پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

گزارش سی و یکمین جلسه محاکمه‌ی حمید نوری (عباسی) از استکهلم – امیرجواهری لنگرودی

توضیح:

 طی هفته دهم سی یک وامین،جلسه دادگاه حمید نوری (عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد روزپنجنشبه مهر۲۲ برابر(۱۴) اکتبربه جرم مشارکت درکشتارزندانیان سیاسی درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.

درعصرروزپنجشنبه مهری حاجی نژاد ساکن البانی ازطریق ویدئو اسکایپ روزپنجشنبه چهاردهم اکتبرباشهادت دردادگاه  بعنوان بیستمین  شاکی وشاهد بعد ازخانم ها و آقایان:

۱-ایرج مصداقی۲- نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبربندعلی) -۱۰مسعود اشرف سمنانی۱۱- سولمازعلیزاده ۱۲- احمدابراهیمی ۱۳- فریدون نجفی آریا ۱۴- خانم ساراروزدار۱۵- حسن گلزاری(بخش اول) و حسن گلزاری(بخش دوم) ۱۶- مجید جمشیدیت۱۷خدیجه برهانی ۱۸- سید حسین سید احمدی ۱۹- مهنازمیمنت نژاد دراین دادگاه شهادت داده‌اند.

دراین یادداشت اظهارات مهری حاجی نژاد،ساکن آلبانی عصر روز پنجشنبه با دادگاه استکهلم را انعکاس می دهم.

دادگاه عصرنیزبا مشکلات فنی بوده است. طرف آلبانی انرا به سوئد نسبت می داد و بالطبع دادگاه سوئد هم نمی پذیرفت . به هر رودی با تاخیر چند دادگاه شکل گرفت. در سه وجه زبانی فارسی- سوئدی و البانی 

فرازهایی ازاظهارات مهری حاجی نژاد ساکن کشور آلبانی ازشاکیان و شاهدان دادگاه حمید نوری ، به دادگاه استکهلم شهادت داد!

*- مهری حاجی‌نژاد در کتابی به نام «آخرین خنده لیلا»، خاطرات خود از سال‌های زندان را نوشته است. او در بخشی از همین کتاب به آنچه در زندان گوهردشت بر برادرش علی حاجی‌نژاد گذشته نیز اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«علی درآن شرایط دچار سردردهای وحشتناک و پادردهایی شده بود که تا موقعِ اعدام در قتل‌عام سال ۶۷ همواره از آن رنج می‌برد. علی از سال ۶۲ تا اواخر سال ۶۳ را در انفرادی‌های مختلف گوهردشت گذرانده بود و مدت ۹ ماه را در تاریکخانه گوهردشت در انفرادی به سر برده بود. اواخر سال ۶۳ به بند عمومی اما دربسته گوهردشت منتقل شد و تا روز ۱۰ مهر ۶۷ که در جریانِ قتل‌عام زندانیان حلق‌آویز شد در آنجا بود»

*- مهری: در شهادت خود در باب زنان زندانی ووضعیت آنان توضیحات کافی داد ازجمله گفت:« بله، یکی ازغم ها وناراحتی واندوه ویا هرچیز دیگر، ازروزی که این دادگاه تشکیل شده،هیچکسی اززنان قتل عام شده صحبتی نمی کند.من وقتی سال۱۳۶۵ اززندان آزاد شدم، تعداد بسیارزیادی ازدوستانم،حکم آنها تمام می شد وباید آزاد می شدند.ولی بدون استثناء هیچکدام شان اززندان ازاد نشدند وهمه شان درقتل عام زندان سال۶۷ درزندان اوین اعدام شدند.مثل “اشرف موسوی” ،”ملیحه اقوامی”،” فروزان عبدی”و” آزاده طبیب”وخیلی های دیگر…»

*- مهری ازقول مادرش درباره خبراعدام برادرش “علی ” دردادگاه می گوید: « روزنهم(۹) یاد هم(۱۰) آذرپاسداری به درب منزل مان می آید وبه مادرم می گوید:فردا قراراست به زندان گوهردشت بیایی؟وقتی مادرم می گوید:بلی قراراست بیایم. پاسداربه مادرم می گوید: خودت نیا، بلکه یک مردی ازاقوامت رابفرست. مادرم می گوید:همه پسرهایم را کشتیدوکسی دیگری ندارم تا بفرستم وخودم باید فردا بیایم. مادرم گفت:با خودم فکرمی کردم که نکند اینها می خواهند به من جسد تحویل بدهند که می گویند:خودت نیا، یرای همین به همسایه ام گفتم که توبیا تا هم برویم.مادرم فرداباهمسایه مابه زندان گوهردشت رفتتندوآنها رابه اطاقی بردند که سه پاسدارنشسته بودند.به مادرم گفتند:تومادر”علی حاجی نژاد” هستی؟مادرم جواب داد: بله! پاسداربه مادرم گفت:”علی حاجی نژاد”دیگرالان وجود ندارد. او دشمن جمهوری اسلامی بودوما اعدامش کردیم.مادرم گفت:از خدا نترسیدید وبچه های بیگناه راکشتید؟چراپسرمن را زجرکُش می کردید.خدا را شکرکه از شکنجه های شما خلاص شد. کیسه ای جلو مادرم انداختند وگفتند:این بخشی ازوسائل پسرت است،بردارو برو و خود نیز”منافق”هستی!»

 *- مهری :ماهرشب صدای تیرهای خلاصی را که به آنها میزدند را شمارش می کردیم وصدای شعارهای آنها راتا موقعی که با تیرخلاص ها،خاموش می شد، می شنیدیم.آنها خیلی ها شان ۱۶ساله و۱۷ساله بودند.مثل”سیمین هژبر”،” سودابه بقایی”که ۱۶سال داشت و”عطیه خوانساری” و”لیلا ارفعی” ۱۷ساله که کتاب من به اسم اواست.که صدای تیررا می شنیدیم ومی شمردیم و می دانستیم که آنشب این تعداد اعدام شدند.سال۶۲من درهمین بند بودم و۶۰۰زندانی بودیم. اسدالله لاجوردی داخل بند آمدوبه ماگفت:« فکرنکنید که اززندان آزاد می شوید و مردم با دسته گل به سراغ شمامی آیند وشما رابیرون می برند.اگروضعیت تغییربکند،همین جا نارنجک می اندازیم وشمارامی کُشیم ودیوارهارا روی سرتان خراب میکنیم!» وادامه داد:«خون مسعود رجوی دررگ هایتون است وشما دشمن قسم خورده نظام هستید ونباید آزاد بشوید» این کارراهم کردند وهمه را کُشتند!

