پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

آغوش باز سلطنت طلبان؛ چپ های خط امامی؛ اصلاح طلبان و خبرنگاران صادراتی برای بچه های نظام

کوروش طاهرنسب

پرده یک- زمانی که علی دائی در تیم فوتبال بانک تجارت بازی می کرد و هنوز فوتبال اش، نه به دار بود و نه به بار، یکی از دوستان در کیهان ورزشی تیتر زده بود: علی دائی با سایز اروپائی (نقل به مضمون)! در جامعه دهه شصت و هفتاد ایران و بعد از آن، سایز اروپائی جائی نداشت. کوپن، جنگ، تشییع جنازه شهدای جنگ، ژیان و پیکان مدل ۴۸ و ۵۰ به بالا و پژو های دنده فرمانی، تلویزیون سیاه و سفید، حجاب و چادر مدل خفاشی، سپیده دم با بهشت و  غروب غرق در جهنم، به اضافه ریش و پشم و یقه چرکین واقعی و بعضا ساختگی، بشدت رایج و از جمله خرده فرهنگ های مسلط در جامعه ایران بود. درصف سکولارها و چپ ها، مبارزه علیه آزادی در تمام صور فردی و ا جتماعی اش علیه وضع موجود ادامه داشت. در این بین تضییع حقوق زنان  و کارگران نیز، جایگاه خاصی داشت. در شعار و در عمل، مذهب بصورت عریان و آشکار در تمام شئونات زندگی مردم می تاخت. در ورزش و به خصوص فوتبال اش، فرمانروائی ایده ئولوژیکی حاکمیت داشت. هر جا مسابقه ای با نام محله ای، باشگاهی و یا به نام ملی، برگزار می شد، آثاری از مذهب در قالب شعار و یا وسایل تبلیغاتی متعلق به آن، فضا ها را در بر می گرفت.

در آن دهه و در بافت اجتماعی ایران، پائینی ها یعنی همان مستضعفانی که جمهوری اسلامی را شکل و شمایل داد در اکثریت مطلق بود، و  سوار بر اسب دون کیشوت، رویاهای آسمانی را در ناکجا آبادی بی انتها جستجو و می طلبید. برای آن که دردهای خود را تسکین دهد، به خاطره عکس امام در ماه رجوع می کرد و در انتظارمعجزات امام خمینی شان بودند، که ناگهان بشکه های نفت را بر سر سفره های شان گذارد و مثل صدر اسلام و معجزات علی که در بیابان های کربلا از هر انگشت اش، آب یخ فوران می کرد، فلکه های نفت را برای شان باز کند. منبری های به قول عوام-دوزاری- هر روز و هر شب، مردمان خرافاتی و توهم زده را به هفت آسمان و نزد ملائکه و بهشت و دوزخ روانه می کردند، و خودشان در زمین در حال سبک و سنگین کردن جیب ها و عبور از پائین به بالا بودند. اراضی جبهه های جنگ به  میدان سرگرمی و سکوی پریدن بسوی بهشت و باقی گذاشتن -پلاک- بنام مدال قهرمانی، سیلی سرخ بود که بر پیکر جامعه ایران زده می شد. محله ها  در هر جای ایران، در قواره های شهرها و روستاها، مراسم های روزانه گلباران را برای هزاران نوجوان و جوان به چشم های اشک بار می دید. گلریزان ها برای پهلوانان و قهرمانان زنده نبود و آذین بندی ها-با چلچله- های اجساد و یا تابوت خالی شهدا و مفقودین، رده سکوهای قهرمانی را نشان می داد. هر چه که بر وسعت فاجعه و مصیبت وضعیت جنگی اضافه می شد، بطور تصاعدی بر وخامت اوضاع تفریح و ورزش که بطور کامل آماتوری آن هم به سبک اسلامی ناشناخته بود، اضافه می شد. از شرق جهان تا غرب آن ، از مسکو تا لس آنجلس، مهم ترین میادین تاریخی ورزش، در لبه شمشیر ذوالفقار قرار داشت. تحریم وارد ادبیات جامعه ایران شد. مرگ بر این و آن، فضای ورزش ایران را مثل کل ایران، در بر گرفت.

تفکر و شیوه فوتبال به سوی دهه ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ و کمی این طرفتر چرخش داشت. آن چه که با جام تخت جمشید به عنوان رفورم و پیشگامی بسوی تطبیق با فوتبال روز دنیا، در ایران روی داده بود، به ناگهان فرو ریخت و بطرز عجیب و باور نکردنی فوتبال ایران به همان وضعیت مشابه دهه ۱۳۳۰ بازگشت. چاشنی بی مزه و تلخی بر چسب فوتبال شد تا نشان دهد در صدر اسلام فوتبال وجود نداشته که سایز اروپائی  داشته باشد. چنین بازگشتی معنائی بجز-سنت گرائی- آن هم از نوع پوج اش نداشت. پوچ از این منظر که، در صدر اسلام و حکومت های خلفای موسوم به راشدین، فوتبالی وجود نداشت که چند قرن بعد از آن، مثل شمشیر علی که فوج فوج سر از تن جدا می کرد و یا  مثل حمله لشگر عمر بن الخطاب به تمدن و فرهنگ ایرانیان که  به سلطه خرافات و خشونت بر جامعه ایرانی منجر شد، در جمهوری اسلامی الگو و مدل ورزش جامعه ایرانی شود. برچسب -طاغوتی-(ادبیات اسلام گرایان) بر فوتبال الصاق شد و  تا جائی این وضعیت پیش رفت که بهشت و جهنم مهمترین معیار، شاخص و پای بندی بازیکنان، مربیان و تماشاگران و دو رسانه ورزشی موجود یعنی کیهان ورزشی و دنیای ورزش و کمی بعدتر، ابرار ورزشی، به فرهنگ سنت گرای اسلامی و ضد -طاغوت- زمان شد.

