آنچه امروز بهمراه طیفی از مسایل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در دوران کنونی جامعه ایران بیش از همه مطرح می باشد، وجود روزانه اعتراضات و مبارزات اجتماعی گسترده و پرشمار و بطور عمده اعتراضات و مبارزات کارگری و طبقاتی است. همه جا و همواره صحبت از مبارزات کارگری و اعتراضات و مطالبات مردم زحمتکش و تحت ستم در میان است. ماهیت استثمارگرانه و ستمگرانه نظام اقتصادی و سیاسی سرمایه داری، و شکاف عظیم بین بورژوازی و پرولتاریا، و مبارزه بی وقفه و فزاینده بین این دو طبقه، هیچگاه مانند امروز چنین آشکار و برجسته و خصلت نمای جامعه ایران نبوده است.
با این وجود، این مبارزات، علی رغم اینکه گاها مانند دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و تیر ماه ۱۴۰۰ خوزستان و تا اینجا با توالی دو سالهَ بصورت خیزشی عمومی علیه اساس نظام اوج می گیرد، در کلیت خود اما، چه آنجا که تدافعی و برای دریافت حقوق معوقه و ممانعت از اخراج و بیکارسازی است، و چه آن هنگام که تعرضی و برای افزایش دستمزد و عیله خصوصی سازی و انحلال شرکت های پیمانکاری و غیره می باشد، و چه آنجا که با اتکا به نیروی مبارزاتی کارگران از سرمایه دار بخش خصوصی سلب مالکیت می کند و با اعلام شورای مستقل کارگری بحق مدعی اداره کارخانه و حق نظارت بر مدیریت می شود و با برگزاری مجامع عمومی بدرستی به اعمال اراده و عمل مستقیم توده های کارگر میدان می دهد و آنرا در مرکز مبارزه طبقاتی قرار می دهد، هنوز در زمره مبارزه جاری طبقه کارگر قرار دارد.
«مبارزه جاری» همان مفهومی از مبارزه طبقاتی پرولتاریاست که با جریان دایمی خود اگر چه زمینه ساز و بستر ساز و پیوسته و همبسته با «انقلاب کارگری» است اما حتی در فرازهای بلند خود نیز از آن متمایز می باشد. اگر انقلاب کارگری هر چندین دهه و در دل بحران های عمیق و لاعلاج نظام سرمایه داری ممکن است رخ دهد، مبارزه جاری اما امر روزمره و بی وقفه و پیوسته زندگی طبقه کارگر است. اگر مبارزه جاری بدنبال کسب مطالبات کارگری در چارچوب نظام موجود است، انقلاب کارگری نتیجه بن بست مبارزه جاری برای کسب مطالبات در چارچوب نظام موجود و طرح ضرورت و انجام عملی گذار از این چارچوب می باشد.
معمولا مبارزه جاری را با مفاهیم «مبارزه صنفی» و یا «مبارزه اقتصادی» بیان می کنند که این اساسا یک مفهوم سازی ایدئولوژیک برای دیوار چین کشیدن بین مبارزه جاری از یکسو و سیاست رادیکال و انقلابی از سوی دیگر است. از اینرو تعاریف «مبارزه صنفی» و «مبارزه اقتصادی» از مبارزه جاری کارگری تعاریفی تقلیل گرایانه و راست روانه و بورژوایی هستند. برخلاف این رویکرد بورژوایی، مفهوم «مبارزه اقتصادی» در سنت مارکسیستی همواره در سه گانه درهم تنیده و جدا ناپذیر مبارزه «اقتصادی و سیاسی و تئوریک» مطرح و مورد نظر بوده است. از اینرو «مبارزه جاری» در هر جا و هر گاه که قادر شد بواسطه تشکلات مستقل کارگری بدرجاتی حضور خود را رسمیت بخشد به مبارزه سیاسی نیز امتداد یافته است. مبارزه ای سیاسی که بخش اعظم آن برای رفرم، یعنی مبارزه ای برای تحمیل مطالبات کارگری بر نظام موجود است.
