جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

حزب حکمتیست: اوضاع جهان، مخاطرات پیش رو، موقعیت طبقه کارگر و کمونیسم! مصوب پلنوم ۴٣ کمیته مرکزی حزب

جهان با تغییرات شگرفی روبرو است که حتی نسبت به چند دهه پیش، قابل مقایسه نیست. کارکرد استثمارگرانه شدید کاپیتالیسم از یک سوبه تشدید هر روزه فقر و گرسنگی و تبعیض و نابرابری و محرومیت میلیاردها انسان از ابتدایی ترین امکانات زندگی، و از سوی دیگر به جدال و کشمکش اقتصادی و سیاسی و عملکرد نظامی مستقیم و یا نیابتی قطب های اصلی سرمایه داری منجر شده است. پیامدهای مخرب جهانی و منطقه ای و محلی عملکرد سرمایه و این کشمکش، گسترش تروریسم دولتی و غیر دولتی و گسترش جنگهای نیابتی منتج از آن، که با افول موقعیت اقتصادی و سیاسی آمریکا در جهان تشدید شده است، حال و آینده پرمخاطره ای را در مقابل بشریت قرار داده است. جهان دارد دور دیگری از مصائب و مشقات نظم وارونه کاپیتالیستی را به سختی تجربه میکند.

جدال و رقابت سبعانه کنونی، دقیقا انعکاسی از این وضعیت و در سطح پایه ای تری از رقابت فزاینده غولهای اقتصادی سرمایه داری برسر سهم بری بیشتری از ارزش اضافه حاصل کار طبقه کارگر است. تشدید کشمکش و رقابت برسر بارآوری بالای کار به کمک رشد سریع تکنولوژی دیجیتال و کاربست بیسابقه روباتها و سیستمهای کامپیوتری بسیار پیشرفته در تولید و توزیع، مسابقه در توریسم فضائی میلیاردرها، گویای جدال برسر فتح جهانی ثروت و سود اندوزی حریصانه ایست که میان سرمایه داران مقتدر و دولتهای کارگزارشان سرعت گرفته است. این تحولات در دنیائی رخ میدهد که هیچوقت اینقدر بهم تنیده نبوده است. تکمیل شدن تمام و کمال جهانی شدن سرمایه(گلوبالیزه شدن)، امکان دسترسی به جدیدترین اخبار و تحولات اجتماعی و سیاسی و سرعت حمل و نقل، جهان را عملا بصورت دهکده کوچکی درآورده  است.

نتایج تقلای مخرب و سیری ناپذیر بورژوازی برسر انباشت و تراکم هرچه بیشتر سرمایه را در ابعاد عظیم مصائب و مشقاتی شاهدیم که در متن همین پیشرفت صنعتی و انفورماتیک و در عصر فراوانی، در ابعاد صدها میلیونی به طبقه کارگر و دیگر مردم کم درآمد تحمیل میشود. فقر میلیاردی از سویی و تراکم سرمایه و ثروت  اجتماعی در دست سرمایه داران متکی به دولت و کل ابزارهای سرکوب و تحمیق و سلب اراده از میلیونها انسان فاقد مالکیت از سوی دیگر، سیمای وارونه جهان کاپیتالیستی را ترسیم میکند. تناقض عمیق شیوه تولید کاپیتالیستی با نیازهای انسان و برخورداری از یک زندگی شایسته انسان، هر روز  برجسته تر میشود. این پایه ای ترین معضل جهان امروز است.

طبقه کارگر هیچ راهی جز این ندارد، که آگاهانه و سازمانیافته به میدان بیاید و اساس این نظم وارونه را واژگون و کار مزدی را در هرکشوری که ممکن است، در هر کشوری که حلقه ضعیف بورژوازی است، برچیند و همراه خود همه شهروندان جامعه رااز زیر سلطه تولید کاپیتالیستی و پیامدهای مخرب و هر روزه آن آزاد کند.در غیر اینصورت تا وقتی که تولید و وسایل تولید اجتماعی زیر سلطه بورژوازی و با هدف کسب سود است، این وضعیت و بدتر از آنهم همچنان ادامه خواهد یافت.

لذا تنها راه پایان دادن به این شرایط، لغو کار مزدی، لغو مالکیت خصوصی، لغو طبقات، لغو کلیه تبعیضات و پایان دادن به از خودبیگانگی بشر با بزیر کشیدن حاکمیت سرمایه و طبقه حاکمه و استقرارحکومت کارگری و نظم سوسیالیستی است. 

افول آمریکا، جهان چند قطبی!

افول موقعیت اقتصادی و سیاسی آمریکا به دنبال پایان جهان دوقطبی شرق و غرب، شکست استراتژی برتری طلبی نظامی آمریکا بر جهان و “نظم نوین جهانی” که عقب نشینی از افغانستان و عراق و خاورمیانه به آن قطعیت بخشید، همراه خود قطبهای درگیر در این کشمکش را در پیمانها و اتحادهای اقتصادی، سیاسی و نظامی جدید و در حال گسترش به میدان آورده است. پیامدهای مخرب جهان چند قطبی تثبیت نشده، همانند اثرات مصیبت بار جهان دو قطبی سپری شده، از خلال مانورهای مشترک نظامی و  بند و بست های آنان با دول ارتجاعی هم پیمان خود در مناطق مختلف، در جریان است. این پدیده و مسابقه تسلیحاتی همراه آن به رقبای آمریکا مانند چین و روسیه محدود نمانده است، بلکه اردوی بورژوازی غرب را هم دربرگرفته و به رقابت و مسابقه تسلیحاتی دولتهای بورژوازی کشورهای اروپای واحد، ناتو و آمریکا نیز دررقابت با هم دامن زده است.

