یکی از آخرین تحلیلها از طرز زندگی ۲۰ میلیاردر دنیا نشان میدهد که هریک از آنان بهطور متوسط ۸۰۰۰ تن اکسید کربن تولید میکند: ۳۵۰۰ بار بیشتر از سهم عادلانهای خود در جهانی که مجاز به بیش از ۱.۵ درجه سانتیگراد گرمایش در سال نیست. بیل گیتس، که خود را یکی از مبارزان عرصهی حفظ محیط زیست میداند، دارای هیچ قایقی نیست؛ اما رد پای او نشان می دهد که سهم آلوده سازی وی ۳۰۰۰ بار بیشتر از یک شهروند خوب جهانی است، آن قدر زیاد که بتواند پاسخگوی کلکسیون جتها و هلیکوپترهای او باشد
خوشخدمتی در برابر ثروتمندان ما را دچار این اوضاع وخیم کرده است. ارتباط میان ثروت و رفتار خرابکارانه از این روشنتر نمیتواند باشد.
بسیاری از آشفتهکاریهای موجود در جامعهی ما ناشی از خوشخدمتی به ثروتمندان است. به این عوامل توجه کنید: حکومتها اجازه دادهاند دموکراسی دستخوش فرسودگی و بهوساطت لابیگران (ازجمله سیاستمدران، که منافع خصوصی فراوان دارند) مستهلک شود؛ بیقانونی و طرز عمل آزادنهی آنان که راه را برای کورپوریشنها (شرکتهای سهامی)، اولیگارش ها (عناصر بلندپایهی حکومتی) و مالکان باز میگذارند تا شیرهی جان کارگران، کارمندان و مستأجران را بمکند و بعد هم مخارج خود را به جامعه تحمیل کنند؛ وضع دلبخواهی که در خلال پاندمی برای سرکیسه کردن مردم ایجاد کردهاند؛ تقلیل و تضعیف خدمات بهداشتی و پزشکی و تحصیل و دیگر خدمات عمومی از طریق حرکت مداوم به سوی خصوصیسازی؛ اینها همه نشانههای بیماری مشابهی هستند.
همین وضع در مورد بدترین معضل زندگی ما هم صادق است: یعنی تخریب نظامهای رفاه اجتماعی و حمایت از مردم. آنان که خیلی ثروتمندند سهم شیر را از محیط کرهی زمین برای خود به چنگ میآورند- زمینی که همهی ما بدان نیاز و وابستگی داریم. فهم این که چرا تا این حد در برابر حملات علیه منافع مشترکمان تحمل داریم، دشوار است. ثروتمندترین افراد دنیا، آنها که در سال بیشتر از ۱۷۲۰۰۰ دلار درآمد دارند، و بیش از یکدرصد نیستند، ۱۵ درصد از گاز کربن جهان را تولید و منتشر میکنند: این مقدار، دو برابر مجموع تأثیر [مخرب] ناشی از عمل فقیرترین بخش مردم است که ۵۰ درصد جمعیت را شکل میدهند. هر یک از آن ثروتمندان بهطور متوسط بیش از ۷۰ تن دیاکسید کربن در سال تولید و منتشر میکند، یعنی ۳۰ برابر بیشتر از آن چیزی که هریک از ما، اگر از حد ۱.۵ درجه سانتیگراد تولید گرمای زمین تجاوز نکنیم، توان تولید و نشرآن را داریم.
همچنین، در همان حال که انتظار میرود، به واسطهی [سیاست] کربُنزدایی در اقتصادهای جاری، در سال آینده مقدار تولید و انتشار گاز مذکور در میان طبقات متوسط جهان به شدت تنزل یابد، در مقدار تولید آن توسط ثروتمندان، تقریبا به هیچوجه، افتی ایجاد نخواهد شد: به بیان دیگر، سهم مسئولیت مشترک آنان در مقایسه با کل CO۲ ، حتی مقدار بیشتری خواهد بود. شهروند خوب جهان شدن بدین معناست که آنان بهطور متوسط ۹۷ درصد از مصرف کربن خود بکاهند.
حتی اگر ۹۰ درصد جمعیت بههیچوجه تولید کربن نکند، میزان پیشبینی شدهی تولید کربن توسط ۱۰ درصد ثروتمندان (آنان که بیشتر از ۵۵۰۰۰ دلار درآمد دارند)، در خلال ۹ سال آینده، تقریباً تمامی بودجهی جهانی را [برای حل این معضل] به مصرف خواهد رساند. اختلاف در تأثیر بر شرایط مذکور، به معنای وجود نابرابری ملی است. جای شگفتی نیست که افراد موفق در کشورهای ثروتمند جهان علاقهی زیاد دارند که تقصیر را یا به گردن چین بیندازند یا برعهدهی نرخ موالید جمعیت بگذارند: گاه انگار هر کوششی میکنند تا متوجه سهم خود در بروز چنین آثار مخربی نشوند.