بنابراین مبارزه جاری طبقه کارگر هم اقتصادی و هم سیاسی و هم تئوریک می باشد. اما این مبارزه که فلسفه وجودی اش همانا پاسخگویی به نیازها و مطالبات حال و فوری و کوتاه مدت مربوط به کار و معاش طبقه کارگر است ضرورتا نیز محدود به مبارزه برای کسب این مطالبات در چارچوب نظام موجود می باشد. محدودیتی که نه ناشی از قوانین ایستا و ابدی و خارج از مبارزه طبقاتی، و یا ناشی از باید ها و نباید های ایدئولوژیک، بلکه محدودیتی ناخواسته و ناشی از فوریت مطالبات کارگران و تابع توانمندی آنها برای تحمیل مطالبات شان به نظام موجود است. بنابراین هر گاه پیگیری مطالبات کارگران برگشت ناپذیر شود، و توانشان برای تحمیل مطالبات فزاینده گردد، و در همانحال با سد مقاومت نظام موجود مواجه شوند، آنگاه راهی جز شکستن این سد و گذار از کلیت نظام در برابر طبقه کارگر موجود نیست.
از آنجا که مبارزات کارگری ناشی از تضاد طبقاتی بنیادین نظام سرمایه داری و در متن این نظام جریان دارد، و وقوع بحران های ادواری نیز ذات این نظام است، لذا خیلی مهم است که ظرفیت و امکانات موجود برای مبارزه جاری را در دو شرایط متفاوت عادی و بحرانی نظام سرمایه داری مورد تامل قرار داد. امر مهمی که توجه به آن در شرایط کنونی ایران چه در رابطه با موقعیت جنبش کارگری و چه در رابطه با موقعیت نظام اقتصادی و سیاسی حاکم بسیار ضروری و غیرقابل اهمال است.
البته باید به تمایز بین شرایط عادی و بحرانی در نظام سرمایه داری با تردید نگریست. تا آنجا که به زندگی طبقه کارگر و زحمتکشان مربوط می شود چنین تمایزی واقعی نیست. در کل تاریخ بیش از دو قرن نظام سرمایه داری تنها در سه دهه پس از جنگ جهانی دوم و آنهم در معدود کشورهای سرمایه داری می توان از اندکی بهبود و ثبات در زندگی طبقه کارگر و زحمتکشان سخن گفت. در بقیه این تاریخ و در سراسر جهان سرمایه داری وضعیت واقعی طبقه کارگر همواره با شیب نزولی و ناامنی و بی ثباتی همراه بوده است. با این وجود برای درک شرایط متفاوت مبارزه طبقه کارگر می توان فاصله های چند ساله بین بحران های اقتصادی را شرایط عادی نامید تا با تفکیک مختصات این دو شرایط بتوان به تفاوت رویکردهای مبارزه کارگری در آنها توجه داشت.
در شرایط عادی نظام سرمایه داری استثمار نیروی کار و فرسودگی زود هنگام جان و روان طبقه کارگر با سبعیت ضد انسانی این نظام جریان دارد تا روند تولید بی وقفه و فزاینده سود برای طبقه سرمایه دار تامین شود. لذا چرخه این اقتصاد متکی بر استثمار انسان از انسان به کار خود ادامه می دهد و طبقه کارگر بعضا از این امکان برخوردار است که با سازماندهی و اتحاد طبقاتی خود مطالباتی را در جهت بهبود زندگی اش به طبقه سرمایه دار تحمیل کند. یعنی این طبقه را وادارد تا بخش هرچند کوچکی از سود تولید شده را به تامین این مطالبات اختصاص دهد.
در شرایط بحران سرمایه داری اما به دلایل اقتصادی و سیاسی تماما ناشی از تناقضات این نظام که طبقه کارگر هیچ نقشی در ایجاد آن ندارد و خارج از اراده کارگران رخ می دهد همان چرخه تولید بی وقفه و فزاینده سود مختل شده و مانند شرایط عادی نیاز سرمایه را تامین نمی کند. لذا طبقه سرمایه دار و دولت اش برای جبران سود حاصل نشده تعرض به سطح زندگی کارگران را سازمان می دهند و هزینه بار بحران را بر دوش طبقه کارگر میگذارند. تعرضی که، با کاهش دستمزدها و مزایا و بیمه ها و حقوق بازنشستگی و کاهش و قطع خدمات درمانی و اجتماعی و بیکار سازی ها و غیره، فقر و فلاکت گسترده ای را به طبقه کارگر تحمیل می کند تا کاهش سود سرمایه جبران شود.
