندی نداشته و بجهت فقدان دیدگاه علمی، ظرفیت و توان چنین نتایجی را نخواهد داشت.

علل آسیب زائی آسیب شناسان

۱- جایگزینی محفل خودمانی بجای تشکل طبقاتی:

اصلی ترین ضعفِ خط آسیب شناسان رسمی، این است که درک صحیحی  از ماهیت، مکانیزم و جایگاه یک تشکل ندارند. تشکل بمثابه یک اتحادیه، سندیکا، شورای کارگری، چیست؟ آیا هر جمعِ محفلی چند نفره را می توان تشکل نامید؟ ویژگی های کلیدی که تفاوت و وجه تمایز یک تشکل با محافل را مشخص می کند کدامند؟ در توضیح می بایست گفت یک سندیکا، اتحادیه و … بعنوان بر آمده از بدنه یک مجموعه از نیروی کارِ موجود و شاغل در ، یک مرکز تولیدی یا واحد خدماتی، اعم کارخانه، یک صنعت، منطقه، یا سراسری که  منتخب کل یعنی بدنۀ کارگران برای تحقق اهداف کوتاه و بلند مدت، کسب مطالبات و بهبود شرایط کار تشکیل می شود. تشکل، رابطه ای تنگاتنگ و چند جانبه با بدنه و محیط خارج داشته و فعالیت های نمایندگان، بطور مستمر توسط بدنۀ کارگران، نظارت و کنترل شده و جهت ها و رئوس مسیر آینده و فعالیت های کلیدی و مهم توسط بدنه طرح ریزی می شود. برنامه های شش ماهه، یک ساله و … پس از تصویب مجامع عمومی، توسط نمایندگان اجرا شده، میزان پیشرفت فعالیت ها و کسب اهداف دوره ای در مقاطع زمانی مشخص و تعیین شده از طریق کانال ها و مجاری ارتباطات به اطلاع عموم کارگران رسیده و ضمن ایجاد همبستگی، قدرت اجتماعی طبقه را افزایش می دهد. با ویژگی های فوق سندیکا، اتحادیه و شورای جدای از بدنۀ جمعیت هدف، بی مفهوم بوده و وجود خارجی ندارند. فردی بیست سال قبل در صنایع فلزی شاغل و اینک هیچ ارتباطی ندارد، دیگر وی را نمی توان عضو سندیکا، اتحادیه و یا شورای آن صنعت دانست. مگر آنکه در مقاطع بعد مجدد به آن صنعت بازگشت کرده باشد. یا کسی که قبلا شاغل بوده و اکنون بازنشسته شده است. دیگر عضو تشکل های آن مجموعه نیست.  همچنین یک گروه تلگرامی بازنشستگان، بمعنای وجود تشکل آنان نیست. چون منتخب بازنشستگان نبوده، ارتباط ارگانیک با بدنه بازنشستگان نداشته و بدنه نیز فراخوان های صادر شده از ادمین ها را اجرا نمی کنند. تشکل ها با هدف تغییر توازن نیروی طبقۀ کار با  طبقۀ حاکم شکل گرفته، ارتباط دو طرفه درونی داشته و از موجودیت و هستی و مطالبات کل بدنه دفاع می کنند. جریان مسلط در کلاب هاوس،  محفلی از افراد بدون ارتباط ارگانیک با بدنۀ اجتماعی در مبارزۀ طبقاتی، بی سازمان، برنامه و استراتژی و حضور عملی و واقعی – که فقط در فضای مجازی حضور دارند-  را “تشکل” می نامند. برای جایگاه و منافع ویژۀ خود از همان ابتدا، اصطلاحا شیپور را از سر گشادش می زنند. آنان می خواهند آسیب شناسی از تشکل هایی کنند که به مفهوم واقعی  طبقاتی و کارکردی اساساً «تشکل» نیستند. چون”تشکل بدون بدنه ناقض مفهوم تشکل است”. به همین لحاظ بهتر بود بجای آسیب شناسی تشکل ها، بعنوان مثال روی موضوع “چگونه تشکل های طبقاتی و سراسری ایجاد کنیم؟” به بحث و گفتگو می پرداختند، شاید در اینصورت نتایج آن مقداری قابل استفاده و کاربردی می گردید.  

