شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

سهم روشنفکران در ویرانی ایران بعد از انقلاب – حنیف یزدانی

بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی با بحرانهای پیاپی زندگی می کند. بحران ماهیت وجودی استبداد است. حکومتیان از بحرانها، اهداف مختلفی دارند؛ فساد و چپاولگری، بی نیاز شدن از پاسخگویی و مسئولیت پذیری، سرکوب مخالفان و مهمتر از همه دلیلی برای استقرار و ادامه حکومتشان.

بحرانها از ابتدای انقلاب تا کنون به صورت روزانه رمق ایران و مردمش را گرفته است. آنچنان که روزی نیست که یک ایرانی بدون شنیدن خبری نگران کننده روزش را آغاز کند. اما در این میان، پنج ابر بحران بیشترین نقش را در نابودی وطن و فلاکت هموطنان مان داشته است. گروگانگیری کارمندان سفارت امریکا، ادامه دادن جنگ بعد از فتح خرمشهر، سیاست نابخرانه اتمی، سیاستهای خانمانسوز منطقه ایی و در آخر سیاستهای مخرب محیط زیستی تا امروز بیشترین خسارت را به بار آورده است.

اگر حکومت جمهوری اسلامی نمی توانست این ابربحرانها را به صورت نسبی در جامعه توجیه کند هرگز نمی توانست آنها را با چنین خسارتهای عظیمی ادامه داده و یک بحران را به بحران دیگر پیوند دهد. اما آیا دولت استبدادی جمهوری اسلامی که از سالهای آغازین منفور بوده است می توانسته به تنهایی بخش بزرگی از مردم را راضی به تحمل چنین سیاستهای خانمانسوزی کند؟ قطعا خیر.

تسخیر سفارت امریکا و به گروگان گرفتن کارمندان آن به مدت ۴۴۴ روز اولین ابر بحرانی بود که جمهوری اسلامی برای استقرار قدرت و حذف نیروهای دموکرات در سال ۱۳۵۸ به وجود آورد. دولت موقت مهندس بازرگان بلافاصله سقوط می کند و ادامه این بحران به انزوای ایران، حمله عراق، شکست دولت کارتر در پی مذاکرات مخفیانه خمینی و ریگان، کودتا علیه بنی صدر، خسارتهای عظیم مالی و… منجر می شود. مسلم است که امریکا در آن زمان به دلیل انجام کودتای ۱۳۳۲ و حمایت از رژیم سرکوبگر شاه مورد تنفر بخش بزرگی از مردم بوده است. اکثریت مطلق روشنفکران به خصوص طیف چپ مذهبی و غیر مذهبی، در آن زمان به جای مخالفت با بربریت دانشجویان خط امام، به حمایت از این سیاست ویرانگر می پردازند. بسیاری از افرادی که بعدها به دگر اندیشان معروف شدند در مقابل ساختمان سفارت امریکا در موافقت با این اقدام سخنرانی ها کرده اند! در این میان معدود افرادی از جمله ابولحسن بنی صدر با تحلیل بی طرفانه می گوید که با این اقدام ایران به گروگان امریکا در آمده است. حال سوال این است که اگر روشنفکران به کمک خمینی و حزب جمهوری اسلامی در توجیح این خیانت بر نمی آمدند آیا سرنوشت ما بهتر نمی شد؟ البته مخالفت با این ابربحران در آن جو ضد آمریکایی هوشیاری، آگاهی و شجاعت در اقلیت ماندن را می خواست که اکثر روشنفکران فاقد آن بودند.

