کاویدِام هزار توی زمان
آن چنان که هست
بیرون فکنده ام ز رنگ
خیالاتِ کهنه را
هر یادِمان ، ز ریشهِ جانی که مانده است .
اینک منم
رها شده از چنگِ بود ها
زنگارِ پود ها
دیگر شکارِ سنجشِ یاران که کیستم؟
وابسته بر کدام مکتب و جریان و ایستم؟
وقعی نمی نهم
دستی نمی دهم
پرسم ز خود ، چه شد این شامِ پر شتاب؟
یارانِ بی نقاب
آن خرمنِ وجود
امواجِ راستین.
اینک که هم چنان
دشمن کنارِ ماست
سرشارِ دود و رنگ.
نگذار بشکند
بالِ سپیده را
نگذار گم کنیم
راهی که پیشِ روست.
پایانِ گفتگو
آغازِ مردم است.
داریوش لعل ریاحی
پانزدهم آذر ۱۴۰۰
dlr1266@ksepehrihotmail-com