۲- آسیب شناسی  نیاز به حضور عملی و درک عینی از تشکل دارد و  از راه دور ممکن نیست

آسیب شناس علاوه بر درک مفاهیم و مقولات و  دانش نظری از جمله  طرح ریزی استراتژیک، ارزیابی عملکرد، نقد و بازنگری و ….. غیرو، باید تجربه و مهارت عملی کافی در کاربرد این علوم در عمل و واقعیت های جاری داشته باشد، یعنی بدون داشتن تجربه و مهارت عملی، آسیب شناسی ممکن نیست. آسیب شناس می بایست در جریان فعالیت عملی و ارتباط تنگاتنگ عینی، بطور مستمر در کل فرایندهای تشکل قرار گیرد. و تطابق عملکرد با اهداف، خط مشی و سبک کار تشکل را مورد نقد و بررسی دهد در نهایت نظریات آسیب شناسانۀ خود را برای بهبود عملکرد تشکل در جهت دستیابی به اهداف ، گسترش قدرت اجتماعی طبقۀ کارگر، همچنین کسب مطالبات تشکل ارائه دهد. نتیجه آن که با توجه به اینکه اکثر سخنرانان خارج از کشور بوده  و حتی برخی فعالین داخلی نیز هیچ رابطۀ عملی، عینی و حضوری و تنگاتنگ با بدنۀ اجتماعی ندارند،  از این لحاظ قادر به آسیب شناسی تشکل ها نبوده و نتیجه انتزاعی و سوبژکتیو خواهد بود. 

۳- برنامه و شعار بر اساس آمال ذهنی فردی بجای انضمامی: 

برخی عناصر کنشگر، مطالبات، برنامه ها و حتی شعارها را از درون بدنه، مضامین و موضوعات واقعی اقشار و طبقات اجتماعی، بطور انضمامی استخراج نمی کنند. بلکه آنها را  بنا به آرمان ها و آرزوهای خود مطرح می کنند. برخی مواقع ممکنست، شعارهای غیر واقع بینانه از طرف جمع کارگران در یک حرکت اعتراضی بیان شود. اما وقتی خواست حقوق و مطالبات، اقشار معترض برآورده و یا شرایط مبارزه تغییر کرد، شعارها هم فراموش و محو می شوند. 

یکی از سخنرانان در کلاب  هاوس اظهار کرد که شعار « نان، کار، آزادی و حکومت شورائی» در اعتراضات هفت تپه، اوج آگاهی و آمادگی طبقۀ کارگر است. باصطلاح آسیب شناس ما توجه ندارد که کارگری که چند ماه حقوق نگرفته و خانواده اش از گرسنگی رنج می کشند اولین هدفش سیر کردن آنان و نه طرح اهداف بلند مدت در افق اجتماعی است. وی در این لحظه فقط به پرداخت قروض بابت نان و سیب زمینی خریداری شده فکر می کند. مسلما کارگر در ذهن خود شرایطی که کلّ رنج و بردگی اش محو شود در نظر دارد اما در این مرحله، بفکر نیازهای فوری و روزانه اش است. همانطور که همان کارگر روز دیگری شعارآهنگین مذهبی می دهد. “هیهات منه الذله” یا ” عذا عذا است امروز …. کارگر هفت تپه ….. ” یا برای دریافت حقوق بصورت تضمین شده، با شعارِ ” خلع ید یک کلام والسلام ”  استثمار توسط دولت و دولتی شدن را مطالبه می نماید. یگانه هدف کارگر در این وضعیت، مجبور کردن کارفرما و حاکمیت به پرداخت بخشی از حقوق معوقه است. تئوری ها، راهکارها، شعارهای عملیاتی وقتی ارزشمندند که از متن واقعیات موجود در راستای تغییر واقعی و عملی در جهان واقعی رو به آینده استخراج و استنتاج شده باشد.  بطور خلاصه:

۱) شعارهای آرمانی و عملی از درون حرکت اعتراضی برای کسب حقوق معوقه استخراج نشده و پس از دریافت بخشی از مطالبات و شروع بکار، هیچ برنامه و فعالیتی برای تحقق آن ها وجود ندارد.

۲) اساساً اهداف تاریخی – طبقاتی نمی تواند در یک کارخانه محقق شود.

