شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

عامل کشتارهای ۶۷؛ قتل عام زندانیان سیاسی را دروغ خواند!

محاکمه حمید نوری متهم به جنایت جنگی و قتل عمد در جریان اعدام زندانیان سیاسی در ایران در تابستان ۱۳۶۷ امروز در استکهلم پایتخت سوئد با دفاعیات متهم از خود آغاز به کار کرده است. دادگاه امروز حميد نوری در رسانه های بين المللی واکنش گسترده ای به همراه داشته است. او کشتار زندانيان سياسی در سال 67 را انکار کرده و آن را جعلی خوانده است
توضیح تصویر،حمید نوری گفته از همکارانش در زندان اوین دفاع خواهد کرد

محاکمه حمید نوری متهم به جنایت جنگی و قتل عمد در جریان اعدام زندانیان سیاسی در ایران در تابستان ۱۳۶۷ امروز در استکهلم پایتخت سوئد با دفاعیات متهم از خود آغاز به کار کرده است. دادگاه امروز حمید نوری در رسانه های بین المللی واکنش گسترده ای به همراه داشته است. او کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را انکار کرده و آن را جعلی خوانده است

محاکمه حمید نوری متهم به جنایت جنگی و قتل عمد در جریان اعدام زندانیان سیاسی در ایران در تابستان ۱۳۶۷ امروز در استکهلم پایتخت سوئد با دفاعیات متهم از خود آغاز به کار کرده است.

دادگاه امروز حمید نوری در رسانه های بین المللی واکنش گسترده ای به همراه داشته است. او کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را انکار کرده و آن را جعلی خوانده است.

بی بی سی گزارش داده است حمید نوری به دفاع از خود پرداخت و با معرفی خود به عنوان “شهروند معمولی ۶۱ ساله” اتهامات مطرح شده را “داستان ساختگی”، “تهوع آور” و “مسخره” خواند اما تایید کرد که در زندان اوین تهران مشغول به کار بوده و وعده داد که “از همکاران عزیرش” در طول مدتی که در اوین کار می‌کرده دفاع خواهد کرد. اتهامات وی مربوط به جنایاتی است که در زندان گوهردشت کرج صورت گرفته است.

وی گفت که “خدا او را انتخاب کرده که پس از ۳۳ سال نماینده ملت ایران باشد”. نوری اتهام جنایت جنگی و قتل عمد را “افترا به ملت ایران” خواند.

نوری گفت در چهار روزی که باید از خود دفاع کند “کار سختی” پیش رو دارد و “باید جواب ۳۳ سال دروغ ” را بدهد. وی گفت که در طول دفاعیات خود “رازهایی” را خواهد گفت که به گفته او “هیچکس تا به حال نشنیده و واکنش خیلی‌ها را برخواهند انگیخت”.

نوری گفت که در طول جلسات دادگاه تاکنون به اسدالله لاجوردی “دادستان عزیز ایران توهین شد”.

کیفرخواست صادره وی را به ارتکاب جنایت جنگی و قتل عمد زندانیان متهم کرده است.

پنوری در اظهارات خود در دادگاه گفت پس از دیپلم در ابتدای انقلاب در خرداد سال ۱۳۵۹ به سربازی رفته است. او که از مخالفان حکومت به عنوان “ضدانقلاب” یاد می‌‎کرد گفت آنها به کردستان حمله کرده بودند. او گفت با درخواست خودش به کردستان رفته بود.

او می‌گوید با وجود پایان سربازی‌اش دو ماه اضافه برای مقابله با مخالفان حکومت در کردستان ماند.

نوری افزود که از اسفند۱۳۶۱ در دادستانی تهران استخدام شده و در آنجا برای کار به زندان اوین رفته و نام مستعار “عباسی” را از همین جا انتخاب کرده است. او گفت هشت سال در بخش دادیاری زندان کار می کرده اما فقط رئیس‌شان دادیار خوانده می شد. او می‌گوید خودش کارمند ساده ای بوده و “مقام قضایی” محسوب نمی شده است. او افزود که در سال ۱۳۷۰ از دادستانی استعفا داده است.