***************************

فضای عمومی اظهارات مهری حاجی نژادساکن آلبانی به دادگاه استکهلم عصرروزپنحشنبه ۲۲مهر۱۴۰۰برابرتاریخ چهاردهم (۱۴) اکتبرشهادت داد!

رئیس دادگاه : سلام خانم مهری حاجی نژاد، ما عکس وکیل مشاورتان خانم”گیتا هدینگ وایبری”،رانشان تان می دهیم که ایشان را در حین صحبت می بینید.عملا کلام را به ایشان میسپاریم که مطالب خود را آغازکنند .  

وکیل مشاورگیتا:سلام مهری خانم من درمقدمه یک سری مطالب در باره شماوگذشته شماخواهم گفت .

مهری: من هم خدمت شما سلام دارم.

    وکیل مشاورگیتا:درمعرفی خانم مهری حاجی نژادبه دادگاه گفت:خانم مهری حاجی نژاد سال ۱۹۶۳میلادی برابر۱۳۴۲شمسی بدنیا آمد. برادرایشان “علی حاجی نژاد” درزندان گوهردشت اعدام شدند.خیلی ها ایشان رابه اسم”علی حاجی”می شناختند.ایشان درلیست آ(A)شماره هفت(۷)مااست.”علی”متولد ۱۹۶۰میلادی بوده که برابر ۱۳۳۹شمسی میشود.نامبرده درسال  ۱۳۶۰شمسی که برابر۱۹۸۱میلادی است، بخاطرهواداری ازسازمان مجاهدین دستگیرمی گردد.ابتداءهشت(۸) سال به ایشان حکم زندان می دهند که بعدتربه ده(۱۰)سال تبدیل می گردد.ایشان درزندان امنیتی قزلحصاروهمچنین درزندان گوهردشت هم بوده است. درباره اعدامش آمده است که روزنهم(۹)مرداد۱۳۶۷ برابر۱۹۸۸اتفاق افتاده است .

خانم مهری حاجی زاده،خودش هم زندانی سیاسی بوده است. مهری درسال  ۱۹۸۱دستگیرمی شوند، پنج(۵) سال حکم زندانی می گیرند وسه سال نیزحکم تعلیقی می گیرند.مهری درسال ۱۹۸۶آزاد می گردد. طی مدتی که زندانی بودند ،درزندان های اوین، قزلحصاروگوهردشت بودند.طول مدتی که مهری درزندان بوده،آقای “مرتضوی” رادیده وشخص”عباسی”راندیده است.آنگاه که مادرمهری ازتماس ها وملاقات های که اوبا”علی حاجی” داشته، برای مهری صحبت کرده است.مادرشان گفته است که “ناصریان”،”عباسی”رادرآنجا دیده است.خودمهری نیزبرادرش”علی”رادرسال ۱۳۶۵درزندان ملاقات کرده است. مهری نیزدرسال ۱۳۸۵ازایران خارج می گردد. مادروپدرمهری،سال ها پیش فوت کرده اند.جدا ازاین ها مهری برادری به نام”احد”هم داشته که درخیابان به ضرب گلوله کشته می شود.همچنین برادری به اسم”صمد”داشته که درسال  ۱۳۸۲زیرشکنجه فوت می کند وهمچنین یک برادری به اسم”اسد”داشتند که ازبیماری سرطان رنج می برد.نامبرده برای معالجه می خواست که به خازج سفرکند که جمهوری اسلامی به خاطرپیشینه خانوادگی آنان، اجازه خروج برای معالجه ازایران را به او ندادند.همسرخانم مهری نیزبه مدت پنج(۵)سال درزندان جمهوری اسلامی بوده است وبعدازاینکه درسال۱۹۸۷ آزاد می گردد،اوراهم درخیابان می کُشند! مهری خانم اقوام وآشنایان دیگری هم دارند که درهمین مقطع گم شدند.خانم مهری حاجی نژاد،کتاب خاطراتی هم به نام «آخرین خنده لیلا»دارندکه درباب گذشته خودوخاطرات زندان نوشتند که این کتاب تنها به زبان فارسی است.این درمجموع پیشینه است که خواستم درباب معرفی ایشان،قبل ازاینکه خودش وارد صحبت شود به دادگاه ارائه بدهم ،

رئیس دادگاه:ازخانم وکیل مشاور”گیتا هدینگ وایبری”،”تشکرمی کنیم وسراغ دادستان ها می رویم.خوب ما الان دوربین راروی دادستان ها تنظیم کردیم و داریم ازشماخانم”مهری حاجی نژاد”بازپرسی می کنیم ودادستان ها هم شروع می کنند.

گفتیم:تمام این گفتگوها باصدا وتصویرضبط می گردد.کلام الان دست دادستان ها است.

 دادستان : سلام مهری خانم ، صدای من را می شنوید؟

مهری:بله سلام ، صدای شما را دارم .

دادستان :من”مارتینا وینسلو”، یکی ازدودادستان این پرونده هستم .من می دانم که بسیاری ازافرادخانواده شما تحت تراژدی های مختلفی ازبین رفتند.اما سئوال های همین امروزم به برادرشما”علی”منحصرمی شود. خوب با این سئوال آغاز می کنم . آیا درست است که ایشان درسال ۱۳۶۰ دستگیرشدند؟

مهری: بله درست است . برادرم درآبان ماه۱۳۶۰ درتهران دستگیر شدند.

 دادستان : برادرت آن سال که دستگیرشد،چند ساله بود ومشغولیت شغلی اوچه بود؟

مهری:”علی”دانشجوی رشته ریاضیات ازدانشکده کرج وهوادارفعال سازمان مجاهدین خلق درشهرکرج بود. 

 دادستان : آیا شما اطلاعات بیتشری دارید که روی چه حسابی ایشان را دستگیر کردند؟

 مهری:علت دستگیری”علی”مثل تمامی دستگیری های سال شصت(۶۰)، بخاطرهواداری ازسازمان مجاهدین خلق بود نه چیزدیگر!

دادستان : درست است که ایشان ابتداء یک حکم هشت(۸)ساله زندان گرفت؟

مهری:بله، مادرم چند ماه بعدازدستگیری”علی”،اورادرزندان قزلحصارملاقات کرد، “علی”به مادرم گفت: دوهفته بعد ازدستگیریم که درزندان اوین بودم .من را به دادگاه انقلاب کرج که آنموقع دادستانش همین” ابراهیم رئیسی” بود، بردند و به من هشت(۸) سال حکم دادند!

