جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

گم شده گی سوژه در ممالک محروسه – محمود طوقی

 به راستی شاهکار اقتصادی جهان سرمایه که بعد از فروپاشی سرمایه داری دولتی بشارت اش را می داد و روشنفکران اخته شده ای مثل فوکویاما فریاد می زدند که به پایان تاریخ رسیده ایم  چه بود و‌ آن خوشبختی که برای مردم بلوک های محو شده نمایش داده می شد کجاست...

این روزها

این روزها از هر سوراخی ژورنالیست و مترجم و نویسنده بیرون می آید و به صاحب این چراغ قسم می خورند که خودشان شخصاً حضور داشته اند که سفیر سابق ایران در ویتنام می گفت: دبیرکل حزب کمونیست ویتنام به خود من می گفت به این کمونیست های کهنه کار روسی و چینی اعتماد نکنید به امریکا اعتماد کنید که تا آخر هوای متحدین خودش را دارد.

 و فراموش می کنند که کمونیسم در ویتنام و روسیه و چین اکنون واژه ممنوعی ست و آن چه رونمایی شده و می شود مشتی سرمایه دار پاچه ورمالیده روسی و چینی و ویتنامی ست. به صاحب این چراغ قسم بروید از خودشان بپرسید.

و مدام صفحه به صفحه روزگار استالین را ورق می زنند که حضرت استالین با دست خودش چند صد میلیون روشنفکر و نویسنده و خرده مالک را کشته است.

و آب از لب ولوچه شان آویزان می شود که نگاه کنید موجودی به نام میخائیل گورباچف در یک کلیپ تبلیغاتی برای پیتزا هات یک میلیون دلار گرفت تا نشان دهد سوژه گرسنه روس به آرزوی صد ساله خود که خوردن پیتزا باشد رسیده است.

این موجوداتی که تاریخ ترجمه می کنند و در تاریک خانه های شان تاریخ اندیشی هم می کنند اما ریاضیات در مدرسه نخوانده اند که استالین در سال ۱۹۵۳ فوت شده است و سرمایه داری دولتی در شوروی در سال ۱۹۸۹ دفترش برای همیشه بسته شده است و مسئله انسان امروز در سال ۲۰۲۱ در بلوک شرق  و جهان سرمایه در تمامیتش چیز دیگری ست که ربطی به جنایت های استالین ندارد. 

موجوداتی از این دست در پی بالا بردن معرفت تاریخی سوژه پا در هوا نیستند نقد شان به داستان تاریخ نقدی ست ضد معرفتی و به دیگر سخن تحریف تاریخ را رقم می زنند با نفی هر آنچه که در سال های ۱۹۱۷ برای آن جانفشانی ها شده است و حتی قبل از سال های ۱۹۱۷،

بگذریم که بعد از مرگ لنین تنها چیزی که رفته رفته رنگ باخت برساختن انسان طراز نوین بود و آن چیزی که بر آمد سوژه اخته شده و سوژه مسخ شده بود.

انسان اردوگاهی

 سه دهه بعد از جنگ دوم  جهانی سرمایه نفسی تازه کرده بود و حالا می توانست به یُمن پشت سر گذاشتن بحران های خانمان سوز خود بدایع جدید از بالماسکه تاریخی خود به صحنه بیاورد. و در این راه کار بدستان هنر پست مدرن در هالیوود کمر بخدمت بسته بودند تا در گریدی دیگر با سوسیالیسمی که به واقع سوسیالیسم نبود و کمر پرولتاریایش در اردوگاه های کار اجباری و جبهه های جنگ میهنی و جنگ جهانی دوم  شکسته بود تعیین تکلیف کند.

کاربدستان سرمایه دولتی هنوز در پیچ و خم رئالیسم سوسیالیسم بودند. طنز تلخ تاریخ اما آن جا بود که در شب تاریک استبداد نه سوسیالیسمی شکل گرفته بود و نه رئالیسمی.

پس سرمایه جهانی فرصت داشت تا اصل سود و لذت را به جای اصل عدالت و برابری بنشاند و به خورد توده و طبقه بدهد وایضاً به خورد سوژه سردرگم بدهد که تقابل امروزه و اکنونی دنیا تقابل کار و سرمایه یا سرمایه و سوسیالیسم نیست؛ تقابل اختگی و زنانگی ست.

 و زن یعنی زیبایی بی حد و حصری که لنز و دوربین می توانست به سوژه بدهد تا توده و طبقه شیر فهم شود بهشت روی زمین کجاست و جهنم کجاست.