العربیه گزارش داده است: حمید نوری در دفاعیات خود جریان این دادگاه را «ساختگی و تخیلی» توصیف کرد. او گفت: «من اینجا سخت‌ترین کار دنیا را باید انجام بدهم، اینجا در طی ۴ روز باید بە ۳۳ سال تهمت و دروغ علیه ایران جواب بدهم»

نوری ادامه داد: «۲ سال است علیه من و ملت ایران در رسانه‌ها اخبار منتشر می‌شود و دادستان ۲۳ نفر از شهود را کنار گذاشته که آنها برگ برنده‌اش هستند و پای همه آنها را به دادگاه می‌کشد.»

او گفت، نماینده جمهوری اسلامی نیست، ولی چون به حمید نوری حمله شده و به شخصیت حقیقی حمید عباسی توهین شده، پس باید از شخصیت حمید نوری و حمید عباسی و همکارانش در زندان اوین دفاع کند.

حمید نوری در جلسه اول دفاعیاتش در «دادگاه جنایات جنگى» سوئد در استکهلم گفت به مدت دو سال در کردستان علیه احزاب مخالف کرد جنگیده و پس از بازگشت به تهران در سال ۱۳۶۱ در زندان اوین به‌عنوان نگهبان مشغول به کار شد.

او گفت از سال ۱۳۷۰ به‌دلیل اینکه حقوق کمی دریافت می‌کردم، از کار استعفا کردم و یک کارخانه شن و ماسه تاسیس کردم. با این حال رئیسم با استعفای من موافقت نکرد. نوری گفت:‌ «برای خودم هم استعفا سخت بود، چون به زندانیان وابسته شده بودم.»

او گفت که «عاشق زندانیان» بود و سخت بود از کار زندان استعفا بدهد. نوری ادامه داد که به ۵۰۰ نفر مرخصی داده از «جمله کسی که در دادگاه هم حضور دارد.» او در این لحظه به ایرج مصداقی از شاهدان و شاکیان پرونده‌اش که در دادگاه حضور دارد نگاه کرد، دستش را بلند کرد، رو به او گرفت و گفت: «ولی دست حمید نوری نمک ندارد».

سایت زمانه نیز در گزارش مشروح خود نوشته است:

 پس از برگشتن از سربازی برای استخدام شدن در “دادستانی انقلاب اسلامی تهران” درخواست داده اما پیش از استخدام به جبهه رفته و در عملیات “والفجر یک” شرکت داشته است:

«بعد که برگشتم گفتند که گزینش با استخدام شما موافقت کرده و من ۱۸ اسفند ۱۳۶۱ به استخدام دادستانی انقلاب اسلامی تهران درآمدم. آن زمان خیلی بچه بودم و هنوز ریش درنیاورده بودم. مدام ریشم را تیغ می‌کشیدم تا ریش دربیاورم. … همان روز اول من را فرستادند به بند و گفتند نگهبان باش. من را آموزش می‌دادند. من رفتم به بند یک آموزشگاه زندان اوین و نگهبان شدم. گفتند که اگر خواستی یک اسم هم برای خودت انتخاب کن! من گفتم حضرت عباس را خیلی دوست دارم. به من بگویید عباس. خلاصه رفتم توی یک بند بسته که ۱۳ اتاق داشت. اینجا شاکی‌ها اطلاعات غلط دادند. ۳۰۰ زندانی آنجا بود و من اسامی تک‌تک افراد را حفظ بودم …. اولین اتاق آموزشگاه اتاق ۲۳ بود و از ۲۳ تا ۲۹ سمت راست بودند. بعد در سمت چپ اتاق ۳۰ و اتاق آخر. این دو اتاق بهداری بودند …. من اینها را به دلیل می‌گویم و با پرونده در ارتباط است، فقط حوصله می‌خواهد.»

حمید نوری در ادامه جزییات دیگری از بند ارائه کرد و گفت:

«… در بندی که ما کار می‌کردیم به ما می‌گفتند نگهبان بند. بگذارید من الفاظ دقیقش را بگویم. هم بند می‌گفتند هم سالن اما هیچ‌کس نمی‌گفت بند، همه می‌گفتند سالن. شش سالن بود، سه تا این‌طرف و سه تا آن‌طرف. کلش را می‌گفتند بند. اما در زندان به نگهبان‌ها می‌گفتند پاسدار که یک احترامی داشت. هیچکس -نمی‌گفت نگهبان. همه می‌گفتند پاسدار اما این پاسدار با آن پاسدار انقلاب اسلامی فرق می‌کند. هیچکس تا به حال این اطلاعات دقیق را نداده. پس این پاسدارهای زندان با پاسدارهای سپاه انقلاب اسلامی فرق می‌کند. کار من چه بود؟ من نگهبان همین سالن بودم…و با همه زندانیان دوست و رفیق بودم.»