بازیکنانی مثل علی دائی در چنین فضا و شرایطی در فوتبال ایران رشد کرد و بعدها هم معروف شد. از منظر اقتصادی  و با وجود جنگ، در دهه ۶۰ تا دهه ۷۰ فاصله طبقاتی شدید نبود و فقر زیر پوست شهر قرار داشت. ریال پول ملی، به عنوان شاخص قدرت خرید مردم در برابر ارزهای معتبر جهان مثل دلار، مارک (یورو نبود) فرانک فرانسه و پوند انگلیس، برابری می کرد، در حقیقت محاسبه و مبنای زندگی بر اساس ریال بود و نه سایر ارزها. هر چند از منظر سیاسی بعد از سرکوب فراگیر و خونین خرداد شصت، دیکتاتوری و استبداد مذهبی بر ایران حاکم شد و دو سال قبل از پایان این دهه، قتل عام زندانیان سیاسی در زندان های ایران بر وحشی گری حکومت جمهوری اسلامی بیشتر از همیشه صحه گذاشت.

پرده دوم- دو سال بعد از مرگ خمینی و تغییر در شکل نظام سیاسی حکومت و حذف پست نخست وزیری، جنگ هشت ساله با عراق  به آتش بس منتهی شد که هنوز هم دو کشور در این مرز روزگار همجواری را سپری می کنند. خیلی زود اثرات این جنگ ویرانگر و آن همه تخریب، خسارت، کشته شدن، زخمی، معلول، مفقود و اسیر، آشکار شد، معلوم بود که جمهوری اسلامی ایران در این جنگ خانمانسوز مغلوب شده! افزون بر این، وقتی خمینی جام زهر را نوشید، دستور قتل عام زندانیان مجاهد، چپ، دموکرات و مستقل را صادر کرد تا تاریخ شاهد یکی دیگر از جنایت های علیه بشریت  باشد. از این به بعد، توسل و تکیه بر وحدت کلمه، در حال رنگ باختن بود و بدنه نظام نمیتوانست با شرایط و ناتوانی های دولت و حکومت کنار بیآید. این وضعیت به مهمترین علتی تبدیل شد که  به موجب آن، بازی سیاسی درون طیف های حکومت برای جلوگیری از ریزش های سریع حامیان، وارد عرصه اجتماع شد. ورزش و فوتبال در کنار هنر و در صدراش سینما، در این مدت برای سرگرم کردن جوانان و انحراف افکار آنان در بی توجهی به سیاست و مشکلات و مشقات زندگی، شان، نقش مهمی گرفت. فوتبال نه فقط از جرگه طاغوتی بیرون آمد، بلکه مثل عشق ابوذر زمان، به آن قطام لعبت دلربا، با آب زمزم  شستشو و توبه پاکی گرفت. بازگشت به فلسفه لیگ تخت جمشید و کنترل هواداران فوتبال با آمدن ناگهانی چند نشریه ورزشی  با مدیر مسئولی افراد گمنام و  بعضا تاجر و بیگانه با جهان رسانه و در دفاتری شبیه حجره های بازار، مثل قارچ وارد پیشخوان روزنامه فروشی ها شد.

پرده سوم- از دهه ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۸، به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی، دولت را بصورت ملولک الطوایفی در اختیار گرفتند. در این مدت برای گمراهی بیشتر مردم و سرگرم کردن آنان به انتخاب بد و بدتر، جامعه و نسل برخاسته از قیام سال ۵۷ و سایر مسایل داخلی و جهانی و از جمله موضوع هسته ای و کاهش قدرت خرید مردم و بیکاری و سرکوب های میدانی و عریان مردم، نمیتوانست شرایط بوجود آمده را تحمل کند و بر علیه حکومت در مقاطع مختلف در این دهه به اعتراض های شدیدتر با نگاه شهروندی و مدنی، برخاست که نتیجه اش سرکوب خونین بود! شاید بتوان به جای سرکوب واژه دیگری را  یافت که بر آن اضافه کرد، که مختص نظام ولایت فقیه باشد. در حکومت های دیکتاتوری و در قلمرو میدانی، دو شیوه رایج بوده: یکی ایجاد خفقان، و دو دیگر توسل به سرکوب. اما جمهوری اسلامی فراتر از این شیوه علیه دموکراسی، سکولاریسم و مطالبات بی شمار مردم، اقدام و عمل کرده است. در اولین سال دولت محمد خاتمی، تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران، بعد از یک ماراتن فرسایشی سرانجام با تساوی دو بر دو در ملبورن و به لطف گل زده در خانه حریف به جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه صعود کرد. خروش ناگهانی مردم در تمام شهرهای ایران چنان عظیم بود که حکومت غافلگیر شد و تصمیم گرفته شد که نیروی نظامی وارد این ماجرا نشود. این خروش برای حکومت جمهوری اسلامی نعمتی نیز بود، تا در جهان نشان دهد که در این نظام دموکراسی وجود دارد و مردم از حکومت حمایت می کنند.

