سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

بیانیه کانون نویسندگان ایران در بیست و سومین سالگرد قتل­‌های سیاسی پاییز ۱۳۷۷

اگر هزار سال بر این قتل‌ها بگذرد، یقین است که هرگز نخواهیم گذاشت گَرد فراموشی بر جنایت بنشیند؛ ما دادخواه این جنایت و همه‌ی جنایت‌ها، آزادی‌کشی‌ها و ستم‌های اين سال ها هستیم

کانون نویسندگان ایران در بیست و سومین سالگرد قتل های سیاسی زنجیره ای با انتشار بیانیه ای یاد قربانیان این قتل ها و محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی داشته است. در این بیانیه آمده است که جنایت تبارنامه‌ای دارد که پیشینه‌ی درازْ‌دامن و خونین آن به بزرگ‌ترین کشتار دگراندیشان‌ و مخالفان سیاسی در دهه‌ی ۱۳۶۰ و خاصه قتل هزاران زندان سیاسی در ۱۳۶۷ و چه‌بسا پیش از آن، به نخستین روزها و ماه­‌های به قدرت رسیدن حاکمیت جدید می‌رسد. این بیانیه در ادامه تاکید کرده است که اگر هزار سال بر این قتل‌ها بگذرد، یقین است که هرگز نخواهیم گذاشت گَرد فراموشی بر جنایت بنشیند؛ ما دادخواه این جنایت و همه‌ی جنایت‌ها، آزادی‌کشی‌ها و ستم‌هایی هستیم که یقین داریم بدون دست بردن به ریشه‌های آن و قطع شجره‌ی خبیثه‌ی جنایت، نمی‌توان هیچ امید داشت که کشتار و حذف فیزیکی مخالفان و حق­ طلبان تکرار نشود.

متن کامل این بیانیه در زیر آمده است:


در بیست و سومین سالگرد قتل­‌های سیاسی پاییز ۱۳۷۷
یاد محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را گرامی می‌داریم

شک نباید داشت که آنچه در آذر ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد برای اهل نظر، برای زخم­‌خوردگان و آگاهان به آنچه در چند دهه‌ی اخیر در این سرزمین بلازده می‌گذرد، هیچ تازگی نداشت و فقط مایه­‌ی شگفتی کسانی شد که تاریخ را در حافظه‌ی خود دربست به تعطیلات ابدی فرستاده‌اند.

در این میان حاکمیت که منافع هنگفتی در فراموشی دارد با مردم‌فریبی و جعل تاریخ و پوشاندن ریشه­‌های تبهکاری، همه‌ی کوشش خود را به کار برد تا نخست این قتل‌ها را به چها‌‌ر موردِ پروانه اسکندری، داریوش فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده محدود کند و از قتل سعیدی سیرجانی، احمد تفضلی، پیروز دوانی، مجید شریف، حمید و کارون حاجی‌زاده، غفار حسینی، احمد میرعلایی و ده‌ها ستم‌کشته‌ی دیگر، و نیز توطئه‌ی ‌به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان در سفر ارمنستان و ربودن یکی از نویسندگان و فعالان کانون نویسندگان ایران، فرج سرکوهی، هیچ سخنی به میان نیاورد؛ سپس جنایت را «خودسرانه» جلوه داد و سرانجام مضحک­تر از همه کوشید چنین جلوه دهد که اگر قتلی اتفاق افتاده نه از سربند سیاست همیشگی حاکمیت در قتل و سرکوب دایمی مخالفان بلکه از آن­جاست که جناحی از حاکمیت خواسته است با این قتل­‌ها جناح دیگر را زمین­‌گیر کند؛ به این ترتیب به خیال خام خود همه­‌ی سعی خود را به کار برد تا دامن کل حاکمیت را از جنایت سیستماتیک و مستمر چند دهه‌‌ی اخیر برکنار نگه‌دارد.

اما جنایت تبارنامه‌ای دارد که پیشینه‌ی درازْ‌دامن و خونین آن به بزرگ‌ترین کشتار دگراندیشان‌ و مخالفان سیاسی در دهه‌ی ۱۳۶۰ و خاصه قتل هزاران زندان سیاسی در ۱۳۶۷ و چه‌بسا پیش از آن، به نخستین روزها و ماه­‌های به قدرت رسیدن حاکمیت جدید می‌رسد.