یکی از آخرین تحلیلها از طرز زندگی ۲۰ میلیاردر دنیا نشان میدهد که هریک از آنان بهطور متوسط ۸۰۰۰ تن اکسید کربن تولید میکند: ۳۵۰۰ بار بیشتر از سهم عادلانهای خود در جهانی که مجاز به بیش از ۱.۵ درجه سانتیگراد گرمایش در سال نیست. علل عمده عبارتاند از قایقها و هوپیماهای جت که به ثروتمندان تعلق دارند. تنها یک قایق تفریحی بزرگ مانند قایق های میلیاردرها که در حالت آماده باش دائمی نگه داشته می شود، حدود ۷۰۰۰ تن گاز دی اکسید کربن (CO۲) تولید میکند.
بیل گیتس، که خود را یکی از مبارزان عرصهی حفظ محیط زیست میداند، دارای هیچ قایقی نیست؛ اما رد پای او نشان می دهد که سهم آلوده سازی وی ۳۰۰۰ بار بیشتر از یک شهروند خوب جهانی است، آن قدر زیاد که بتواند پاسخگوی کلکسیون جتها و هلیکوپترهای او باشد. گیتس ادعا میکند که از “سوخت سبز هواپیما” استفاده میکند، اما چنین چیزی وجود ندارد. زیستسوخت (بایوفیول) برای هواپیمای جت، اگر مورد استفاده گسترده پیدا کند، برای حفظ زیست محیط، سرآغازی فاجعهبار خواهد بود، چرا که مقدار مواد گیاهی لازم برای تولید سوخت سبز مورد نیازِ فقط و فقط یک پرواز، بسیار زیاد است. معنی این سخن چیزی نیست جز این که گیاهکاری یا زراعت سبز باید جانشین تولید مواد غذایی یا اکوسیستمهای طبیعی و بکر گردد. هیچ نوع سوخت هوایی «سبز» دیگری در حال حاضر موجود نیست.
گیتس در پی آن است که این تعارض را از طریق خرید ساقههای روندهی کربنی (carbon offsets) حل کند. اما اکنون تمام فرصتهای موجود برای پایین آوردن [مقدار] دی اکسید کربن از جوّ نیازمند تقلیل سهم عامل انسانی به عنوان یک کل در تولید این گاز است. چرا باید انسان اسیر کسانی شود که میخواهند مثل پادشاهان زندگی کنند؟
اغلب در اطلاعیهها به ما میگویند که نباید تأثیر پرواز هواپیماها را در وضع اقلیمی مهم بدانیم، چون مقدار آلودگی آن «بیش از یکی دو درصد نیست». اما تنها دلیل پایین بودن نسبی این میزان در مورد مذکور این است که [گاز کربنیک] پرواز بسیار متراکم است. بخش بیشینهی تولید گازهای گلخانهای توسط ابرثروتمندان و به دلیل عامل پرواز است؛ و به این دلیل است که این یک درصد ثروتمندان مسئولیت تولید تقریباً نیمی از گاز کربنیک ناشی از پرواز هواپیما را بر عهده دارند. اگر دیگران میخواستند مثل آنان زندگی کنند، در آن صورت هواپیمایی بزرگترین عامل تخریب شرایط اقلیمی میبود. اما ولع این ثروتمندان به تولید کربن حد و مرز ندارد: اکنون برخی از فوقثروتمندان امیدوارند که به فضا هم سفر کنند؛ این یعنی هر کدامشان در ظرف ده دقیقه ۳۰ برابر حد متوسط تولید گاز کربنیک سالانهی یک انسان معمولی را تولید خواهد کرد. ثروتمندان خود مدعیاند که مولد ثروتاند؛ حال آن که، از منظر بومشناختی یا اکولوژیک، آنان مولد ثروت نیستند؛ بلکه به زبان زیستمحیطی نه تنها ثروتی تولید نمیکنند، برعکس ثروت مردمان را از دست آنان میربایند.