حمید نوری در ادامه جزییات بیشتری از برنامه کارش در زندان اوین ارائه کرد و گفت داستان‌های جالبی از این دوره کارش دارد که تعریف کند:

«خدا کند کسی از من در این مورد سوال کند تا من بتوانم صحبت‌های جالب و قشنگم را مطرح کنم. من سال ۶۲ پاسدار آموزشگاه یک بودم اما در کتاب سازمان آمده که من نگهبان سالن پنج بودم. رئیس ما در بند آموزشگاه، محمدحسین حسین‌زاده موحد بود که شنیدم سال گذشته فوت کرد. روحش شاد! …بعد من حدود تابستان سال ۱۳۶۳ به قسمت حسابداری و امور مالی زندان اوین رفتم. هیچ‌چیزی از حسابداری نمی‌دانستم اما آدم فوق‌العاده باهوشی بودم. ظرف یک سال به یک حسابدار خبره تبدیل شدم. حدود یک سال و خرده‌ای آنجا بودم. بعد جایم عوض شد (سال ۶۳). همین سال ازدواج کردم با همین خانمی که اینجا نشسته. من رفتم به دادیاری زندان. هیچکس هنوز درباره دادیاری زندان دقیق توضیح نداده و من مجبورم دقیق توضیح بدهم تا همه مطلع شوند: یک بخشی هست در زندان اوین و همه زندان‌ها به نام دادیاری. در این دادیاری یک قاضی مستقر است که به او می‌گویند قاضی ناظر زندان. دادیار (قاضی) زندان اوین در آن زمان حسن حداد بود با نام واقعی حسن زارع دهنوی. شانس من در این دو سال که من اینجا بودم او هم در اثر کرونا فوت کرد. روحش شاد! رئیس من در بخش مالی را یادم رفت اسمش را بگویم: حاج آقا جواهریان که او هم فوت کرده است …. اما کار دادیاری زندان چه بود؟ رسیدگی به امور زندانیانی که محکوم شده‌اند. در زندان دو جور زندانی بود، کسانی که محکوم شده بودند و کسانی که محکوم نشده بودند. دادیاری فقط به امور زندانیان محکوم شده مثل امور مالی، مرخصی، وکالت‌نامه برای خانواده و … رسیدگی می‌کرد. همین‌طور به شکایت احتمالی زندانی از توهین یک پاسدار یا خدای‌نکرده کتک خوردنش. … ما آنجا ۱۰ نفر بودیم، رئیس ما آقای حداد تقسیم کار کرده بود و هر کاری را که برای من می‌نوشت به بهترین شکل انجام می‌دادم. خیلی خوش‌‌رو و خوش‌برخورد بود، خیلی خوش‌تیپ بودم و کارها را به بهترین شکل انجام می‌دادم. در زندان اوین هم خانم‌ها زندانی بودند و هم آقایان. معمولا نامه‌های خانم‌ها را به من می‌دادند برای رسیدگی. یادم رفت بگویم که من اینجا در دادیاری گفتم به من بگویید عباسی ….»

حمید نوری در ادامه گفت گرچه باید تا ساعت چهار کار می‌کرده اما همسرش شاهد است که هیچ‌وقت زودتر از ساعت هفت شب به خانه برنگشته است. ا‌و همچنین گفت که اطلاق دادیار به کارمندان دادیاری ممکن نبوده و اگر کسی این کار را می‌کرده‌، توبیخ می‌شده است. حمید نوری در ادامه گفت که در سال ۷۰ استعفا داده و یک کارخانه شن و ماسه زده است. او گفت که پدرش را در ۴۵ سالگی از دست داده و سه خواهر کوچک داشته که باید خرج آنان را هم می‌داده است:

«رئیس من با استعفای من موافقت نکرد چون من کارهایم را خیلی خوب انجام می‌دادم. گفت بیا دو روز در هفته کارهای خودت را بکن. من با زندانی‌ها خیلی انس گرفته بودم و همه من را دوست داشتند. رئیس من در این وقت حاج‌آقای شیخ‌پور بود که امیدوارم از دست من ناراحت نشود [بابت اینکه اسمش را گفته].