آمریکا، چین، روسیه ،اروپای واحد، ژاپن، هند و بعضی از دول بورژوازی و هم پیمانان آنان در سطوح جهانی و منطقه ای و محلی در پیشبرد این سناریو علیه بشریت شرکت دارند. چین قطب  بورژوا امپریالیستی در حال صعود قرن بیست و یکم است که با دولتی مستبد و تماما پلیسی و جامعه ای کاملا بسته در عین حال متکی به کار بسیار ارزان طبقه کارگر پا به صحنه این رقابت بویژه در عرصه اقتصادی گذاشته است و چشم انداز تبدیل شدن به قدرت اقتصادی اول دنیا را دارد. این دولت هم از کار ارزان کشورهای کمتر توسعه یافته استفاده میکند، و هم با پائین نگاهداشتن سطح بسیار نازل کار ارزان صف چند صد میلیونی طبقه کارگر در چین، کاهش دستمزدها و دیگر مطالبات را  به کارگران دیگر کشورها از جمله و بویژه کارگران کشورهای غربی به نفع دول بورژوازی در این کشورها تحمیل کرده است.

روسیه تحت هدایت پوتین ناتوان از رقابت اقتصادی موثر در سطح جهانی و اساسا متکی به قدرت و زورگویی نظامی، متحد و همدست چین در این روند است. این دو دولت، علنا و عریان از دولتهای مستبد و جنایتکار بورژوازی دست به ماشه در دنیا علیه کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی، تحت عنوان رقابت با آمریکا و دیگر دول غربی، حمایت میکنند.کارکرد این قدرتهای ارتجاعی به همراه کارکرد هیئت حاکمه آمریکا و دیگر قدرتهای بورژوا – امپریالیست غربی جهان را در مسیر قهقرا قرار داده است.

کانونهای بحران در سطح جهان!

جدال قدرتهای اقتصادی – سیاسی، مستقیما در کانونهای بحرانی جهان بازتاب داشته و دارد. افول  موقعیت آمریکا و عرض اندام گسترده تر اقتصادی و سیاسی چین، محوری ترین کشمکش کنونی،  و معادلات جهانی را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. پیامدهای کشمکش قطب های بزرگ اقتصادی و سیاسی جهان، در کانونهای اصلی بحران، خاورمیانه، جنوب شرق آسیا، و دیگر مناطق پرتنش مانند آمریکای لاتین و آفریقا و در خود غرب و اروپا قابل مشاهده است.

خاورمیانه: کانون اصلی معضلات قدیم و جدید!

خاورمیانه ی پرتنش، با مکان استراتژیکی، اقتصادی آن برای قطبهای بورژوازی جهان، با حل نشدن مسئله قدیمی فلسطین، با گسترش اسلام سیاسی و کشمکش تروریسم دولتی و اسلامی در آن و با گانگستریسم و تروریسم جمهوری اسلامی که به منطقه و فرامنطقه صادر شده است، هنوز مهمترین کانون بحران در جهان است. برخلاف فضا سازی قدرتها و دولتهای بورژوایی و رسانه هایشان، پایه ای ترین تناقض و به معنایی بحران ادامه داردر خاورمیانه، شکاف عمیق بین فقر و ثروت و برآیند انزجارو نارضایتی از وضع موجود است که در غیاب افق و رهبری رادیکال و به ویژه زیر فشار جنگ و کشمکشهای قدیم و جدید ملی و مذهبی نتوانسته به فرجام برسد. دیگر بحرانهای منطقه از این واقعیت ریشه میگیرند.

فراتر از روندها و معادلات و طرحهای قدرتها و دولتهای مرتجع بورژوایی برای شکل دادن به آرایش جدید در خاورمیانه که اکنون با ناکامیها و عقب نشینی دولت آمریکا در آنجا، چین و نظامیگری روسیه در آن وارد عمل شده اند، تا زمانی که در یک طرف فقر شدید صدها میلیونی و استبداد خشن و تروریسم حکومتهای تا مغز استخوان ارتجاعی و در طرف دیگر کارکرد تروریسم دولتی قدرتهای بزرگ و متحدانشان در خاورمیانه عمل کند، این منطقه کماکان کانون بحرانی در جهان معاصر باقی خواهد ماند. این معضل ریشه ای خاورمیانه است که تمامی قدرتهای بزرگ کاپیتالیستی و دولتهای مستبد ملی مذهبی مرتجع سرمنشاء آن هستند.

حل مساله فلسطین و برسمیت شناختن دولت فلسطینی در جوار اسرائیل و پایان دادن به این زخم عمیق، راه حل فوری و ریشه ای خالی کردن زیر پای تروریسم اسلامی و تروریسم دولتی اسرائیل و پایان دادن به سوختی است که این دو در تقابل با هم از آن علیه مردم در فلسطین و اسرائیل و فراتراز آن تروریسم اسلامی در منطقه و در ابعاد جهانی از آن استفاده میکند. این اتفاق بخشأ درگرو ادامه پیدا نکردن حمایت دایمی و یکجانبه هیئت حاکمه آمریکا و متحدینش از زورگویی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین است. 

قرار بود در غیاب کارکرد افراطیون دو طرف حل این مساله به فرجام برسد. بازگشت تروریسم دولتی افراطیون مذهبی – قومی در دوره شارون به قدرت در اسرائیل و در ادامه آن نتانیاهو، و همزمان سنگ اندازی گروههای تروریستی طرف مقابل در غزه(حماس و جهاد اسلامی) در مقابل پروسه توافق با دولت اسرائیل حول قرارداد “اسلو” مساله دولت فلسطینی را عملا نقش برآب کرد.