۳ ) وقتی زیر ساخت مادی و تشکیلاتی و آگاهی و قدرت اجتماعی سراسری تحقق اهداف وجود، ندارد. اهداف آرمانی از جمله لغو کار مزدی و ….. در این مرحله واقع گرایانه نبوده و کاربردی نیستند

۴) مدل شورائی بعنوان راهکار تصمیم گیری پس از مرتفع شدن تناقضات و گسل ها و نابرابری های اجتماعی – اقتصادی، حذف رابطۀ سرمایه می تواند تحقق یابد. اجرای آن در دریایی از نابرابری و تناقضات توهم . مدعیان می توانند، حتی یک نمونه موفق و پایدار تحقق چنین مدلی در کل جهان امروز، ارائه دهند؟ 

۴- دیدگاه یکسان و لایتغیر در مورد تمامی عمرِ تشکل ها

یک تشکل می تواند در مقطعی از رشد، بلحاظ ساز و کار و پتانسیل درونی ، همراه با شرایط مناسب بیرونی، اثرات عظیمی در جنبش های دوران و شرایط اجتماعی داشته باشد، اما در دوران پیری و فرسودگی-  ممکنست در تقابل با جنبش های واقعی و حتی در کنار دشمنان آن قرار گیرد برای این منظور نظریۀ “منحنی عمر تشکل ها”آن را می بایست در نظر گرفت:  می دانیم هر تشکل یا سازمان بعنوان یک ارگانیسم زنده همانند انسان، جامعه، حکومت و یک تمدن، دارای مراحل متفاوت در زندگی بوده و در هر مقطع، ویژگی های کارکردی، تصمیم گیری، نقش، اثر گذاری و پویایی ویژه ای داشته باشد. یک تشکل دارای مراحل : ایجاد ( تولد) – کودکی – رشد – بلوغ – تکامل – ثبات- پیری و مرگ است.  لذا وقتی یک تشکل را تحلیل می کنیم باید منحنی عمر آنرا بررسی کنیم که در مرحله تولد، رشد و تکامل قرار دارد و یا در مرحلۀ پیری و فرسودگی است.  انقلاب کبیر اکتبر در ایجاد و رشد تشعشعی در سراسر جهان داشت، اما در مرحلۀ پیری و آستانۀ مرگ، حتی در مقابل جنبش های رهائی بخش قرار گرفت. در قضاوت در مورد  جایگاه و نقش آن نمی توان منحصرا در مرحلۀ انقلاب اکتبر و دوران تولد و رشد آن  و یا صرفاً در دوران انحصار و سرکوب استالینی و یا زوال آن در زمان گورباچف را در نظر گرفت. اگر امروزه دستاوردهای آن مطرح می شود مربوط به دوران ایجاد و رشد آنست.  حزب در مرحلۀ ایجاد، علاوه بر پتانسیل گدازان در جهت منافع کارگری دارای آسیب هایی از قبیلِ وجود نطفه های ناسیونالیسم، حاکمیت سرمایه داری ملّی  و انحصار هم بود که بجهت ضعف معرفتی و شرایط داخلی و جهانی شناسائی و برطرف نگردید و در طول زمان مسلط شد. عناصری سوسیالیست – همانند روزا لوکزامبورگ – بخشی از نواقص را در همان زمان، بطور صریح بیان می کردند. نمونه ای دیگر، اثراتِ حزب توده ایران در بدو ایجاد در دهۀ ۲۰ تا سال های میانی و پیری، پس از سالهای ۳۲ و بخصوص انقلاپ ۵۷ که در مقابل جنبش تحول خواهی و پیشرو مردمی  قرار گرفت. افق های جنبش آزادی خواهی و برابری طلبی دوران را در تفکر اندیشه های نیروهای واپسگرا مدفون کرد.  لذا تشکل ها همانند هر ارگانیسم و موجود زنده،  نقش، جایگاه و اثر گذاری یکسان در سراسر  فرایند زندگی خود ندارند. تشکل ها و احزابی که زمانی امید آفریدند، ممکنست امروزه مانع پیشروی جنبش ها بوده و سدّی در برابر پیشرفت تشکل های واقعی باشند. نتیجه آنکه تشکل، حزب و حتی عنصر کنشگر را نمی توان قدسی یا خیر مطلق دانست و در فرایند زندگیش همواره قابل نقد و ارزیابی است.  تنها با ارتباطات تنگاتنگ و مستمر با بدنۀ اصلیِ خود و محیط خارج، می تواند خود را بازسازی و دینامیسم درونیش را افزایش و دوره تکامل خود را امتداد بخشیده و در نتیجه دوران کهولت و فرسودگی را به تأخیر بیندازد. یا بر عکس طی مدت کوتاهی دچارِ پیری و مرگ زودرس در بدو ایجاد و یا رشد شود. در این صورت “در خود” شده و به شکل محفل و فرقه در می آید. لذا عملکرد هر تشکل را همواره بطور نسبی و مشروط و در رابطه با کار کرد آن با افق و چشم انداز و وضعیت واقعی و جاری مبارزات طبقاتی ارزیابی می بایست ارزیابی کرد.