پرده چهارم- علی دائی، کریم باقری، خداداد عزیزی، مهدی پاشا زاده، مهدی مهدوی کیا، وحید هاشمیان از جمله بازیکنانی بودند که بنام لژیونر به فوتبال باشگاهی اروپا راه یافتند. سپس نوبت علی کریمی رسید که به باشگاه معروف بایر مونیخ منتقل شود. بعدها مسعود شجاعی و جواد نکونام توانستند در لالیگا یکی از معتبرترین لیگهای فوتبال جهان چند سال بازی کنند. در بین این چند نفر، علی دائی، مهدی مهدوی کیا، و وحید هاشمیان  توانستند در تیمهای مطرح هامبورگ، هرتا برلین و بایر مونیخ بدرخشند و جای خود را در تیم تثبیت کنند. دولت خاتمی (نماینده به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی) آغازی برای اجرای برنامه های خزنده نظام جمهوری اسلامی با هدف کاهش ناراضایتی های مردم بود. فوتبال و بازیکنان اش نقش برجسته ای یافتند و روکش سنت گرائی و طاغوتی تبدیل به لعاب تقابل تمدنها شد. هر دو طیف غالب حکومت، فوتبال را وارد چرخه مستقیم سیاست و بنفع برنامه های خود در فریب مردم کرد. حضور سپاهی ها و امنیتی ها در فوتبال گسترش یافت و کانون های مهم ورزشی مستقیم و غیر مستقیم تحت مسئولیت و کنترل این افراد درآمد. هر بازیکن حکم یک گردان نیروی نظامی برای نظام ولایت فقیه پیدا کرد. از این گردان ها لشگرها سازماندهی شد و نه اسلحه ای و نه فشنگی و نه محکومیتی و معترضی متوجه این لشگرها بود. برعکس، همه دنبال این لشگرها راه می افتادند و برایشان هورا می کشیدند و گوسفند و شتر قربانی می کردند. هر دو طیف حکومتی در نکات کلیدی در باره این لشگر و لشگرها، توافق استراتژیکی داشتند.

پرده پنجم- در دوران پادشاهی فوتبال وابستگی ایده ئولوژیکی نداشت. ناسیونالیسم ایرانی در فوتبال ایران برجسته بود و نیروهای دموکرات، ملی گرا، چپ دموکرات، به همراه افراد نظامی که در اصل و ماهیت شان نیز ورزشکار و قهرمان یکی از رشته های ورزشی بودند، بر فوتبال ایران احاطه و بعضا تسلط داشتند. مهمترین عاملی که برجسته تر بود میزان سطح دانش دانشگاهی و سواد اجتماعی افراد در برگیرنده این گروه های فوتبالی است، که علامت ممتازی بر پیشانی و مغز ورزش چسبانده بود. سکولاریسم نیز مهمترین شاکله فوتبال و ورزش در نظام پادشاهی را تشکیل می داد. فوتبال متعلق به ایران بود نه نظام پادشاهی. درست مثل کشورهای دموکراتیک که دولت های شان نشانه ای از ایده ئولوژی بر فوتبال ندارد.

اما، در نظام جمهوری اسلامی هر دو طیف مطرح نظام، در چند موضوع زیر توافق استراتژیک داشته و فقط از منظر تاکتیکی به قول معروف روغن و چاشنی آن، کم و زیاد می شود. موارد کلیدی مثل:

پای بندی و وفاداری به نظام

دوری از هرگونه افکار صنفی و حرفه ای مثل  تشکیل اتحادیه، سندیکا و انجمن

دوری از سیاست و تقبیح آن

تقویت بیشتر افکار پوپولیستی در بین اهالی فوتبالی

تکیه بر پیوند ذاتی پوپولیست ها با حکومت

تبلیغ و ترویج پرچم، سرود، آثار و شعارهای مذهبی رهبران نظام

کنترل افراد موسوم به یاغی در فوتبال

کنترل و هدایت تماشاگران با تشکیل گروه های لیدر

برجسته کردن و استفاده هوشمند از عامل ناسیونالیستی در نزد افکار عمومی بنفع جمهوری اسلامی

کمک های مالی پنهان به تعدادی از خبرنگاران مقیم خارج از ایران

پرده ششم- کارلوس کی روش مربی سابق تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران، برای تثبیت موقعیت و کارنامه اش، تلاش زیادی کرد تا تعدادی از بازیکنان را وارد چرخه صادرات و لژیونر کند. وی در این راه فقط موفق شد تعدادی بازیکن به لیگ های فوتبال دسته دوم و سوم اروپا، لژیونر کند. که هنوز این انتقال به تیمهای درجه دوم و سوم اروپا به شکل های مختلف ادامه دارد. در حالی که می دانست که  نمی تواند آن چرخه صادرات علی دائی، مهدی مهدوی کیا، وحید هاشمیان و علی کریمی  را تکرار کند. چهار سال آخر دولت شیخ حسن روحانی، پرده های نمایشی نظام را به یکباره کنار زد و اوج تضاد طبقاتی فاحش و فقیر شدن اکثریت مردم ایران  و بی کفایتی و وحشی گری نظام و چپاولگری آشکار کارگزاران کوچک و بزرگ نظام ارتجاعی عریان تر شد. در کنار این واقعه تلخ، زندگی معروف به لاکچری، چنان در جامعه ایران گسترش یافت و رشد کرد که نفرت و نوعی انتقام عمومی ناخواسته علیه صاحبان این زندگی شوراند. زندگی باد آورده ای که  نشانه ای بارز از چپاولگری و حاکمیت اقلیت دزد و فاقد صلاحیت سیاسی و اجتماعی و علمی است.