اکنون قدرتهای بزرگ زورگوو دولتهای مرتجع منطقه عامدانه مسئله اتحاد و همگامی “اعراب و اسرئیل در پیمان ابراهیم” را به بهانه تروریسم جمهوری اسلامی برجسته میکنند. در این معادله،مجددأ موضوع برحق و دیرینه “حقوق مردم فلسطین” قربانی شده و دارند آن را به مسأله حاشیه ای تبدیل میکنند که عملا به نهادینه کردن زخم مسأله فلسطین و ادامه استفاده تروریسم اسلامی از آن خدمت میکند.

جنوب شرق آسیا: اینجاکانون بحران دیگری است که اکنون و به ویژه در آینده به مرکز زورآزمایی روز افزون چین و آمریکا و متحدان منطقه ای آنها تبدیل خواهد شد. تلاش آمریکا برای جبران موقعیت رو به افول خود با قدرت نمائی نظامی در این منطقه همراه متحدین خود مشخصا پیمان نظامی اخیر موسوم به AUKUS” بین آمریکا، بریتانیا و استرالیا، در مقابل چین، انعکاس کشمکش اقتصادی و سیاسی چین و آمریکا در دیگر نقاط جهان و تبدیل کردن این منطقه به کانون پرمخاطره دیگری است. در کل مناقشات جنوب شرق آسیا تایوان و آینده آن یکی دیگر از کانونهای بحرانی این دوره است، که چین و کشورهای غربی بر ادعای خود در قبال آن مصرو طرفین بر هزینه پردازی آن واقفند.

جوامع پرتنش و رنج و ستم فراموش شده!

آفریقا: معضلات عمیق اقتصادی و معیشتی روزمره زندگی میلیونهاانسان، و بحران زیستی و اجتماعی و انسانی عمیق و دردناک، بیش از هر جای دیگر دنیا در قاره آفریقا عمل میکند و عامدانه به حاشیه رانده میشود. پشت همه جنگ ها و فقر و آوارگی و گرسنگی دادن مردم این قاره، منافع ستمگرانه دولتها و اقشار مخلتف بورژوازی این کشورها و دیگر دول بورژوازی جهانی و شرکتها و کمپانیهای مقتدر آنان قرار دارند، که اختلافات مذهبی و قبیله ای را نیز در خدمت آن به کار میگیرند. رنج و محنت و آوارگی و مرگ تدریجی انسانهای بیشمار در قاره آفریقا که گاها در رسانه ها بروز پیدا میکند،ننگ دیگری بر پیشانی نظم سودپرست سرمایه و همه کارگزاران آن است. 

آمریکای لاتین: یکی دیگر از مناطق پرتلاطم و ستم و استثمار فراموش شده است.در این کشورها دولتهای عمدتا نظامی و استبدادی غرق در فساد اداری و رشوه خواری با اعدامها و کشتارهای دسته جمعی ازمردم خواهان آزادی و رفاه، بویژه بعداز جنگ جهانی دوم با حمایت دولت آمریکا به مردم تحمیل شدند. شبهه سوسیالیسم بورژوایی و ضد امپریالیستی به قدرت رسیده، در کوبا، نیکاراگوئه، ونزوئلا و برخی کشورهای دیگر، علیرغم تلاش برای اجرای برخی رفرمهای مقطعی، اساسا به دلیل محتوای بورژوایی پلاتفرمهای خود و بخشا زیر فشار تحریمهای اقتصادی آمریکا، نه تنها نتوانستند بهبود جدی ادامه دار در زندگی مردم ایجاد کنند، بلکه ادامه حاکمیت شان با گسترش فقر و بی بضاعتی توده مردم همراه بوده است.

دولتهای استبدادی موجود به جای ایجاد بهبود در وضعیت معیشتی طبقه کارگر و دیگر اقشار محروم آن جوامع، بخش اعظم درآمد آن کشورها را صرف نیروی سرکوب و ساکت کردن اعتراضات اکثریت عظیم مردم کرده اند و با آن از بورژوازی و سرمایه حمایت میکنند. مهاجرتهای دسته جمعی برای تامین معیشت روزانه، محصول سیاستهای ضد کارگری دولتهای  بورژوایی این کشورها است.

کاپیتالیسم و فجایع انسانی انبوه!

فاجعه کرونا!

شیوع ویروس کرونا تاثیرات جدی بر معیشت و جان و سلامت انسان گذاشته است. این پدیده به نوبه خود تفوق سودپرستی کاپیتالیسم بر حیات انسان و ناآمادگی و ناتوانی دولتهای بزرگ و کوچک سرمایه داری، برای مقابله با ویروس کووید- ۱۹ را به نمایش گذاشت. بر این اساس، ویروس کرونا مسأله عدم تامین معیشت و سلامت و گسترش بیکاری را به معضل عاجل طبقه کارگر و مردم محروم  تبدیل کرده است. در غیاب نبودن امکانات پزشکی و بهداشتی و دیرکرد در تامین واکسن، روش قرنطینه انسانها قطعا در تخفیف ابعاد ابتلا به ویروس کووید -۱۹ نقش مثبت ایفا کرد، اما پاسخگو نبودن دولتهای زیادی در دنیا و حتی در کشورهای پیشرفته در تامین معیشت و بهداشت و سلامت انسانها و اتمیزه شدن انسانها و به هم خوردن روابط اجتماعی گسترده، اثرات مخرب معیشتی، روحی و جسمی جدی ببارآورده است.