اکنون دیگر پول کلان خریدار همه چیز است: حتی به جلساتی که با هدف بررسی خرابکاریهای مذکور شکل میگیرد دسترسی دارد. بر پایهی برخی گزارشها، امسال، کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد (یعنی Cop26 ) خصوصیترین کنفرانس از نظر دعوتشدگان به کنفرانس است. نمایندگان ملل فقیر به واسطهی مجموعهای از دشوارترین شرایط پنهانی برای اخذ ویزا با کارشکنیها روبهرو شدهاند، وعده ی واکسن کوید۱۹ به آنان داده شده، ولی زیر قول شان زدهاند، جایی هم برایشان آماده نکردهاند و بدین ترتیب سختترین شرایط را به آنان تحمیل کردهاند. حتی زمانی که فرستادگان ملل فقیرتر میتوانند از سد بلند این دیوارها بگذرند، غالباً خود را محروم از ابراز عقیدهی خویش مییابند و بنابراین نمیتوانند تأثیری بر آراء و تصمیمات آن کنگره بگذارند. هرگاه مقایسه کنیم، میبینیم که به بیش از ۵۰۰ لابیگر سوختِ فسیلی جواز مشارکت داده شده، در حالی که تعداد این افراد بیشتر از مجموع فرستادگان هشت کشوری است که تحت تأثیر شرایط اقلیمی وضع بدی دارند؛ این کشورها عبارت اند از: پاکستان، بنگلادش، فیلیپین، موزامبیک، میانمار، هائیتی، پورتوریکو، و باهاما. سخنِ مجرمان مسموع است، اما قربانیان محروماند.
اصل شناختهای هست که غالباً بیانش مبهم مینماید. میگویند: تصور پایان جهان آسانتر از تصور پایان سرمایهداری است. بخشی از علت ابهام این است که تصور خود سرمایهداری آسان نیست. بیشتر افراد در تعریف سرمایهداری دچار مشکل میشوند و پیشتازان این سرمایهداری نیز توانستهاند چهره و ماهیت واقعی آن را پنهان کنند. پس بگذارید با تصور چیزی شروع کنیم که درکش آسانتر است: پایان سرمایه و پایان ثروت انباشه- که بقای ما به آن بستگی دارد.
باور من این است که مهمترین گام در حوزهی حفظ محیط زیست، وضعِ مالیات بر ثروت است. جلوگیری ساماندار از فروپاشی نظام زیست محیطی، به معنای اقدام به نابود کردن ثروتهای نامحدود است. این کل بشریت نیست که زمین تاب تحملش را ندارد؛ ابرثروتمنداناند که زمین را تهدید میکنند.
جورج مونبیو، گاردین
در اول مقاله طوری برخورد میشود که انسان فکر می کند با یک کارل مارکس جدید طرف است و اما در نتیجه با یک اصلاح طلب طرف میشوی که می خواهد مشکل را از راه مالیات حل نماید و نه واژگونی نظام موجود اجتماعی که انقلاب کمونیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را ضروری می کند. واقعا چقدر لنین این نوع باصطلاح مخالفان سرمایه را توصیف کرده است : “کسی که فقط مبارزۀ طبقاتی را قبول داشته باشد، هنوز مارکسیست نیست و ممکن است هنوز از چارچوب تفکر بورژوایی و سیاست بورژوایی خارج نشده باشد. محدود ساختن مارکسیسم به آموزش مربوط به مبارزۀ طبقات – به معنای آن است که از سر و ته آن زده شود، مورد تحریف قرارگیرد و به آنجا رسانده شود که برای بورژوازی پذیرفتنی باشد. مارکسیست فقط آن کسی است که قبول نظریۀ مبارزۀ طبقات را تا قبول نظریۀ دیکتاتوری پرولتاریا بسط دهد. وجه تمایز کاملاً عمیق بین یک خرده بورژوای عادی (و همچنین بورژوازی بزرگ) با یک مارکسیست در همین نکته است. با این سنگ محک است که باید چگونگی درک واقعی و قبول مارکسیسم را آزمود.” لنین، دولت و انقلاب، اوت – سپتامبر ۱۹۱۷
البته، این آقای عزیز اصلا از مبارزه طبقاتی، صحبتی به میان نمی آورد، اینها مصداق همان سوسیالیست ها تخیلی و ارتجاعی دوران مارکس و انگلس هستند که سوسیالیسم را بدون مبارزه طبقات می خواستند، البته، آنها در دوره ای صحبت می کردند که هنوز بطور واقعی کمونیسم کارگران نمی توانست طرح باشد، زیرا که هنوز طبقه کارگر به نیروی غالب جوامع تبدیل نشده بود.
کشف مهم! جناب جورج مونبیو “……..این است که مهمترین گام در حوزهی حفظ محیط زیست، وضعِ مالیات بر ثروت است.”. درست, ولی کاش ایشان در عوض کشف میکردند که ما موشان چگونه زنگوله را به گردن گربه بیاندازیم؟