او در ادامه گفت:

«البته من در سال ۶۹ استعفا دادم و آن زمان رئیس من حاج آقا ناصریان (محمد مقیسه) بود.»

حمید نوری در ادامه گفت که کارهایش را به خوبی و درستی انجام می‌داده و در یک نوروز ۵۰۰ زندانی را با اجازه و امضای نهایی رئیسش به مرخصی فرستاده است:

«من هزاران زندانی را به مرخصی فرستادم و در طول زمان کارِ من نه کسی فرار کرد نه کسی غیبت کرد. از زندانی‌هایی که از من مکرر مرخصی گرفتند الان در همین سالن هست. حمید عباسی بشکند دستت که نمک ندارد!»

حمید نوری در ادامه گفت:

«البته من وظیفه‌ام را انجام می‌دادم. در نهایت در سال ۷۲، ۷۳ کلا از کار زندان جدا شدم. بعد وضعم خیلی خوب شد. هر شب با یک کیف سامسونت پر از پول به خانه برمی‌گشتم. دخترم که نمی‌دانست آن پول‌ها اسکناس است می‌گفت که اَه! بابا باز با این کاغذها آمد. من هر سه خواهرم را به خانه بخت فرستادم و در کار خیر پیش‌قدم بودم ….»

دادیار سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی در ادامه خود را فردی خوش‌مشرب معرفی کرد و گفت که بر همین اساس پس از آزادی با هیأت رئیسه دادگاه در ارتباط خواهد بود.

او قصد داشت به توضیح درباره دلیل حضورش در سوئد بپردازد که رئیس دادگاه از ا‌و خواست روایتش را در جلسه بعدازظهر و پس از صرف ناهار ادامه دهد. حمید نوری در پاسخ گفت: «رئیس ما شمایید!»

دادگاه برای صرف ناهار تعطیل شد.

جلسه چهل‌و‌سوم دادگاه حمید نوری در نوبت بعدازظهر با اندکی تأخیر به دلیل مشکل فنی در دستگاه‌های ضبط، پس از حل مشکل آغاز شد. رئیس دادگاه سپس به حمید نوری گفت که روایتش به ماجرای سفر به سوئد رسیده بود. او از نوری خواست که روایتش را ادامه دهد.

دادیار سابق قوه قضائیه چنین ادامه داد:

«… من وقتی رفتم ناهار یادم آمد که حرف‌های زیادی را نزده‌ام. اما من همه حرف‌ها را نخواهم زد و امروز حرف‌هایم را تمام خواهد کرد؛ با عنایت پروردگار. اما قبل از اینکه مسافرت به اوین را بگویم، چند مورد در زندان اوین را که یادم رفته بود، می‌گویم ….»

حمید نوری در ادامه به نام برخی از روسایش در طول دوران کار اشاره کرد و گفت:

«اولین رئیس من آقای حداد بود از سال ۱۳۶۴ که فوت کرده. او از سال ۶۴ تا اواخر سال ۶۷ رئیس من بوده و این خیلی مهم است. حاج آقای ناصریان (محمد مقیسه) از اواخر سال ۱۳۶۷ تا اواخر سال ۱۳۷۰ رئیس من بوده و من هر چه می‌گویم مربوط به زندان اوین است. چهار نفر از روسای من فوت کرده‌اند. آقای ناصریان هم اگر در این مدت فوت کرده که خدا رحمتش کند! من از او خبر ندارم. … آقای شیخ‌پور که من از او هم خبر ندارم و اگر زنده هستند الهی خدا نگهدارشان باشد. آقای شیخ‌پور از سال ۱۳۷۰ تا ۷۲-۷۳ رئیس من بود…. صبح یادم رفت بگویم که دو بچه من وقتی به دنیا آمدند من دردادیاری زندان بودم. پسر عزیز من در ماه مهر ۱۳۶۴ وقتی من در دادیاری اوین بودم به دنیا آمد. حالا دختر من را توجه کنید: دختر من هفتم مرداد سال ۱۳۶۷ در تهران به دنیا آمد. از این تاریخ در این دادگاه بسیار یاد شده. همان جمعه معروف. همان جمعه که شاکیانش سر امام آن با هم درگیرند … او در بیمارستان نجمیه تهران به دنیا آمد. این را من تا به حال در این دو سال هیچ‌جا نگفتم. برای اینکه پسرم ناراحت نشود بیمارستانی که او به دنیا آمد هم می‌گویم: بیمارستان شریعتی در خیابان کارگر جنوبی. من قبل از به دنیا آمدن بچه‌هایم از رئیسم آقای حداد مرخصی گرفتم. همه اینها را من یادم رفته بود بگویم و چقدر هم مهم بودند. بس که این دو وکیل دیشب با من بحث کردند و گفتند نوری زیاد حرف نزن، من یادم رفت ….»