 تولید واکسن قدمی مثبت و امید بخش بود. اما رقابت موسسات سازنده واکسن و دولتهای حامی شان به جای تعاون در جهت سرعت عمل سریعتر و با کیفیت تر برای مقابله با این ویروس، لطمات انسانی جبران ناپذیری ببارآورد.در یک کلام سودپرستی سرمایه در عرصه سلامت و پزشکی از دیگر حقایق تلخ نظم وارونه کنونی و خطر اصلی علیه زندگی بشریت است.

بر خلاف پروپاگاند وارونه، آنچه تا کنون از مصائب کرونا بیشترین لطمه را خورده است، نه سرمایه داران و کمپانیهای آنها و نه دولتهای سرمایه داری، بلکه تا هم اکنون طبقه کارگر جهانی و بخش عظیم شهروندان، فشار نتایج مخرب کرونا را تحمل کرده اند. ابرسرمایه داران و شعبات وابسته شان در همین دوران روزمره سودهای میلیاردی به هم زده اند. تردیدی نیست ارکان پلاتفرمهای معماران نظم استثمارگر کاپیتالیستی برای غلبه بر پیامدهای کرونا، بر مبنای تامین سودجویی نجومی سرمایه و تشدید فشاربر طبقه کارگر در راستای بارآوری کار، سرشکن کردن پیامدهای مخرب رکود اقتصادی و بحران احتمالی بر کارگران و مردم محروم طراحی شده که چیزی جز گسترش بیشتر رنج و فقر و گرسنگی و بیکاری و تباهی بر طبقه کارگر و مزدبگیران و محرومان جامعه نیست.

محیط زیست:

تخریب محیط زیست و فجایع کنونی ناشی از آن از دیگر مخاطرات جدی مقابل بشریت است.مسأله محیط زیست یکی دیگر از مواردی است که ریاکاری و عوام فریبی همه دول بورژوازی و سرمایه داران را به نمایش میگذارد. از پیمان پاریس و کف زدنهای پایانی شرکت کنندگان آن و نمایشاتی که حول آن راه انداختند، تا نشستی که این روزها تحت نام “Cop26” در اسکاتلند برگزار شده است، تا وعده وعیدهای توخالی ای که در مورد “حفظ” محیط زیست به مردم جهان میدهند، همگی اوج این ریاکاری را به نمایش میگذارند.

معضل زیست محیطی، حاصل کارکرد سرمایه در خدمت کسب سود است که اثرات مخربی بر محیط زیست انسان و همه وجوه حیات در کره زمین گذاشته و میگذارد. تا این کارکرد هست، تخریب محیط زیست هم ادامه خواهد یافت.

میان انسان و طبیعت رابطه هارمونیکی وجود داشته است. از وقتی که انسان تولید معیشت و مایحتاج زندگی روزانه خود را شروع کرد و با ابزار و صنعت خود مواد زمین را بدین هدف تغییرداد، این هارمونی و وحدت خود را با طبیعت بیان کرده است. سرمایه داری به هدف صرف کسب سود این رابطه را قطع کرده است. طبیعت جامد، تعهدی در مقابل انسان ندارد. این انسان است که برای تولید معیشت و شرایط مادی زندگی خود به طبیعت و حفظ طبیعت متعهد است. انتظار حفظ محیط زیست از سرمایه و دولتهای بورژوا، انتظاری بیهوده و توهم است. حفظ محیط زیست و تعهد انسان به آن، عمیقا به رفاه افراد جامعه، به برخورداری یکسان افراد جامعه از تولید و ثروت جامعه گره خورده است. در محدوده معینی در بعضی از کشورهای اسکاندیناوی که درجه ای از رفاه موجود بوده، حفظ محیط زیست در میان افراد آن جوامع نیز به سنتی تبدیل شده است. وقتی تولید و وسایل تولید در دست یک عده تماما به هدف کسب سود است، نه تولید بر اساس نیازهای زندگی افراد جامعه، نمایشات و وعده و وعیدهای آنان نیز توخالی بوده و تنها ریاکاری آنان را نشان میدهد.در این عرصه همانند دیگر ابعاد زندگی اجتماعی هر تلاشی در خدمت تخفیف مصائب محیط زیستی،تلاش نیروها و جنبشهای آزادیخواه و مشخصا در این دوره تحرک از پایین نسل جوان در عقب راندن توحش سرمایه علیه طبیعت و حیات ضروری و مثبت است، اما راهی برای نجات قطعی محیط زیست نیست. حفظ محیط زیست سالم هم در گرو تعیین تکلیف قطعی با عملکرد نظم وارونه سرمایه است. “کاپیتالیسم سبز” توهم است، اینجا نیز باید انتخاب کرد، یا پایان دادن به سرمایه داری یا قبول فجایع بیشتر محیط زیستی.

کشمکش  جناحهای راست و چپ بورژوازی:

الف: موقعیت راست بورژوازی:هم اکنون راست ترین سیاستهای بورژوازی سرنوشت بشر را رقم میزند. این پدیده بدون پیشینه نبوده و از اوایل دهه هشتاد میلادی، با عروج تاچریسم و ریگانیسم در اقتصاد و سیاست جهانی شروع شد. نگهداشتن بخش اعظم طبقه کارگر زیر خط فقر، یورش به طب عمومی و زیر و رو کردن آن توسط بخش خصوصی، کاهش کادر پزشکی و درمانی و امکانات مقابله با بیماریهای جدید، زدن بیمه های اجتماعی و درمانی و راندن هرچه بیشتر طبقه کارگر به زندگی بسیار پائین تر و تسری آن به کل جامعه در طول چهار دهه گذشته،سیاست اقتصادی بوده، که توسط راست بورژوازی اعمال شده است. در زمینه سیاسی هم تقویت و رها کردن افسار راست و مشخصا راست افراطی در همه کشورهای سرمایه داری محصول آن بوده است. نه فقط در کشورهای استبداد زده و متکی به کار ارزان، بلکه در آمریکا و اروپای صنعتی و پیشرفته، نیز به عمیق تر کردن هرچه بیشتر شکاف فقر و ثروت و بر بستر آن دامن زدن به شکاف عمیق طبقاتی، شکل دادن به شکافهای ملی، مذهبی،نژادی، جنسی به منظور شقه شقه کردن صفوف طبقه کارگر و تقویت راسیسم و فاشیسم منجر شده است.