بنابراین اگر طبقه کارگر در مبارزه جاری در شرایط عادی نظام سرمایه داری تا حدودی از امکان تحمیل مطالبات فوری اش برخوردار است و این مبارزه بعضا به نتیجه مورد نظر میرسد، در بحران اما شرایط کاملا دگرگون شده است. در بحران نه تنها طبقه و دولت سرمایه داری هیچگونه امتیازی به طبقه کارگر نمی دهند، بلکه برعکس همه قوای قانونی و سیاسی و امنیتی و نظامی خود را برای باز پس گرفتن امتیازات قبلی سازمان داده و به میدان می آورد. یعنی نه تنها امتیاز نمی دهند بلکه برای کسب امتیاز از طبقه کارگر دست به تهاجم می زند.
جهان سرمایه داری از اواسط دهه هشتاد قرن گذشته تاکنون در بحرانی طولانی بسر می برد و تعرض بی امان به سطح زندگی طبقه کارگر و یا اعمال همان سیاست موسوم به “نئولیبرال” مشخصه این جهان است. اکنون نزدیک به نیم قرن است که مبارزه جاری طبقه کارگر تقریبا هیچ جا در سطح سراسری دستاورد مهم و با دوامی در زمینه افزایش دستمزدها و کاهش ساعت کار هفتگی و تضمین امنیت شغلی و حقوق بازنشستگی و بهبود خدمات درمانی و آموزش فرزندان و مسکن مناسب و غیره نداشته است. اگر دهه های ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ قرن گذشته میلادی دوران کسب حداقلی چنین مطالباتی آنهم در معدود کشورها بود، دوران پس از آن تاکنون دوران باز پس گیری همه این دستاوردها توسط طبقه و دولت سرمایه داری است.
حال سوال اینست اگر در شرایط بحران سرمایه داری امکان قبلی موفقیت نسبی مبارزات جاری و تحمیل مطالبات فوری طبقه کارگر به طبقه سرمایه دار بسختی موجود است و یا اساسا از بین می رود، پس آیا باید به مبارزه جاری برای مطالبات فوری بها نداد و به رویکرد دیگری اندیشید؟ آیا چنین مبارزه ای اهمیت خود را از دست داده است؟ پاسخ به روشنی منفی است. گفتیم که «مبارزه جاری» برای تحمیل مطالبات فوری طبقه کارگر به نظام موجود امری روزمره و دائمی و تعطیل ناپذیر است. طبقه کارگر باید در هر شرایطی این مبارزه را هر چه قدرتمند تر پیش ببرد و برای تحمیل هر اندازه از مطالبات اش به طبقه سرمایه دار و دولت آن بکوشد.
مساله بر سر درک تفاوت این دو شرایط عادی و بحرانی در نظام سرمایه داری و درک ملزومات پیشرفت مبارزه جاری در هر یک از این شرایط است. اگر مبارزه جاری کارگری در شرایط عادی نظام سرمایه داری با افق و انتظار ناگفته و خود بخودی تحمیل مطالبات اش به نظام موجود پیش می رود چرا که این افق و انتظار بعضا از امکان برآورده شدن برخوردار است، در شرایط بحران که سرمایه به هیچ مطالبه ای پاسخ مثبت نمی دهد بلکه به تعرض به سطح موجود زندگی طبقه کارگر و تهاجم علیه آن روی می آورد، آنگاه محدود ماندن مبارزه جاری به همان افق و انتظار قبلی به توهمی تباه کننده بدل می شود که حاصلی جز تکرار بدون پیشرفت مبارزه جاری و فرسودگی و شکست آن در پی نخواهد داشت. شرط پیشروی مبارزه جاری در شرایط بحران سرمایه داری مستلزم گسترش آن افق و توام شدن آن با ضرورت فرا رفتن از نظام سرمایه داری است.
می دانیم که امکان پیشروی مبارزه کارگری در هر شرایطی در گرو پیدایش تناسب قوای مناسب به نفع کارگران است که این خود مستلزم شکل گیری اتحاد طبقاتی هر چه گسترده تر و سازمانیابی هر چه وسیعتر و توسعه آگاهی هر چه عمیق تر در بین آنان می باشد. در شرایط بحران اما ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران به آگاهی علیه کلیت نظام سیاسی و اقتصادی سرمایه داری، و درک ضرورت فرا رفتن از آن، و ارتقا آگاهی آنان به آگاهی سوسیالیستی طبقاتی شان، شرط بنیادین پیشروی مبارزه جاری است. چرا که هر سطحی از اتحاد طبقاتی کارگران و هر شکلی از تشکل یابی آنان بخودی خود و بدون برخورداری از این آگاهی سوسیالیستی راهگشای جنبش کارگری در شرایط بحران نخواهد بود. همچنین هر سطحی از اتحاد کارگران و هر شکلی از تشکل یابی آنان بخودی خود به آگاهی سوسیالیستی منجر نخواهد شد. آگاهی سوسیالیستی را باید مستقلا برگزید و کسب کرد و با ترویج در بین طبقه خود رواج داد و به چراغ راهنمای مبارزات جاری بدل نمود.