دادیار سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی در ادامه گفت که روز به دنیا آمدن دخترش که جمعه بوده، برای کاری بیرون رفته بوده؛ شاید به نماز جمعه اما الان یادش نیست:

«وقتی آمدم خانه دیدم کسی خانه نیست، … حقیقتش فکر کردم اتفاق بدی افتاده. رفتم به بیمارستان نجمیه، در خیابان سمیه شاید هم حافظ. وقتی رسیدم، خانواده همسرم آنجا بودند. من نگران بودم. پرسیدم زنم کجاست و راستش را به من بگویید. گفتند رفته برای زایمان. کمی بعد دختر من را آوردند. عطیه من را آوردند …. راستش اولش کمی زشت بود. آخر تازه به دنیا آمده بود … اما جالب است که در زمان به دنیا آمدن دخترم کسانی من را در زندان گوهردشت دیده‌اند ….»

در ادامه گفت که در زمان کارش در زندان اوین به “زندان رجایی‌شهر” هم رفت و آمد داشته. او گفت که اساسا در ایران زندانی به نام زندان گوهردشت وجود نداشته و ندارد و اگر شما به یک نفر در ایران بگویید زندان گوهردشت کجاست به شما می‌خندند: «بعد از شهید شدن رجایی که اهل کرج بود، مردم کرج به عشق محمدعلی رجایی نام گوهردشت را رجایی‌شهر گذاشتند و ما دیگر گوهردشت نداریم.…»

دادیار سابق در ادامه خطاب به خودش گفت که: «حمید نوری کافی است و برو سراغ سوئد ….» او سپس روایت کرد که به دلیل ارتباطات گسترده‌اش، با یک خانواده با چند بچه آشنا شده. او از مادر این خانواده به عنوان “زن متدینه” یاد کرد و سپس گفت که یکی از دختران این خانواده، در سوئد خواستگاری داشته؛ برای پنج سال تا در نهایت “مخ دختر را زده”.

حمید نوری چنین روایت را ادامه داد:

«در نهایت رضایت دادیم که خواستگار (هرش صادق ایوبی) به تهران بیاید. قرار رستوران گذاشتند و مادرِ دختر به من گفت حاج آقا شما هم بیا. ما رفتیم رستوران شام خوردیم، او حساب کرد، چند ساعتی با هم بودیم و در آخر گفتیم که دختر برای شما. مبارک باشد …. بعد از رستوران آنها رفتند مسافرت، بعد هم رفتند سوئد … ازدواج سوئدی کردند و من خواستم که ازدواج اسلامی‌شان را هم ثبت کنند. رفتند مسجد امام علی در استکهلم و ازدواجشان را ثبت کردند …. بعد دختر که اجازه بدهید اسمش را نگویم، باردار شد و بعد آنها به مشکل خوردند. دعوا داشتند. دختر که مثل خانواده‌اش به من حاجی می‌گفت یا پدر، با من تماس می‌گرفت. هرش هم تماس می‌گرفت. می‌گفتند بیا سوئد. من گفتم تا بچه‌تان به دنیا نیاید نمی‌آیم. بچه به دنیا آمد و من آنها را صلح دادم و بعد هم آمدم سوئد و دیدمشان ….»

نوری در ادامه جزییات بیشتری از حضورش در سوئد گفت. او گفت که وضعش خوب است و با کلی هدیه به سوئد آمده.