خطر راست افراطی و رشد فاشیسم را باید جدی گرفت. این ترند در کشورهای غرب عموما بعنوان “سوپاپ اطمینان” راست در قدرت عمل میکند. مردم را مجبور میکنند از ترس راست افراطی به انتخاب راست غیر افراطی رأی بدهند. اما در ادامه ی  دست بالا پیدا کردن راست ترین سیاستهای بورژوازی در همه کشورها و نتایج حاصله از آن، راست افراطی میدان عمل بیشتری پیدا کرد. عروج راست افراطی و فاشیسم قبل از هر جا در آمریکا و اروپا به عنوان کشورها و قدرتهای پیشرفته صنعتی متکی به “دمکراسی پارلمانی” و تاثیرگذار بر جهان معاصر، محصول سیاستهای  بورژوازی است. تاثیرات این پدیده را درچهار دهه اخیر در گرایش به قدرت گیری بیش از پیش سیاستهای راست ترین جناحهای بورژوایی در پروسه های ظاهرا “مقبولیت” یافته پارلمانی و “انتخاباتی” در کشورهای غربی،شاهدیم.

دوره چهارساله دولت راسیستی ترامپ عقب گردهای جدی به جامعه آمریکا و به جامعه جهانی تحمیل کرد. شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ و ناتوانی و عدم کارآئی راست بورژوازی در کشورهای اروپائی در مهار ویروس کرونا و تلفات بالای آن و این اواخر تلفات بسیار زیاد سیل بویژه در آلمان، هم راست بورژوازی را زیرسئوال برده است و هم روند پیشروی راست فاشیست را کند کرده است. اما مخاطره میدانداری راست افراطی در آمریکا و به تبع آن در جهان کم نشده است. طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه آن را باید جدی بگیرند.

ب – سترونی و بن بست جناح چپ بورژوازی در اقتصاد و سیاست جهان!

پابپای عروج راست افراطی، شاهد سیرنزولی نقش جناح چپ بورژوازی در اقتصاد و سیاست جهانی هستیم. سترونی جناح چپ بورژوازی ریشه در منطبق شدن این چپ با سیاستهای اقتصادی راست بورژوازی دارد. طوریکه اکنون خارج از چهارچوب سیاست اقتصادی راست بورژوا، نه حرفی برای گفتن و نه ادعایی  برای کارگران و اقشارو لایه های میانی بورژوازی دارد.

شیفت کردن جناح چپ بورژوازی خود را در تطبیق و مشارکت آن در پیشبرد سیاست اقتصادی راست بورژوا ترجمه کرد. تونی بلر رهبر سابق حزب کارگر تحت نام “لیبر جدید”(New Labour) اولین جاده صاف کن این راه و درپیش گرفتن این سیاست برای دیگر احزاب “کارگر” و سوسیال دمکرات در کشورهای اروپائی و ازجمله احزاب سوسیال دمکرات در کشورهای اسکاندیناوی شد. مشی اقتصادی تونی بلر، مبنی بر “آزادی بازار با کمی دخالت دولت”، که بعدها مورد قبول “کنفرانس جهانی داووس” نیز قرار گرفت، تئوری توجیه هماهنگی و مشارکت چپ بورژوا با سیاستهای راست خود شد. ادامه خصوصی سازی در طب عمومی توسط حزب لیبر در دوره رهبری بلر ادامه یافت. در این دوره بویژه از دو دهه قبل شاهد این تغییر شیفت در احزاب “کارگر” و سوسیال دمکرات از بریتانیا تا آلمان و فرانسه تا کشورهای اسکاندیناوی هستیم. طوری که این جوامع، از جمله اسکاندیناوی نیز در مقایسه با رشد بیکاری و شکاف فقر و ثروت در این جوامع تا کاهش بیمه های اجتماعی و درمانی و کاهش مراکز درمانی و بهداشتی حتی نسبت به دو دهه قبل قابل شناسائی نیستند.

ادامه سیاست اقتصادی راست بورژوازی و نتایج مخرب آن بر زندگی طبقه کارگر و دیگر اقشار کم درآمد توسط احزاب کارگر و سوسیال دمکرات، عملا نه تنها جائی در تقلا برای اصلاحات “رفرم” و رفاه جامعه باقی نگذاشته است، بلکه حفظ بعضی از دستاوردهای بعد از جنگ جهانی دوم آنچه که به “دولت رفاه” مشهور شد را در معدود کشورهای اسکاندیناوی نیز از بین برده است. چپ بورژوا مدتهاست به امید “گشایشی”، خط مشی در اپوزیسیون ماندن در مقابل راست خود را پیشه کرده است.جناح چپ بورژوازی بارها نشان داده است، در مواقع رکود و بحران اقتصادی، به یاری راست بورژوای خود میاید. نمونه های اخیر آن چپ سریزا در یونان وپودوموس در اسپانیا است. جناح چپ بورژوازی هم اکنون بی نقشی خود را در حل معضلات زندگی روزانه توده کارگر و دیگر اقشار کم درآمد، به نام ویروس کرونا در همکاری با راست بورژوا، توجیه میکنند.