دادستان:آیا درسته که ایشان یک حکم دیگری گرفت که دهسال(۱۰) زندان بود؟

مهری: بله ، می خواستم همین را بگویم! اوبه مادرم گفت:من رابعدا زیر شکنجه های شدید بردند وبه من گفتند: که حکم زندانت دهسال است!

دادستان :آیا درست است که “علی “درزندان گوهردشت هم بوده است؟

مهری:بله اجازه بدهید که اینجاراتوضیح بدهم.”علی”ازتابستان ۶۱تا اسفند۶۲ درزندان قزلحصاربود.طی این مدت بشکل مستمردربندهای تنبهی بود.وچند بار بیشترملاقات نداشت واغلب ملاقات های اوممنوع بود.دراسفندسال۶۲مادرم درزندان قزلحصاربرای ملاقات مراجعه کرد،به مادرم گفتند:زندانی به نام”علی حاجی نژاد” درقزلحصارنداریم، ازاسفند۶۲تا آذر۶۳یعنی تقریبانه(۹)ماه، مادرم درجستجوی”علی” بود. به زندان های مختلف مراجعه می کرد ودرآذر۶۳ در زندان گوهردشت، اولین ملاقات رابا”علی”کرد!

دادستان :حالاآیا خود شما هیچگاه این امکان را داشتید که بروید واورا در زندان گوهردشت ملاقات کنید؟

مهری: نحیر، من خودم درآن سال ها درزندان اوین بودم واجازه می خواهم که اولین ملاقات مادرم با”علی”درزندان گوهردشت راتوضیح بدهم.

 مادرم”علی”رادید که وضعیت اوبسیاروخیم بودوجسمش شکنجه شده بود.او پایش راروی زمین می کشیدونمی توانست راه برودوموی سرش ریخته بود و بسیارلاغرشده وریش بسیاربلندی پیدا کرده بودونمی توانست به درستی حرف بزند وحتی نمی دانست که بامادرم درزندان گوهردشت ،ملاقات می کند. مادرم به اوگفت؛این همه مدت کجا بودی،چی شده وچرااینگونه ای هستی؟!”علی” گفته بود:من دراین مدت دریک سلول تنها وتاریک درخانه های امن کرج بودم و زیر شکنجه ها ی شدید قرارداشتم،مراحمام نمی بردند و وسائل گرماوسرما نداشتم و امروزکه به من گفتند بیا،فکرمی کردم که مرابرای اعدام می برند.چون گفتند:تو همکاری نمی کنی وآنقدراینجا می مانی تا بپوسی!

دادستان :خاطرتان می آید که این اطلاعات رامادرتان کی ودرچه ارتباطی به شما دادند؟

مهری:این اطلاعات رامادرم که من درزندانم بودم وبه ملاقاتم آمد، برایم تعریف کرد وهم خودم درملاقاتی که با”علی”داشتم، کامل برایم توضیح داد!

دادستان :شما درچه ارتباطی توانستید به گوهردشت بروید وبرادرتان راببینید؟

مهری:من وقتی درماه اردیبهشت ۶۵اززندان آزادشدم،خیلی دلتنگ برادرم بودم چون خیلی دوستش داشتم وتنها برادرباقیمانده ام بود.من با شناسنامه خواهر بزرگترم به ملاقات برادرم”علی”درزندان گوهردشت رفتم.چون من وقتی از زندان آزاد شدم،خودم اجازه نداشتم که به ملاقات”علی”بروم.من درملاقات با “علی”، پشت شیشه،ده دقیقه وقت بیشترنداشتم وبه اوگفتم: که بزودی ازایران خارج می شوم واینجا نمی مانم.به اوگفتم؛ هرچه دراین مدت به توگذشته به من بگوتا من بروم و به سازمان مجاهدین اطلاع بدهم که این بلاها سرتوآمده است. به اوگفتم:من آنچه ازدستم برآید درمدتی که درایران هستم، انجام می دهم تا شاید بتوانم دوساعت تورا بیرون ببرم وبا هم ازایران خارج بشویم.من آخرین ملاقات رابا”علی”درمهرماه۱۳۶۵درگوهردشت کردم.اینبارهم تلاش کردم باشناسنامه خواهربزرگترم،ولی یک ملاقات حضوری بااودرزندان گوهردشت بگیرم. اینبارتوانستم بعد ازپنج(۵)سال برادرم را بغل کنم وببوسم و به اوگفتم،کمتر ازیک ماه دیگرمن ازایران خارج می شوم. ازاوخواستم که آثارشکنجه بدنش را به من نشان بدهد واوراضی نمی شد وقبول نمی کردومی خندید،ولی من وادارش کردم که جورابش رادرآوردوکف پای اورادیدم وآثارشکنجه درآن بود!

دادستان :می دانید آخرین باری که کسی ازخانواده شما “علی”را دیده درچه تاریخی بوده و چه کسی بوده است؟

مهری:بله، الان می گویم. ولی می خواستم آنچه دراین ملاقات ازاودیده بودم را بگویم.به اوگفتم؛ برای من خیلی سخت است که بدون توازایران بروم.چون که کسی دردرونم به من می گفت:دیگراورا نمی بینم.درهمان جا مخفیانه یک عکسی ازاوگرفتم که می توانم نشانتان بدهم. به اوگفتم: بازهم تلاشم را می کنم تا شاید قبل ازخارج شدنم، بتوانم تورا بیرون آورم وبا هم ازکشورخارج بشویم. او خندید وگفت:اصلا نگران نباش وبه خاطرمن، رفتن ات را عقب نیانداز!

رئیس دادگاه:شماما رادرآلبانی با خودتان دارید؟چون تصویرتان یکباره ناپدید شد. نه تنها تصویر، بلکه صدا هم دیگرنیست. قطع شده ومنتظریم که آلبانی دو باره وصل بشه!

رئیس دادگاه: بله وصل شدیم . مجددا خوش آمدید!

مهری:بله ،داشتم می گفتم:که آخرین ملاقاتی که با برادرم”علی” داشتم .اوبه من گفت:به خاطرمن رفتن ات راعقب نیانداز.من این عکس رادرمهرسال۶۵ در حالیکه”علی”درزندان گوهردشت بود،ازاوگرفتم.می خواستم بااین عکس برایش مدرک تهیه کنم.حال می پرسم:آیا این عکس به یک جوان۲۴ساله شبیه است؟چرا که این عکس را ازاودرسال۶۵گرفتم،برادرم۲۴سالش بود، ولی دراثرشکنجه ها، این چهره علی است!

