امروزه عوامل متعدد فرعی و غیر مرحلهای وجود دارند که مدتهای مدیدی است خود را به عنوان عوامل اصلی تفرقه در میان اپوزیسیون رژیم مافیا، خود را بر اذهان دوستداران سیاست و بخصوص آزادیخواهان و ترقی خواهان ایرانی تحمیل کرده و همچنان به این تحمیل ادامه میدهند و در این درازا خود به یکی از عمده ترین معضلات همبستگی ملی مردم ما تبدیل شدهاند. یکی از عمده ترین آنها اختلاف میان تمایلات سلطنتطلبانه و یا جمهوریخواهانه بخصوص در میان تشکلهای سیاسی ما است. امری که هیچ ربطی به وظایف مرحلهای مبارزه برای گذار از دیکتاتوری در این مرحله ندارد و گفتمانی است که پس از گذار از رژیم مافیای خودکامه میتوان و باید از طریق برگزاری رفراندومی آزاد بدان پاسخ داد.
تقسیمبندی های کاذب مثل تقسیمبندی مذهبی و غیر مذهبی و یا کمونیست یا لیبرال و یا تقسیمبندی بر اساس مناطق جغرافیایی با زبانها و فرهنگ های متفاوت و چیزهایی از این قبیل نه تنها کمکی به وحدت ملی و ائتلاف سیاسی برای گذار نمیکنند بلکه عمدتا در چهل سال گذشته از عوامل مهم و تأثیرگذار در روند ناکامی در گذار از حاکمیت مافیا بوده هستند. امروز موضوع مبرم و اصلی اپوزیسیون اثبات حقانیت سلطنت و یا جمهوریت در ایران نیست بلکه ایجاد همبستگی ملی و ائتلاف سیاسی برای گذار از رژیم خودکامه است. جای بسی تعجب است که کسانی که خود را از خانواده سیاسی ایران و مخالف حاکمیت مافیا بر کشورمان میدانند و معرفی میکنند امری به این وضوح و سادگی را در نمییابند و متاسفانه از سر عدم تشخیص شرایط و مرحله سیاسی مبارزه آتش بیار معرکه « اختلاف بینداز و حکومت کن » رژیم گشتهاند.
اینکه گفته شود در میان اپوزیسیون نباید اختلافی وجود داشته باشد به همان اندازه غیر قابل قبول و غیر منطقی است که اختلاف را به جمهوریخواه و سلطنت طلب تنزیل دادن. اختلاف اصل اساسی وجود تشکلهای سیاسی و یکی از پایههای اساسی دموکراسی برای چرخش قدرت در میان احزاب سیاسی است. اختلاف در برنامه اداره کشور در چهارچوب قانون اساسی دموکراتیک که محصول انتخابات آزاد ملی باشد طبعا راهگشای حضور جمعیتهای متفاوت با طرز تفکر و برنامه متفاوت در قدرت است و بر همین اساس است که نظامهای دموکراتیک اساسا نظامهای چند حزبی بوده و از تک روی و تک اندیشی پرهیز مینمایند و علاوه بر آن اختلافات سیاسی میدان را برای نقد حاکمیتهای سیاسی و احزاب رقیب باز میکند و به توسعه شعور سیاسی و مدنی ملت یاری میرساند و چرخش قدرت در کشور را ممکن میسازد. البته در آن زمان علیرغم انتخاب نوع حکومت از سوی مردم و تصویب و ثبت و ضبط آن در قانون اساسی باز این حق تشکلهای سیاسی و مدنی است که در نقد آن و مخالفت با آن سخن بگویند و استدلال کنند و یک قانون اساسی باید این حق را به رسمیت بشناسد و پاس بدارد. بطور مثال در نروژ با وجود فرم حکومتی مشروطه سلطنتی و تاکید قانون اساسی بر آن و تضمین وجود چنان حکومتی، دائما در رسانههای جمعی گفتگو بر سر لزوم آن و یا عدم لزومش و همچنین نقد حوزه اختیارات پادشاه علیرغم اینکه هیچگونه اختیارات سیاسی ندارد همچنان دایر است و جاری و پردوام.
همه آنچه که در مورد تعیین نوع حکومت در فوق رفت مسئله بعد از گذار از حاکمیت مافیا و استقرار دولت موقت و برگزاری انتخابات مجلس موسسان و تعیین قانون اساسی جدید است و نه امروز که مافیا بر جان و مال و خاک و خون مردم ما مسلط است و حاکمیت مطلق دارد. امروز اختلاف باید نه از نوع آنچه که فوقا رفت بلکه باید از نوع دیگری باشد.