روندهای در حال جریان و چشم انداز تحولات اقتصادی و سیاسی

 روند اولتغییرات شگرف سرمایه داری است. روندی که در چند سال آینده و بعد از آن نیز بر سر بارآوری کار در همه ارکان تولید و توزیع ادامه خواهد یافت. این تغییرات که با مسابقه برقی کردن صنایع اتومبیل سازی و گسترش آن در ابعاد مختلف، رشد سریع تکنولوژی دیجیتال، به کارگیری تکنولوژی بسیار پیشرفته در طب، از تولید واکسن(طی کردن فاصله ده سال در یکسال) گرفته تا تولید وسایل تشخیص بسیار سریع علائم انواع بیماریها که پاندمی کرونا آن را تسریع کرده، خود را نشان میدهد. این تحولات بر سیمای جهان و مستقیما بر کار و معیشت طبقه کارگر در تحولات اجتماعی و سیاسی جهان تاثیر میگذارد.

روند دوم:گسترش فقر وتبعیض و تشدید تناقض سرمایه داری با نیازهای زندگی شایسته انسانی امروز!

وقتی که اقلیتی انگل وسایل تولید اجتماعی را تنها به هدف کسب سود زیر سلطه خودگرفته اند، این درجه از پیشرفت و تکامل ابزار تولید با بارآوری کار به کمک وسایل بسیارپیشرفته در تولید به جای کار زنده، به جای اینکه در خدمت فراغت انسان باشد، موج بیکاری و ارتش ذخیره کار را افزایش میدهد. انباشت و تراکم سرمایه و ثروت اجتماعی در دست یک عده درقطبی، به گسترش مداوم فقر و گرسنگی و نابرابری اکثریتی عظیم در قطبی دیگر منجر شده و منجر میشود. وقتی که دوره فراوانی را به دوره تحمیل امساک هر روزه به تولید کنندگان واقعی سرمایه و ثروت اجتماعی و واداشتن آنان به زندگی دائمی زیر فقر تبدیل کرده اند، وقتی که جنگ و آوارگی و گرسنگی دادن را به زندگی بخش بزرگی از مردم جهان تحمیل نموده اند، بخش عظیمی از طبقه کارگر را از حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود توسط ابزار سرکوب و تحمیق  بورژوازی محروم کرده اند، در اکثر کشورهای سرمایه داری جهان نه تنها با ارزان نگاهداشتن کار که با ابزار سرکوب و ارعاب، آگاهانه کارگران را گرسنه نگاه میدارند تا توقع آنها را از رفاه و از تلاش در بهبودی شرایط کار وزندگی پایین بیاورند، استفاده از کار کودکان و مراکز کار بردگی مزدی بدون استثناء در همه کشورهای سرمایه داری جهان وجود دارد،لذا پیشرفتهای علمی و تکنیکی بورژوازی نیز عملا در خدمت این است که چگونه استثمار طبقه کارگر را تشدید کنند. گسترش علمی در زمینه پزشکی و فراورده های آن هم به جای اینکه به طب مجانی، به داروی مجانی و بهداشت مجانی منجر شود به وسیله ای برای رقابت و سوداندوزی دولت و سرمایه داران بورژوا تبدیل شده است. سالیانه میلیونها انسان به دلیل عدم دسترسی به این امکانات جان خود را از دست میدهند. اکنون به وضوح دیده میشود، پیشرفت سرسام آور و همه جانبه علم و تکنولوژی تحت کنترل سودورزی سرمایه، عمدتا علیه زندگی شایسته انسان امروز و خیلی محدود در خدمت تامین رفاه و امنیت و فراغت و سلامت انسان بکارگرفته میشود.به این وضعیت و به این ترازنامه کاپیتالیستی، نامی جز بربریت مدرن بورژوازی و دولتهای مربوطه نمیتوان گذاشت.

روند سوم: تشدید رقابت قدرتهای جهانی سرمایه:

رقابت قدرتهای جهانی سرمایه به هدف دست بالاپیداکردن اقتصادی و سیاسی خود در جهان بویژه در حوزه های عمدتا زیر نفود آمریکا و بردن سهم بیشتری از ارزش اضافه که با افول اقتصادی و سیاسی آمریکا شدت گرفته است، جهان را وارد دور دیگری از گسترش رقابت و میلیتاریسم و مخاطرات منتج از آن خواهد کرد. به گسترش استثمار و تحمیل فقر و فلاکت و جنگ و آوارگی بیشتری علیه زندگی اکثریت عظیمی از مردم جهان می انجامد. هدف بلاواسطه دیگر آن گسترش فضای نا امنی و رعب و وحشت در جهان و عقب راندن کمونیسم و کارگر و چپ و هر نوع آزادیخواهی و موج اعتراضاتی است که انتظار آن را دارند.

روند چهارم: پولاریزه شدن طبقاتی، اجتماعی و سیمای سیاسی و مبارزاتی جوامع!

سرنوشت جهان و بشریت نمیتواند و نباید این باشد. سرنوشت بشریت و جهان را آمریکا، اروپای واحد، چین و روسیه و اکنون تشدید رقابت قطبهای اقتصادی و سیاسی سرمایه، تعیین نخواهند کرد، همانطور که جنگ دو اردوی تروریستی، تروریسم دولتی آمریکا و تروریسم اسلام سیاسی، نیز تعیین نکرد. جامعه، محل و مرکز تقابل و جدال گرایشات و جنبشهای اجتماعی – طبقاتی است. این جدال قبل از اینها وجود داشته است. کشمکش شبانه روزی و بلا انقطاع تقابل آنهاست که موتور محرکه و پیشبرنده تاریخ همه جوامع بوده و هست. سرنوشت و آینده جهان و کشورهای مختلف را این کشمکش و تقابل تعیین خواهد کرد. اوضاع جدید، عقب نشینی آمریکا از افغانستان و عراق و خاورمیانه و اکنون تشدید رقابت قطبهای اقتصادی و سیاسی مدعی قدرت، خود در متن این تاریخ قرار میگیرد و معنی میشود.