از آن سوی پیش بینی های سر ریموند کارل پوپر مو به مو درست در آمده بود آنانی که در پی برپایی بهشت بودند همه را به جهنم های اخته شده استالین برده بودند و سرمایه در سایه مهندسی گام به گام و به کمک هالیوود و نرم تنان برهنه و نیمه برهنه سینما موفق شده بودند بهشتی را که حضرت مارکس وعده اش را داده بود بر پا کنند.

مصرف و بازار اکنون با برند تن و بدن سوژه های تزئین شده هالیوود به سوژه اخته شده اردوگاهی خط می داد که چگونه می تواند با نزدیک شدن به این بهشت چه در واقع و چه در مجاز و تصویر خوشه چین بهشت ساخته شده جهان سرمایه باشد تا در استمنایی شبانه به این نتیجه برسد که وصف العیش نصف العیش است.

اما در همین دوران کار بدستان سرمایه دولتی در غار اصحاب کهف خود خواب دوران طلایی دقیانوس را می دیدند و در ویلا های کنار دریای سیاه غافل بودند از رویاهای برباد رفته توده و طبقه و آن چه از آن سوی دیوار آهنی می آمد تا تمامی زندگی گرسنگان را در دستگاه تناسلی زنانه آب بندی کند.

سوژه معترض در استمنایی شبانه از هزارتوی میل و نیاز می گذشت و تف می کرد به حزبی که دیگر حزب نبود دکانی مخروبه بود با مشتی کارمند کاربلد و کارچاق کن بازار سیاه و پشت هم اندازان و پااندازان بروکرات های حزبی.

اسطوره ای جدید در جهان سرمایه به کمک لنز و دوربین و گریم و دکوپاژ در حال برساختن بود و سیمای افسونگر و میل های سرکوب شده مدام از سیم های خاردار و دیوار های میان تهی می گذشت تا چون موریانه ای از درون خورده و تهی شود و در روز و یا شبی فرو ریزد.

جستجوی آدمی را در پی خواهش های تن و روح پایانی نیست. باید دید به این خواستن چه کسانی و چگونه و از کجا سمت و سوی می دهند. زیبایی تن و بدن زنان به عنوان نماد و نمود سرمایه کارزار دیگری بود که مردان پشت پرده آهنین را می توانست پا سست کند.

سرمایه در کلیتش به آموزه های ماکیاولی مجهز بود و از اخلاق در سیاست دست کشیده بود و پاکدامنی برایش حرف های بی پایه کشیشانی بود که برای فریب مستمعین ساده خود دام می گشودند. مهم شکم و زیر شکم مردان گرسنه ای بود که در حسرت بهشت هالیوود آه می کشیدند.

سوژه انقلابی ناامید از بهشت وعده داده شده دست هایش را بالا برده بود تا شاید غرب سرمایه کمی لای در را باز کند تا هوای پر عطر و کرشمه بهشت سرمایه به داخل زندگی سخت و بی روح او بوزد و جانی و نفسی تازه کند.

سوژه اخته شده در اختگی سوژه خود که انقلاب و آزادی و برابری بود. در پی ناحقیقتی روان بود که زیبایی تن و بدن مونتاژ شده سرمایه در بازار با دست ناپیدایش بسته بندی کرده بود.

سوژه اخته شده اما دیگر مسئله اش رابطه تفکر با هستی و رابطه روح با طبیعت به عنوان برترین پرسش سراسر فلسفه نبود. این پرسش ها برای او ریشه در تصورات تنگ نظرانه و جاهلانه عهد بدایت انسان داشت.

  انسان مسخ شده

انسان مسخ شده زنانگی و مردانگی انکار شده ای بود که به دنبال جا و مفری می گشت تا خود را به نمایش بگذارد و این نمایش می توانست از برهنگی کامل باشد تا نقش و نگارهای معنا ناشده ای از نماد های شیطانی یا بر آمده از فرهنگ هالیوودی که خود را با تاتو به نمایش می گذاشت.

تاتو هنر انسان مسخ شده ای بود که رازها و نیازهای خود را در جهان واژگونه به شکلی کژ و کوژ نشان می داد.

 انسان مسخ شده برای دیده شدن باید روی سر خود راه می رفت. چون مناسبات حاکم بر جهان سرمایه را واژگونه می فهمید، چون اجازه داه بود در بازار ابتذال او را با برند زنانگی و مردانگی انکار شده اش بسته بندی کنند.

انسان مسخ شده در جهان سرمایه روح جهان بی روحی بود که در آن آهی برای کشیدن نمانده بود و باید جایی می یافت و فریاد بر می کشید تا شاید به شکل نمادین خود را نشان دهد. و به دنبال رستگاری در جهانی می گشت که خالی از معنویتی ازلی بود و به شکل نمادین آن بود که دست ناپیدای بازار می خواست.