نوری سپس گفت که پس از برگشتنش به ایران دوباره مشکلات میان “دختر و هرش” بالا گرفته و او به همین خاطر در تولد یک سالگی فرزند آنان به سوئد برگشته، باز هم کشتی کروز رفته و خیلی خوش گذرانده (بدون اینکه لب به مشروب و … بزند و نمازش قضا شود) و در این زمان باز هم به نصیحت آنان پرداخته.

حمید نوری معروف به عباسی گفت که باز هم آنان را آشتی داده و به ایران برگشته اما:

«چند روز بعد دختر زنگ زد که “پدر! آرین بچه را دزدید!” او به من گفت که سینه‌هایش دارد می‌ترکد – چون به بچه شیر می‌داد. من به او گفتم که مستقیم برو پیش پلیس. هیچ کار اشتباهی نکن که اگر کاری بکنی دیگر جوابت را نمی‌دهم …. رفتند دادگاه و در نهایت دادگاه گوتنبرگ به نفع دختر رأی داد اما ماجرا تمام نشد …»

نوری در ادامه گفت که این ماجرا ادامه پیدا کرد تا اینکه پسر “ایرج” [ایرج مصداقی] را پیدا کرد و با او تماس گرفت: «از اینجا به بعد بود که این پرونده کلید خورد ….»

متهم به دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی ادامه داد که هرش (آرین) از او فیلم می‌خواسته و سپس به فیلمی اشاره کرد که او را در حال ترقص و هم‌خوانی ترانه با صدای یک خواننده زن (مرجان) نشان می‌دهد.

نوری در ادامه اظهاراتش شرح داد که چگونه دستگیر و بازجویی شده است. او از پلیس‌های «خوب» سوئد یاد کرد و با اجازه رئیس دادگاه از آنان نام برد به این ترتیب که نام تک‌تک آن را بر زبان آورد.

او در ادامه گفت:

«… کشتی کروز تبدیل به سلول انفرادی شد، من اول نگران وسایل و بارهایی بودم که آورده بودم و می‌گفتم که آنها را بدهید به هرش در حالی که این ماجرا را هرش خودش برای من درست کرده بود.»

دادیار سابق قوه قضائیه ایران مدعی شد که بازپرس‌ها بعد از سه ماه به او گفته‌اند می‌تواند سکوت کند و حرف نزند. او گفت شکایتی ندارد اما آیین دادرسی نظام قضایی سوئد در مورد او رعایت نشده است.

نوری همچنین گفت که از پلیس می‌خواسته اسم همکارانش را که در بازجویی می‌آورد، علنی نشوند اما «بعد می‌دیدم که اسم عینا منتشر شده است. پلیس عادلانه بازجویی کردن از من را رعایت نکرد که عیبی ندارد، ناراحت نیستم اما شاهدان اگر می‌خواستند اسمی بیاورند به آنان هشدار داده ی‌شد که اسم نبرند….»

اینجا دادگاه بار دیگر برای یک ربع به تنفس وارد شد.

نوری صحبت‌هایش را در این نوبت با نام «خدای همه زیبایی‌ها» آغاز کرد و سپس گفت پس از آوردن نام پلیس‌های سوئد، احساس خوبی دارد و نمی‌خواهد حرف‌هایی بزند که «خاطر بعضی‌ها را مکدر بکند».

او در ادامه به جایگاه ایران در دوران باستان پرداخت و گفت: «ایران همینی‌ست که الان هست. تنها جنگی که در آن یک وجب از خاک ایران جدا نشد، جنگ هشت ساله و حمله عراق به ایران بود. چرا؟ به دلیل جانفشانی همه ایرانیان در دفاع از سرزمین مقدسشان …. معمولا در سرزمین ایران پادشاهان حاکم بودند. در آخرین دوره پادشاهی در ایران، یک پدر و یک پسر بر ایران حاکم بودند …

متهم به شکنجه و آزار زندانیان سیاسی سپس به دوره حکومت محمدرضا پهلوی پرداخت و گفت: «آن‌چه باعث انقلاب در ایران شد قانون کاپیتولاسیون بود ….»

او سپس به روند شکل‌گیری و وقوع انقلاب در ایران پرداخت تا به تبعید روح‌الله خمینی از ایران رسید. او توضیح روند انقلاب در ایران را از زاویه دید خود و جریانات اسلامی ادامه داد و گفت که چگونه «خمینی» به «امام» تبدیل شد.

