شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

انقلاب دوم را آمریکا کرد! – محمد شوری. نویسنده و روزنامه نگار

«با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد؛ نه دو جانبه و نه چند جانبه»! این سخن علی خامنه ای است که ۳۲ سال است ولی فقیه است و حرف، حرف اوست!
ایران و آمریکا پیش از سرنگونی نظام پهلوی رابطه ی حسنه ای داشتند. شاه ایران به ژاندارم بودن در منطقه افتخار می کرد. ارزش افزوده ی ثروت نفت رویاها و گُنده گویی های شاه ایران را افزون کرد و از طرفی انسداد سیاسی، و عدم آزادی مطبوعات و احزاب، از شاه یک خودشیفته ی متوهّم ساخت و همان به سقوط نظام سلطنت کمک شایانی کرد!
هم چنین از سوی دیگر این گُمانه هست که احتمالا انتشار آن یادداشت معروف «ارتجاع سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات، و به قلم فردی ناشناخته بنام «رشیدی مطلق» با لابی و اشاره ی پنهان سیا(CIA ) آمریکا بوده باشد! و دلیل آنرا تلنگر و گوشمالی آمریکا به شاه ایران به خاطر برخی سخنان و بلند پروازی های محمدرضا پهلوی و برای آنتریک کردن مخالفان شاه می دانند! تا به او یادآوری کنند که او با کودتای ۲۸ مرداد و حمایت ما دوباه به قدرت بازگشته است!
در یادداشت روزنامه اطلاعات، خمینی سیدی هندی و شاعر توصیف شد. علی رغم صحت، و به دلیل عدم اطلاع، همین سبب اعتراض برخی از مخالفین شد. در کنار آن، این تحلیل هم هست که مثل زمان مصدق که بخشی از مردم را با پول واداشتند شعار مرگ بر مصدق و یا درود برمصدق بدهند _همانطور که در نظام ولایت فقیه هم ما پیمانکارهای آدم جمع کن را داریم که در مراسم های مختلف در له و علیه افراد و رویدادها شعار می دهند و پول می گیرند_ وقوع واقعه ی ۱۹ دی ۵۶ نیز می تواند در راستای همان گوشمالی دادن شاه باشد! منتها کنترل و تنظیم این نوع اجتماعات همیشه در اختیار برگزار کنندگان نیست؛ در دل هر واقعه و حادثه ای یک «سنتز» هست! و «سنتز» آن اعتراض و کشته شدن عده ای در ۱۹ دی، برگزاری مراسم های سنتی درگذشتگان به صورت هفتم و چهلم بود؛ که سلطنت پهلوی را به سراشیبی سقوط برد. و انقلاب شکل گرفت و پیروز شد!
از آنجا که آن زمان دوره ی انقلاب چپ و به تاسی از انقلاب بلشویکی شوروی سابق و رواج اندیشه ی مارکسیستی بود، و ایضا همین هم دلیل جنگ سرد بین دو قدرت اتمی شوروی و آمریکا شد، انقلاب مردم ایران و هدایت کنندگان آنان، به سمت چپ روی، که ستیز با امپریالیسم آمریکا در راس آن قرار داشت، جهش پیدا کرد!
خمینی با انتخاب «مهدی بازرگان» برای گزینه ی اولین نخست وزیر دولت موقت، این امید را در حاکمیت آمریکا زنده کرد که با مذهبی های ضد مارکسیسم می توان کنار آمد!
انقلابیون _اعم از چپ مارکسیسم و سازمان مجاهدین خلق و نیروهای مذهبی هوادار خمینی مثل سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی نمی توانستند با روحیه و نگاه گام به گام مهندس مهدی بازرگان نزدیکی کنند؛ بخصوص وقتی اولین سخنگوی دولت انقلاب «عباس امیر انتظام» شد، که روی سوابق و شخصیت سیاسی وی «ان قلت» های فراوان می شد!
خمینی شخصیت کاریزمایی داشت. او بود که توانست آن اجتماعات اعتراضی مردم را که درمساجد برگزار می شد و به مثابه ی یک شبکه اجتماعی گُسترده عمل می کرد، به پیروزی نهایی برساند. کاری که سال های سال مخالفین سیستماتیک و حرفه ای شاه از عهده ی آن برنیامدند و لذا همه ی آنان در زیر سقف خمینی سُکنا گزیدند به این امید که با تاثیر گذاشتن روی خمینی، انقلاب را آنطور که می پسندند هدایت کنند. طبیعی بود خمینی نگاه مذهبی داشت و به کسانی اعتماد می کرد که این جنبه در آنان قوی و از سوابق آنان حداقل اطلاعاتی داشته باشد! و بیش از همه به حواریون روحانی خود اعتماد مطلق داشت.