دادستان:مهری خانم متاسفانه ما این عکس را دردادگاه استکهلم نمی توانیم ببینیم. بخاطراینکه خیلی کوچک است،حالاشاید ما درتحقیقات،ازپرونده بیرون بیاوریم، ولی همین الان برایمان دیدن عکس به آن کوچکی مقدورنیست. به هر روی من جان کلام شما رااینگونه متوجه شدم که شمابارآخروقتی که برادرتان را درزندان گوهردشت می بینید.طول مدت زندان،ایشان راحسابی شکسته کرده بود. منظورتان این است؟!.

مهری:بله،آخرین حرف هایی که اودرهمین ملاقات به من زد وگفت: منتظرمن نباش وبرو به مجاهدین به مسعود ومریم سلام برسان وبگو:« هیچ شکنجه ای ماراازپا درنمی آورد». به من گفت:« یک دوستم که حکم اش مدت طولانی است که تمام شده،اوبزودی آزاد می گردد.اوبا اسم”رشید” به تومراجعه می کند وتو به جای من، اورا با خودت خارج کن وببر.» همین طورشدودوهفته بعد یکی به من زنگ زد وخود را”رشید” معرفی کرد.اسم واقعی او”خیرالله نیل غاز”ازقتل عام شده های زندان اوین درقتل عام سال۱۳۶۷است. من فهمیدم که “علی” اورا پیش من فرستاد، ما با هم ازایران خارج شدیم، وباهم بعد ازده (۱۰) روزپیاده روی همراه چهارنفردیگربه پاکستان رسیدیم.  !!

دادستان :ببخشیدمهری خانم که صحبت های شما را قطع می کنم.ما باید به برادر شما”علی” برگردیم!

مهری:بله!

دادستان :خوب حالا سئوال من اینستکه- که پیشترهم ازشما پرسیدم- آخرین باری که کسی ازخانواده شما موفق شد “علی “را ببیند، چه تاریخی وچه کسی بود؟

مهری:بله،فروردین یاشایداردیبهشت سال۱۳۶۷، آخرین ملاقاتی است که مادرم درزندان گوهردشت با”علی”کرد.درآن ملاقات”علی”به مادرم گفت: «وضعیت زندان مشکوک است وزندانیان رادارند جا به جا می کنندوشاید من دیگربا توملاقات نداشته باشم،نگران من نشو.» وقتی مادرم بی تابی کرد.بردارم به اوگفت:«نگران نباش؛این رژیم سرنگون میشود واین فشارها ازروی توبرداشته می شود» واین آخرین ملاقات بود!

دادستان :حالامن می خواهم بدانم،شمادرخانواده خودتان؛چطوری وبه چه طریقی مطلع می شویدکه”علی”اعدام می گردد؟

مهری:مادرم ازتابستان۶۷ به طورمستمربه جلوی زندان مراجعه می کرد تا خبری از”علی”بگیرد.مهر۱۳۶۷به مادرم ویک تعداد دیگری ازمادران که جلوی زندان گوهردشت جمع شده بودند،گفتند:« بروید وبه شما زمان می دهیم تا بیایید که وضعیت بچه هایتان راتعیین تکلیف کنیم. »به مادرم گفتند:« برو وچهل(۴۰) روزدیگرنوبت تومی شود تا بتوبگوییم؛پسرت چه شده است.» روزنهم(۹) یاد هم(۱۰) آذرپاسداری به درب منزل مان می آید وبه مادرم می گوید:فردا قراراست به زندان گوهردشت بیایی؟وقتی مادرم می گوید:بلی قراراست بیایم. پاسداربه مادرم می گوید: «خودت به تنهایی نیا، بلکه یک مردی ازاقوامت رابفرست. » مادرم می گوید:«همه پسرهایم را کشتیدوکسی دیگری ندارم تا بفرستم وخودم باید فردا بیایم.» مادرم گفت:با خودم فکرمی کردم که نکند اینها می خواهند به من جسد تحویل بدهند که می گویند:خودت نیا، برای همین به همسایه ام گفتم؛ که توبیا تا هم برویم.مادرم فرداباهمسایه مابه زندان گوهردشت رفتتندوآنها رابه اطاقی بردندکه سه پاسدارنشسته بودند.به مادرم گفتند:«تومادر”علی حاجی نژاد” هستی؟» مادرم جواب داد:بله!پاسداربه مادرم گفت:« “علی حاجی نژاد”دیگرالان وجود ندارد.اودشمن جمهوری اسلامی بودومااعدامش کردیم.»مادرم گفت:«ازخدا نترسیدید وبچه های بیگناه را کشتید؟ چراپسرمن را زجرکُش می کردید.خدا را شکرکه ازشکنجه های شما خلاص شد.»کیسه ای جلو مادرم انداختند وگفتند:«این بخشی ازوسائل پسرت است، بردارو برو و خود نیز”منافق”هستی!»

دادستان : مهری خانم بگذارید،من چند تا سئوال ازشما بپرسم:

مهری:ببخشید،چون آن وسائل خیلی مهم بود،گفتم:اینجا اجازه بخواهم تا بگویم!

دادستان :اجازه بدهید.قبل ازاینکه واردصحبت پیرامون آن وسائل بشوید.بگویید:  وقتی مادرتان به زندان گوهردشت میرود،اولاشما این اطلاعات رادرچه تاریخی گرفتید واین اطلاعات کی به گوش شما وآگاهی تان رسیده است؟

مهری:همان موقع که خبراعدام برادرم را به مادرم دادند،وقتی مادرم اززندان گوهردشت برگشت به من اطلاع دادوتلفنی بااوصحبت کردم وبعدترهم مادرم حضوری  به کشورعراق آمدوبرایم تعریف کرد!

دادستان : با این حساب برای اولین بار،شما ازسال۱۳۶۷ است که شما ازطریق تلفن با مادرتان، ازقضیه اعدام برادرتان مطلع می شوید؟

مهری:بله دقیقا من ازدوازدهم (۱۲)آذرسال۱۳۶۷، تلفنی ازطریق مادرم مطلع شدم و فروردین ۱۳۶۸حضوری مادرم رادیدم واو به من گفت.

رئیس دادگاه : وقتی ماه آذرمی گویید؛ می شود ماه نهم؟

مهری:بله ، ماه نهم شمسی می شود! مهری ادامه داد:مادرم مخفیانه سه باربه عراق آمدو وضعیت اعدام برادرم وتعداد دیگری ازقتل عام شده هارابه من گفت که به سازمان اطلاع بدهم!

