زمانی که ماهی را بر سرسفره میبینیم، اولین چیزی که بر ذهن خطور میکند، مردان صیاد با کشتیهای ماهیگیری یا لنجهایشان است. کارمردانه، کارزنانه، تفکیک جنسیتی، همین نگاه است که مانع از دیده شدن زنان صیاد میشود. زنانی که درجامعهی مردسالار حق صیادی قانونی ندارند اما سرپرست خانواده بودن را دارند، حق طلاق ندارند، اما زیربار خرج زندگی همسر معتاد یا همسر معلول و فرزندان و پدرومادرشان به بهای از دست دادن جان را دارند.
صیادان زن در منطقه جنوب ایران، گم شده در سنت و قانون، اما قطب اقتصادی منطقه می باشند. زنان جزیره هنگام پابهپای مردان برای امرار معاش به دریا میزنند؛ این به دریا زدن به رسم سنت قدیمی صیادی زنان کنار مردان است. زنان زیادی هم هستند که خودشان به تنهایی ماهیگیری میکنند، نه در کنار همسر یا پدر و برادر. این زنان اما نادیده گرفته میشوند.
“گواه این ادعا در صحبتهای مردان جزیره است، آنها معتقدند که اقتصاد جزیزه هنگام در دست زنان است اما سازمان شیلات نه تنها نادیده میگیرد بلکه از دادن مجوز صید خودداری میکند”. (شهروند آنلاین ۶ مهر)
نادیده انگاشتن زنان از مهمترین خصیصههای سیاسی نظام سرمایهداری به جهت بهرهکشی است، این سیاست زمانی که با مذهب و سنت گره میخورد رنجی است مضاعف.
قصهی پرغصهیِ زنان ایران را در مقالات و تریبونهای زیادی خوانده یا شنیدهایم، از ختنه در بچگی، ازدواج در کودکی و نگهداری از پدر و مادر همسر، تا خشونت شدید خانگی و در نهایت خودکشی یا خودسوزی و یا به دست همسران و پدران کشته شدن.
اما قصهی زنان صیاد درجنوب ایران رنجی است مضاعف، آنها برای لقمه نانی جان خود را به دریا میدهند. زنان صیاد شبانگاهان با قایقهای موتوری فرسودهشان به دل دریا میزنند و پیش از طلوع آفتاب از ترس دستگیرشدن( سازمان شیلات اجازه صیادی به زنان را نمیدهد)، صید کرده یا نکرده باید بازگردند به اسکله، اگرصیدی کرده باشند در بازار میفروشند و هزینه یک روزشان تامین میگردد، غیر از این اگرباشد باید روی اسکله بار کشتیهای مردان صیاد مجوز دار را خالی کنند تا بتوانند خرج یک روز را تهیه و هزینهی سوخت برای قایق موتوریشان تامین کنند تا شب دوباره به دریا بزنند.
زنان صیاد علاوه بر رنج صید شبانه باید با حجاب اجباری که شامل شلوار، پیراهن بلند، چادریا شال بزرگ و در بعضی از نقاط مثل بندرهنگام نقاب سنتی را هم بر چهره بزنند که سختی کار چند برابر میگردد و اگر باد شدیدی ناهنگام بوزد خطر غرق شدنشان را دو چندان میکند و علت مرگ این صیادان زن جایی ثبت نمیشود ، و سازمان شیلات ایران با نگاه مردسالارانه حاکم هیچ تعهدی در برابر این نوع مرگها ندارد، و بار مالی آن که پرداخت بیمه فوت به خانواده صیادان است را از خود سلب مینماید. اکثر این زنان بیش از چهار فرزند دارند که عمدتا” سرپرست خانواده میباشند، بعضیها مسئولیت پدر و مادر پیر یا خواهر و برادر کوچک خود را نیزبه عهده دارند. زندگی طاقت فرسایی که شبانگاهان آغاز میگردد و تا غروب ادامه مییابد. زنانی که به دلیل فقر گسترده در این منطقه از سن دوازده سالگی باید نان آور خانواده شوند، از حصیربافی گرفته تا گلیم و قالی بافی، سنتی هزاران ساله که اگر ازدواجهای اجباری با مردان سن بالا و یا متاهل را در کودکی به آن اضافه کنیم رنج بیپایان زنان جنوب را بهتر میتوانیم احساس کنیم.
زندگی این زنان با وجود تمام سختیها و فقرهمیشگی اما در جریان بود. حال این جریان زندگی با خشک شدن پی در پی آب رودها و رودخانهها که روزیشان را از آن به دست میآوردند، به گِل نشسته است. ( خشک شدن هامون ، هورالعظیم و….). آنجایی هم که می توانند صید کنند تا قوت یک روزشان را تهیه نمایند توسط شیلات ممنوع و یا به رانتخواران سپرده میشود. اعتراض زنان صیاد برای اخذ مجوز صید در نهایت منجر به این گردید که از بین ۵۰ زن که نام نوشتند، ۳۰ نفر انتخاب شدند، آن هم برای هر دو زن یک مجوز مشترک صادر کردند، زنان صیاد که نامشان در این لیست نبود خواهان انتشار اسامی شدند، و باز رانت و رانتخواری و ریا و خدعه، در این لیست تنها نامی که نبود نام زنان صیاد بود، برعکس ، اسامی اعلام شده نه تنها از ساکنین جزیزه نبوده اند بلکه اصلا صیاد نیستند، در واقع مجوز صید حال در دست کسانی افتاده است که با فروش آن به صیادان هم سود میبرند و هم انحصار خرید ماهی را به دست میگیرند. (ایسنا ۲۵ مهرماه)
در شرایطی که مردم ایران از شدت فقر به زانو در آمده اند و پاندومی کرونا به دلیل عملکرد نابخردانه نظام حاکم باعث گردیده بیش از ۷۰ درصد مردم جامعه به زیر خط فقر کشانده شوند، سیاستهای تک قطبی و مردسالارانه با روی کار آمدن دولت ابراهیم رئیسی به نابرابری و نادیده گرفتن حقوق زنان بیش از گذشته دامن زده و می زند.