تو را دوست دارم
مانند هرچیزِ باارزش و پنهانی
که باید
مخفیانه دوست داشت
درست مابینِ سایه و روح
تو را دوست دارم
مانند بوتهای گل
که هرگز شکوفا نمیشود
اما نورِ گلهایی پنهان را
در خود حمل میکند
و به لطفِ عشقِ تو
عطرش
برخاسته از زمین
در وجودم
پنهان
زندگی میکند
تو را دوست دارم
بیآنکه بدانم
چگونه از کی و از کجا
تو را دوست دارم
بیهیچ پیچیدگی، بیهیچ غرور
تو را دوست دارم
چون راهِ دیگری نمیشناسم
تنها میدانم
نخواهم بود
اگر تو نباشی
آنچنان نزدیکی
که دستهایت بر سینهام
گویی دستهای مناند
تو چشمهایت را میبندی
این منام که به خواب میروم.
همچنان نرودا به جهان می نگرد . به هر چیز و موردی میتوان دوباره نگاه کرد / این شیوه روح و روانت را شاداب می کند. این شعر زیبا مرا به عشق نزدیکتر کرد / و انچه از این شعردر نگاه فشرده در خاطره من جای گرفت / مینویسم :
تو را دوست میدارم
پنهانی
به مانند هرچیزِ باارزش
مابینِ سایه و روح .
تو را دوست میدارم
به لطفِ عشقِ تو
که عطرش
برآمده از زمین
در وجودم
زندگی میکند .
تو را دوست میدارم
بیآنکه بدانم
از کی و از کجا
تو را دوست داشته ام
چگونه
بیهیچ پیچا پیچی ، بدون ِهیچ غروری .
تو را دوست میدارم
چون راهِ دیگر .
آنچنان نزدیک هستی
که دستهای تو بر سینهام
گویی دستهای مناند ؛
تو چشمهایت را میبندی
واینک این منم که به خواب میروم.