در پرتو فراگیر شدن چنین آگاهی طبقاتی بین توده های کارگر و گشت و گذار شبح سوسیالیسم بر فراز مبارزه جاری است که این مبارزه توانمند می شود. به این ترتیب کارگران به طبقه سرمایه دار و دولت اش اعلام می دارند یا به مطالبات ما پاسخ دهید و یا از شما فرا تر رفته و اداره جامعه را بدست خواهیم گرفت. در مقابل نیز طبقه سرمایه دار و دولت اش در دو راهی یا عقب نشینی در برابر کارگران و پذیرش مطالبات آنان و یا مصاف بر سر سلطه طبقاتی شان و تهدید از دست دادن آن قرار می گیرند.
از منظر مارکسیسم بدرستی مبارزه کارگری در هر دوره و در هر شرایطی باید در پرتو افق سوسیالیستی لغو مالکیت بورژوایی بر ابزار و وسایل تولید و لغو بردگی مزدی طبقه کارگر پیش رود. اما مساله اینست که در شرایط عادی نظام سرمایه داری و در غیاب ناخواسته و یا ضعف حضور چنین افقی در جنبش کارگری، به دلیلی که بالاتر گفته شد، هنوز امکان دست یابی به مطالبات کارگری حتی بصورت محدود و ناپایدار موجود است. اما در بحران سرمایه داری سرنوشت جنبش کارگری تماما به برافراشتن این افق گره می خورد.
بحث ضرورت ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران به یک آگاهی سوسیالیستی و برگزیدن این افق رهایی بخش در مبارزات جاری در ایران بیش از پیش به یک ضرورت عاجل بدل شده است.
حاکمیت طبقه سرمایه دار در ایران، در دو پیکر سلطنتی و اسلامی، همواره اعمال کننده فقر و فلاکت و بی حقوقی و ناامنی و بی حرمتی به طبقه کارگر، یعنی به طبقه تولید کننده همه ثروت موجود و تامین کننده خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و درمان و آموزش و ارتباطات و همه نیازمندی های کل جامعه بوده است و همیشه با سرکوب و تحقیر به مطالبات و نیازها و آرزوهای این طبقه پاسخ داده است. اما اکنون این حاکمیت طبقاتی سرمایه داران در پیکر جمهوری اسلامی در باتلاق یکی از بی سابقه ترین و همه جانبه ترین بحران های خود قرار گرفته است. این حاکمیت اگر هیچگاه نمی خواست به هیچیک از مطالبات بر حق طبقه کارگر پاسخ دهد در بحران کنونی اما نه می خواهد و نه می تواند که چنین کند. جمهوری اسلامی مرده ای است که راه می رود به این دلیل که طبقه کارگر آماده به گور سپاری آن نیست.
اکنون مدت هاست که در دل این بحران و بن بست نظام اقتصادی و سیاسی، مبارزات کارگری در همه بخش های تولید و خدمات و آموزش و بهداشت و درمان در ابعاد گسترده و پر شمار و اما با دستاوردهای اندک و ناپایدار جریان داشته و نشان از وضعیتی بلاتکلیف دارد. نه می توان از تقویت فزاینده این مبارزات برای تحمیل مطالبات به نظام موجود کوتاهی کرد، و نه می توان این مطالبات را به نظام بحران زده ای که نه می خواهد و نه می تواند پاسخگو باشد تحمیل نمود.
راه برون رفت از این وضعیت، بهمراه طرح و پیگیری همه مطالبات جاری، پیش نهادن چشم انداز فرا رفتن از کلیت نظامی بحران زده است که برای هیچ مطالبه ای پاسخگو نیست. جنبش کارگری ایران برای گشایش مسیر خود نیازمند حرکت در پرتو چشم انداز رهایی بخش سوسیالیستی است.
امیر پیام
۱۴ آبان ۱۴۰۰ – ۵ نوامبر ۲۰۲۱
amirpayam.wordpress.com