نظام ارجاع زبانی این انسان چیزی نبود جز ادبیاتی سخیف در قالب شعر و ترانه ای پست مدرن و بی معنا که بر توتولوژی زبانی می گشت و فاقد هر معنا و فرجام و رسالتی بود. و مدام در پی آن بود تا مفری زبانی و تصویری بیابد تا دلخوش کند به استمنایی شبانه و فکر کند که سهم او از جهان همین است که می بیند.

جهان سلطه اما می خواست با اینان جهان بی در و پیکر خود را پی ریزد ولی نمی دانست با جهانی بی معنا و خالی از رستگاری و امید آدم هایی خلق می شوند که امید و آرمان و کرامتی ندارند و تنها به درد دربان جهنم می خورند.

فاجعه این گونه برای جهان معاصر زاده شد آدم هایی بی آرمان در جهانی آرمانیزه شده که اوج تحقق میل سوژه اش رسیدن به استمنایی واقعی و مجازی در هر کجا و هر شرایطی که پیش می آمد بود.

جهان گناه آلود سرمایه مخلوقی سرشار از گناه خلق می کند و می خواهد و کاری با درست اندیشان و درست کرداران ندارد چرا که نظم ازلی و ابدی سرمایه را این راست کیشان به هم می زنند.

انسان مسخ شده انسانی شورشی ست نه بر علیه نظم موجود که بر علیه هر اخلاقی که در پی انسانی کردن شرایط باشد.

تکنولوژی تولید انبوه سکس و تنانگی در کار بی وقفه خود بود تا انسان مسخ شده را خوراک روحی و جسمی دهد و با فرستادن پیام آوران خودش در قالب سلبریتی و خوانندگان و هنرپیشگان سوژه جهان را در سطحی نازل نگه دارند و تفهیم کنند که جهان بر مدار سینه و کمر و باسن می چرخد و اخلاق در جهان یعنی از هر چمن گلی بچین و برو.

و این یعنی کدهایی جهانی که از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی می گذرد و کالایی به نام سکس را تولیدی جهانی می کند.

 جام جهان بین سوژه مسخ شده بر مدار سکس و دلار می چرخید و آن چه را از پیدا و ناپیدای بازار آشکار می کرد کارخانه هایی بود که انسان تحویل می گرفت و زنانگی و مردانگی در بُعد ناسوتیش تحویل می داد.

جهان سلطه با پروپاگاندای تصویر و صدا و به کمک رقاصه های هرجایی فشار طبقاتی را به فشار جنسی و عقده های سرکوب شده ادیپی ترجمه می کرد تا سنگرهای مقاومت انسان آگاه یکی یکی فتح شود و دیوار باورها فرو ریزد و بحران کیستی و چیستی انسان معاصر تعبیری واژ گونه یابد.

سیاست سازان و فرهنگ سازان جهان در پیوندی نامبارک فرهنگ و تاریخ جوامع را این گونه به سمن بخس می خریدند و می فروختند و انسان مسخ شده در پی میل زنانگی و مردانگی سرکوب شده اش راهی سفارتخانه های ممالک راقیه می شد تا به امیال سرکوب شده خود در جهان فرشتگان پاسخی در خور دهد در حالی که نمی دانست در جهان فرشتگان طبقه و دیوار های پولادینش راه بر هر گرسنه ای می بندد و او تنها می تواند از خلال دنیای مجازی به وصال پریان برهنه و نیمه برهنه هالیوود دست یابد و در یک استمنای پنهانی در زیرزمینی تاریک به ارضاعی مرده برسد.

بیهوده نیست که دیگر نه چه گوارایی ساخته می شود و نه حمید اشرفی و پویانی.

شاملو و سعید سلطانپوٰر و خسرو گلسرخی بماند و از آن طرف برشت و ناظم حکمت و لورکا.

در این دنیای وانفسای سوژه مسخ شده در میان زمین و آسمان معنا رنگ می بازد و آدمی از غربتی به غربتی دیگر مهاجرت می کند تا به رستگاری نایافته نزدیک شود اما دورتر و دورتر می شود.

خیل از هوش رفتگان نمایش های میلیونی فرشتگان صحنه نشان از طوفانی بودن دنیای درون وبیرون آدمی تهی شده می دهد. این نسل خسته و بی آرمان از جهان بیروحش راه به کدام دوزخ خواهد برد و کدام ناکجاآباد را برای آرامش خود پیدا خواهد کرد.