از دوره  اول محمد خاتمی ،تا پایان دوره ریاست جمهوری حسن روحانی، فوتبال بطور خاص در برنامه های حکومتی در سه قلمرو سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باز تعریف تازه ای داشت. در قلمرو سیاسی با تکیه بر حرکت های خزنده و استفاده و سوء استفاده از ناسیونالیسم ایرانی به نفع ایده ئولوژی ولایت فقیه، و در روبنا و ظاهر، چهره فوتبال را مردمی قالب کردن و ایده ئولوژی را در پشت سر آن پنهان کردن. در این مرحله، اپوزیسیون بی در و پیکر جمهوری اسلامی نیز و به خصوص، گروه هائی از سلطنت طلبان، چپ های خط امامی، به اصطلاح اصلاح طلبان، به عنوان بازوی بدون دخل و خرج نظام ولایت فقیه به کمک جمهوری اسلامی شتافته و با تکیه بر شعار -بچه های میهن -برای برنامه های هدفمند نظام ولایت فقیه، کف زدند، هورا کشیدند و پرچم نظام را بر سر و صورت و سینه خود نقاشی کردند. در حالی که همزمان نیز، شوخی تلخ تحریم ورزش جمهوری اسلامی را در شعار، وارد بازی کردند. در قلمرو اقتصادی، نسل پرورش یافته و رشد کرده تجاری و دلال پیشه، که لباس اطلاعاتی، سپاهی، امنیتی بر تن دارد، با توسل و تکیه روی قشر نیرومند دلال، فرمان، کنترل و هدایت فوتبال تجاری و امنیتی را در اختیار گرفت. حکومت بعد از وقایع خونین و قتل عام مردم در آبان ۹۸، در کشاندن پائینی ها به خیابان ها و در پی هر پیروزی ورزشی ناتوان ماند و ناچار شد برای برگزاری چنین مراسم هائی، به اقشاری روی آورد که وارد چرخه زندگی لاکچری اند و هویت و اصالتی از خود ندارد. فوتبال از ماهیت توده ای خارج و خصلت طبقه نوظهور در درون نظام جمهوری اسلامی به خود گرفت. شبکه دلالی وواسطه گری چنان رشد سریع کرد و لابی گری چنان قدرت مند شد، که حتی مجامع بین المللی و جهانی ورزشی مثل فیفا و یا کمیته بین المللی المپیک در بسیاری موارد، با جمهوری اسلامی کنار آمد.

شعار اصلاح طلب اصولگرا  دیگه تمامه ماجرا، مهمترین موضعی بود که بعد از وقایع خونین آبان ۹۸ و گران شدن بنزین، بنام مانیفست علیه حکومت منتشر شد. همراه با این وقایع، افشاگری های دولت ترامپ و تشدید تحریم به طوری بیش رفت، که اکثریت مطلق ۸۴ میلیون ایرانی، برای سقوط حکومت روز شماری می کند.اما با وجود اینها، چپ های خط امامی، گروه هائی از سلطنت طلبان، به اصطلاح اصلاح طلبان و مضحک تر، خود جمهوری اسلامی، که در زمان حکومت شاهنشاهی ورزش و فوتبال را به غلط و وابسته به دربار شاهنشاهی، و طاغوتی تعریف می کرد، فوتبال ولایتی و حکومتی را -ملی- خطاب می کند! تسلط اکثریت افراد فاقد سواد رسانه ای و هوچیگر در ورزش بر رسانه های فارسی زبان در خارج از ایران، همگام با رسانه های زرد ورزشی داخل، به شیوه ها و ترفندهای مختلف و در راس همه تکیه و توسل به -ملی گرائی- به حمایت از نظام و تبلیغ برای آن، باعث فریبکاری هواداران و عاشقان سینه چاک ورزش شده! افراد صادراتی نظام به خارج از کشور در رسانه های ورزشی و در محافل مختلف اپوزیسیون بی خیال و خوش و زود باور و ناکارآ، رهبری کارها را در دست گرفته و همان ادبیات رایج و اهداف موردنظر در جمهوری اسلامی، در خارج از ایران را با هیاهو و تبلیغات وسیع در حال اجرا دارد. این جماعت و یا سایر لژیونرهای صادراتی فوتبال، از دموکراسی، حقوق بشر و  رفاه و عدالت اجتماعی دموکراسی های غرب  هیچ داده ای را دریافت و یاد نگرفته، بلکه محیط های خارج را به خرافات و مراسم های متعلق به حکومت در رفتار فردی و اعمال اجتماعی اجرا و گسترش داده است. جمهوری اسلامی آگاهانه و هدفمند برای اجرای برنامه هایش در مواقع لازم و به خصوص برای نشان دادن حمایت های ایرانیان ساکن خارج از رژیم، ملی گرائی ایرانی را برجسته کرده و باز هم تا  آخرین روز بقایش خواهد کرد. بچه های نیویورک، در خارج  برای حفظ موجودیت نظام فعال اند، و اپوزیسیون ناتوان و پراکنده، از خارج -بچه های میهن- برای تبلیغات نظام ولایت فقیه-تر و خشک- می کند! تازه گروهی از سلطنت طلبان افراطی، در حالی سنگ تیم ملی را بر سینه می زنند، که طرح تحریم ورزش جمهوری اسلامی را به بانگ خروس  و قسم حضرت عباس سپرده اند.