دادستان :شماآیا خبردارید که مادرتان می دانست که”علی ” کی وبه چه طریقی اعدام شده است؟

مهری:بله ،اوتاریخ دقیق اعدام درسال۶۷ را نمیدانست ولی نحوه اعدام را – از روی وسائلی – که می خواستم توضیح بدهم. از روی طنابی که دروسائلش بود، فهمید که برادرم را دارش زدند.بعدا ازطریق”محمد سلامی”یکی ازباقیمانده های قتل عام زندان گوهردشت که به دیدن مادرم رفت،به اوگفت:«برادرم درروزاول یا دوم – که اعدام ها شروع شده بود – درسوله اعدام شده است! »

دادستان :خوب حالاشما هیچ اطلاعی داشتید که جسد”علی”چی شد وکجا دفن و خاکش کردند؟

مهری:نخیر. نه جسدی به ما دادند، نه گفتند کجا دفنش کردند ونه هیچ کدام از برادرهای دیگرم که شهید شدند، مزارشان را به ما نگفتند.

دادستان :خیلی ممنون خانم مهری . ما دیگر سئوالی از شما نداریم!

رئیس دادگاه : از دادستان ها تشکر کرد.

وکیل مشاورگیتا:سلام مهری؛آیاتاآنجائیکه توخبرداری،آیاکسی دیگری به غیراز “محمد سلامی”آن موقع برادرت درمقطع اعدام ها ی سال۶۷ملاقات کرده بود؟

مهری:بله”اصغرمهدی زاده”یکی ازشاکیان همین دادگاه،به من گفت:روزده (۱۰) مرداددرراهروی مرگ، یکی ازبچه های دیگربه اوگفت؛روزقبل”علی” اعدام شده است. 

وکیل مشاورگیتا:کس دیگری برایت تعریف کردند که “علی” را دراین دوره دیدند یا نه؟

مهری:نفرات دیگرمانند”محمود رویایی”،”حسین فارسی”اسم”علی”رابه نام “علی حاجی”درزندان شنیده بودند ولی درموقع قتل عام نمی دانم!

وکیل مشاورگیتا:اکی .گفته بودی که مادرت چندین باربه این زندان ها رفته بود، آیا تا آنجائیکه توخبرداری؛ مادرت حمید عباسی را دیده بود؟

مهری:بله من همانطوری که دربازپرسی پلیس گفتم :مادرم درملاقات ها چندین بار”ناصریان”، “لشکری”،”عباسی” را دیده بود.

وکیل مشاورگیتا:خوب این آدم ها درزندان چکاره بودند؟

مهری:مادرم به خاطرملاقات ها ی برادرم که مستمرقطع می شد.مرتب به اینها اعتراض داشت که چراملاقات اوبا پسرش راقطع می کردند.”ناصریان” ودوتا سه دیگرمی آمدند با مادرم برخورد می کردند.مشخصا درخرداد۶۷ که اعتراض کرده بود که چراملاقات قطع است؟ به اوگفتند: بایستد تا”حاج ناصریان” بیاید با اوجواب بدهد.بعدوقتی مشخصات کسانی که بااوبرخورد کرده بودندبیان داشت، “محمدسلامی”گفت:این یکی”حمیدعباسی”وآن دیگری”لشکری”وسومی هم “ناصریان” است.این چهره ها ازطرف”محمد سلامی”به مادرم معرفی شد!

وکیل مشاورگیتا:آیامادرتو”حمید عباسی”رادرزندان گوهردشت درسال ۱۳۶۷ ملاقات کرده است، میدانی یا نمی دانی؟

مهری: با اوبرخورد کرده وگفت: این “حمیدعباسی”است!

وکیل مشاورگیتا:خوب مهری خود توچی، درمدت زمانی که درزندان بودی،آیا این افرادی که اینجا خواندیم وصحبت اش راکردیم که جزء روسای زندان بودند، ملاقات کردی؟

مهری:نخیر، من اینها را ندیدم!

وکیل مشاورگیتا: مرسی . من پرسش هام تمام شد.

وکیل کنت :سلام مهری، تو کلی تعریف کردی که برادرت هات کُشته شدند؛در این دادگاه مامی تونیم بگوییم که فقط درمورد مردها صحبت کردیم که چه سرنوشتی داشتند وچه اتفاقی برایشان حادث شده است،اگردرست متوجه شده باشم،خودتوهم چند سال درزندان بودی.آیا می توانی خیلی کوتاه درباره وضعیت زن ها درزندان حرف بزنی که چگونه بوده وچه اتفاقاتی برای آنان افتاده ، صحبت بکنید؟

 مهری: بله، یکی ازغم ها وناراحتی واندوه ویاهرچیزدیگر،ازروزی که این دادگاه تشکیل شده،هیچکسی اززنان قتل عام شده صحبتی نمی کند.من وقتی سال۱۳۶۵ اززندان آزاد شدم، تعداد بسیارزیادی ازدوستانم،حکم آنها تمام می شد وباید آزاد می شدند.ولی بدون استثناء هیچکدام شان اززندان آزاد نشدند وهمه شان درقتل عام زندان سال۶۷ درزندان اوین اعدام شدند.مثل “اشرف موسوی” ،”ملیحه اقوامی”،” فروزان عبدی”و” آزاده طبیب”وخیلی های دیگر…

وکیل کنت:توازسال ۶۰ تا ۶۵ درزندان بودی. تو درآن دوره ای که درزندان بودی، آیا اعدامی درآن زمان ها شد که تو آگاه شده باشید؟

مهری: بله ، سال۶۰ و۶۱ من دربند چهار(۴)،معروف به ۱۴۰ بودم.هرشب ۱۰۰مورد یا ۲۰۰ تا وبیشتراعدام می شدند.

وکیل کنت:ازکجا اینرا می دانی وچه باعث شد که این فکررا بکنی که هرشب این تعداد آدم را اعدام می شدند؟

مهری :ماهرشب صدای تیرهای خلاصی را که به آنها میزدند را شمارش می کردیم وصدای شعارهای آنها راتا موقعی که با تیرخلاص ها،خاموش می شد، می شنیدیم.آنهاخیلی هاشان ۱۶ساله و۱۷ساله بودند.مثل”سیمین هژبر”،” سودابه بقایی”که ۱۶سال داشت و”عطیه خوانساری” و”لیلا ارفعی” ۱۷ساله که کتاب من به اسم اواست.که صدای تیررا می شنیدیم ومی شمردیم و می دانستیم که آنشب این تعداد اعدام شدند.سال۶۲من درهمین بند بودم و۶۰۰زندانی بودیم. اسدالله لاجوردی داخل بند آمدوبه ماگفت:« فکرنکنید که اززندان آزاد می شوید و مردم با دسته گل به سراغ شمامی آیند وشما رابیرون می برند.اگروضعیت تغییربکند،همین جا نارنجک می اندازیم وشمارامی کُشیم ودیوارهارا روی سرتان خراب میکنیم!» وادامه داد:«خون مسعود رجوی دررگ هایتان است وشما دشمن قسم خورده نظام هستید ونباید آزاد بشوید» این کارراهم کردند وهمه را کُشتند!