اختلاف میان دموکراسی خواهان و استبدادطلبان
دموکراسی خواهان ممکن است جمهوریخواه و یا مشروطهخواه باشند ولی استبداد طلبان قطعا نظامی همچون نظام استبدادی موجود را شاید در شمایلی جدید میخواهند.
طبیعی است که کسانی که دموکراسی را برای آینده ایران میخواهند علیرغم اینکه آن دموکراسی در قالب جمهوریت باشد و یا مشروطیت و یا پارلمانتاریسم و یا هر شکل دیگری از حکومت که ناشی از رای مردم باشد و بتواند به محتوای آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فردی و مناسبات آن بطور دموکراتیک پاسخ دهد، نمیتوانند هیچگونه مخالفت بنیادی با آن فرمها داشته باشند و لذا همبستگی میان دموکراسی باوران بدون تردید میتواند بخشهای وسیعی از اپوزیسیون ضد رژیم را دربر بگیرد و تشکلهای سیاسی دموکراسی خواه میتوانند به بزرگترین ائتلاف سیاسی در تاریخ کشور دست یابند. طبیعی است که کسانیکه میخواهند مسائل مربوط به رای ملت به فرم حکومت بعد از گذار از رژیم مافیا را امروزه دستمایه عدم همبستگی سازند نمیتوانند نیروهای دموکرات بوده و در ائتلاف دموکراسی خواهان شرکت داشته باشند. آنان را باید نوعا در زمره نیروهای رژیم موجود در میان اپوزیسیون دانست و به حال خود رها کرد و تنها گذاشت.
چنین ائتلاف یاد شدهای نه تنها در خارج از کشور بلکه در درون کشور هم لزوما باید شکل بگیرد و همت عمومی برای گذار از حاکمیت موجود حول محور دموکراسیخواهی از طریق یک نقشه جامع گذار بلورینه شود. ائتلاف فراگیر ملی زمانی میتواند شکل بگیرد که تشکلهای داخلی با هم به ائتلاف برسند و تشکلهای خارج نشین هم همین طور و نهایتا بین داخل و خارج کشور آن ائتلاف وسیع و فراگیر حاصل آید.
لابد بسیاری خواهند گفت که این امر بسیار مشکل و زمانبر است و رسیدن به آن در حال حاضر بعید به نظر میرسد. البته که بعید به نظر میرسد. چرا که بسیاری از سیاستورزان ایران امروز هنوز که هنوز است نتوانستهاند دوران صغارت سیاسی را ترک گفته و سیاست را به جای آمال و آرزوهای کودکانه و پندار گرایانه خود، وسیلهای عقلانی و بغرنج برای دستیابی به قدرت سیاسی از طروق سیاسی تعریف کنند.
چارهای نیست. نه میتوان این طبقه سیاسی را در این مدت اندک باقیمانده به بلوغ سیاسی دعوت کرد و نه میتوان منتظر ماند تا آنان سیاست مبرم روز را با لفاظیهای بیحاصل به درازا بکشانند. لذا باید از تئوری « کسب قدرت – ایجاد فضای دموکراتیک » به جای تئوری « آموزش سیاسی در طول زمان » استفاده کرد. در تئوری « فضا » اصل بر این است که دموکراسی خواهان باید « به هر طریق ممکن » حتی با توسل به کودتا، اعم از اینکه کودتای نظامی باشد و یا « کودتای مردمی » و یا ایجاد قیام ملی و انقلاب و یا هر طریق دیگری که موفقیت در آن با کمترین آسیب ممکن امکان داشته باشد قدرت را به دست آورند و یک دوره دموکراسی کنترل شده را برای ایجاد فضای دموکراتیک توام با آزادیهای سیاسی فارغ از درگیریهای « گروههای نابالغ سیاسی » برای مدت حداقل پنج سال برقرار نمایند و در این مدت بتدریج آن کنترل را برداشته و جامعه را در مسیر دموکراسی کامل قرار دهند.
نقشه راه « کودتای ملی » یا « اقدام سریع ملی » که نحوه کسب قدرت سیاسی در ایران فعلی را با جزییات تمام و با در نظر گرفتن شرایط ویژه آن توضیح میدهد امروزه در دسترس است و انتظار میرود که همکاری جریانات بالغ سیاسی که دموکراسی در ایران را دنبال مینمایند و استفاده از این نقشه را مد نظر دارند، به انجام امر خطیر گذار از حاکمیت مافیا در سرزمین ایران و استقرار دموکراسی یاری رساند.