پرسش این است گفتگوهای کلاب هاوس مثل هر تحلیل و گفتمان دیگر، وقتی در راستای  منافع طبقه کارگر قرار ندارد، و تا آنجا که محتوای و مضمون آن بررسی کردیم، یک خروجی و نتیجه کاربست برای طبقۀ کارگر ندارد، واضح است که در راستای تأمین منافع دیگر طبقات و اقشار غیر کارگری بوده، هر چند از ادبیات و ترمینولوژی کارگری استفاه کرده باشد. برای فهم آن به بخشی از سخنان– آقای بهروز فراهانی – را در یک جلسه دیگر کلاب هاوس مراجعه می کنم.      ایشان می گوید: ” آگاهی طبقاتی در کارگران خیلی بالاست و امیدوارم بالاتر هم برود هر چه سواد اینها بالاتر باشد کار فعالین سوسیالیستی راحت تر است ما با یک طبقه جدیدی ؟!!  سر و کار داریم . جنبش مطالباتی در ایران دریای عظیمی است که ما باید در آن شنا کنیم و دائما بذل آگاهی سوسیالیستی را پخش کنیم و سرعت دهیم. ( ایشان فراموش می کند که بگوید آگاهی دهندگان ابتدا خود باید آگاهی کسب کنند)  با این سطح مبارزاتی که من از طبقه کارگر می بینم با این سطحی که از آگاهی طبقه کارگر می بینم (البته ایشان محافل در خود و فضای مجازی را بجای  تشکل سراسری و کل طبقه فرض کرده است)  …. امیدوارم بالاتر هم برود تلاش های سوسیالیست ها و کمونیست ها کم نیست. رسوباتی که در درون طبقه کارگر است که ما باید با آن مبارزه کنیم…. تبلیغات کنیم ریشه کن کنیم  کار ما الان در این سطح مبارزه در ایران خیلی راحت تر شده من انتظار ندارم با اولین اعتصاب شاهد سوسیالیسم باشیم. میزان سواد و دانش کارگران رسمی صنعت نفت هستند و دارای مدرک تحصیلی هستند فقط ۴% کارکنان صنعت نفت زیر دیپلم هستند بقیه یا فوق دیپلم  یا لیسانس و یا دکتری دارند. بخش کارگری فقط ۱% زیر دیپلم است و بقیه لیسانس و فوق لیسانس و عده کمتری دکتری دارند این با ۱۰- ۱۵- ۲۰ سال پیش. یک تحقیق هم بشود که ما بدانیم با چه کارگرانی سر و کار داریم چه درجه ای از آگاهی فرهنگ عمومی مواجه هستیم هر چه با سوادتر و با فرهنگ عمومی بیشتر باشد ….کار فعالین سوسیالیستی راحت تر است لازم نیست ما فرهنگ عمومی جامعه را بالا ببریم این خبر بسیار خوشی است و با طبقه کارگر جدیدی سر وکار داریم که ربطی به آن کارگرانی که در انقلاب بهمن شرکت کرد نداردبا یک عده آدم با فرهنگ روبرو هستیم و با اصطلاح توهین آمیز عمله اکره که استفاده می کردند، سر و کار نداریم و دیگر به تاریخ پیوسته است و اینان بهتر می توانند آگاهی سوسیالیستی را کسب کنند و بخش بزرگی کسب کرده اند. فکر می کنم تکامل اندیشه کارگران بسیار بالاست و من امیدوارم که بالاتر هم برود البته کج اندیشی هم با خود دارد البته فقط سوسیالیست ها و کمونیست ها نیستند که تبلیغ می کنند ” ( تلخیص و تأکید و توضیحات داخل پرانتز از منست). ایشان که نه با شاخص های آگاهی های تاریخی – طبقاتی بلکه با مدرک محوری و فرهنگ گرایی نتیجه گیری می کند، مهر روشنفکر بورژوا را بطور عیان بر خود حک می کند. البته قضاوت نه صرفا با این دیدگاه بلکه در سراسر عملکرد و مواضع فرقه گرایی و ضد جنبش سراسری طبقه کارگر ایشان، به وضوح طی چند دهه می توان نشان داد، که بخشی بطور اختصار در ادامه نقد جاری بیان می شود. همچنین با کاربرد ترمینولوژی عمله و اکره با هم طبقه ای های – ضد کارگری اش-  همگام است. بخصوص که معتقد است با طبقه جدید با فرهنگ عمومی بالا که با عمله و اکره که در انقلاب بهمن ۵۷ شرکت کردند هم اکنون، به تاریخ پیوسته اند. نظرات ایشان، سلیقه ای، بیان مطلق ها و محکمات  و تراوشات عقیدتی – ذهنی در جهت منافع طبقاتی غیر کارگری است، ابتدا برای آنکه ایشان را از توهمات خواب آلودکی بیدار کنم، به اطلاع می رسانم، عالیجناب!!! اینجانب بعنوان عمله و اکره حضور و نقد جاری را می نویسم، هنوز دوران ما منقضی نشده است.  همانند صدها و هزاران عمله و اکره دیگر، درک طبقاتی و مرزبندی با طبقه سرمایه دار و اقشاری از جنس شما که هم منافع سرمایه داران با الفاظ سوسیالیستی هستید داریم. شما با ادبیات کارگری،  نظام بورژوازی، استثمار و انحصارگر از بالا به پایین دیگری را می خواهید. در شرایطی که حقوق کارگر یک پنجم خط فقر است، و نظریه پردازانی امثال شما وجود دارد، شرایط تحمیل شده از عمله و اکره هم عقب تر و در مرحلۀ بردگی است و ما اراده می کنیم به این فقر و بی حقوقی مطلق پایان داده و حقوق برابر انسانی را در همۀ جهات گسترش دهیم. از دفن شدن طبقه کارگر در انقلاب ۵۷ سخن می گویید. بعنوان موضوعی معترضه، حل پارادکس اعتراض سراسری تمامی مردم بجان آمده، علیه رژیم سرکوبگر گذشته، برای آزادی و برابری بدون پیشتازی و رهبری طبقۀ کارگر و حتی نیروهای دمکراتیک، به رهبریت طالباتی ولی فقیه را “انقلاب نامیدن” بخودتان واگذار می کنم.  اگر طبقۀ کارگر بزعم شما در ۵۷ نابود شد –که مبارزاتش یک دم قطع نشد-  نمی توان  از سایه – روشن های نقش امثال شما چه قبل و چه بعد از بهمن ۵۷ در تحکیم قدرت گیری باصطلاح نیروهای ضد امپریالیستی ولایت فقیه، چه در حمایت از تسخیر انقلابی سفارت؟!؟ و چه در جنگ، سخن نگفت. برای یکبار هم شده صادقانه نقش بازماندگان دوران جنگ سرد را در به بند کشیده شدن طبقۀ کارگر در اوج جنبش بالفعل را نقد کرده و به سکوت مطلق برگزار نکنید. بگذریم، واقعیت این است که اساسا در طول تاریخ مبارزات کارگران تعداد گرایشات باصطلاح سوسیالیستی همواره بیش از سوسیالیسم واقعی بوده است. 

