پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

برگی نانوشته ازجنبش کارگری ایران؛ روز اول ماه مه ۵٩ – جلال تمجیدی

در تصحیح روایت سعید رهنما

جلال تمجیدی، عضو سابق شورای مرکزی اتحادیه سراسری شوراهای کارگران و کارمندان سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران

مدت ها بود که قصد داشتم مطلبی در رابطه با مراسم اول ماه مه سال ۵٩ بنویسم. یکی از رفقا نوشته ای از سعید رهنما،  به یاد زکی ڀور. منتشر شده در سایت اخبار روز، را برایم فرستاد. میدانم که بنا به عرف فرهنگی رایج یاد و گرامیداشت یک عزیز، بخصوص اگر توسط رژیم جان باخته باشد، زمینه مناسبی برای شرح و تصحیح وقایع تاریخی نیست. اما وقتی تاریخ ما مملو از کشتار و اعدام است فرصتی دیگر برای تصحیح روایت های یادنامه ها باقی نمیماند. از آنجا که یادنامه آقای سعید رهنما شامل نکاتی است که به تاریخ جنبش چڀ و کارگری و رابطه این دو باهم مربوط میشود، لازم دانستم روایت خود از این روز را برای ثبت در تاریخ و درس آموزی از اشتباهات گروه های چڀ در مورد رابطه با تشکلهای کارگری بنویسم. مقدمتا تاکید میکنم که قصد من به هیج عنوان تخریب کسی، بخصوص آقایان سعید رهنما و محمود زکی پورنیست. انصافا اینها از پایه گذاران اتحادیه گسترش بودند و زحمات زیادی هم کشیدند و محمود زکی پورهم بقول سعید رهنما از محل کاراخراج  شد و “مدتی بعد محمود در سال ۱۳۶۲ دستگیر شد و پس از تحملِ سال ها زندان در جریان قتل عام زندانیان سیاسی اعدام شد. حتی جسدش را هم به خانواده تحویل ندادند” . ( بنا به روایتهای رسمی تر محمود زکی پور نه در جریان قتل عام زندانیان سیاسی بلکه در سال ۶۶ اعدام شد)

هدف از این نوشته جلوگیری از تکرار روشهایی است که استقلال تشکل های کارگری را برسمیت نمی شناسد و به آنها لطمات زیادی وارد کرده و متاسفانه بسیاری از سازمانها و احزاب تاکنون نیز از این اشتباهات درس نگرفته اند.

 آقای سعید رهنما نوشته اند که “در شروع فعالیت های اتحادیه، محمود رابط ِسازمان فدائیان خلق با اتحادیه بود، و با آن که فدائیان در آن زمان به نسبت دیگر جریانات سیاسی بیشترین تعداد هوادار را در کارخانجات و موسسات وابسته به سازمان گسترش و در اتحادیه و شوراهای آن داشتند، او با متانت و شخصیتِ آرامی که داشت، به هیچ وجه سعی نمی کرد که سیاست تشکیلاتی ای خارج از تصمیمات کنگره ها، شورای مرکزی و هیئت اجرائی، را توصیه کند یا به آن اصرار ورزد. زکی پور یک انقلابیِ سوسیالیست و دموکرات بود، و در آن جوِ پر هرج و مرج در اتحادیه شوراها محبوبیت بسیار داشت. در یکی از کنگره های اتحادیه ریاست جلسه را عهده دار بود. (عکسی از آن جلسه داشتم که متاسفانه پیدایش نکردم.) در اول ماه مه سال دوم انقلاب، سازمان فدائی تصمیم گرفت که بجای راهپیماییِ جداگانه، پُشت سرِ اتحادیه شوراهای گسترش راهپیمایی کند، و محمود در این برنامه ریزی نقش مهمی داشت.” 

از آنجا که روایت سعید رهنما روایتی تاریخی فراتر ازبیوگرافی یک شخص است و تصویر معینی از رابطه سازمانها و احزاب  چڀ، در اینجا سازمان فدائیان خلق، با تشکل های کارگری در سالهای اولیه انقلاب میدهد اجازه میخواهم که من نیز روایت خود را ثبت کنم.