چنگیز عباسی
تروندهیم-نروژ
بیست و پنجم اکتبر بیست و یک
با سلام به شما آقای چنگیز عباسی
بهترین مقاله ی تحلیلی در رابطه با “همبستگی ملی” که تا امروز خواندم , دست شما درد نکند.
متاسفانه بعضی از اشخاص و گروه ها فکر می کنند که هم تمام حقیقت و هم از اکثریت مطلق برخوردار هستند ! “ائتلاف سیاسی” را نه از تحلیل شرایط حاضر , بلکه محدود به تفکر و ایدئولوژی خود میکنند.این دوستان باید مشخص کنند از چه تعداد اعضا , هوادار و امکاناتی بر خوردار هستند ؟ و آیا این “ائتلاف سیاسی” مورد نظرشان از قدرت و وزن کافی برای مبارزه با رژیم برخوردار است ؟
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای شما
واقعیت این ست که در تمام کشور های آزاد اعم از پادشاهی مشروطه یا جمهوری، اشکال مختلف احزاب سیاسی نقش اصلی در بسیج مردم برای تحکیم قانون اساسی آن کشور ها دارند نه شاه و نه رئیس جمهور !!
احزاب در کشور های پادشاهی و جمهوری برای منافع و مصالح عمومی جامعه و تاکیدبر منافع صنفی و گروهی بخش های از جامعه خود را به عنوان راست ، محافظه کار ( و محافظه کار مسیحی ) ، چپ ، میانه ، لیبرال ، دموکرات ( و دموکرات مسیحی ) ، طرفدار ار محیط زیست و…. همه قانون اساسی کشور خود را قبول دارند.
برخلاف نظر آقای عباسی و کسانی که واقعیت ها را توجه نمی کنند و بجای پا فشاری بر کسب آزادی احزاب در ایران که مردم ایران از آن صدمه خوده و می خورند. به فکر اقلیتی در خارج از کشور هستند که می خواهند سرنوشت اکثریت مردم در ایران را تعیین کنند.
با ید ببینیم حتی در دموکراسی ترین کشور های جهان با سوابق پارلمانی و احزاب گوناگون مثل آلمان ، فرانسه ، آمریکا؛ می بینیم که مردم با وجود سوابق و تجربیات طولانی ، چنان احزاب و شخصیت های وجیه المله را دور میزنند که مثلا رفتند در سال ۲۰۱۶ به به ترامپ که نه جمهوریخواه بود و نه دموکرات رای می دهند پارسال هم دیدیم که چه وضعی در آمریکا برای انتخابات راه انداختند.
در فرانسه به مکرون رای دادند ، در اغلب کشور ها احزاب فاشیستی و نازیستی جدید با اسم های شب مثل « آلترناتیو آلمان » درست شده ست . خودشان بهتر می دانند که در بین مردم نمی توانند از هیتلر و موسولینی واستالین تعریف کنند پس به «تابلو» های جدید روی می آوردند.
در ایران که حکومت دینی حاکم ست وضع خیلی فرق دارد. خودشان می برند و می دوزند تا برای قبای خودشان اندازه باشد.از احزاب و انتخابات خبری نیست که بشود مانند ترامپ و مکرون سوار موج شد. پس مشکل کجاست ؟
باید کمک کرد تا راه کار های عملی برای ایران پیشنهاد شود . این همه انرژی در ایران و در خیابانها جریان دارد. مثل اینکه خارج از کشوره ها در رویاهای خود غرق شده اند و آنها را نمی بینند.
بهر صورت در ایران باید حداقل هائی برای ارائه نظرات سیاسی و فعالیت صنفی و سیاسی وجود داشته باشد تا مردم آنها را بشناسند
در این پروسه ست که مردم نمایندگان خود را خواهند شناخت.
در همین پروسه ست که گروهها ی مختلف چپ و راست و میانه ، لیبرال و دموکرات ، ملی ، قومی ، مذهبی واقلیت ها ……..معرفی خواهند شد و میلیونها نفر مخاطب واقعی در زندگی واقعی خواهند داشت.
در مسیر انتخابات برای نمایندگان مردم حتما موضوع قانون اساسی بمیان خواهد آمد درآنجا بحث جمهوری و پادشاهی موضوعیت پیدا خواهد کرد. نه امروز که هیچی در ایران نداریم.