سفارت آمریکا یکبار در حد تصرف اشغال شد. معلوم نشد عاملین آن چه کسانی بودند؟ برخی آن را منتسب به جریان چپ و سازمان چریک های فدایی خلق می دانند و برخی لابی خود آمریکا(سیا) در جریان چپ را برای انجام آن شریک می دانند!
خمینی و حاکمیت آن واقعه را برنتافت و مانع این تصرف شد. این اعتقاد هست که از آن زمان آمریکا اسناد مهم و کلیدی خود را از سفارت خارج کرده و در عوض با برجا گذاشتن برخی اسناد دست چندم و ایضا گمراه کننده به آنچه بعدها تحت عنوان «اسناد لانه ی جاسوسی» توسط «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» منتشر شد، به ایجاد اختلاف و آغاز و شروع «کودتای خزنده» و «فرزند خوری انقلاب»(خواسته یا ناخواسته) کمک کرد!
۱۳ آبان ۱۳۵۸عده ای دانشجو در خفا اجتماع کردند. اینکه در این دوره همی نفوذ غیر خودی هم بوده و از آن مطلع بوده؟ این پرسشی است که باید برخی دهان باز کنند!
در این دوره همی تصمیم می گیرند با تصرف سفارت آمریکا در تهران، به عنوان یک نیروی مذهبی هوادار خمینی، خود عامل مبارزه با امپریالیسم آمریکا شوند و از نیروهای چپ مارکسیسم سبقت بگیرند. می توان شروع فعالیت چپ مذهبی پس از پیروزی انقلاب را همین واقعه دانست. هر چند پیش از انقلاب به دلیل تفاوت تفسیر از قرآن در نیروهای مذهبی ضد شاه، چپ به معنای عدالت اجتماعی و آرمان مستضعفین و دفاع از محرومین متولد شده بود!
خمینی که تصور می شد مخالف باشد و در اخبار این چنین آمده است، به دلیل حضور یک روحانی سرشناس و مورد وثوق خود،یعنی «سید محمد موسوی خوئینی» در جمع این دانشجویان، ناگهان حمایت شدیدی کرد و آن را «انقلاب دوم» نامید!
با ادامه ی انقلاب، خمینی تنها به اطلاعات روحانیون مورد وثوق خود، مثل علی اکبر هاشمی رفسنجانی _که از همه ی روحانیون سیّاس تر بود_ اعتماد می کرد، و با بی اعتمادی به روشنفکران(که متاثر از ذهن عصبی و بدگمانی تاریخی و درونی وی بود) از همان بازرگان که ابتدا دولت وی را دولت امام زمان و قرآن می دانست، رویگردان شد و سرانجام دولت موقت سرانجام نگرفته با اشغال سفارت آمریکا سقوط کرد. به همین موازات خمینی روز به روز به سمت «کانالیره» شدن کامل هدایت می شد و بعدها مثلث «سید احمدخمینی، سید علی خامنه ای و شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی» تنها کسانی بودند که می توانستند اخبار را به اطلاع وی برسانند و هرفردی که در دایره ی این مثلث قرار نداشت از دیدار با خمینی محروم و یا با بایکوت شدن، با انگ سلسله اتهاماتی مواجه می شد!
«انقلاب دوم» نتایجی داشت. راس آن عبارت است:
الف- جنگ سرد بی سرانجام با آمریکا.
ب- تحریم. علت العلل همه ی تحریم های کنونی اشغال سفارت آمریکا در تهران است.
ج- اسرائیل که زمانی دشمن اعراب بود،به عنوان یک دوست جای خود را در میان اعراب بازکرد.
د_ شروع باصطلاح «صدور انقلاب» از آغاز همین واقعه است!