پرده آخر- علی دائی عضو کمیته فنی جوانان فیفا شد و عادل فردوسی پور، چینی برزن به اصطلاح اصلاح طلبان و به اصطلاح اصولگرایان (منظور من اینجا فقط به عنوان مجری برنامه نود است نه خصوصیات شخصیتی و فردی عادل) هر از چند گاهی با گفتن آقای دائی شما فردا عازم سوئیس هستی و طبق معمول بلیط و هزینه اقامت شما رایگان است و فیفا پرداخت می کند، به طنازی برای شهریار نامگذاری شده فوتبال می پرداخت.لازم است اشاره کنم، روزی یکی از روزنامه نگاران از ایران با من تماس گرفت و سئوالی را مطرح کرد که نظر شما در باره عضویت علی دائی در کمیته فنی جوانان چیست و کمی هم سئوال را به روغن آغشته کرد و آن را تفت بیشتری داد. ابتدا علاقه ای به پاسخ دادن نداشتم، اما وی اصرار می کرد که من یک جوابی بدهم. سرانجام از تعارفات و تشریفات پیش خودم دست برداشتم و به نکاتی اشاره و بطور خلاصه گفتم (نقل به مضمون): فیفا مگر خیمه عزاداری تاسوعا و عاشورای خانه علی پروین  یا حسینیه کربلایی ها  چهاراه گلوبندک  تهران است، که دورهمی جمع شود و  ذکر مصیبت و سوگواری کند؟ مطمئن باشی که بزودی خبر جایگزینی فرد دیگری بجای آقای دایی را می شنوید! زیرا فیفا به طرح، پیشنهاد، ابتکار، و خلاقیت افراد در کمیته های اش نیاز دارد نه القاب شهریار، اسطوره و چی و چی! چهار ماه بعد، وقتی فیفا عذر علی دائی را خواست و یک نفر دیگر ی جای وی گذاشت، که چنین نیز شد!

علی دایی در گفت‌وگوی اختصاصی با خبر ورزشی گفت: ما به این دنیا آمده‌ایم تا دست همدیگر را بگیریم. بهشت و جهنم‌مان را در همین دنیا می‌توانیم رقم بزنیم. وی درباره ویدیویی که از مادرش منتشر شده است گفت: مادر یک چیزی گفتند که بار مسئولیت من را خیلی سنگین کرد. من از همه مردم ایران عذرخواهی می‌کنم. من یک نفر آدم هستم با دارایی محدود. درخواست‌ها از من آنقدر زیاد است که اگر تمام زندگی‌ام را بفروشم بیش از دو روز نمی‌توانم به درخواست‌ها جواب بدهم و این درد بزرگی اســت که همیشه در سینه من است چون همیشه از خدا خواسته‌ام تمام مردم کشورم در رفاه باشند. اندازه خودم برای رفع گرفتاری مردم کار می‌کنم و توانم همین است. علی دایی ادامه داد: دلم می‌سوزد که این قضاوت‌ها درباره من می‌شود. یکی نوشته بود علی دایی در پنت هاوس ۱۴۰۰ متری و ۲ هزار متری زندگی می‌کند. اول باید بگویم با این همه زحمتی که کشیدم، باید از یک زندگی مرفه برخوردار باشم چون فکر می‌کنم حق من است اما در پنت هاوس زندگی نمی‌کنم. خانه من ۴۱۸ متر اســت.

علی دائی مثال است

چرا یکبار هم، عکس علی دائی با یکی از فوتبالیستهای قدیمی و یا از شخصیتهای فرهنگی ساکن خارج از کشور دیده نمی شود!؟

در اینجا، علی دائی را به عنوان  سمبل و نسل فوتبال نظام جمهوری اسلامی طی سه دهه اخیر در نظر می گیرم و منظور اصلی ام، کلیت فوتبال نظام است. علی دائی راست می گوید که اگر تمام ثروت اش را بفروشد، نمیتواند زندگی چند نفر از شهروندان را تامین کند. علی دائی مگر موسسه خیریه دارد که زندگی مردم را تامین کند. مسی و رونالدو هم چنین نمی کنند.

اما، علی دائی به اصل و ریشه این همه فقر و بیعدالتی یا آگاه نیست (که بعید است) و یا با همان شیوه رایج ملاها، آن را رفع و رجوع می کند. در دموکراسی های ممالک پیشرفته، در سطح حکومت مرکزی و  در سطح حکومت محلی فدرال، همه از آزادی بیان و نشر آزاد عقاید برخورداراند. دولت ملزم و مکلف به تامین رفاه و امنیت زندگی شهروندان است. برای این کار قوانین مدرن و شفاف، با رعایت عدالت اجتماعی و امنیت قضائی همه آحاد ملت، مصوب و اجرا می شود. از طرفی احزاب سیاسی، اتحادیه و سندیکاهای کارگری و صنفی به همراه رسانه های  همگانی آزاد و سطح عالی آموزش و پرورش و شایسته سالاری، دولت رفاه را زیر نظارت دقیق قرار می گیرد. علی دائی چند سال در آلمان زندگی کرده است. یکی از کشورهائی که دولت رفاه و دموکراسی بر آن حاکم است و اختلاف طبقاتی چنان نیست که مردمان اش برای تغذیه سر به داخل زباله ها کند و یا خانواده ای در گرسنگی و بی خانمانی روزگار گذراند. آیا مردم آلمان  بطور مثال هم از بکن باوئر، در گذشته و یا در حال حاضر از توماس مولر، می خواهد که زندگی لاکچری نداشته و به مردم کمک کند؟ پس کار و مسئولیت دولت چیست؟ تاکنون شنیده شده یا روی داده که یک تبعه و شهروند آلمان به جمهوری اسلامی ایران، پناهنده شود؟