وکیل کنت:این بندی که می گویید۶۰۰نفرزندانی بودید.با توجه به اینکه کشور شماهم ایران است،همه شما در آن بند خانم بودید دیگه ، درسته می گویم؟

مهری:بله ، بله ؛ همه ما زنان زندانی سیاسی بودیم وفقط دربند ما۶۰۰تا زندانی بودند.چون چهار(۴) بند زنان دیگرهم بودند.آمارهرکدام ازآنها نیزهمین قدریعنی هرکدامشان۶۰۰نفربودند.دراین میان۹۰درصد آنهااعدام شدند یعنی نه تنهاآزاد نشدند،بلکه همان حرف”اسدالله لاجوردی”پیاده شد یعنی درقتل عام زندان اوین، همه اعدام شدند!

وکیل کنت:ازکجا فهمیدید که نود(۹۰)درصد اعدام شدند؟

مهری:من ازچند نفریا تعداد محدودی که بعد ازقتل عام اززندان اوین آزاد شدند با خودشان صحبت داشتم.

وکیل کنت:مهری تو یکماه هم درزندان گوهردشت بودید، درسته؟

مهری:بله !

وکیل کنت:وقتی تودرزندان گوهردشت بودی،آنجا هم بند زنان وجود داشت؟

مهری:من خودم کمترازیکماه درگوهردشت بودم ولی آنجاهم بند زنان وجود داشت وفکرمی کنم ازآنها هیچکس زنده نمانده است!

وکیل کنت: تومیدانی در بندی که شما بودید، چه تعداد زن درآنجا بودند؟

مهری:بندی که من بودم درآن یکماه۷۰نفربودیم ولی من ازبقیه بندها اطلاعی ندارم.

وکیل کنت:وقتی که توراازآنجا منتقل کردند،آیا تنها توراانتقال دادند یاعده ای بودید؟

مهری:نه ماعده ای بودیم،ولی تعدادی اززنان زندان کرج وکرمانشاه،همه به زندان گوهردشت منتقل شدند وهمه قتل عام شدند.

وکیل کنت:اینهایی که اعدام شدند،ازکدام زندان به گوهردشت آورده شدند؟

مهری:من ازمادرم شنیدم که موقع قتل عام زنان زندانی ازکرج وکرمانشاه در گوهردشت بودند!

وکیل کنت:وآخرین سئوال ازطرف من،دیگرانی که آمدند اینجا ازکرج صحبت کردند،اسم گروهی بردند به نام”عیاران” توآشنایی با این گروه داری یا نه، می دانی که اینها کی ها هستند؟

مهری:بله،برادرم”علی”،چون چهره فعال درکرج بود.مادرم با خانواده های زندانی کرج دوست بود.ازآنجائیکه گروه”عیاران” درسرخه حصارکرج بودند.اینها فقط به خاطراینکه “عیاران”اعلان هواداری ازسازمان مجاهدین کردند.به همین دلیل حدود۱۴یا۱۵نفرازآنها رادرماه مهروپائیز۶۷،به جرم هواداری ازمجاهدین آنها را اعدام کردند.

وکیل کنت:مرسی ، من دیگرسئوالی ندارم .

رئیس دادگاه :مرسی ازشما؛آیا کسی سئوالی ندارد؟ وکلای مدافع هم سئوالی ندارند ودیگربازجویی تمام شد.تصویر برداری را قطع می کنیم وتشکرویژه از خانم مهری حاجی نژاد که آمدیدوبه سئوالات دادگاه استکهلم پاسخ دادید.

وهمینطورتشکربزرگ داریم ازدولت ودادگاه آلبانی،که زحمت زیادی کشیدند و مشکلات فنی راحل کردند.

دادگاه آلبانی نیزاعلام داشت: که افتخارما است که با شما همکاری می کنیم .

رئیس دادگاه:فردادادگاه:”سیدجعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌” راساعت۹ دنبال خواهیم کرد!!

آلبانی اعلام داشت:متاسفانه ما بدلیل مشکلات تکنیکی ساعت۹ نمی توانیم شروع کنیم، بهتر آنکه ساعت۱۰ باشد.

رئیس دادگاه:مشکلی نیست.چون یک نفراست،عملامیرسیم که ساعت۱۰شروع کنیم .

**********************

برپایه آنچه ازاظهارات خانم مهری حاجی نژاد که عینا دربالا انعکاس دادم؛خواستم، نکاتی رادرباب این اظهارات یا شهادت شان به دادگاه از کمپ آلبانی بدون تعارف وواسطه بنویسم:

صد البته می توان زندان را بخشی ازسیستم وسیع تری دانست که تبیئن تحلیلی آن حول تولید وبازتولید بقای زندان و وجود زندانبانان، بازجویان وشکنجه گران وحتی نگهبانان هرزندانی به مثابه یک قفس و حصارآهنین محبوس،به تشدید توتالیتاریسم ودرایران درتثبیت موقعیت نظام فاشیستی جمهوری اسلامی،بدون وارسی اعمال خشونت، ارعاب، شکنجه وکُشتار وسرکوب طبقاتی حکومتگران اسلامی ممکن نیست!

بیگمان بازگویی وفاش گویی زندانی،خشم به خروش آمده اودربرابر دشمن،جایگاه زندانی وشهادتش رامشخص می نماید.مهم آنستکه این خشم راچگونه تبیئن اش کنیم تادشمن مان را بشکنیم و به زانویش درآوریم. برای طبقه حاکم کشورمان ایران،چنانچه امروزهمچون دیروزمقدورباشد.یکایک جان بدربردگان اززندان ها وکشتارهای دیروزکه به سیاست ها وارزش های دینی شان تن نمی دهند وغیر خودی  تلقی می گردد،می خواهند ازتحرک بازشان دارندوآنان را خنثی و بی عمل نمایند تا خود همچنان به جلوه گری شهره باشند.