جنگ عراق با ایران به بهانه ی همان عامل پیش از انقلاب(اختلاف مرزی که می رفت جنگ صورت گیرد ولی بخاطر ژاندارم بودن نظام پهلوی در منطقه منجر به عهدنامه سال ۱۹۷۵ [۱۵ اسفند۱۳۵۳] الجزایرشد) به اضافه ی نگاه ایدئولوژیک انقلاب به منطقه (مثل همه ی انقلاب های ایدئولوژیک در جهت جهانی بودن) که مسلمانان را به اتحاد و مبارزه علیه نظام سلطه و امپریالیزم فرامی خواند، ۸ سال جنگ بی حاصل را برای نظام ولایت فقیه «نعمت» کرد و توانست به همین بهانه مطبوعات را تعطیل، مخالفین را اعدام و زندان کند و با خودی و غیر خودی کردن نیروهای انقلاب، تسویه و تصفیه هم شدت گرفت! و «ابن الوقت ها» در راس قرار گرفتند و میراث خوار انقلاب شدند. مدیریت های خُرد و کلان بدست نیروهای کوته بین و کم سواد و غیر متخصص و ایضا مذبذب _که بواسطه ی ایدئولوژی حاکم، که ریا کاری و تملق را می پسندید_ افتاد و شارلاتانیزم فرهنگ مسلط شد. دلیل آن هم صرفا اصل ولایت فقیه است که همه ی ثروت و قدرت را در اختیار یک فرد گذاشته است!
افشای واقعه ی «ایران گیت»، همان رویداد معروف آمدن «مک فارلین» به ایران ضربه ی مهلکی به هر دو حکومت ایران و آمریکا وارد ساخت. در آمریکا بدلیل آزادی رسانه تا مرز استیضاح دولت ریگان پیش رفت.
ریگان در یک سخن رادیویی و در بازتاب افشا شدن ماجرا گفته بود:
«باید بگویم افرادی که با ما تماس گرفتند، یعنی کسانی که ما با آن ها مراوده داشتیم، هرگاه راز آن ها بر ملا می شد و اگر آیت الله خمینی با خبر می شد، زندگی آنان تا قبل از فرود آمدن شب نیز به طول نمی انجامید… این افراد عناصری بودندکه مایل بودند حکومتی داشته باشندکه ما با نوعی از آن روزی روابط بسیار نزدیک داشتیم و به همین دلیل بود که ما مراوده ی خود را با آن ها آغاز کردیم».
برای همین محسن رضایی _یکی از مطلعین ورود مک فارلین_ به علی هاشمی رفسنجانی (برادرزاده ی علی اکبر هاشمی رفسنجانی که خارج از ایران ملاقات هایی با نمایندگان دولت آمریکا داشت) پس از افشا شدن ماجرا، به وی توصیه می کند به جبهه ی جنگ برود تا آب ها از آسیاب بیفتد، تا مورد خشم خمینی قرار نگیرد! و زمانی که ماجرا توسط هاشمی رفسنجانی به نفع خود و عاملین آن جمع شد، به وی می گوید: از جبهه برگرد، وضعیت سفید است! ولی درایران بدلیل عدم آزادی رسانه، عاملین این ملاقات پنهانی توانستند با فریب خمینی آن را به نفع خود تغییر ماهیت داده و با دستگیری و اعدام امید نجف آبادی(با برچسب و اتهام غیر اخلاقی) که اولین بار او بود که این اطلاعات را به آیت الله منتظری رسانده بود و اعدام سید مهدی هاشمی به عنوان مفسد فی الارض و زندانی کردن و آزار و اذیت دائمی کسانی که آنرا در سطح افکار عمومی به صورت علنی و انتشار بیانیه افشا کرده بودند، ماجرا را قلب واقعیت کردند!
پرونده ی ماجرای «مک فارلین» که تا همین حال حاضر باز است و مختومه نشده و دارای ناگفته های فراوانی است، صرفا به این دلیل که ایران در قبال خرید اسلحه کمک می کرد تا گروگان های آمریکایی آزاد شوند، دارای اهمیت نیست! چون پیش از این، به دلیل همان تحریم هایی که علتش تصرف سفارت آمریکا در تهران بود، توسط واسطه هایی اسلحه برای جنگ خریداری می شد. ایضا اینکه این خرید اخیر(ماجرای مک فارلین) از اسرائیل صورت گرفته بود! و این ملاقات بهانه ای شد برای قرار و مدار برای بعد از خمینی(که در فروردین سال ۶۵ یک دفعه مرگ را رفت که به آغوش بگیرد ولی تا سال ۶۸ زنده ماند) همراه با تسویه حساب مخالفین.
برنامه ریزی از پیش طراحی شده برای اعدام سید مهدی هاشمی(طبق اعتراف عاملین آن) به عنوان عامل تروریسم؛ و اعدام مخالفین نظام در سال ۶۷ که توسط دادگاه های انقلاب محکوم به زندان شده بودند و دوران زندان خود را سپری می کردند و با مرگ خمینی پس از آزادی از زندان وارد جامعه می شدند و شروع به فعالیت می کردند، از جمله ی این تسویه حساب ها بود.