ضمناً هزاران و صدها هزار نفر دیگر عمله و اکره هستند که در مبارزات واقعی طبقاتی حضور و جان در کف دارند. نه جزو تحصیل کردۀ دکترای با فرهنگِ شما و نه بدنبال جاه و مقام و نمایش و پُست بوده و نه امیدشان به مواضع «سازمان جهانی کار» است. فعالان واقعی کارگری، آمده اند که همه چیزشان را بدهند و نه آنکه چیزی کسب کنند. تفاوتی بین ولایت فقیه حاکم، با دیگر انحصار گران نئولیبرالیسم بلوک سرمایه داری و یا باصطلاح همان مناسبات سرمایه دارانه  با نام سوسیالیستیِ شما نمی بیند. طبقۀ کارگر ایران در خیزش رهائی با پرتاب شدن از یک چاه در چاه دیگر در بهمن ۵۷ درسی تاریخی گرفت که آسیب و فساد در هر رنگی را از همین امروز افشا کند.  اکنون شما دغدغه افزایش تعداد فوق لیسانس و دکترای های با فرهنگ، همراه با دفن عمله و اکره و کاریکاتوری از تشکل های کارگری ( محافل مجازی) را دارید. من و دیگرعمله و اکره ها امروزه دغدغۀ فقدان همبستگی و تشکل سراسری و قدرت اجتماعی طبقه کارکر در حداقل های واقعی خود را داریم؛ نه نمایشات با حضور در مجامع بورژوازی سازمان جهانی کار، بلکه خودسوزی  یک زن هم طبقه ای برای آنکه قادر به تهیه لوازم تحصیل برای فرزندش نبوده است. 