مابایدبازتاب شرایط وموقعیت فعلی جنبش دادخواهی را دریابیم و آنرا وسیله خود خواهی وجلوه فروشی این وآن نشناسیم ونیک دریابیم که باید با دیدی عمیق تربه ریشه نابسامانی ها و پس ماندگی جامعه ما بیاندیشیم وازداوری های شتاب زده پرهیزنماییم .   

درشهادت زندانی آسیب دیده ما، خانم(مهری حاجی نژاد) که خود نیز رنج زندان رژیم جمهوری اسلامی ایران به مدت پنج(۵) سال حکم زندان وسه سال نیزحکم تعلیقی رابردوش دارد،دردفاع ازموجودیت برادراعدامی  خودبه نام”علی” که درروزشهادت(خانم مهری) وارسی  زندانی بودن واعدام وی درتابستان۶۷ مورد داوری دادستان بود و بس.

بازپرداختن به اعدام ومرگ دیگربرادارن ومادروپدرشاکی (خانم مهری) وبازنگری به وضعیت دیگریاران زندانی  اعدام شده وهمه افراد که ازدست داد،فرع موضوع بوده است و این نکته اصلی خواست خانم دادستان “مارتیناوینسلو”،بود که گفت:«… من می دانم که بسیاری ازافرادخانواده شما تحت تراژدی های مختلفی ازبین رفتند.اما سئوال های همین امروزم به برادرشما”علی”منحصرمی شود….» .

می خواهم بگویم:شنیدن صحنه اظهارات شاکی برای من یادداشت نویس وگوش دهنده دادگاه، عصرپنجشنبه۲۲ مهربرابر(۱۴) اکتبر، ضرورتا می توانست سیمای حق کشی رادراظهاراتی متجلی نماید که صرفا بیانگرخشم وکین تلقی نگردد.من صرفا و شخصا به وارسی موضوع خشونت به خاطرنفس خشونت، سال هاست که باوری ندارم؛ چرا که با ذات این نظام ایدئولوژیک درستیزم و سخت براین باورم که فعال سیاسی وزندانی پیشین نظام،نبایدخشم وکین دیروزی و امروزی خود رامصداق داوری وجانشین قهرمان پروری وژاژخواهی های گروهی وسازمانی اش بنا نهد. صرفنظرازاینکه جانبدارکدام سازمان و گروهی باشد!

.پایان بخشیدن به ذات نابهنگام خشونت تنها ازطریق هوارکشیدن و هوراسردادن حاصل نمی گردد بلکه ازمبادلات نیک رو به آینده آزادی وبرابری وباوربه عدالت گسترده اجتماعی سرچشمه می گیرد که آنهم بدون اعمال فرماندهی فراهم می آید.

اگرتا به امروزمتهم پرونده دردادگاه استکهلم”حمیدعباسی”درگوشه رینگ نشسته وبرای هر نشست دادگاه ازبازداشتگاهش اورا با دستهای بسته ونگهبانان مسلح می برند ومی آورند وبه محض اینکه دست هایش راازدستبند وزنجیردرصحن دادگاه،رها می گردانند، شروع به ادا وایماءواشاره های ویژه خود وحتی با گشاده دستی یکبار”حلقه کراوات” را به مثابه چوبه اعدام حواله شاکی وشاهدحاضردرصحنه دادگاه داد وشکلک درمی آوردودادگاه رابه تعطیلی کشاند،نگاهی مسئولانه اندازیم . به ذات اغواگر خشونت دیروزی اش که مسلح به سلاح ایدئولوژیک اسلامی ودرنده خویی اوست،بازمی گردد. این خباثت نهادینه شده در پیکره متهم دادگاه استکهلم(حمید عباسی) به بیش ازچهاردهه سابقه درنده خویی، شکنجه روحی وروانی، اعمال خشونت، آدم کشی، انسان ربایی،قتل در پستو وخیابان، وسربه نیست کردن هزاران وهزاردختروپسررهایی طلب وآزادی خواهی مربوط بوده وهست،که باهزاران امیدازدل انقلاب بهمن برای تحقق وتجلی جامعه ای رهاازستم به میدان آمده بودند واین حکومتگران فاسد و قرون وسطایی ودرنده خو،بازندان وغل وزنجبروبیداد آفرینی،برای آنان، خاوران ها رابه پاساختند وگورخانه ها راگسترش دادندتا این نظام، حافظ هزاروچهارصد ساله اسلام ناب محمدی اش رابرحیات جامعه بافریب،زور،چوب ودگنگ بقبولاندوعاملان دیروزی آن سلسله کشتار درتمامیت دهه شصت ودربیش ازچهاردهه حاکمیت سیاه اسلامی، امروز همچنان برحیات جامعه حکفرمایی کنندو”حمیدعباسی”سرمست   ازمیدان وعده،وعید های سفیرجمهوری اسلامی وهمسفران پیام آورش برای او ازجانب حاکمان دین مدار، مقاومت می ورزدوهمچنان عربده کشی می نماید.   

روشن است که قتل عام تابستان خونین سال۱۳۶۷،یعنی بیداد سربه مُهرسی وسه(۳۳)سال پیش،ازجمله مصادیق بارز روشنگری دادگاه استکهلم است.فریاد نفرت همه ما را برانگیخته وماخود را دربرابر متهمی خیره سر، دادیار پرونده دربغل و شکنجه گری خبره می بینیم که همچنان تا به امروزمُهرسکوت برلب زده وخویشتن خویش را تماشاگر،رازهای نهفته می داند ودرهرجلسه وکلای مدافع خود را به همراه مترجم فارسی زبانش، به گوشه ای می کشاند تا بدل زند وتناقض درگفتارشاهد بیابد.اینجاست که شاهد ما باید خشم خودرافروخورد وخود را به قهرمانی یگانه درصحنه گردانی دادگاه نپندارد.بلکه به دادستان پرونده متهم ،یاری رساند وبه پرسش های مشخص اوپاسخ دهد تاجزء وجزءامورداوری دروارسی این پرونده درسایه سلیقه وقهرمان خواهی این وآن قرارنگیرد. 

بعنوان یک فعال سیاسی شناخته شده که بیش ازپنجاه سال ازعمرم را پای زندگی سیاسی ام نهادم وبدان با سربلندی وافتخارنگاه می کنم و برخوب وبد کرده هایم،نیک آگاهم؛ بی هیچ مخالفتی با این وآن سازمان وگروه سیاسی که جای – وارسی اش دراین یادداشت هایم ازدادگاه استکهلم نبوده ونیست – برآنم:خواستگاه یک سازمان ورهبری سیاسی را شهادت دردادگاه اعمال کردن به هرزدادن زمان داوری وشهادت است.                                                                                  تا به امروزدریافتیم که مستند سازی حول جزئیات و این که جزئیات چقدرباید دقیق باشد، برضریب اهمیت هرشاکی وشاهد دادگاه گواهی می دهد.