نخیر، آقای دائی چنین نیست! شما در جامعه ای که مبتنی بر رفاه  و عدالت اجتماعی است، حق دارید زندگی لاکچری و بالاتر از آن هم داشته باشید، مثل لیونل مسی، مثل رونالدو! اما وقتی شما و به سهم خودتان، بجای این که از آلمان و اروپا شیوه ها و افکار مدرن برای ایجاد تحول و و نوگرائی ایران، به ارمغان بیآورید، متاسفانه با همان  افکار و ادبیات دهه شصت و هفتادی به ایران بازگشته اید. در فوتبال تصور از شما نوعی سایز اروپائی بود که می توانست یک جریان روشنفکری فوتبال و حتی در ساختار ورزش در جمهوری اسلامی ایران ایجاد کند. اما متاسفانه شما به طرف قدرت مسلط به قول خودتان-غش کردی-! و این جمهوری اسلامی است که بر فکر، اندیشه و زندگی شما حاکم شده. اکثریت نزدیک  به مطلق هواداران فوتبال متعلق به پائینی ها و اقشار متوسط جامعه اند. به قول سایمون کریچلی، فوتبال «باله طبقه کارگر» است.

در تاریخ تحولات اجتماعی ایران گذری کنیم و بخوانیم که: در عصر مشروطیت و بعد از آن، افرادی که به اروپا آمدند و بعد به ایران باز گشتند، با خود مدرنیته، مدرنیزاسیون و  مدرنیسم، به ایران آوردند تا بخشهای مختلف اجتماعی نوگرا و متحول شود. الگوی دولت و حکومت  نیز در مدل حکومت های دموکراتیک و سکولار بر ایران حاکم شود، در ورزش و از جمله بطور شاخص، فردی مثل زنده یاد حسین صدقیانی فرهنگ نوین فوتبال را از اروپا به ایران به ارمغان آورد تا جوانان ایرانی بتوانند از آثار و نتیجه آن استفاده شایان کند و خود را با پیشرفتهای ورزش روز جهان وفق و سازگار کند. هیچگاه هم، شعار داده نشد که بخاطر-شاد کردن دل مردم- این کار انجام شده. بلکه بر عکس، رسالت و مسئولیتی که متعهد به آن بودند انجام دادند. شما و بقیه  از بانییان و ادامه دهندگان شعار پوپولیستی -دل مردم را شاد کنیم-  که سرشار از فریب و دروغ است، محسوب می شوید. آیا مردم آلمان با فوتبال دل شان شاد می شود یا با داشتن زندگی مرفه؟ کدامیک؟ ورزش در اساس برای تفریح و نشاط است و نیازی به من و شما ندارد. شما بارها با نفرت از بیعلاقه گی به سیاست گفته اید (باز هم یادآوری کنم، شما، سمبلی برای همه بازیکنان لژیونر و غیرلژیونر در نظام جمهوری اسلامی ایران هستی و خطاب من همه است). آیا بازیکنان تیم ملی آلمان که با لباس و شعار علیه نقض حقوق بشر کارگران شاغل در قطر، در دیدار رسمی به زمین می آیند، سیاستمداراند؟! مگر معنی سیاست این است که همه باید اسلحه دست بگیرد؟ شما گرین کارت آمریکا داری و سوگندتان به پرچم این کشور بزرگترین عمل سیاسی است! اگر شهروند ایرانی تعهد رسمی در برابر دفاع از حریم کشور ندارد، و فقط حب وطن و حس میهن  در دفاع از خاک و سرزمین دارد، برعکس، شما بطور رسمی تعهد داده اید که اگر آمریکا با هر کشوری و از جمله ایران جنگ کند، شما متعهد به دفاع از آمریکا هستی! شما با کروات در مجامع رسمی ورزشی بین المللی ظاهر میشوی، که یک عمل کاملا سیاسی است. چرا؟ برای این که نشان دهید از کشوری تحت حکومتی آزاد آمده اید؟ غیر از این معنی دارد؟ شما مربی تیم فوتبال نظام شدی، که تاروپوداش ایده ئولوژیکی و سیاسی است! شما بارها سرود نظام را خواندی و بارها پرچم آن را تقدیس جسم تان کردی، مگر اینها عمل سیاسی نیست؟ پرچمی که متعلق به ساکنان آن در سرزمین ایران نیست، بلکه به آسمان ها و امت اسلامی خیالی تعلق دارد.

شما تاکنون چند پرونده قضائی به حق یا ناحق علیه دیگران تشکیل داده اید و یا دیگران علیه شما چنین کرده اند! یک بار از خودتان سئوال کرده اید که چرا در خیابانهای آلمان، پلیس های مسلح و یا افراد نظامی به سلاح های سنگین مثل خیابان های ایران وجود ندارد؟ و صدها نمونه دیگر که نشانه دولت رفاه، حکومت ملی و عدالت قضائی آلمان است. راستی، چرا ادبیات ورزشکاران و کل فوتبال مان و به خصوص فوتبالیست ها و رسانه های ورزشی داخلی و نمایندگان صادراتی شان به خارج از کشور که برای افراد مطلع و آگاه، نام و کارنامه شان روشن و آشکار است، بر محور ادبیات و افکار شوونیستی، خودفریبی و عوامفریبی، انتقام، تحقیر و بی حرمتی و افترا به حریفان و بی خیالی و بی توجهی نسبت به مسایل صنفی، حرفه ای، و حقوق بشر، متمرکز است!