پس تکلیف بیماری ابدی چپ ایران چه میشود؟
مشکل اینجاست که استالینیست-حوزوی های ایران که نام چپ را هم یدک می کشند هنوز فکر می کنند سال ۵۷ بخشی از انقلابی شکوهمند بوده اند نه دستیار و پادوی ارتجاع و سرمایه داری جهانی. (نوشته آقای صلاحی شاهد است)
سالطنت طلبانی که چپ را باعث همه بدبختی های کنونی می دانند، و چپ هایی که به لحاظ ذاتی بخشی از جمهوری اسلامی هستند فعلا در آتش این اختلاف می دمند و در خدمت جمهوری اسلامی هستند.
کی حرف شما را می پذیریم؟ وقتی که نسل جدید آیین دموکراسی را بپذیرد و عمل کند.
چرا کین را وارونه نوشتی «نیک» ؟!!!
برای این که از حکومت های استبدادی در قبای دموکراسی علیه مخالفان دو حکومت دفاع کنی ؟
یک ـ تمام جنبش های مشروطه و ملی شدن نفت علیه شاهان ، ارتجاع ، استبداد ، استعمار و برای پیشرفت ، آزادی و استقلال بوده ست .
دو ـ پادشاهان در حکومت های بعداز مشروطه هم به حدود و اختیارات بر شمرده در قانون اساسی توجه نکردند و کشور را را بارها به بحران کشاندند و بالاخره «شاه شاهان » خودش گور خود را در سال ۵۷ کند .
ملایان نیز آخرین نفس های متعفن خود را می کشند.
چپ ایران در انتخاباتی که بعداز انقلاب انجام شد برای مجلس رای نیاورد در نتیجه شما و هیچ کس نمی توانید
قوانین و تصمیمات حکومت جنایتکار را به حساب چپ از هر نوعش بگذارید.
مردم در این سالها همه جورش را دیدند که نیازی به تکرار مکررات نیست ولی برای مزاح بد نیست بگویم :
الف ـ در زمان شاه که «اصلا» زندان سیاسی نداشتیم !!! ولی امروز شاهپرستان سقوط و فروپاشی و بی لیاقتی شاه خود را به حساب مخالفان چپ ، ملی و مذهبی می گذارند. یا شاه دروغ می گفت یا شاهپرستان امروز دروغ می گویند!!!
ب ـ تمام مورخان و محققان از همدستی شاهان و ملایان در تاریخ صحبت می کنند ولی شما دست گوبلز را از پشت بستی زیرا مردم نه در سال ۹۶ و نه در سال ۹۸ در چنین روزهائی به خزعبلاتی شما توجه نداشتند و خیمه های حکومت را به لرزه در آورزدند….
جنبش دادخواهی مردم ایران به کار خود ادامه خواهد داد و شما نتیجه را مانند دادگاه تهرانی ساواکی و حمید نوری از قصابخانه ی لاجوردی در حکومت خمینی را در آینده خواهید دید
ولی بداستان نویسی ادامه دهید. اخبار روز سایت خبری ساسی چپ قدیمی است از این چپ ستیزی های شما نخواهد ترسید.
حکومت پادشادهی مرد !
حکومت اسلامی هم در حال احتضار ست!
مردم هیچکدام را قبول نکردند قیم هم نمی خواهند.
از چپ هم نترسید چون همیشه مثل مرغ عزا و عروسی بوده اند در دو حکومت قربانی شدند!
جایگاه شما معلوم نیست چز پخش کین در پشت نام مستعار وارونه ی «نیک» !!!
جناب قدکچی
شما در پاسخ به نسیم مرا بجای نویسنده مورد کم لطفی قرار داده اید. بنده موافق مطالب نسیم نیستم ولی پس از دو باره خوانی مطلب شما آن را نه در رابطه با مطلب خودم و نه در رابطه با مطلب نسیم یافتم. ممنون خواهم شد اگر حد اقل طرف صحبت خود را مشخص نمایید. با تشکر. نیک.
اول ـ از همه بابت اشتباه لپی در مورد نام شما «نسیم» پوزش می خواهم.
دوم ـ شما کامنت خود را با لحن چپ ستیزانه ی مزمن و سئوال «پس تکلیف بیماری ابدی چپ ایران چه میشود؟» شروع کردید.