این بازی ویران کننده با مشتی بازی کن نابلد چه فرجامی خواهد داشت. این مشتی آدم نابلد با مفاهیمی بیگانه چون فضلیت، گناه، حقیقت، زندگی ابدی چه خواهند کرد؟

سوژه فرم گرا

در گذشته ای نه چندان دور رابطه سوژه کنشمند با جهان زیسته خود تجربه ای رادیکال  برای تغییر و سامان دادن جهان به شیوه ای نو بود.

 وضعیت اکنونی اما جایگزین شدن سوژه فرم گرا به جای سوژه کنشمند و تاثیرگذار است.سوژه ای  که می خواست و قرار بود در پی فهم تروما های وارد بر هستی خود باشد. باید دید چگونه از سوژه ای حساس و فعال به سوژه ای کنش پذیر تبدیل شده است.

 حساسیت زدایی

انسان گم شده در سرزمین های محو شده از دنیا انسانی بریده و منفک شده است به همین خاطر است که نسبت به درد و رنج انسان های دیگر بی اعتناست.

این آپاتی ریشه در ویرانی در بنیاد معرفتی او دارد. باید دید این فاجعه قرار است تا کجای تاریخ پیش برود تا انسان گم شده به خود بیاید و بیندشد که باید کاری بکند.

 به راستی شاهکار اقتصادی جهان سرمایه که بعد از فروپاشی سرمایه داری دولتی بشارت اش را می داد و روشنفکران اخته شده ای مثل فوکویاما فریاد می زدند که به پایان تاریخ رسیده ایم  چه بود و‌ آن خوشبختی که برای مردم بلوک های محو شده نمایش داده می شد کجاست.

یک دکه پیتزا فروشی در میدان سرخ مسکو و چند کنسرت از مدونا و جنیفر لوپزهای ساخت داخل و سپردن کارها به دست مافیای روس و صدور مواد مخدر و سکس و انسان و اسلحه و ترور.

انسان گم شده بلوکات محو شده در ممالک محروسه در کجای این مناسبات است و ژورنالیست های درپیتی و مترجمین کیلویی که خروار خروار کتاب هایی در مذمت جنایات استالین چاپ می کنند چرا حرفی از این سوژه گم شده در این بلوکات حذف شده نمی زنند که زیر دست و پای مافیای سیاسی و مالی روس در حال جان کندن اند.

با سپردن منابع و مقدرات یک ملت به دست ناپیدای بازار که امروز معلوم است چند سوپر میلیاردر است آیا کار این بلوکات به سرانجام رسید و ریشه فقر و بیکاری و گرسنگی از بین رفت.

این کمونیسم هراسی مزورانه امروز چه پاسخی برای این پرسش ها دارد.

مگر مردمان این سوی و آن سوی آب ها چه می خواهند یک اقتصاد سالم و با ثبات و یک برنامه رفاهی برای کنترل افسار گسیختگی های بازار، به هر کس باندازه نیازش و به هرکس باندازه استعدادش پیشکش حضرات.

کجا رفت اسطوره پیشرفت و توسعه با از بین رفتن بازار برنامه ریزی شده؟

کجا رفت آن آسایش و آرامشی که قرار بود در غیبت پلیس مخفی بلوکات محو شده بر خانه و محل کار مردم سرریز شود.

حرف مارکس در آن روزگار حرف عجیب و غریبی نبود هم اکنون هم نیست؛ ثروت یک تولید اجتماعی ست و باید این تولید اجتماعی به جامعه بر گردد.

https://akhbar-rooz.com/?p=132886 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
peerooz
peerooz
2 سال قبل

“حرف مارکس در آن روزگار حرف عجیب و غریبی نبود هم اکنون هم نیست؛ ثروت یک تولید اجتماعی ست و باید این تولید اجتماعی به جامعه بر گردد.”.

پیشرفت یعنی این؛ از ذکر مصیبت آل عبا به ذکر مصیبت “چپ” پرداختن و هرچه ادبی تر و سکسی تر و “استمنائی” تر, بهتر. پانصد سال نوحه بر مصائب ۱۴ معصوم ما را بجائی نبرده و پانصد سال نوحه بر مصائب توده ها نیز مارا به جائی نخواهد برد. این زنگوله “تولید اجتماعی به جامعه بر گردد.” را چگونه میتوان به گردن گربه “سرمایه” انداخت و چگونه “به فتوای خرد حرص کور سرمایه را به زندان کرد”؟ اتحاد, اتحاد! این لای لای را همه میدانیم اما خوابمان نمیبرد. چرا؟ چون حریف زرنگتر از آنست که ما تصور میکردیم و میکنیم. شاید گرفتن قاچ زین بهتر از آرزوی تاخت و تاز باشد, اگر سرنگون شدن فواره مجالی دهد. نمیدانم.

 

 

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x