پولاریزه شدن طبقاتی و اجتماعی و مبارزاتی را به طور برجسته برمتن بحران اقتصادی جهانی سال ۲۰۰۸ و در سه ساله بعد از آن به یمن اعتراضات کارگری در فرانسه و  کشورهای دیگر به کاهش دستمزدها و بیکارسازیها و افزایش سن بازنشستگی، مقابله باتشدید فشار بر بخش شاغل طبقه کارگر و تحمیل سیاست “ریاضت کشی اقتصادی” از طرف دولتهای بورژوازی شاهد بودیم. شکل گیری موجی از اعتراضات علیه فقر، تبعیض و نابرابری در آمریکا و کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین به شکل گیری اعتراضاتی علیه سرمایه موسوم به “جنبش اشغال” انجامید. این جنبش اگرچه بخشا اعتراض خرده بورژوازی را هم علیه سرمایه منعکس میکرد، با این حال جنبشی علیه وضع موجود بود و مستقیما سرمایه داری را مسبب اوضاع ناهنجار کنونی معرفی میکرد. در فاصله کوتاهی بعدتررویدادهای سال ۲۰۱۱  در کشورهای عربی و شمال آفریقا که “بهار عربی” نام گرفت، اعتراض کارگر و دیگر مردم معترض به وضع موجود را بیشتر رو آورد. حضور طبقه کارگر را در صحنه سیاسی و اجتماعی برجسته کرد. توانست فضای ناامیدی و یأسی را که توحش لجام گسیخته تروریسم اسلامی علیه مردم و کارگر و کمونیسم و چپ و آزادیخواهی که بعد از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (جنگ میان دو اردوگاه تروریستی) بویژه با حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق بخش وسیعی از کشورهای اسلام زده و فراتر از آن را فراگرفته بود، شکسته و تروریسم اسلامی را به درجه زیادی به حاشیه براند.کل این تحولات در سطح جهانی هرچند با خلاء افق و سیاست و رهبری سوسیالیستی موثر به فرجام مثبت نرسید، پدیده ای جدی و  مساله مهم اینست، در اکثر کشورها و در همین دو دهه این جدالهای اجتماعی و اعتراضی با محوریت طبقه کارگرو مردم محروم علیه سرمایه داری به عنوان منشاء فقر و تبعیض و نابرابری است که در تلاش تغییر وضع موجود است.

در تقابل با وضع موجود، مبارزه و اعتراض، علیرغم کشنده بودن و لطمات وسیع ویروس کرونا، مداوما موجود و ادامه داشته است. بروزات خشم شدید معترضین در اعتراضاتی که حتی بر سر مطالبات ساده اجتماعی شاهد آنیم، بیانگر تنفر و انزجار عمیق توده کارگر بویژه نسل جوان امروز از وضع موجود و از دولتها و طبقه حاکمه بورژوازی حامی آنها است.

فجایع و مصائبی که از سر و روی سرمایه داری می بارد، از نظر خود سرمایه داران و سخنگویان و پژوهشگران و مصلحین سرمایه نیز پنهان نمانده است و به آن اذعان میکنند. لذا آنان را به صرافت “تغییراتی اساسی”، از نظر خود، در سیستم سرمایه داری انداخته است. در عین حال به هدف تبرئه کردن کلیت سرمایه داری، گناه وضع موجود را به گردن “نئولیبرالیسم”  می اندازند تا نهایتا به بحران سیاسی  و انقلاب کارگری منجر نشود. 

آنچه معلومست جوامع پولاریزه تر و کشمکش گرایشات طبقاتی و اجتماعی گسترش می یابد و هرکدام پرچم راه حل های خود را در متن تحولات کنونی در جواب به وضع موجود، بالا میگیرند. اکنون دنیا و بشریت در مقابل دوراهی، از یک طرف تداوم پلاتفرم اسارتبار بورژوازی و قطب های اصلی آن و از طرف دیگر عروج دادن راه حل رادیکال کارگری و کمونیستی با برافراشتن پرچم تحول سوسیالیستی قرار دارد. راه میان بری وجود ندارد.این دو راهی چشم انداز پیش روی تحولات سیاسی و اجتماعی آتی جهان معاصرو از آن گریزی نیست.

موقعیت و رسالت طبقه کارگر و کمونیسم در تحولات سرنوشت ساز دنیای معاصر!

طبقه کارگر هم اکنون در تولید و درتحولات اجتماعی از موقعیت قدرتمندتری نسبت به چند دهه قبل برخوردار است. تحولات جدید نه تنها از وزنه اجتماعی، مبارزاتی این طبقه کم نمیکند، بلکه بالفعل بودن این طبقه را در تحولات سیاسی آتی نیز بیشتر میکند. زیر پوست هر اعتراض به استثمار و استبداد، خواست آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی طبقه کارگر را در آن خواهید دید. بدون تردید اگر ویروس کرونا نبود، ما شاهد گسترش اعتراض و مبارزه گسترده و کوبنده این طبقه در این دوره بودیم. هم اکنون دولتهای بورژوازی در کشورهای پیشرفته و کمتر پیش رفته، با استفاده از پاندمی کرونا، “دور از چشم” جهان، با گذراندن قوانین سفت و سخت تری در تحدید آزادیهای سیاسی و اعتراضی، دارند خود را برای رویاروئی آتی با این طبقه و دیگر مردم معترض به وضع موجود آماده میکنند.