سیاست اتمی، مذاکرات با غرب و توجیح برجام، یکی دیگر از ابربحرانهایی است که در جریان آن روشنفکران به داد حکومت در فریب جامعه پرداختند. به عنوان کسی که دانش آموخته مدیریت انرژی هست و در صنعت انرژی کار کرده است باید بگویم، اساسا، ایران به عنوان یک کشوری که صاحب باد و آفتاب کافی و دریایی از گاز، نفت است نیازی حتی به انرژی صلح آمیز هسته ایی ندارد. حتی اگر این نیاز وجود داشته باشد باید همچون سایر کشورها توسط نهادهای دانشگاهی و تخصصی در زمینه استقلال انرژتیک مورد بررسی و تایید قرار بگیرد. حال آنکه سیاستهای اتمی رژیم جمهوری اسلامی بدور از عقلانیت، محاسبه سود و زیان اقتصادی بوده است واگرنه زندگی روزانه مردم فدای انرژی اتمی که کارایی در ایران ندارد نمی شد. از سوی دیگر انرژی اتمی، ایران را به غرب وابسته تر می کند و بر خلاف استقلال انرژتیک کشور است زیرا منابع اورانیوم کشور ناکافی است و بازار مواد اولیه راکتور اتمی در انحصار غرب است! متاسفانه در طول بیست سال گذشته، اکثریت مطلق روشنفکران ایران به جای مخالفت اساسی با سیاست انرژی هسته ایی با توجیهات خود به حکومت یاری رساندند تا شعار خانمانسوز «انرژی هسته ایی حق مسلم ماست» را جا بیاندازد. در بیاینه اتمی بسیاری از گروههای اپوزیسیون می خواندیم که «فناوری انرژی هسته ایی یکی از حقوق ملت ایران در کنار سایر حقوق همچون آزادی، عدالت، توسعه، امنیت، رفع تبعیض وغیره است.» غافل از اینکه اینگونه جملات دوپهلو است که به رژیم جمهوری اسلامی امکان می دهد سیاست مخرب خود را ادامه دهد. زیرا همانگونه که در بالا آمد انرژی اتمی برای تولید برق –انرژی صلح آمیز هسته ایی- ، برای ایران مقرون به صرفه نیست و فناوری انرژی هسته ایی نیز سالهاست که در ایران وجود دارد. لذا این گونه مواضع تنها به سود سیاست نابودگر بوده اند تا این سیاست شدیدا مخرب را ادامه بدهد. لذا اصلا نباید تعجب کرد که نویسندگان چنین بیانیه هایی از توافق های زیانباری نظیر برجام تا آنجا دفاع کنند که در کمپنی از کنگره امریکا بخواهند آنرا تصویب کند گویی اعضای کنگره امریکا منتخابان ایشان هستند! در حالی که یک انسان وطن دوست و آگاه می دانست که چاره ابر بحران اتمی همانند سایر بحرانها در تحول نظام استبدادی به دموکراسی است.  تنها دلیل رژیم برای ادامه آن، بحران مشروعیت و بهانه ایی برای حل تعارضات درونی اش می باشد و عدم ادامه استبداد.

بحران زیست محیطی نیز از ابربحرانهایی است که زیست فلات ایران را به مخاطره انداخته است. سیاست های آبی رژیم که از دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی شروع شد از دلایل اصلی ایجاد این ابربحران است. مکانیزم نقش مخرب روشنفکران و به خصوص اصلاحطلبان در این ابربحران از یک سو با دور نگه داشتن توجه جامعه به این مسئله مهم و از دیگر سو با تشویق و ترغیب مردم به شرکت در انتخاباتهای بی حاصل شکل گرفت. آنها با طرح موضوعات بی معنی مانند «اصلاحات در همه حال بهتر از انقلاب است»، «انقلاب یعنی خشونت ورزی»، «در مبارزه باید هزینه سنجی کرد» و … عملا آنقدر به استبداد فرصت دادند که نه تنها زیست مردم و طبیعت را به خطر انداخت هاست که حتی تمدن ایران را با خطر نابودی روبرو کرده است! آنان در حالی از کاستن هزینه مبارزه می گویند که در قدرت بودن استبداد در هر لحظه مساوی با نابودی بخشی از ایران و سختتر کردن زندگی ایرانیان می باشد. درست است که این مافیا و رژیم بوده است که با سیاستهای احمقانه ایران را با خشکسالی مواجه کرده است ولی فضا و زمان کافی برای اجرای این سیاستها را بخشی از روشنفکران ایجاد کردند که مردم را به «امید» واهی و عبث وادار به تحمل کردند!