هر دو واقعه، افشای آمدن «مک فارلین» و افشای «اعدام های سال ۶۷»، هر دو از ناحیه ی آیت الله منتظری بود و همان هم دلیل کنار گذاشتن وی از قائم مقام رهبری شد!
اکنون ما با قراردادی بنام «برجام» که به دلیل «انرژی هسته ای حق مسلم ماست!!» مواجه هستیم که نه تنها سودی برای ملت ایران نداشت، بلکه تا الان خسران و ضرر فراوان و هنگفتی علیه منافع ملی به ارمغان آورده است.
از یک طرف آنچه به عنوان منافع «انرژی هسته ای» قلمداد می شود در سفره ی مردم اثری نیست و پیمان «برجام» که به خاطر بازدارندگی از تولید بمب هسته ای منعقد شد، به دلیل عدم ورود بازار و سرمایه ی شرکت های آمریکایی به ایران، رئیس جمهوری بعدی(ترامپ) از آن خارج شد و با اعلان تحریم تمام شرکت ها و دولت هایی که با ایران قرارداد می بندند، تحریمی دو صد چندان و بیش از گذشته به نظام ولایت ففیه تحمیل کرد. که دودش فقط به چشم مردم معمولی و کم درآمد رفته و کشور را به فلاکت و فقر برده است. و همه این ها از آثار همان «انقلاب دوم» است.
«برجام» خامنه ای و نظام ولایت فقیه را به باتلاقی فرود برده که نه راه پیش دارد و نه راه پس. مگر با باز شدن باب مذاکره ی مستقیم با آمریکا. که اگر هم ممکن شود به دلیل آنکه حاکمیت ایران در ناحیه ی ضعف قرار دارد و آمریکا و هم پیمانانش و از جمله اسرائیل در ناحیه قدرت، اگر مصالحه ای هم صورت گیرد،همانطور که در ماجرای گروگانگیری و آن قرارداد الجزایر(۱۹۸۱) انجام شد، سودی نخواهد نداشت و همانطور که در قطعنامه ۵۹۸ جنگ، «هیچ» برای منافع ملی داشت!
در حقیقت آمریکا _همان کشوری که هیچ غلطی نمی تواند بکند_ با فرو بردن حاکمیت نظام ولایت فقیه در تله ی برجام، دارد انتقام همان واقعه ی ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در اشغال سفارت خود و قطع رابطه با آمریکا و گرایش نظام ولایت فقیه به روسیه ی پوتین (بازمانده ی ک.گ.ب شوروی سابق) و چین مائوئیست را می گیرد. در واقع انقلاب دوم را آمریکا کرد!
گِره کور ۴۳ سال جنگ سرد ایران و آمریکا بدست خامنه ای باز می شود و چه بخواهیم و چه نخواهیم این برجام است که ایران را بی جان کرده و منافع ملی را هدر داده و مردم را به فلاکت و فقر برده و ابن الوقت ها را بالا آورده و دانایان را در ذیل و ذلیل کرده است. و باز همین برجام (برجام۲؟) است که شاید بتواند روزنه ای برای گشایش باشد!
آنچه از تجربه و تفکر خودشیفتگی خامنه ای بدست آمده، به ما می گوید که او می خواهد همیشه پیروز و برنده باشد. و او را بُرنده نشان دهند. و بن بست کنونی نیز برای همین است. لذا اگر منتقدین داخلی بطور مستقیم خامنه ای را نشانه روند، ایران و مردم از بن بست ولایت فقیه بیرون خواهند آمد! که متاسفانه اینطور نیست!
آنچه در آدرس تلگرامی زیر می توانید بخوانید مجموعه ای است مستند و خواندنی پیرامون ماجرای قطع رابطه با آمریکا و ۴۳ سال جنگ سرد ناشی از آن. که دانستن گذشته، یافتن راه حال و آینده است.


محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار). تهران. ۱۱ آبان ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=131075 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
نیک
نیک
2 سال قبل

جناب شوری پس از نوشتن مطالبی که ۴۰ سال است بارها نوشته و گفته شده است در رابطه با تیتر مقاله چیزی نیافتیم که در ارتباط باشد با انقلاب دومی که امریکا کرده. مینویسید ” در حقیقت آمریکا…. با فرو بردن حاکمیت نظام ولایت فقیه در تله ی برجام، دارد انتقام همان واقعه ی ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در اشغال سفارت خود و قطع رابطه با آمریکا و گرایش نظام ولایت فقیه به روسیه ی پوتین (بازمانده ی ک.گ.ب شوروی سابق) و چین مائوئیست را می گیرد. در واقع انقلاب دوم را آمریکا کرد!” از کی تا به حال انتقام مساوی انقلاب شده؟ پس صدام هم که برای انتقام از شکست ماجرای اروند رود پس از انقلاب به ایران حمله کرد انقلاب کرده بود و ما خبر نداشتیم. 

دولت وقت آمریکا با طرح انقلاب سفید قصد متحول کردن ایران از نظامی فئودالی به سرمایه دآری داشت تا با پول نفت و تبدیل روستایی به شهری مشتریان کالای خود را تأمین کرده و رفته رفته نسل جدید بزرگ شده در محیطی با حضور فرهنگ غرب و در ارتباط با آن بتوانند کشور را در پیوندی نزدیک با غرب و در راس آن آمریکا به مانعی بر سر عظمت طلبی روس ها تبدیل کنند. در این راه هر چه شهر نشینی و مراکز تحصیلی بیشتر توسعه یافت, بعلت سیاست های غلط شاه گرایشات ضد غربی بیشتر افزایش یافت. سیا بخش ضد خرابکاری ساواک, که برای مقابله با کمونیسم داخلی و KGB سازمان داده بود را هرگز کاملا به دست دولت و رژیم شاه نسپرد و در واقع شاخه سیا در ایران بود و از این گرایشات ضد امپریالیستی آگاهی کاملی داشت. اگر چه شاه و ساواک با سازمان دادن فعالیت دکتر شریعتی تلاش کردند تا آلترناتیو ضد مارکسیستی برای جوانان بیافرینند و موفق نیز شدند اما این کار بدون حفظ رادیکالیسم آن امکان پذیر نبود, عنصری که جوان معترض تشنه آن بودند و نتیجه آن شکل گرفتن سازمان مجاهدین خلق شد. پس از شکست طرح اسلام جوان پسند و بیخطر برای غرب سرانجام در گوادلوپ تصمیم گرفته شد که در حرکتی هماهنگ بین کشور های غربی کمربند سبز بدور شوروی را با عناصر کمتر انقلابی و بیشتر ضد کمونیست چون ملی مذهبیون سازمان دهند. برای غرب مسلم شده بود که پس از قیام افسران کمونیست در افغانستان ایران در این بازی دومینو خانه بعدی خواهد بود. آنان اطمینان داشتند که رهبریت خمینی تأثیری بر نقشه راه آنان نخواهد گذاشت و نه روحانیون قادر به گردانیدن مملکت هستند و نه جامعه و ارتش غربگرای ایران به آنان اجازه میدهند که ایران را به قرون وسطا بکشاند. متاسفانه اکثریت روشنفکران و مبارزین کشورمان آنچنان ذوق زده و مست از باده انقلاب بودند که برای لحظه ای این سوال را از خود نکردند که چه شده ناگهان دولت فرانسه پذیرای خمینی و BBC لندن بلندگوی آن شده اند. خمینی تسخیر سفارت امریکا را به درستی انقلابی بالاتر و مهمتر از اولی نامبرد چرا که خود میدانست که اولی را غربیان سازمان دادند ولی تسخیر سفارت نقشه هایشان را بهم ریخت. دولت مد نظر غرب – دولت بازرگان سقوط کرد و شبهه طالبان بر حکومت نشست. نتیجه آنکه انقلاب اول را غرب برای حاکم کردن ملی مذهبیون کرد و انقلاب دوم را خمینی برای حاکم کردن خود و روحانیت.     
  

peerooz
peerooz
2 سال قبل

تمام آنچه جناب محمد شوری فرمودند هیچ ربطی به مطلب ندارد. تنها راه نجات ایران پا بوسی اسرائیل است که سیاست آمریکا در خاور میانه را میچرخاند و از عجایب روزگار آنکه اسرائیل تا آنجا که بتواند از این کار جلوگیری میکند. یعنی اگر جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت اسرائیل یکی خلق میکرد که امریکا و اروپا را بدوشد و کشور های دور و بر ایران را منتر خود کند. این دور معیوبی ست که عجالتا راه بیرون رفت ندارد مگر حمله نظامی به ایران که موجودیت ایران و مساله را برای همیشه خاتمه داده و خاور میانه نووی به وجود آورد.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x