از اول سال ۵٩ رژیم بطور سازمان یافته تری شروع به سرکوب و تخریب جنبش کارگری کرد. در اولین قدم با نقشه ای بسیار حساب شده به جلسه مجمع عمومی سالانه اتحادیه سازمان گسترش حمله کردند. به همراه انجمن اسلامی ماشین سازی تبریز بطورغیر قانونی در جلسه حضور پیدا کرده و با همکاری لمپن های شناخته شده ای مثل آهنین پنجه  شروع به اخلال در جلسه کردند. بعد از آن به کمک نیروهای مسلح رادیو و تلوزیون که در جوار سالن مدیریت صنعتی مستقر بودند به جلسه حمله کرده و چند نفر از نمایندگان را دستگیر کرده و به کمیته سعد آباد بردند و با مسلسل درهای قفل شده اتحادیه گسترش را باز کرده و اتحادیه را تصاحب کردند. بعد از چندین جلسه گردهمایی بین اعضای اتحادیه گسترش ما موفق به برقراری مجدد اتحادیه نشده و اتحادیه سازمان گسترش منحل شد.

من فعالیت های کارگری ام را در کانون کارگری شوراهای شرق تهران که در آن فعال بودم، ادامه دادم. در این ایام در تدارک برگزاری مراسم روز اول ماه سال ۵٩ بودیم. بناگاه افراد جدیدی در این کانون پیدا شدند، از جمله محمود زکی پور، که قبلا در این کانون فعال نبودند. بعد از چند روز در اطاقی جلسه ای برای تدارک اول ماه مه تشکیل دادیم. با نقشه ای از پیش طراحی شده آقای زکی پور گفتند که نامه هایی از شرکت و یا کارخانه تان نشان دهید که موید نمایندگی شما باشد. قبلا هیچ صحبتی راجع به آوردن چنین نامه ای نشده بود. حدود ٧ الی ٨ نفر نامه ها (قلابی؟) را نشان دادند که من قبلا این افراد را نه تنها در کانون کارگری شرق تهران بلکه در هیچ جای دیگری ندیده بودم که مطمئنا افراد سازمانی بودند چرا که من همه فعالین کارگری را میشناختم. آقای زکی پور گفتند که هر کس که نامه نمایندگی ندارد از اطاق خارج شود. در صورتیکه اگر ما از قبل اطلاع داشتیم طبعا به عنوان نماینده نامه ای از شرکت به همراه می آوردیم. این شیوه کار نشان از توطئه با قصد مال خود کردن کانون توسط زکی پور و افراد سازمانی فدائیان خلق بود. جالب این بود که آقای زکی پور برای اولین بار بود که در این کانون حضور داشت و خود را سازماندهنده اول ماه مه معرفی میکرد. ایشان از این نوع کارها قبلا در اتحادیه ها و شوراهای دیگری هم کرده بود. با این نقشه ها و شیوه ها رهبری تظاهرات اول مه مه  به دست فدائیان خلق افتاد. دومین کانون کارگری که در مقابله با این روشها مقاومت کرد کانون شوراهای  کارگری غرب تهران بود. از آنجا که این کانون مقابل زکی پور مقاومت کردند اساسا این کانون از لیست تظاهرات اول ماه مه حذف شد. اما بخشی از اعضا و هواداران این کانون بزور و با  پرچم و پلاکارد کانون شوراهای کارگری غرب تهران در تظاهرات شرکت کردند. با توصیه سعید رهنما یک بازوبند انتظامات مراسم اول ماه مه را به من هم دادند. جمعیت شرکت کننده در این تظاهرات حدودا سی هزار نفر بود که نسبت به جمعیت کارگری تهران و یا در مقایسه با تظاهرات اول ماه مه ۵٨ بسیار کم بود و بسیاری از شرکت کنندگان نیز دانشجویان و هوداران غیر کارگری فدائیان بودند. حدود دو کیلومتر از میدان خراسان به طرف شهباز و میدان ژاله حرکت نکرده بودیم که با حمله کمیته و خانه کارگری ها و با تیراندازی و هجوم وحشیانه آنها تظاهرات بهم خورد. یکی از نوشته های روی پلاکاردها این بود: میلیون ها کارگر در مجلس چند نماینده دارند؟ که این شعار شعار حزب توده و سازمان فدائیان بود. رژیم اسلامی شروع به نابودی جنبش کارگری کرده بود و این آقایان به فکر  منافع سازمان خود و اعمال رهبری بر جنبش کارگری با توسل به این روشها بودند. در مقطع بعد از اول ماه مه ۵٩ جلسات متعددی در کانون شوراهای شرق تهران برگزار میشد. این جلسات بسیار پرمحتوی بود. در این جلسات از جمله به نقشه سرکوب های رژیم که در وزارت کار و وزارت خانه های دیگر و در جلساتی با حضور بنی صدر طراحی میشد پرداخته میشد. هم چنین در مورد اتحاد سراسری تر شوراها، اتحادیه ها و سندیکاهایی که هر روز ضعیفتر میشدند؛ صحبت میشد. رژیم هم این مباحث کانون را دنبال میکرد و بعد از مدت کوتاهی به کانون شوراهای کارگری شرق تهران حمله کرد. محل کانون که یک ساختمان مصادره ای بود را تصاحب کردند. بچه های کانون مدتی سرگردان بودند. ما به ناچار چادری در سه راه آبعلی در خیابان دماوند پشت داروسازی ابوریحان برقرار کردیم که محل کانون شد. من تشخیص دادم که باید جلسه ای با حضور نمایندگان کارگران و همه شوراها و اتحادیه ها و سندیکاها برگزار شود. بلافاصله با توافق با یکی از دوستان محل کارخانه نیمه تعطیلی را به عنوان محل یک جلسه اضطراری در نظر گرفتیم و به اطلاع همه رساندیم. کارخانه را آب و جارو کردیم. بخشا میز و صندلی چیدیم و بخشا با موکت سالن را فرش و آماده کردیم. جلسه روز٣١ شهریور ۵٩ در ابعاد گسترده برگزار شد. تمامی دعوتنامه ها برای شرکت در این جلسه حضورا به اتحادیه ها، شوراها و سندیکاها داده شده بود. از استقبال وسیع از این دعوت معلوم بود که همه آنها هم آن شرایط بغرنج را درک کرده بودند. کارگران طرفدار رژیم فکر می کردند که جریانی پشت این گردهمایی است چونکه جلسه باشکوهی در آن شرایط بود. سخنران به اسم ا.ع شروع به سخنرانی کرد. همه نمایندگان کارگری اظهار نظر می کردند. صحبتهای رادیکالی در رابطه با مسائل کارگران مطرح میکردند. حدود دو ساعتی از وقت جلسه گذشته بود که خبر بمباران فرودگاه مهرآباد به اطلاع  حاضران در جلسه رسید. جو جلسه برگشت. این بمباران نعمتی شد برای طرفداران رژیم اسلامی و آنها فرصت را غنیمت شمرده و مسائلی در رابطه با جنگ و کمک به جنگ مطرح کردند. ما هر چه رشته بودیم پنبه شد. از فردای آن روز جنگ ایران و عراق آغاز شد. جو حاکم جو سرکوب بود ولی ما هنوز از پا ننشسته بودیم. فعالیت ما به طرق مختلف ادامه داشت. به فکر محلی برای کانون بودیم. قهوه خانه ای قدیمی را برای اجاره در نظر گرفتیم که نشد. بعد از آن در طبقه دوم ساختانی در خیابان تهران نو، ایستگاه فرح آباد؛ طبقه دوم یک مغازه ظروف کرایه ای را اجاره کردیم و جلساتی نیمه مخفی در آن برگزار میکردیم. یک روز که به آنجا رفتم از طریق صاحب مغازه به کمیته محل نزدیک سیل برگردان اطلاع رسانی شد و مرا دستگیر کرده و به کمیته بردند. از انجا مرا به کمیته مسجد النبی واقع در فلکه هفت حوض نارمک بردند. مدتی آنجا بودم. رئیس کمیته می گفت آنجایی که تو رفتی نشریات فدایی، مجاهد وپیکار پیدا شده که من میدانستم که دروغ می گوید. چونکه بچه ها زرنگتر از این حرفها بودند که در محل نیمه مخفی نشریات سازمانی بیاورند و من حرفهای او را منکر شدم. آن روز دو روز از ترور خامنه ای می گذشت و خامنه ای هنوز در بیمارستان بود. نیروهای نظامی سپاه و کمیته هم بیشتر سرگرم  و متمرکز بر مجاهدین بودند. با گرفتن تعهد که هروقت که خواستند من باید به کمیته مراجه کنم و با شرط خانه گردی من را به همراه چند کمیته چی از کمیته مرخص کردند. خوشبختانه یکی از کمیته چی های همراه بچه نارمک بود و گفت که مرا میشناسد. دم درب خانه مان به کمیته چی دیگر گفت که لازم نیست خانه را بگردیم و مرا بدون خانه گردی آزاد کردند. بلافاصله به کمک یکی از اقوام خانه را پاکسازی کردیم. پنج روز بعد بمب گذاری در محل حزب جمهوری اسلامی اتفاق افتاد. در تمام این مدت، حدود یک سال، من آقای محمود زکی پور و رفقای سازمانی او را هیچوقت در کانون شوراهای کارگری شرق تهران ندیدم. مثل اینکه ماموریت ایشان که همان رهبری روز اول ماه و تصفیه مقطعی کانون از نمایندگان غیر خودی بود تمام شده بود. جنگ بلایی بزرگ برای جنبش کارگری شد و جو سرکوب شدیدتر شد.