حال سوال این قلم  از روشنفکرانی که در ابتدای انقلاب از خشونت دفاع کردند و یا به حمایت از گروگانگیران پرداختند و یا مردم را به اصلاحات بی سرانجام امیدوار کردند و باعث ادامه سیاستهای خانمان برانداز جمهوری اسلامی شدند، آنها که از برجام و سیاست اتمی دفاع کردند، این است که آیا نمی خواهند مسئولیت مواضع و عملکردشان را بپذیرند؟ اگر نه فرق ماهوی ایشان با کسی مثل خامنه ایی رهبر رژیم استبدادی در چیست؟ آیا داشتن نیت خوب برای عملکرد بد کافی است؟

پیشنهاد این قلم به این هموطنان این است که با نقد عملکرد خود الگویی برای مردم شوند و در عمل نشان دهند که راه درست برای خروج از دایره پایان ناپذیر ابربحرانها چیست.

https://akhbar-rooz.com/?p=134153 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی آهی
2 سال قبل

هنوز در دنیا ملتی را نیافته ام که تا این میزان از نیاندیشیدن خود غافل و دور باشد و تعصب و تحکم خود فریبی و دیگر فریبی داشته و خود را بی نقص و کامل دانسته و از هر نقدی آشفته و ملول گردد…
حیرت انگیزند مردمی که حاصل کار مبارزان و مجاهدان و چریکها و روشنفکران و آزادی خواهان و ووو جهنمی مسلم و مجسم است و عده ای خود را ذیصلاح و موجه جلوه میدهند!!؟؟
از بزرگی و عظمت نادانی و انحطاط و سقوط و انهدام این الیت ، روشنفکران و ازادی خواهان و مبارزان ، شامل همه نحله ها این کثافت و منجلاب و لجنزار حاکم موجود در کشور پا گرفت قد کشید به خوشه نشست و ادامه دارد..
اگر به هر ملتی جز ایرانیان عجوزه ای جفنگ و چرت و چرند مثل خمینی را میدادند ! به طویله یا توالتش راهش میداد که این مردم یکپارچه و متحد او را رهبر خود دانست!!؟؟
شرم باز تاب وجدان و داشتن منطق انسانی است ؛بزرگانی که بختیار را به خمینی ترجیح دادند و از یک کفتار بوزینه که لباس ایرانی نپوشیده بود و زبان ایرانی در حد سیکل نمیدانست چنین مسئولیتی خواستند ، در این هبوط و سقوط نباید به بلاهت و بیهودگی خود اقرار کنند؟؟
شکی ندارم که ۱۴۰۰ روز خوش ایران و ایرانی است دوران گرسنگی و جهنمی بدتر در پیش است هیچ عملکرد غلط و لجنی را با نیت خوب و مثبت صاحب
آن عملکرد نمی سنجند…
خمینی و اسلام و روحانیت شیعه و مرجعیت و معنویت دینی آخوند و آیت الله چه پهن و قداره چلغوزی بود که حالا بخواهد خدعه بکند که بزند زیرش یا تقیه بکند که به تهوع بزند یا ؟؟؟
جای احمدکسروی و آرامش دوستدار واقعآ خالی است به حال خودمان گریه که چه عرض کنم باید استفراغ کنیم از این چپ و منافق و روشنفکر و آزادی خواه و عدالت طلب یا هر چیز خوب دیگری که در ذهن داشتند و در عمل چیز دیگری قی میکردند!!!!!
تا یکبار گذشته کامل تااکنونی خودمان را با این دریای اشتباه و ضعف نقد نکنیم ، همین ترحات و خودفریبی ها همچنان در زندگی ما موج میزند و جمهوری اسلامی هم به کثافت و جنایت خود ادامه خواهد داد و مستدام خواهد بود ! چون میداند که ما نخبگان و الیت مان ، روشنفکران وو وو وو که هستیم و چه میگوییم و چه میکنیم؟؟؟؟سرمایه داری پول اینها میخواهد یا آزادی ما را؟؟؟؟
نقد بیرحمانه و خشن تنها راحت جان ما ملت و مردم ویران و بی پناه است، و گر نه خود گول زنی و به حداقل ها دلخوش بودن کار را بمراتب بد تر خواهد کرد و گرنه باید کور و کر و معلول و گیج و گول باشم که حرکت های پراکنده نرگس خانم محمدی و نسرین خانم ستوده و سپیده قلیان و شاه بانو های دیگر و مردان متهور و شجاع دیگر را حرکت های کارگران بیگناه و زنان و دانشجویان و معلمان و بازنشستگان و حرکت های آب و بی آبی ووو را نبینم اینها تا جدا از هم و با این میزان خسارت و عذاب است برای این کفتاران علی السویه است … این میزان جدائی و دوری و ناهماهنگی در هیچ باصطلاح اپوزیسیونی در جهان وجود دارد؟؟؟؟ ناشی از چیست؟؟؟ خود را پیدا کنیم و با افکار گذشته به اشتباهات مان اضافه نکنیم… پیروز باشید

مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

کاربرد کلمه “ویران” بسیار بجاست. این روشنفکران (یعنی همان شوروی پرستان سابق چه توده‌ای و چه اکثریتی) زمانی با استدلال ضدیت با امپریالیسم و با حمایت از اشغال سفارت که عملی به غایت تروریستی بود در رشد ارتجاع در ایران سهم عمده داشتند. . گاهی در توجیه حمایت از این عمل هنوز به خرافاتی از قبیل نقشه “حجتیه” برای اشغال سفارت شوروی سخن می‌گویند. امروز که مبارزه با امپریالیسم رنگ و لعاب خود را از دست داده، بهانه مبارزه با نئو لیبرالیسم اینان را به جانبداری از حق هسته‌ای رژیم اسلامی رانده است.

>استفاده از انرژی هسته‌ای در جوامع غرب به شدت مورد انتقاد روشنفکران این کشور‌ها هست، اما رژیم های از قافله عقب افتاده ایران و کوبا تازه امروز به فکر استفاده از انرژی خطرناک هسته افتاده و به آن افتخار هم میکنند. این گونه به اصطلاح روشنفکران هم دست کمی از خود رژیم‌ها ندارند.

منوچهر ترابی
منوچهر ترابی
2 سال قبل

چند روز پیش ( شنبه ۶ آذر ) نیز ، در این قسمت یعنی «مقاله ها » مطلبی تحت عنوان «چرا بنی صدر منحصر به فرد بود؟ – حنیف یزدانی » درج شده بود. البته بار اول نبود و از ایشان و سایر طرفداران آقای بنی صدر بعنوان پای ثابت این قسمت «مقاله ها » می توان یاد کرد.
البته پنجره اخبار روز بروی همه باز است . خوانندگان هم در بعضی موارد با نوشتن کامنت وارد بحث ها می شوند و در بسیاری موارد نسبت به مقاله ها «ظاهرا » واکنشی نشان نمی دهند. البته این به معنی پذیرفتن ان دست نوشته ها نیست.
مثلا نگارنده علاقه ای ندارد که در مورد «چرا بنی صدر منحصر به فرد بود؟ » با نظر آقای حنیف یزدانی بحث کند . خب ، بنی صدر منحصر به فرد بود !! که چی ؟ چه حسنی داشت ؟ خمینی هم منحصر بفرد بود ! شاه هم منحصر به فرد بود؟ ملاها هم در مورد امام حسین همین حرف ها را می زنند.

اما غرض از نوشتن این کامنت تکذری بود به آقای حنیف یزدانی که دیواری کوتاه تر از «روشنفکران» پیدا نکرده ست
بدون اینکه آنها را بشناسد.

آقای حنیف یزدانی تعریف درست و دقیقی از روشنفکر ندارد. بهمین دلیل در این نوشته بارها این نیروهای اجتماعی را با فعالان سیاسی و مذهبی در هم آمیخته ست:
” اکثریت مطلق روشنفکران به خصوص طیف چپ مذهبی و غیر مذهبی، در آن زمان به جای مخالفت با بربریت دانشجویان خط امام، به حمایت از این سیاست ویرانگر می پردازند.”

این ادعا حکایت از التقاط فکری ایشان می نماید که بدون دلیل و مدرک« اکثریت مطلق روشنفکران» را با «چپ مذهبی و غیر مذهبی» اشتباه می گیرد !
در کنه این گزاره ی نادرست بطور غیر مستقیم نیروهای مذهبی را به عنوان «روشنفکر» جا میزند!!!
این ها را نوشتم که به آقای یزدانی بگویم که آقای مهدی بازرگان « گل سر سبد» نیروهای مذهبی وقتی در بهمن ۱۳۴۱ علیه تغییر قانون اساسی برای حق رای زنان اعلامیه نهضت آزادی را صادر کرد و به ارتجاع خمینی پیوست و آقای بنی صدر نیز به این کاروان ملحق شد به عنوان دشمنان مشروطه محسوب شدند. حکومت شاه هزار ایراد داشت ولی کسانی که با کمک اسلام سیاسی ، راه را برای به قدرت رساندن مشروعه خواهان پیرو شیخ فضل الله نوری و آیت الله کاشانی هموار کردند . مسبب اصلی تباهی ایران اند . از آل احمد ، فردید ، شریعتی ، بازرگان ، بنی صدر ، یزدی ، قطب زاده قبل از انقلاب تا تمام نیروهائی که از تثبیت حکومت جنایتکار خمینی حمایت کردند.