ضمنا آقای فراهانی که از کسب مدارک عالی دکتری و فوق لیسانس دچار شعف شده، که می تواند بذر کمونیستی را راحت تر در جنبش بکارد، خود اساسا فاقد دیدگاه و روش علمی، روش تحقیق و پژوهش، بکار گیری مدل های علمی تجربه شده و تحلیلی در شناخت واقعیات موجود – از جمله آسیب شناسی – می باشد. آسیب شناسی وارونۀ !! ایشان بجای تحلیل مفاهیم، مقولات و موضوعات و بکار گیری راهکارهای بهبود در عمل، از چهره و رهبر سازی، تقدیس عناصر و فردگرایی مفرط در محافل چند نفره سر برآورد. البته با روش ارائۀ به سبک وعظ و خطابه و تأکیدات مطلق در گفتار برای حقنه کردن مطالب اعتقادی با تکرار از زوایای مختلف.  

نقد نمونه محافلِ موجود:  

با کاربرد منحنی عمر تشکل ها، دو محفل موجود ( به اصطلاح اقای فراهانی تشکل های کارگری) را نقد می کنم. 

  یکی از محافل که مثل بقیه در پای هر بیانیه امضایی می زند،  بنام ” ……… ایجاد  تشکل های کارگری” که در سال های  85 – ۱۳۸۴ ظهور و فعالیت اثر بخش و خلاقیت و نوآوری با خود به میدان آورده و چشم انداز و امیدی نو خلق کرد،  اما بلحاظ ناکارآمدی درونی، امروزه تعدادشان به چند نفر کمتر از انگشتان یک دست می رسد. نه تنها با هیچ بدنۀ اجتماعی ارتباط سازمان یافته نداشته و فاقد برنامه، استراتژی و فعالیت سازمانیافته است، حتی یک جلسه ۴-۳ نفره در سال هم برگزار  نمی کنند. یک نفر از که در همه جا هست و در  هیچ جا نیست اصرار دارد که حتما در جمع باصطلاح تشکل ها  که فقط در فضای مجازی اطلاعیه داده ( مضمون همه این است که ضمن اعتراض محکوم می کنیم) حضور دارند از قلم نیفتد. در آسیب شناسی این محفل می توان، به آسیب های کلیدی از جمله انگیزه های متنوع و رفتار اعضاء، بخصوص دیدگاه های تقدیر گرایانه و مکانیکی را ذکر کرد، که با عافیت طلبی همگام شده است. خام بودن و تعریف نشدن اهداف، فقدان استراتژی و برنامه های بلند مدت تا کوتاه مدت، عدم تناسب ساختار تشکل و عدم تناسب و همفازی آن با اهداف، نا هماهنگی اهداف سازمان با ساختار و رفتارها و فقدان ساز و کار دمکراتیک و مدیریت تضاد دیدگاه ها را بر شمرد. باید هر یک از آسیب ها به دقت شناسائی و درجه بندی نموده و در مدل های آسیب شناسی علل اصلی و فرعی را مشخص نمود. یکی دیگر از محافل، سندیکای شرکت واحد تهران و حومه است که  از اواخر سال ١٣٨٣ و در پیِ توافق و پذیرش انجمن ها و سندیکاهای مستقل بین دولت جمهوری اسلامی و.ILO …توسط دو نفر از فعالان و پیشروان کارگری یعنی آقای منصور اسانلو و آقای ابراهیم مددی و با همکاری مؤسسین سندیکایی طرح ریزی شد و هدف آن دستیابی به حقوق کارکنان شرکت واحد مطابق با قانون کار بود. رهبران سندیکا با جسارت و برنامه های آموزشی که در چارچوب فعالیت قانونی و سندیکایی بود، فضای اجتماعی آن دوران را متحول و موجی از امید ایجاد کرد. اما افق و اهداف آن در دیدگاه بنیانگذاران و همچنین در اساسنامه و طبق بیان رهبران و اعضاء آن  هدفش سه جانبه گرایی و ایجاد شرایطی که بتواند به چانه زنی با کارفرما و دولت بپردازد، بود و افق و اهداف سندیکا در سطحی از کسب مطالبات و حقوق قرار داشت، که به آن دست یافتند. تا زمانی که حاکمیت افزایش حقوق را نپذیرفته بود، هر گونه سرکوب و یورشی به شعله ورتر شدن ابعاد مبارزه و تسری آن به بخش های دیگر کارگری گسترش می یافت. با افزایش حقوق اساساً سندیکا به مطالبات و خواست های خود رسید.  