همانطور که در مقدمه نوشتم هدف من از این روایت افشای خطای فردی کسی نیست بلکه اشاره به واقعیت هایی است که نقش مخرب سازمانها و احزابی که استقلال تشکل های کارگری از احزاب را به رسمیت نمیشناختند را آشکار میکند. این سنت مخرب مختص فقط سازمان فداییان نبود بلکه سنت غالب بود که که هنوز هم پایان ندارد و اثرات مخرب آن را اکنون هم مشاهده می کنیم. تلاش من در این سالها تقویت تشکل های مستقل کارگری از دولت و همچنین از سازمانها و احزاب چپ و راست  است. ظاهرا کسی با استقلال از دولت مخالف نیست اما عده ای معدود هنوز هم با استقلال تشکل های کارگری از احزاب و سازمانها مخالفند و با شارلاتان بازی ما را متهم به مخالفت با سازمانهای چپ و کمونیستی میکنند. از آنجا که اینها خود ریگی به کفش دارند و پرونده قطور دخالتگری های مخرب در تشکل های کارگری و دموکراتیک دارند استدلال میکنند که گویا ما با عضویت افراد وابسته به احزاب و سازمانهای کمونیستی و  چپ در تشکلهای کارگری مخالفیم. نیاز به گفتن و استدلال نیست که این اتهامی سطحی است که نیازی به جواب هم ندارد. بحث استقلال از احزاب و سازمانها حتی از دخالت سازمانی  نمونه روایت من هم عمیق تر است. نکته کلیدی این است که حتی آنجا که یک سازمان در یک تشکل کارگری اکثریت فعالین و نمایندگان را با خود دارد نباید با نگاه محدود منفعت سازمانی بلکه باید با ارجعیت قرار دادن منافع کارگران رفتار کند. به عنوان مثال در این سنت ممکن است انتخاب یک نماینده غیرسازمانی برای منافع کارگران از رای دادن به عضو سازمان خودی مفیدتر باشد چه برسد به اینکه زیر پای چنین فعال کارگری خالی شود. سنتی که مخالفین استقلال تشکل های کارگری از احزاب و سازمانها با آن بسیار غریبند.

https://akhbar-rooz.com/?p=132288 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محسن کوشا
محسن کوشا
2 سال قبل

بحث آقای تمجیدی عبارت است از واکنش ایشان به مطلبی که آقای سعید رهنما در باره ی زنده یاد زکی پور نوشته بود.
البته همین باعث میشود که به فعالیت های نیروهای چپ و کارگری از جمله در روز اول ماه مه ۱۳۵۹ پرداخته شود.
آقای سعید رهنما در همین قسمت کامنت به آقای تمجیدی پاسخ داده ست.

نگارنده با اشاره ی آقای تمجیدی به شرکت کنندگان نسبتا پائین در اول ماه ۵۹ می پردازد :«جمعیت شرکت کننده در این تظاهرات حدودا سی هزار نفر بود که نسبت به جمعیت کارگری تهران و یا در مقایسه با تظاهرات اول ماه مه ۵٨ بسیار کم بود و بسیاری از شرکت کنندگان نیز دانشجویان و هوداران غیر کارگری فدائیان بودند. » (پایان نقل قول)