حساب روشنفکران ایران و انواع محصولات فکری آنها از مشروطه تا امروز از عملکرد فعالان سیاسی جداست.
اگرچه استبداد ریشه دار ایران همیشه روشنفکران و فعالان سیاسی را مورد ستم قرار داده ست و هردو از قربانیان حکومت های ارتجاعی بوده اند. ولی در ایران ما روشنفکران به اشکال مختلف ؛ نویسندگان ، محققان ، هنرمندان و ..
کمتر از کنشگران سیاسی صدمه ندیدند.
مطلب شما نادانسته روشنفکران ایران را به طور کلی متهم کرده ست. تردید نیست که در میان هزاران روشنفکر ایران بخشی از سیاست خاصی پیروی کنند ولی تعمیم این اقلیت بکلی نادرست ست.

حامد
حامد
2 سال قبل

بفرمایید ، روشنفکر را تعریف بفرمایید و سه نفر از روشنفکران قبل از انقلاب را نام ببرید؟! ممنون میشم.

هرمز سوادکوهی
هرمز سوادکوهی
2 سال قبل

درست ست که روزگار بدون تردید، ادبارتر از گذشته ها شده.
ولی در هر شرائط سختی در ایران و دیگر کشور ها، مثلا روسیه تزاری یا کشور های اروپائی ، نویسندگان و متفکرین به تاریکی ها پرتو افکنی می کردند و هزینه میدادند.
حالا در خارج از کشور و بدون تهدید گزمه های آدمخوار اسلامی سازهای بد صدائی شنیده میشود که معلوم نیست چه سودائی به سر دارند. چرا برای حکومت شریک جرم می تراشی ؟
وقتی این نوشته را خواندم ناخودآگاه گفتم : صد رحمت به جلال آل احمد !
در حکومت گذشته جلال آل احمد کتابی منتشر کرد با اسم « خیانت و خدمت روشنفکران» که مثل همه ی کتابهای دیگر پشت ویترین کتابفروشی امیرکبیر گذاشته شد، خریداری شد و خوانده شد . هرکس هم با کسی که به او، یا به آنها، اعتماد داشت. شاید نظرش را گفت.
ولی اصولا در جامعه ای که باز نبود و معرفی کتاب یا انتقاد کتاب مثل بقیه ی مسائل فرهنگی ، هنری و اجتماعی دیگر وجود نداشت هر چیزی می توانست «تحفه» یا «ظاله» محسوب شود.
مثلا «غرب زدگی » آل احمد و از این دست…. البته امروز خیلی آسان به جلال آل احمد ، شریعتی و……. دشنام داده می شود که صنار ارزش ندارد.
این ها را نوشتم که به آقای حنیف یزدانی بگویم : دست آل احمد را از پشت بستید !
او بنا بر تالمات روحی و روانی و چپ روی ها و راست روی ها به دین و ریشه ی خود بازگشته بود و منتظر ظهور امام زمان بود. در نتیجه برای تعریف «خدمت و خیانت» به نتیجه گیری هائی جدید رسیده بود.
حکومت وقت هم از ظن خود «خیانت های روشنفکران » را با قیافه ی حق به جانب استقبال می کرد که برای تبلیغاتش هم مناسب بود. در مورد «خدمت روشنفکران» نیز خیلی راحت بحساب خودش می گذاشت.

اما آقای یزدانی فقط به «سهم روشنفکران در ویرانی ایران بعد از انقلاب..» کار دارد !!!!یعنی در بهترین حالت این طور ست که ایشان کاری ندارد که کدام نیروها و جریانات مذهبی از بعداز مشروطه بخصوص بعداز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب بهمن ۵۷ در داخل و خارج از کشور آب به آسیاب روحانیون مرتجع ریختند تا آنها سوار بر قدرت شوند . تا تیشه به ریشه ی تمام بنیان های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و….. ایران بزنند.