نخیر! مردم به مال و زندگی شخصی و خصوصی شما چشم طمع و فکر بد ندارد. بلکه انتظاراتی که  شما به سهم خودتان نتوانسته اید در قلمرو اجتماعی و مسئولیت آگاهی طلبانه برای آنان، برآورد کنید به چالش کشیده می شود. مردم از نظام متنفراند و این موضوعی نیست که مخالف به آن بپردازد، بلکه تمام طیف های مختلف و کارگزاران کوچک و بزرگ نظام جمهوری اسلامی ایران، به این واقعیت همه روزه اشاره دارد و  این نفرت را تائید و از آن هراس دارد. فوتبالی که در آن بوی خون، لجنزار متعفن ،فساد و نیستی و ایستائی حاکم است، در گورستان دفن شود برای حفظ سلامت میلیونها نفر سینه چاک و پاک، عاشق و صادق، ضرورت بیشتری دارد. به یاد بیآورید آن افشاگری شما در باره سردار تروریست تا چه حد کمک کرد که گروههائی از مردم، دفاع شما از نظام را فراموش و یا نسبت به آن سکوت کند. افشاگری تان در مورد سردار غفور-مدبر- تروریستی که در کشتار رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در وین اطریش، مشارکت مستقیم داشت، باعث کاهش سقف انتقادات از شما شد.

کدام تیم ملی؟ کاسه از آش داغ تر!

با پوزش از تعدادی از افراد معدود و خردمند شاغل در این رسانه ها، اکثریت مطلق آنان، فاقد سواد رسانه ای و دانش  رشته روزنامه نگاری و گزارشگری است، عوض کردن پیراهن یقه آخوندی با کراوات خیلی سهل و آسان است، مهم تغییر فکر و اندیشه است که محتوی نیاز دارد که متاسفانه این محتوی همان تراوشات مختص فرهنگ منحط نظام جمهوری اسلامی ایران است که در نزد صادراتی ها به خارح از ایران، روکش تقلبی کشیده شده. در تمام مدارک بین المللی و مکاتبات رسمی سازمانها و مجامع جهانی و بین المللی ورزش، گیرنده و یا ارسال کننده: جمهوری اسلامی ایران است. در این موضوع خاص،در مجموع چند کشور بسیار معدود دیگر وجود دارد که مثل جمهوری اسلامی است. به نمونه های زیر توجه شود:

جمهوری اسلامی ملت را قبول ندارد و از جمله در قانون اساسی این نظام-ولایت- امت-اصل اساسی و تعیین کننده نظام جمهوری اسلامی ایران است.حاکمیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی‌، الهی و انسانی است‌. حاکمیت الهی ناشی از این آموزه است که حاکمیت و تشریع منحصراً به خدا اختصاص دارد و هیچکس جز به اذن خدا حق تصرف در اموال و نفوس و نیز تشریع را ندارد وجه انسانی حاکمیت‌، برآمده از ایمان به خدا و باور به حاکمیت مطلق او بر جهان و انسان است و اینکه او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است‌. حتی در مکاتبات داخلی نیز، به کار بردن جمهوری اسلامی ایران، جاری است .

س۴صگ

در باره امت ، ملت و حکومت
(The Muslim community) مفهوم «امت» صرفاً مفهومى عقیدتى است که از ریشه اَمَّ، یَؤُمُّ مرادف قَصَدَ، یَقْصُدُ است .بر این اساس «امت» به مجموعه اى از انسانها اطلاق مى گردد که هدف و مقصد واحدى آنان را گرد هم جمع نموده باشد. مرز میان «امت ها» مرزى عقیدتى است. همه آنان که بر محور توحید، نبوت و معاد متمرکز گشته اند، امت واحده اسلامى را تشکیل مى دهند. از نظر اسلام «امت» مهمترین ملاک تقسیم بندى جوامع بشرى است.  از این گذشته، در جمهوری اسلامی ایران، کدام انجمن، اتحادیه، سندیکا و فدراسیون ورزشی مستقل وجوددارد و انتخابات شان بر اساس رعایت دموکراسی و شایسته سالاری است که همه ارگانهای آن بر خاسته از اراده ملت باشد!؟ نمادها و سمبلهای ایده ئولوژی های مذهبی در قرون وسطا و یا در دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۶ میلادی  و در نازیسم آلمان و فاشیسم ایتالیا برگرفته از خواست و تمایلات رهبران مذهبی و یا سیاسی احزابی بودند که با توسل و تکیه بر این سمبلها و علائم به قدرت رسیدند. نماد نفرت سلام هیتلر (علامت دست) سلام نازی یا هیتلری در آلمان در دهه ۱۹۳۰ به عنوان راهی برای ادای احترام به آدولف هیتلر آغاز شد. این شامل بالا بردن یک دست راست دراز شده با کف دست پایین است. در آلمان نازی ، اغلب با شعار یا فریاد “حیل هیتلر” یا “سیگ هایل” همراه بود.