سلام فرستادن برای مریم ومسعود درحین شهادت بیشتریک شعاربدون پشتوانه است، که دادستان کمترین وقعی بدان نمی نهد. وکیل مشاور خانم مهری، آقای “کنت لوییس” که به تنهایی نمی پندارد که همه اقلیت های مذهبی تحت تاثیرهوادرای ازمجاهدین به زندان افتادند وبعدتر محاکمه نشده،اعدام شدند؟آنجا که پای گروه”عیاران” ازمنطقه سرخه حصارکرج،زندان گوهردشت را به میان می کشد، اینگونه القاء می کند که توگویی همه “اقلیت های مذهبی”تحت تاثیرسازمان”مجاهدین” بودند.اینگونه آدرس های غلط دادن به روند پیشرفت دادگاه،هیچ کمکی نمی کند. یااینکه درسال شصت این تنها بچه های”مجاهدین”بودندکه به زندان افتادند واحادیث خونباز جلاد وشکنجه گراوین”اسدالله لاجوردی” تنها متوجه آنها بود!

این گونه تبلیغات یک سویه وکرکننده،هیچگونه کمکی به روند دادگاه ومحاکمه “حمیدعباسی” نمی کند ونخواهدکرد.حتی اگرخروارها کرون دستمزدبه پای اقای”کنت لوییس” وکیل تسخیری سازمان ریخته شود و حرف بردهان اونهاد، نباید رویه تبلیغات سازمانی را پایه داوری و شهادت قرارداد.

مردم جامعه ما وفعالان سازمانها واحزاب،تاریخ خونبارحاکمیت سیاه اسلامی وکل شجره آنها راازقبل ازروی کارآمدن این نظام ازمقطع به آتش کشیدن سینما رکس آبادان تابه امروزدرصحنه هزاران مرگ آفرینی همه عمله واکره نظام اسلامی وعاملان وآمران آن دهه های خونبارراباخود داشتنه ایم وبرایش هزاران هزاربرگ خاطره،سیاه روی سپید نقش بسته که خواندنی وآموختنی است. نباید مرزهای خاطرات رادرهم ریخت وبه چشمی واحد به همه رویداها نگریست وبه قول شاعراهل کاشان:« چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید…»        

  بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم با تاکید؛ برآنم:

دادخواهی بربنیاد حقیقت تعریف می گردد. تفاوت عظیمی است بین کسی که متهم است وکسی که می خواهدشهادت بدهد. شاکی وشاهد وشهادت اونباید برمبنای داوری سیاسی وایدئولوژیک بنا گردد. مهم این است که جنایت کشتارخونین وتاریخی تابستان۱۳۶۷ دراین دادگاه به رسمیت شناخته شود وبه جهانیان اعلام گردد که کلیت نظام جمهوری اسلامی برپایه فتوای امام مرگ”خمینی”چنین جنایت دهشتناکی رادراین زندان ودیگرزندان های سراسرایران درآن تابستان خونین آفریدند وامروزهم با بی پروایی هرچه تمامتر،برپهنه جامعه ما حکومت می کنند! 

هرشاکی وشاهدباید دریابد که با یادآوری جزء به جزء گذشته سیاه ودردناک وبه چالش واداشتن آن با حس وحافظه ویران شده بعد ازسی وسه (۳۳)سال ازآن حادثه خونبار، باشعارمیسرنمی گردد.نادیده گرفتن واقعیت ها و وارونه انگاری رخداد های تاریخی که همه اجزایش برای جامعه ما وحافظه جمعی ما آشکاراست،هیچ امتیازی برای فعالان این و آن سازمان تلقی نمی گردد، بلکه راه فراررا برای متهم و وکلای مدافع اومی گشاید که دادگاه را به بیراهه سوق دهند!

بیگمان عزم یکایک شاکیان وشاهدان دادگاه نوری وبیمانندی حضور تک تک آنان درارائه  برگ و برگ مستنداتی است که هرشاکی و شاهد تنها به مدد حافظه و با پرداختن به آنها ازتلخکامی وکابوس وحشتی که این جماعت ضد تاریخی درسی وسه(۳۳) سال پیش درزندان مشخصی به نام گوهردشت به هم نسلان ما و یکایک اعضاء خانواده آنان و بدنه جامعه ما وارد آوردند ودر”راهروی مرگ”به شکارجان های عزیزان دختروپسر، دوستان ورفقای ما ایستادند وآن جان ها را به پای طناب های دارکشاندند، باید امروز با ارائه مستند سازی های ما بدل به حافظه تاریخی شده و مستند گردد. این فراهم نمی گردد، مگراینکه فرصت ها رانسوزانیم بلکه فکرشده واندیشه فردی خویش رامسلح به سلاح داوری وجدان خویش دربرابرجامعه سراسرشکنجه شده خویش نماییم وخودرا وجدان عمومی جمعی بشناسیم،نه نماینده یک پرچم، یک سرود ویک نهاد اجتماعی معین! 

بایددریابیم که امروزدادگاه استکهلم برپایه کیفرخواست دادستان، صحنه پیکاربیمانندی است برای به محاکمه کشاندن جانیان این فاجعه ی دردناک،بویژه اعضاء پیشین”هیئت مرگ”، که امروزهمچنان در کشورما وبرجان وهستی مردمان جامعه ما حکفرمایی می کنند، این حاکمان درکناردستیاران وهمکاران وعمله هایی دیروزی شان که امروزیکی ازآنان با مشخصه”حمیدعباسی”(نوری) درچنگ ما اسیرند وما بایدهمه وهمه سنگینی استدلال های خود را برسراو بریزیم و ازهیمنه وکبکبه گروهی و سازمانی خود پرهیزکنیم ودیگرهیچ!.

دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته درخاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ “ابراهیم رئیسی” برتخت قوه‌ی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم

سی ویک امین جلسه دادگاه باکلام آخر رئیس دادگاه وتشکرازخانم مهری حاجی نژاد وتشکر متقابل شاکی ازدادگاه استکهلم به پایان رسید.

درادامه دادگاه ساعت ده صبح فردا جمعه۲۳ مهربرابر۱۵اکتبرباآقای “سیدجعفرمیرمحمدی برنجستانکی‌” دنبال می گردد.

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

https://akhbar-rooz.com/?p=131564 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x