وزنه اجتماعی، مبارزاتی طبقه کارگر در سطح جهان و در کشورهای مختلف متاسفانه با حضور نمایندگان و پرچمداران کمونیسم کارگری، جنبش و تحزب کمونیستی این طبقه، در صحنه سیاسی خوانائی ندارد. این خلاء موجود در رهبری طبقه کارگر در اعتراضات و تحولات سیاسی آتی در کشورهای سرمایه داری است. دیدن خلاء رهبری رادیکال کمونیستی و پرکردن این خلاء کار جنبش کمونیسم کارگری است. کار بسیار سختی است اما کارما کمونیستهایی است که در هر لحظه منافع عمومی طبقه کارگر را نمایندگی میکنند، پاسخگویی به نیازهای مبارزاتی کمونیسم این طبقه در تغییر وضع موجود را رسالت طبقاتی خود میدانند.واضح است، پراتیک و مشغله های ماکروی سیاسی و فکری کمونیستهای ماکسیمالیست، نه قانع شدن و دلخوش کردن به صرف مقداری وقت در کارها و مشغله ها جزئی و کم تاثیر، لازمه پاسخگویی به این رسالت و در این جدال باید خود را نشان دهد.

ما فقرو تبعیض غیر قابل تحمل بر جهان را نمیپذیریم. ما به مثابه کمونیسم طبقه کارگرقصد نداریم به دور جدید میلیتاریسم و رقابت قطبهای بورژوازی که جهان را با مخاطرات جدی ای روبر کرده اند، تن دهیم! ما برج و بارو گرداگرد اروپا و آمریکا و دیگر کشورهای سرمایه داری نمیخواهیم! ما به تبعیضات اجتماعی و شغلی و جنسی و ملی و مذهبی و نژادی و راسیسم و قومپرستى گردن نمیگذاریم! ما در خاورمیانه قصد نداریم اسلام سیاسى و حکومتهاى اسلامى را تحمل کنیم، افغانستان را زیر دست باند آدمکش طالبان رها کنیم!ما قصد نداریم به بى کشورى مردم فلسطین و سرکوب هرروزه شان رضایت بدهیم! ما سیاست سرنگونی حکومتهای بورژوایی و اسلامی و مستبد و پلیسی را داریم! ما عروج نسلی جدید از احزاب کمونیستی کارگری و انقلابی و مارکسیست را از نیازهای حیاتی این دوره مهم تاریخ بشر میدانیم! ما طبقه کارگر و مردم آزاداندیش جهان را به سوسیالیسم بعنوان تنها راه نجات بشریت فرامیخوانیم!

اکنون چشم انداز تحولات بزرگ در ایران، حضور گسترده و تعیین کننده  بالفعل و بالقوه طبقه کارگر در آن و خوش نام بودن و نفوذ کمونیسم و کارگر در جامعه ایران وجود کمونیسم متشکل و حزب ما در بطن این تحولات، شانس تامین رهبری کمونیستی بر این تحولات و عروج آلترناتیو کمونیستی را بیش از هر کشوری در دنیا فراهم کرده است. جامعه ایران در آستانه  تحولات سرنوشت سازی قرار گرفته است.ما بر نقش تاریخ ساز طبقه کارگر و جنبش کمونیسم کارگرى در شکل دادن به آینده ایران و فرصت کم نظیرى که براى ایفاى نقش کارگر و کمونیسم بعنوان رهبر یک جنبش عظیم براى آزادى و برابرى در ایران فراهم شده واقفیم. قطعا وقوع چنین تحول انقلابی و رادیکال اثرات جهانی و منطقه ای مهمی را بدنبال خواهد داشت. این سرراست ترین مسیر و راه حل امید بخش تحول سوسیالیستی در مقابل ما کمونیسم کارگری متحزب در ایران است. اما واضح است به فرجام رساندن چنین تحول سرنوشت ساز در گرو تامین رهبری کمونیستی ای است که تماما به پراتیک کارگران رادیکال سوسیالیست جنبش کمونیسم کارگری علی العموم و حزب کمونیست کارگری ایران- حکمتیست علی الخصوص گره خورده است.

اکتبر ٢٠٢١

https://akhbar-rooz.com/?p=131590 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
2 ماه قبل

جریانی میتواند مدعی کمونیسم باشد: تلاش برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری، درهم کوبیدن دولت بورژوائی و ایجاد دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا نماید و نه کلی گوئی کند : ؟ مارکس در نامه ای به “ژوزف وایدمایر” به سال ۱۸۵۲می نویسد: “تا آنجا که به من مربوط میشود، هیچ امتیازی به واسطۀ کشف وجود طبقه ها در جامعۀ مدرن، یا کشفِ پیکار میان آنها ازآن ِ من نمیشود… کاری که من انجام دادم و تازگی داشت، نشان دادن این نکته ها بود:

۱- هستی طبقه ها صرفاً وابسته به مرحلۀ تاریخی ِخاصی در تکامل تولید است۲ – پیکار طبقاتی به طور ضروری به دیکتاتوری پرولتاریا منجر می شود.

۳- این دیکتاتوری صرفاً پایۀ گذار به انحلال تمامی طبقه ها و استقرار یک جامعۀ بدون طبقه خواهد بودند.

کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد…. مارکسیست کسی است که مبارزه طبقاتی تا دیکتاتوری پرولتاریا قبول داشته باشد» اقتباس از لنین

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x