متضاد ملت: حکومت، دولت

نظریه پردازان و  صاحب نظران علوم اجتماعی  در مجموع معتقدند «ملت»،  (NATION قطع نظر از هر تعریفى که در مورد آن وجود داشته باشد، در ارتباط با یک سرزمین معین و مشخص است که معنا و مفهوم پیدا مى کند. ملیت را عموما “حقی جدایی ناپذیر برای هر فرد بشری” برشمرده اند. بدینسان، اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد ۱۹۴۸ اعلام می دارد که “هر کسی حق داشتن ملیتی را دارد” و “هیچ کس را نمی توان خودسرانه از حق ملیتش محروم کرد”. ملیت برای هر کس اهمیت بسیار دارد، ملت در نظر و عمل وجود دارد حاکمیت می‌خواهد و قانون وضع می‌کند. در اینجا ضرورت نقش مهمی در بیان و تحقق خواسته های ملت دارد و قوانین مصوبه ناشی از این ضرورت است که قدرت حاکمیت را تحت کنترل ملیت قرار میدهد. در ایران و در چند ده اخیر استفاده و بکارگیری از واژه ملی متداول شد. در سال‌های اخیر و پس از مدتی مهجور ماندن واژه ملی، استفاده از این واژه به فراوانی بر سر زبان‌ها افتاد. گاه با معنای روشن و گاه با معانی غامض و نافهما (مانند: «پروژه ملی» و «خودروی ملی»). عبارت‌هایی که گاهی دانسته نبود چه مفهومی را در خود مستتر دارند و مقصود گوینده از بکار بردن آنها چیست. در برخی موارد به نظر می‌آمد که کوششی برای غلو و بزرگ‌نمایی است. بجز اینها، عبارت‌های متنوع دیگری نیز در دهه‌های اخیر بر اساس واژه ملی ساخته شده که گاه تعریف مشخص و معینی نداشته. عده‌ای از خواص این تعابیر را در جای درستی بکار می‌برند و عده بیشمار دیگری آنها را به عنوان صفت‌های جذاب و عوام‌پسند به منظور تحریک احساسات مخاطب و همسازی و همراهی و جلب توجه او بکار می‌برند (مانند: «هویت ملی»، «غرور ملی»، «تاریخ ملی»، «شاعر ملی»، «موسیقی ملی»؛ «تیم ملی »،و از همه خنده دار تر «اینترنت ملی»!! آن چه که روشن است و بسیاری بر آن متفق القول اند اینکه جمهوری اسلامی به جای استفاده از رقابت‌های ورزشی در عرصه‌های بین‌المللی به عنوان ابزاری برای پیشبرد دیپلماسی و همزیستی مسالمت‌آمیز، از آن برای ارسال علائم دوگانه، تداوم قلدربازی، رسمیت بخشیدن به فاشیسم اسلامی و تخریب دیپلماسی به طور کلی بهره می‌گیرد. ایدئولوژی جمهوری اسلامی ورزش را از کارکرد اصلی آن یعنی تفریح و سرگرمی خارج کرده و به صورت بخشی از نظام ارسال پیام خود تبدیل می‌کند. هر وجهی از ورزش جمهوری اسلامی باید در خدمت پروژه‌ی اسلامی سازی و پیشبرد پروژه‌ی بسط حوزه‌ی نفوذ عمل کند وگرنه به کار نخورده و مورد بی توجهی قرار می‌گیرد. حکومت می‌خواهد از هر تک ریالی که برای ورزش هزینه می‌کند (که چندان هم قابل توجه نیست) بهره‌ی سیاسی و ایدئولوژیک ببرد.

شرمساری تیم فوتبال نظام

چند روز پیش اعضای تیم فوتبال جمهوری اسلامی ایران، بیانیه ای مالی- اقتصادی صادر و از کثیفی پیراهن و ندادن پاداش انتقاد و ناله کردند! صدور چنین بیانیه ای از نگاه اجتماعی و صنفی شرم آور بود. چرا شرم آور؟ میلیونها کارگر، کارمند و زحمتکشان کشورمان، ماهها است که حقوق قانونی خود را دریافت  نکرده اند و خود و خانواده های شان در بدترین شرایط زندگی و حتی بدتر از زندگی غارنشینی ماقبل تاریخ قرار دارد، اما این حضرات اعضای تیم فوتبال نظام ولایت، یکبار هم شده که یک اعلامیه در حمایت از این جمعیت میلیونی صادر کند! خجالت آور است، در حالی که هر کدام از این بازیکنان گذشته از درآمدهای کلان فوتبالی، چند شغله نیز هستند و درآمدهای دیگری کسب می کنند، از مردمی درخواست حمایت کرده اند، و با آنان مثلا درددل کرد اند] که خود و فرزندانشان در کف خیابانها و در زاغه های و آلونکها  و بدون خوراک و پوشاک، آموزش، درس، بهداشت و مسکن ،روزگار سخت و تاسف آوری سپری می کنند. سخن را با کامنت یکی از هواداران فوتبال که در ارتباط با مطلب مربوط مربی تیم فوتبال جمهوری اسلامی، در سایت طرفداری منتشر شده پایان می دهم:

کینگ اااااااارییییک۲

چقد این قرآن مظلومه که علی دایی برای سرپوش گذاشتن از کینه و اثبات قدر قدرتی خودش ازش مایه میذاره در حالی که خودش هیچ اعتقادی بهش نداره.
اسلامی که امروز همه ازش دم میزنن اسلام منفعتی و کلاه برداریه در حالی که اسلام ی فلسفه هستش مثل همه فلسفه های دیگه ولی امثال علی دایی دارن از بیسوادی ماها، از آب کره میگیرن.

https://akhbar-rooz.com/?p=132235 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x