سندیکا هیچگاه افق و چشم اندازی در حوزه مبارزه رهائی بخش و علیه نظام سرمایه داری و بورژوازی و علیه طبقۀ حاکم جمهوری اسلامی همچنین مبارزه تاریخی و طبقاتی کارگران در مبارزات دموکراتیک و سیاسی نداشته و حتی در چارچوبِ نزدیک به جناح های حکومتی و مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری آن دوره عمل می کرد.  بعنوان یک نمونۀ عینی به مصاحبه مفصل آقای عباس عبدی سر دبیر مجله سلام و از اصلاح طلبان حکومتی در سال ۱۳۸۷ با دو نفر از اعضای هیأت مدیرۀ سندیکا نگاهی می کنیم. در بخشی از آن آقای عباس عبدی  می گوید : آن حسی که کارگر چینی دارد کارگر ایرانی ندارد و لذا تقصیر وضع موجود ( بی حقوقی مطلق) را به گردن کارگران می اندازند” نایب رئیس سندیکا می گوید: « بله کارگر چینی بطور آگاهانه به دستمزد پایین راضی است چرا ؟ چون قصد فتح بازار جهانی را دارد . اگر در ایران چنین حسی ایجاد شود یقینا مردم ایران و کارگران ما برای تحقق آن مایه خواهند گذاشت . سابقه چنین امری هم وجود دارد ، مثل ۸ سال جنگ با عراق، اما اکنون به دلیل برخی برنامه و سیاست های لرزان فاقد چنین حسی هستیم» عضو دیگر هیأت مدیره سندیکا که آقای فراهانی رهبر و چهره سازی می کند، ضمن حضور در همین مصاحبه و پذیرش موضوعات، در پیام به کنفرانس همبستگی با کارگران ایران در پاریس می گوید: « با امکانات و حق اعتراضی که در کشورتان دارا هستید صدای دادخواهی کارگران ایران را به گوش سازمان جهانی کار برسانید تا از نمایندگان واقعی کارگران در ایران دعوت به عمل آورند که همه ساله در ژنو برگزار می شود، به این امید که صدای واقعی کارگران را در ایران بهتر بشنوند» به این ترتیب افزایش حقوق که می توان تمامی خواست و مطالبات شرکت واحد دانست و همچینن حضور در سازمان جهانی کار هر دو کسب شد و لذ انگیزۀ بخش های زیادی با تملک و یا اجاره اتوبوس به رانندگان محقق گردید و به این ترتیب آنها به خواسته خود رسیده و از فاز مبارزه جدا شدند.  هم اکنون از ۱۹ نفر هیأت مدیره سندیکا، دو نفر حضور دارند که یک نفر با اقدام ضد کارگری و ضد بشری حاکمیت از شرکت واحد اخراج شده است. و دیگری بازنشست است. از شاغلین فعلی کسی در هیأت مدیره سندیکا حضور ندارد، چون فرایند مجامع و انتخاباتی از شاغلین فعلی انجام نشده است. در آسیب شناسی در مورد سندیکای شرکت واحد می بایست گفت: اساسا افق جنبش مطالباتی شرکت واحد، در سال ۸۴ صرفا مطالباتی و افزایش حقوق بود، که بلحاظ نزدیک و در دسترس قرار داشتن با کسب آن اعضای سندیکا عموما انگیزه دادن هزینه نداشتند. فقدان ساختار تصمیم گیری صحیح و شتابزدگی در عمل و نداشتن افق و اهداف میان و بلند مدت، مجموعا سندیکا را از نفس انداخت.  دستیابی به حقوق بیشتر و رفتن به سازمان جهانی کار از  اهدافی بود که بیان شده بود و خواست و هدف دیگری نبود، اولی را رژیم تأمین کرد و دومی توسط باصطلاح اپوزیسیون دکتر مدار خارج از کشور و با موافقت ضمنی جمهوری اسلامی تأمین شد. 