نوری در ادامه اظهاراتش اختلاف میان سازمان مجاهدین خلق و روح‌الله خمینی را برجسته کرد. او تلاش کرد تا جریان وقایع انقلاب را بر اساس این اختلاف توضیح دهد و اظهاراتش را پیش ببرد: «… ۱۴ اسفند ۵۹ ابوالحسن بنی‌صدر یک سخنرانی در دانشگاه تهران کرد. او با خمینی مخالفت کرد. درگیری را شروع کرد. از آن سو سازمان مجاهدین خلق هم مردم را اذیت می‌کردند تا اینکه مجلس ایران بنی‌صدر را از ریاست جمهوری خلع کرد …..»

نوری (عباسی) روایتش را پیش برد و به اینجا رساند که سازمان مجاهدین خلق در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ اعلام مبارزه مسلحانه کرد…. او گفت که افراد این سازمان در خیابان‌ها هر کس ریش داشته و جمهوری اسلامی را دوست می‌داشته، تکه‌تکه می‌کرده‌اند.

او گفت که “داعش” فرزند نامشروع سازمان مجاهدین است. او در ادامه گفت که «سازمان مجاهدین خود داعش و داعش خود سازمان مجاهدین است …».

این گفته‌های نوری با اعتراض کنت لوییس، وکیل مشاور شاکیان و شاهدان سازمان مجاهدین خلق روبه‌رو شد. او گفت که نوری نباید اجازه توهین به یک سازمان سیاسی را داشته باشد. توماس ساندر، رئیس دادگاه، این تذکر را وارد دانست و از نوری خواست که نام سازمان مجاهدین را چنانکه هست بیاورد.

نوری در ادامه گفت:

«افراد جنایتکار سازمان مجاهدین در ایران دستگیر شدند، زندان‌ها پر شد و آنها به سزای اعمالشان رسیدند ….»

او سپس به روزهای پایان جنگ ایران و عراق رسید و گفت: «آمریکا دیگر خودش مستقیم وارد جنگ شده بود. هواپیمای مسافربری ایران را هدف قرار داد و امام خمینی در نتیجه این حمله و متضرر شدن مردم، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت.»

نوری سپس به روزهای پس از پایان جنگ پرداخت و گفت:

«پس از پایان جنگ، قیمت دلار سقوط کرد و مردم خوشحال و شاد زندگی کردن را از سر گرفتند. سربازان ایرانی اسلحه‌هایشان را زمین گذاشتند اما روز عید قربان، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مریم ابریشمچی (رجوی) با هفت هزار نیرو از عراق به ایران حمله کردند و همه را سر بریدید.»

دادیار سابق قوه قضائیه در ادامه اظهارات خود به پاسخ ایران به این حمله پرداخت و گفت «فتوای امام» مربوط به این حمله و برای پاسخ به این حمله بوده است. او مدعی شد که فتوای خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی دستور به حمله به نیروهای مجاهدین بوده و رهبر پیشین جمهوری اسلامی به فرماندهان نظامی‌اش گفته «بروید نسل‌شان را در همان مرز بکنید!» او گفت نیروهای ایرانی به فرماندهی علی صیاد شیرازی به این گروهک حمله کردند و در آنجا همه را کشتند:

«این قتل عام هم اینجاست. یعنی در واقع دو قتل عام انجام شده. یکی حمله نیروهای مجاهدین به ایران و قتل عام در کرمانشاه و یکی حمله نیروهای ایرانی به این گروهک و کشتن و کندن نسل همه آنها در کرمانشاه. البته یک تعدادی هم فرار کردند. خیلی‌ها هم مجروح شدند و خیلی‌ها هم اسیر شدند.»

متهم به دست داشتن در کشتار زندانیان سیاسی روایتش را چنین ادامه داد:

«من حمید نوری معروف به حمید عباسی قتل عام سال ۶۷ را تأیید می‌کنم اما نه در زندان‌های ایران، بلکه در استان کرمانشاه ….»

نوری گفت که شکست‌خورده‌های مجاهدین به عراق و به اردوگاه اشرف برگشتند. او سپس درباره نام اردوگاه اشرف صحبت کرد و گفت که این نام براساس نام اشرف ربیعی، زن اول مسعود رجوی انتخاب شده است ….