ایشان عملا و بخاطر منافع فردی و گروهی خود این موضوع اساسی و کلی را لاپوشانی می کند تا مبادا از آل احمد ها ، شریعتی ها ، بازرگانها ، یزدی ها ، بنی صدر ها و… سخنی به میان آید .
با عمده کردن برخورد و مواضع «برخی » از فعلان سیاسی و روشنفکران در حمایت از حکومت ارتجاعی. ناخودآگاه یا دانسته می خواهد آواری که توسط ارتجاعی مذهبی بر سر جامعه فرهنگی . روشنفکری ایران خراب شد را کنار بگذارد.
این بزرگترین خدمت به حکومتی ست که میلیونها نفر را وادار به مهاجرت اجباری نمود. با تاسف !!
روشنفکران یکی از قربانیان این جماعت مهاجر میلیونی می باشند.
آقای یزدانی ! حواریون خمینی از پاریس تا بهشت زهرا ( ۱۲ بهمن ۵۷) ، مدرسه رفاه ، شورای انقلاب ، دولت موقت و ده ها باند های آشکار و مخفی حکومت ولایت فقیه را بنیان نهادند و فیلم ها ، صدا ها ، روزنامه ها ، مصاحبه ها ، شاهد های عینی همه حکایت از رفتار و گفتار عقب مانده ی حزب الهی و چماقدراران «انقلاب اسلامی» می کند . اعدام ها در بالای سر خمینی در مدرسه رفاه شروع شد.
جنبش دادخواهی مردم ایران برای تحصیل حقوق قربانیان جنبش آزادیخواهانه و عدالت جویانه ی مردم ایران همیشه ادامه خواهد یافت. متهمین نه آن طور که شما خیال می کنید بلکه آن طور که شهروندان بلادیده ایران شکایت می کنند دنبال خواهد شد. متهمین جنایت بشری یا کسانی که آتش بیار معرکه بودند بدون استثناء با معیار های حقوقی و قضائی تعقیب خواهند شد.
چنان که می بینید دادگاهی که اکنون علیه حمید عباسی ( نوری)از شکنجه گران دهه ۶۰ در استکهلم در جریان ست به نظرات تمام قربانیان توجه می کند به آلبانی میرود و حقوق شهوندی مجاهدین خلق ایران را نیز منظور می دارد.
آیا شما می توانید مانند دادستان و وکلای سوئدی با دگراندیشان ایرانی برخورد بی طرفانه نمائید؟
مطمئن باشید در دادگاه صالحه به حساب تمام متهمین رسیدگی خواهد شد. از صدر تا ذیل ! نه آن طور که شما فکر می کنید.

ایرج آزادی
ایرج آزادی
2 سال قبل

این که گروهی از اپوزیسیون از برجام حق داشتن انرژی اتمی دفاع کرده اند، چه ربطی به روشنفکران دارد؟ همینطوری هراقدام زیانبار رژیم را به خاطر این که روشنفکرانی از اشغال سفارت آمریکا حمایت کردند به روشنفکران ربط داده و از آن هم نتیجه نا مربوط نقش روشنفکران در ویرانی ایران را گرفته. حال فرض کنیم روشنفکران علنا وصریحا مساله اشغال سفارت آمریکا را محکوم می کردند، چه تغییری در وضغ پیش می آمد؟خمینی گروگانها را آزاد می کرد و می گذاشت دولت موقت آن روابط حد اقلی دپیلماتیک که اجازه اش را به بازرگان داده بود با آمریکا داشته باشد؟ خنده دار است اگر چنین باوری داشته باشیم. خمینی از آن اقدام همانگونه از یکی دوسال پیش به این سو به آن از سوی بعضی نزدیکان اشاره شده می خواست لیبرال ها را حذف و همه مسائل را و انتقادات را تحت شعاع قرار داده و قانون اساسی خود را «به تنور بچسباند» که این کار را کرد و یک ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا قانون اساسی ولایت فقیه را به همه پرسی گذاشت و جنبه قانونی به آن داد. بعد هم برای هر انتقادی می گفت«هرچه فریاد دارید سر آمریکا بکشید»

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x