بیش از این هم وقت خوانندگان را نمی گیرم مشکل ایران و جهان همیشه استبدداد و تبعصض و غارتگری بود قبل از این که چپ و مارکسیسم و سوسیالیسم و جنبش های کارگری و سوسیالیستی پا بگیرد.
حالا شما دوست داری مخالفان و قربانیان حکومت های ایران و سایر کشور های جهان را باعث تباهی ها و سیاه روزی های مردم معرفی کنی امری ست جداگانه.
اقلا به حرف روشنگران ایران و جهان با انواع دیدگاهها توجه کن نه هر یاوه ای .
جناب عباسی با سلام.
به درستی نوشته اید “دموکراسی خواهان ممکن است جمهوریخواه و یا مشروطهخواه باشند ولی استبداد طلبان قطعا نظامی همچون نظام استبدادی موجود را شاید در شمایلی جدید میخواهند”. اما اشکال مدت هاست که بر سر تعریف دموکراسی است. لازم نیست بیاد بیاوریم واژگان دمکراسی در یونان باستان, “جمهوری دموکراتیک خلق کره” “جمهوری دموکراتیک آلمان” و امثال آنان را تا دریابیم معنای دموکراسی چقدر سیال بوده و در طول تاریخ تفاسیری متفاوت داشته. اتحاد نیازمند اتفاق نظر حول محوریست مشخص که حدود و ثغور آن کاملا شناخته شده و جایی برای تفاسیر دلبخواه باقی نگذاشته باشد. منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد یگانه سندیست که نه تنها کشورمآن بشدت به آن نیازمند است بلکه تضمینی ست که اشکال حکومتی تاثیری در ماهیت حکومت دموکراتیک آینده نخواهند داشت و یگانه محوریست که اتحاد بین جریان های مختلف سیاسی را چنانچه صادقانه به دموکراسی باور داشته باشند امکان پذیر میکند.
آقای عباسی ، این نسخه را از کجا آورده اید؟
«دموکراسی خواهان ممکن است جمهوریخواه و یا مشروطهخواه باشند ولی استبداد طلبان قطعا نظامی همچون نظام استبدادی موجود را شاید در شمایلی جدید میخواهند.»
این نسخه برای ایران بیمار نوشته نشده ست.
در ایران بساط دربار و حکومت پادشاهی، بخاطر بی لیاقتی پادشاهان مستبد بر چیده شد.
دیگر شاهی وجود ندارد که اور ا تابع قانون و مشروط کرد
مشورطه خواهی در ایران امروز کاملا بی معنی ست و در هیچ کجای دنیا برای سری که درد نمی کند دسمال نمی بننند.
درست ست که استبداد در ایران ریشه در تاریخ دارد و امروز مرتجع ترین و بیرحم ترین نوعش یعنی دینی و حکومت ولایت فقیه حاکم ست با کارنامه ای خونین و توام با فساد و بحران های مختلف اجتماعی.
استبداد تاریخی ایران همیشه توسط نهاد های حکومتی خلافت ، دربارپادشاهان و پایگاههای روحانیون مردم آزاری کردند.
ادبیات و فرهنگ ایرانی مملو از تصاویری از بلاهائی ست که در ادوار مختلف بر سر مردم آمده ست.
بهر تقدیر جنبش مشروطه خواهی و قانون طلبی واکنشی به حق ، علیه حکومت ها و حامیان آنهابود که متاسفانه در آن جنبش بخشی از روحانیون همراه شدند و توانستند اولین قانون اساسی را به مقررات دینی و فقه و شرع آلوده کنند .
جنبش مشروطه در ایران نتوانست روحانیون که همیشه شریک دربار و حکومت ها بودند را تابع قانون مدرن و زمینی برای مصالح و منافع مردم و کشور نماید . برعکس ، روحانیون توانستند بسیاری از باورهای ارتجاعی خود را در اولین قانون اساسی ایران به گنجانند و حتی برای منافع شاهان و درابر انیتازات ویژه قائیل شدند.
به همین دلایل مشروطه در ایران نتوانست اختیارات شاه را محدود و دین را از حکومت جدا کند.
طولی نکشید که محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و مشروعه خواهان را اعدام نمود.
خلاصه سرنوشت مشروطه از تدوین اولین قانون اساسی ۱۲۸۵ تا امروز توسط پادشاهان و روحانیون دستخوش بیرحمانه ترین ستم ها گرده ست.
با توجه به این ۱۱۵ سال تجربه و هزاران کتاب و مقاله و تحقیق که در باره ی مشروطه نوشته شده ست.