او در ادامه به درگیری منجر به کشته شدن اشرف ربیعی اشاره کرد و گفت که در این زمان مسعود رجوی در فرانسه بوده است. او گفت که در این درگیری، فرزند کوچک آنان به نام مصطفی به وسیله یک پاسدار نجات داده شده اما آنان این پاسدار را کشته‌اند.

نوری گفت اعدام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در ایران، داستانی است که روسای سازمان مجاهدین خلق ساخته‌اند: «آنها گفتند که هر کس در مرز و در درگیری کشته شده، می‌گوییم که در زندان کشته شده است. افراد و عوامل سازمان هم گفتند که سمعا و طاعتا، به روی چشم.»

دادیار سابق در ادامه گفت که در دو سال زندان در سوئد در واقع در زندان رجایی‌شهر بوده و در این مدت همه کتاب‌های ایرج [مصداقی] را خوانده و آنها را حفظ است مخصوصا چهار جلد کتاب او درباره “زندان گوهردشت” را. او گفت که کتاب‌های محمود رویایی را حفظ است:

«من در این مدت داستان را درآوردم که چیست. اینها در زندان لیست درست کردند …. من حمید نوری هستم و هیچ حرف الکی‌ای نمی‌زنم. برنامه‌ریزی از اینجا شروع شد، لیست‌ها از اینجا درست شد. … کمونیست‌ها هم گفتند که ما چی؟ ما هم باید بیاییم در این لیست‌ها وگرنه نمی‌شود. من همه اینها را درآورده‌ام. با کمونیست‌‌ها هم هماهنگ شدند و گفتند که باشد! شما هم لیست‌هایتان را آماده کنید. این چیزی‌ست که کسی تا به حال نگفته و دنیا باید بفهمد که ماجرا چیست. … بچه‌های زندان رجایی‌شهر با هم هماهنگ می‌شوند، لیست‌ها شروع می‌شود به نوشتن اما مأموریت اصلی را دو نفر انجام می‌دهند. اینها برای اولین بار دارد مطرح می‌شود. من دارم برای اولین بار اینها را می‌گویم. تقسیم کار می‌کنند و کار اصلی میان ایرج مصداقی و مهدی اصلانی تقسیم می‌شود. روزها را هم با هم تقسیم می‌کنند: هشت روز منافقین، چهار روز کمونیست‌ها …. ایرج می‌گوید چهار روز در کرویدور [مرگ] بوده اما شش روز بوده. من از روی این ماکت که اینجا آمده حرف دارم. حالا ببینید که من چه بکنم با این ماکت. در نهایت مدت اعدام‌ها می‌شود ۱۸ روز برای مجاهدین، ۹ روز برای کمونیست‌ها. این رازی‌ست که حمید نوری در این دو سال در انفرادی کشف کرده.»

نوری در پایان جلسه از طولانی شدن صحبت‌هایش عذر خواست، از رئیس دادگاه -تشکر کرد و گفت که در جلسه بعدیِ دادگاه برای یک ساعت درباره کیفرخواست دادستان صحبت خواهد کرد.

توماس ساندر پس از تشکر از حمید نوری گفت که نیازی نیست او درباره کیفرخواست صحبت کند چون وکیلانش این کار را خواهند کرد اما نوری گفت که حرف‌های او فرق دارد و او متهم این پرونده است. قاضی موافقت کرد و گفت که یک ساعت به او وقت می‌دهد اما حمید نوری خواست که این زمان به یک ساعت و نیم افزایش پیدا کند. رئیس دادگاه موافقت کرد و گفت که در جلسه روز پنج‌شنبه، پس از یک ساعت و نیم صحبت نوری درباره کیفرخواست، تنفس خواهد داد. دادستان‌ها هم گفتند سوالات زیادی خواهند داشت.

به این ترتیب جلسه چهل‌وسوم دادگاه حمید نوری در ساعت ۱۶:۲۵ دقیقه به وقت محلی در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم به پایان رسید. جلسه بعدی رسیدگی به اتهامات نوری که به دفاع خود او اختصاص دارد، روز پنج‌شنبه ۲۵ نوامبر/ چهارم آذر ۱۴۰۰ برگزار خواهد شد.

https://akhbar-rooz.com/?p=133122 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x