نگاه به آینده

منحتی عمرِ بازماندگان سوسیالیسم موجود، پس از نفی شوراها و تشکل های مستقل در دوران انقلاب اکتبر و شکل گیری و برآمد انحصار حزبی، اتخاذ سیاست همزیستی مسالمت آمیز و در نهایت فروپاشی در سطح جهانی، دهه هاست که پتانسیل رهائی بخش خود را از دست داده اند. لذا نیاز به نوسازی و بازنگری در مؤلفه های سوسیالیسم دوران و نفی ضعف ها و تناقضات گذشتۀ آن که باعث ناکامی شده اند برای نوسازی و ارتقای پتانسیل مبانی نظری آن می باشد. بدین وسیله در  نفی نظام سرمایه داری متأخر و نئولیبرالیسم در جهان امروز کارآمد و توانمند می شود. تشکل واقعی از درون خود بدنه و جنبش برآمده و با تقویت ارتباطات با آن و همچنین محیط خارج است که می تواند پتانسیل و توان خود را افزایش دهد.  باید با جلوه های متنوع سرمایه داری مرزبندی کرد. بخشی با ادبیات ذهنی گرایانه خود اما ظاهراً کارگری، هم اکنون با تشکل سازی آکواریومی، فرد محوری، چهره سازی، کسب امتیازات ویژه، حتی قبل از کسب فرضی قدرت با رویکرد انحصارِ “رهبر – پیرو” رابطه غیر دمکراتیک در روابط داخلی و بیرونی با دیگر محافل، از همین امروز نفی کنندۀ تفکر نقادانه، آزادی بیان و مانع در برابر ایجاد تشکل های واقعی از درون بدنۀ جنبش های واقعی موجود هستند. این نیرو ها بزعم خود یک نیروی قدسی و فارغ از خطا بوده و در مقابل شکست های تاریخی هیچ مسئولیتی نداشته و همواره به بهترین نحو عمل کرده اند. در حالیکه شکست نتیجۀ خطاهاست.  هم اکنون نیز که در برابر شرایط دهشتناک اسارت و زندگی برده وار طبقه کارگر که قادر نیست یک صف مقاومت سراسری ایجاد کند،  مسئولیتی متوجه آنان نیست. این عمله و اکره بوده اند که باعث عقب ماندگی تاریخی خودشان شدند آنها سعی دارند با زبان کارگران صحبت کنند و شمایل یک پیشوا به تن کرده، امر بر خودشان هم مشتبه شده –که جایگاهشان مافوق طبقه بوده و در مورد همه چیز قضاوت نهایی می کنند.

طبقه کارگر و کنشگران با طرح ریزی و بازسازی سوسیالیسم آزاد و دمکراتیک و با محوریتِ آزادی اندیشه، حقوق برابر،  نقد رادیکال پدیده ها و نفی فرقه گرایی و مدل پیرو – رهبر میتواند وحدت طبقاتی سراسری طبقه را بصورت دمکراتیک با کار میدانی در بین کارگران و اقشار اجتماعی گسترش داده، از زندگی طبقۀ کارگر و توده ها آموخته و نظریات و تئوری ها را برای برون رفت از موانع و از زندگی واقعی و انضمامی موجود استخراج و استنتاج کند. با دیدگاه نقادانه و نسبی به نظریات و آموزش مستمر از واقعیت ها می توان نظریات رهائی بخش را بطور مستمر و تا حصول نتیجه ارتقاء داده و بارور کرد. 

۱۶ مهر ماه ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=129368 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x