با توجه به شناخت و تجربه ای ی که در قبل از انقلاب و در درون کارخانه ها داشتم . کنش و واکنش های های متفاوتی بین کارفرمایان و کارگران و کارمندان در سراسر ایران وجود داشت . بعضی کارفرمایان اصلا غیب شدند ، بعضی شروع به اخراج و تعطیل واحد های تولیدی خود کردند . مسئله قطع برق و سوخت دست کارفرمایان را باز نگاهداشته بود. جنبش خودبخودی کارگران بیکار جشم گیر بود که دلیل آن نبود تشکل صنفی در محیط های کار بود. حقوق معوقه در «جزیزه آرامش » موضوع جدیدی بود.
اولین راه پیمائی نیروهای چپ قبل از انقلاب از میدان قزوین تا دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف) بدون پرچم سازمانها انجام شد ولی در حیاط دانشگاه پرچم سازمان چریکهای فدائی خلق بالا رفت که موجب ناخرسندی بقیه ی گروهها شد.
در آمفی تاتر دانشگاه فعالان کارگری مثل همیشه به رد و بدل کردن تجربه های خود بودند.
بعداز انقلاب ۵۷ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران برای برگزاری اولین جشن اول ماه نیرو گذاشت و کسانی که برای تدارک جشن اول ما تمام وقت فعالیت داشتند . هنوز زنده اند و می توان از آنها در باره ی کم و کیف پیشبرد کار ها در خانه ی کارگر که هنوز حکومتی نشده بود اطلاعات گرفت.
واقعیت این ست که به غیر از حزب توده تمام نیروهای چپ ، فدائیان ، خط ۳ ، خط ۴ و دیگران برای برگزاری جشن تحت عنوان « کمیته برگزاری جشن اول ماه ـ خانه کارگر » به توافق رسیده بودند.
تمام کارهای لجستیکی از شروع تجمع در جلوی خانه کارگر (خیابان ابوریحان روبروی دانشگاه تهران ) خیابان جمهوری ( نادری) به مقصد توپخانه ؛ انتخاب پلاکارد ها ، وضعیت مینی بوس ها و بلندگو ها ، انتظامات و ارتباطات با هماهنگی کامل توسط فدائیان هدایت می شد و از اعضای رهبری سازمان در بین مینی بوس ها و مسئولان ارتباطات و انتظامات حضور داشت تا اینکه آن مراسم باشکوه توسط نیروهای سرکوب و باند های سیاه در جلوی بانک ملی در خیابان فردوسی
متوقف شد. عکس های موجود از جمعیت عطیم شرکت کننده در صف راه پیمائی و تماشاچیان در پیاده روها تائیدی بر استقبال وسیع کارگزان و اقشار مختلف اجتماعی دارد. مسئولان و تصمیم گیران راهپیمائی بعداز مدتی انتظار ، پایان راه پیمائی جشن اول ماه مه را اعلام کردند و از شرکت کنندگان خواستند که از خیابانهای اصلی و فرعی منتهی به نادری به سوی محل های خود بروند واز درگیری با نیروهای فالانژ پرهیز کنند.
متاسفانه در فاصله ی دو اول ماه سال ۵۸ و سال ۵۹ سازمان چریکهای فدائی خلق ایران دستخوش انحرافات شدید شد که بعداز اشغال سفارت آمریکا مواضع به اصطلاح «اتحاد و انتقاد» ظاهرا پر رنگ شد.
ولی در واقع یکی مثل بنی صدر می گفت «شورا بی شورا » ودر مواضع چریکهای فدائی خلق نیز انتقاد از حکومت بی رنگ شد «انتقاد بی انتقاد» و تاثیر خود را در همه جا از جمله حمایت از جنبش کارگری و شرکت جشن اول ماه گذاشت.
طرفه آنکه هیچکدام از فدائیان که درتدارک اول ماه ۵۸ در خانه کارگر فعال بودند در این کارها شرکت نکردند چون سازمان بکلی عوض شده بود.
متاسفانه بسیاری از فعالان باید می رفتند بر خط امامی ها در واحد ها و تشکل های موجود تاثیر می گذاشتند که باعث لو رفتن بسیار ی از آنها در همان دوران شد. کاش روزی مسئولان در این باره حرف بزنند.

Rosa
Rosa
2 سال قبل

متاسفانه همین بلا را به سر اتحادیه ملی زنان هم آوردند و مرد دو زنه، آخوند طالقانی را به عنوان کاندید “مترقی” زورچپان کردند!
دخل و تصرفشان البته در جنبش کارگری بیشتر بود. ما را که بچه هم بودیم فرستادند دگمه قابلمه بزنیم و به عنوان “کارگر بافنده/ریسنده”! نفوذی در طبقه که هر هفته هم باید گزارش می نوشتیم …

آ.بزرگمهر
آ.بزرگمهر
2 سال قبل
پاسخ به  Rosa

کتاب “زنان و انقلاب ۱۳۵۷، تجربه اتحاد ملی زنان” نوشته ی خانم هایده مغیثی افزوده ارزشمندی است بر آنچه تا کنون در زمینه مطالعات حقوق زنان در ایران منتشر شده و پژوهشگران وعلاقمندان به تاریخ ایران مدرن، فعالان و طرفداران حقوق و مطالعات زنان در ایران و خاورمیانه مراجعه به آنرا بسیار مفید خواهند یافت. ( سایت رادیو زمانه )
https://www.radiozamaneh.com/511309/