نباید بدانیم که کدامین نیروها در این راه پر فراز و نشیب با مشروطه خواهی همسو بوده اند؟
نباید بدانیم کدامین نیروها در این پروسه ضد مشروطه و مرتجع یا مستبد بوده اند؟
واقعیت این ست که :
یک ـ در حکومت های پهلوی چون پادشاهان مستبد حتی همان قانون اساسی نیم بندمشروطه را رعایت نمی کردند و همه کاره ی کشور بودند تمام نیروهای مخالف خواهان اجرای قانون اساسی بودند و می خواستند که شاه سلطنت کند. چون شاه زیر بار نرفت متاسفانه مسیر جنبش مشروطه و تثبیت حکومت مشورطه سلطنتی توسط شاه و هوادارانش منتفی شد.
اگر شاه سلطمنت می کرد انقلاب ۵۷ صورت نمی گرفت و روحانیون مشروعه خواه به قدرت نمی رسند. بحث جمهوری خواهی هم منتفی بود
دو ـ بعداز شکست انقلاب و به قدرت رسیدن مشروعه خواهان و تمام جنایت ها و خیانت های آنها ..
نیروهای مردم دوست و ایران دوست که هزاران نفر از یاران خود را در حکومت ولایت فقیه از دست داده بودند تلاش خود را برای تشکیل حکومت واقعی جمهوری و مبتنی بر جدائی دین از حکومت را افزایش دادند. جمهوری اسلامی هرگز جمهوری نبوده و فقط یک دروغ و کلاهبرداری روحانیون حقه باز ست. به همین دلیل تلاش برای جمهوری خواهی منطقی و درست ست.
در ایران بساط دربار و حکومت پادشاهی، بخاطر بی لیاقتی پادشاهان مستبد بر چیده شد.
دیگر شاهی وجود ندارد که اور ا تابع قانون و مشروط کرد
مشورطه خواهی در ایران امروز کاملا بی معنی ست و در هیچ کجای دنیا برای سری که درد نمی کند دسمال نمی بننند.
حالا اگر عده ای علاقه دارند بر خرابه های دربار پادشاهی دوبار برج و بارو بسازند آزادند . در فرانسه هم عده ای بعداز چند قرن از انقلاب فرانسه که اولین جمهوری جهان تشکیل شد هنوز برای بازگشت دربار ماری آنتوانت تلاش می کنند.
آقای صلاحی ، دست مریزاد !
با نوشتن این کامنت ۶ پوئن منفی از طرفداران حکومت واژگونه شده پاشاهی گرفتید که دوست ندارند کسی این واقعیت را بگوید که دیگر پادشاهی وجود ندارد که سطلنت کند!!!!! این فرصت تاریخی را شخص شاه نابود کرد !!
آقای عباسی هم باید بداند که فرق شاه نروژ با شاه ایران این بود که وقتی ناوگان نازی های آلمان به سواحل نروژ نزدیک شدند با توپهای نروژی استقبال شدند.
نروژ اشغال شد.
پادشاه و دولت نروژ به زندگی مخفی و تبعید روی آوردند ولیمثل بعضی کشور ها نه با هیتلر سازش کردند و نه تسلیم شدند. بهمین دلیل مشروطه ی سلطنتی نروژ با ثبات بود و هست و حرمت خود را حفط کرده ست.
در همان چنگ جهانی دوم رضا شاه اصلا مثل اینکه خبر نداشت که در دنیا چه خبر ست و اروپا و آفریقا و آسیا در آتش نازیسم و فاشیسم می سوخت.
وقتی متفقین ایران را ااشغال کردند و در شهریور ۲۰ رضاشاه را خلع و تبعید کردند هنوز هم بعداز ۸۰ سال بروی مبارک نمیاورند که اشکال از متفقین نبود بلکه در بهترین حالت رضا شاه از دنیا غافل بود!!
محمد رضا شاه هم می خواست کسانی را که با کودتای ۲۸ مرداد او را قدر قدرت کردند تا مجلس و مشروطه سلطنتی پا نگیرد را «مسخره» و «تحقیر» کند. آنها نیز که مجلس و دولت ملی و قانون اساسی را در ۲۸ مرداد تعطیل کردند خیلی راحت از شاه حمایت نکردند و خمینی را پروار کردند.
بهتر ست آقای عباسی راه های عملی بازسازی حکومت پادشاهی را که« مشروطه خواهان » طرفردار آن هستند را بنویسد تا روشن شویم.