Rosa
Rosa
2 سال قبل
پاسخ به  آ.بزرگمهر

مرسی از لینک! لینک دانلود را هم اگر دارید لطفن بفرستید:) من راستش اکثریتی نبودم و اتحاد ملی زنان هم، زنان اقلیتی و ملی و خط ۳ و غیره هم بودند و پایینی ها البته اغلب زنان مستقل… متاسفانه بالایی هایشان پس از انشعاب اکثریت/اقلیت فدایی ها، تشکیلات زنان را هم به انحلال دادند.
از خانم مقیثی توی سایت نقد راجع به امما گلدمن خواندم که خیلی بامزه زندگی امما را بررسی کرده بودند:) خیلی غیر فمینیستی البته!
مادر بزرگم می گفت بهتره راه توده نخوانی چون تاریخ جعل می کنند.
ولی من اگر کتابشان را مجانی کنند حتمن می خوانم! بقولی “مفت باشه، کوفت باشه!”
ناصر مهاجر و مهناز متین هم گردآوری خوبی داشتند از مبارزات زنان و دو جلد کتابشان مجانی شده و خواندنی…
https://www.radiozamaneh.com/79008/

سعید رهنما
سعید رهنما
2 سال قبل

آقای جلال تمجیدی

ممنون از یادداشت شما. اول از هر چیز باید اشاره کنم که با تاکید شما نسبت به ضرورت استقلال تشکل های کارگری و کارمندی از سازمان های سیاسی و جلوگیری از مداخله آن ها در این تشکل ها کاملا موافقم. خود من هم در دوران هیجانات انقلابی از این ببنش نادرست مبرا نبوده ام و پس از آن همیشه  به این برخورد (خود و دیگران) شدیدا انتقاد داشته ام. اما آنچه که در یاد نامه زنده یاد محمود زکی پور طرح کردم و اشاره ام  به این که او سعی نمی کرد سیاست تشکیلاتی ای اش را به اتحادیه توصیه کند و یا بر آن اصرار ورزد، کاملا درست و دقیق است. تصمیمات روزمره اتحادیه در هیئت اجرایی گرفته می شد و با آن که اکثر اعضاء این هیئت وابستگی تشکیلاتی یا عاطفی به گروه های مختلف چپ (به ویژه فداییان قبل از انشعاب) و مجاهدین داشتند، اما خطِ جریانِ خاصی دنبال نمی شد. واقعیت غم انگیز این بود که سازمان فدائی نظیر دیگر جریانات، اساسا سیاستِ معین و مشخصی در مورد تشکل ها به ویژه شوراها نداشت، و در این بارهسر درگمی ها بسیار بود. تنها حزب توده سیاست مشخصِ خود را در رابطه با سندیکا داشت، اما این حزب کوچک ترین نفوذی در اتحادیه، لااقل در سطوح تصمیم گیری و یا در شوراهای مهم نداشت. (شما در جایی اشاره به یکی از شعارهای حزب توده در جریان راهپیمایی اول ماه مه اتحادیه کردید، که متاسفانه دقیق نیست و ربطی به اتحادیه نداشت.) 

در مورد اشارات شما به مداخله های دوستمان محمود در شوراهای شرق تهران، من اطلاعی ندارم و حافظه ام هم بخوبی شما نیست. تا آنجا که خاطرم هست تصمیم راه پیماییِ همزمانِ فدائیان، زمانی در هیئت اجرائی اتحادیه اتخاذ شد که سازمان فدائی پیشنهاد کرد که بجای راه پیمایی جداگانه در تهران “به دنبالِ” (و نه در جلوی) تشکل های وابسته به اتحادیه راهپیمایی کند، و به رغمِ مخالفت چند نفر از اعضاء هیئت اجرایی، تصویب شد و متاسفانه تصمیم نا درستی بود. در جریان راهپیمایی هم حتما به یاد می آورید که علاوه بر فدائیان و هوادارن شان، پاره ای گروه های دیگر هم با بَنِر های بزرگ حضور داشتند، و محدودیتی در شرکت در راه پیمایی نبود.

در این میان آنچه که مهم است، همان طور که اشاره کردم، تاکید و تذکر درست شما نسبت به ضرورت استقلال تشکل های کارگری، نه تنها از دولت بلکه از جریانات سیاسی است، و من از این یادآوریِ شما ممنونم. 

سعید رهنما

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x