اگر بر این تاریخ سراسر خون و چرک و تبهکاری چشم ببندیم، چنان که برخی کسان در بسیاری موارد چشم پوشیده‌اند، یقین باید داشت که سلسله‌ی خون‌چکان جنایت و ستم و سرکوب همچنان ادامه خواهد یافت؛ زیرا روشن نخواهد شد که چرا حاکمیت پس از قتل‌های پاییز ۱۳۷۷، در دادگاهی دربسته، بدون حضور خانواده‌ها و وکیلان آن‌ها، آمران قتل‌ها را از هرگونه بازخواست مصون داشت، تنی چند از عاملان دست چندم قتل‌ها را در دادگاهی نمایشی به محاکمه کشید و راهی زندان کرد و پس از چندی همه را به مرخصی ابدْمدت فرستاد؛ و درعوض وکیل شجاع پرونده‌، ناصر زرافشان، عضو کانون نویسندگان ایران، را به اتهام واهی «افشای اسرار دولتی» محاکمه و به زندان محکوم کرد و در ۱۳۷۸ به کوی دانشگاه به دانشجویان معترض یورش برد و دست به قتل و ضرب و جرح و غارت گشود. چندی بعد، در ادامه ­ی جنایت سال ۷۷، اما این‌ بار به وسایلی دیگر، منشی منتخب کانون نویسندگان ایران، منیژه نجم­‌عراقی، را به یک سال زندان محکوم کرد، به خانه­‌های برخی از اعضا ریخت، برای تنی چند از اعضا پرونده‌سازی کرد و سرانجام سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران، رضا خندان (مهابادی)، بکتاش آبتین، کیوان باژن و، به تازگی، آرش گنجی را به اتهام‌های بی‌‌اساس به زندان‌های درازْمدت محکوم کرد؛ و بدین‌گونه تعقیب­‌کننده جای خود رابه تعقیب­‌شونده سپرد و قربانی بر صندلی اتهام و تبهکار بر صدر مصطبه نشست؛ چنان که به حکم تاریخِ این چند دهه انتظاری هم جز این نمی­‌رفت!

اما در بیست و سومین سالگرد قتل تبهکارانه­‌ی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده چنان که بارها گفته‌ایم: اگر هزار سال بر این قتل‌ها بگذرد، یقین است که هرگز نخواهیم گذاشت گَرد فراموشی بر جنایت بنشیند؛ ما دادخواه این جنایت و همه‌ی جنایت‌ها، آزادی‌کشی‌ها و ستم‌هایی هستیم که یقین داریم بدون دست بردن به ریشه‌های آن و قطع شجره‌ی خبیثه‌ی جنایت، نمی‌توان هیچ امید داشت که کشتار و حذف فیزیکی مخالفان و حق­طلبان تکرار نشود، چنان که تاریخ دو دهه‌ی اخیرِ پس از این قتل‌ها گواه روشن این مدعاست.
در بیست و سومین سالگرد قتل تبهکارانه‌ی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، رهروان آزادی، یاد عزیزشان را گرامی می‌داریم و، با رعایت دستور‌العمل‌های بهداشتی، روز جمعه ۱۹ آذر، ساعت ۳ بعد ازظهر، مزارشان را گل‌باران می‌کنیم.

کانون نویسندگان ایران
۱۷ آذر ۱۴۰۰

https://akhbar-rooz.com/?p=134562 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

آنهائی که خواهان برخورد با ریشۀ دردهای اجتماعی قتل و کشتار هستند، باید بطبقه کارگر برا ی پیروزی انقلاب قهری کمونیستی یاری رسانند!                                                                  زیرا که فقط به پیروزی رساندن چنین انقلابی که با درهم شکستن دولت کنونی و ایجاد دیکتاتوری پرولتارهای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان مترادف و جدائی ناپذیر است، می تواند سیستم سرمایه داری امپریالیستی حاکم چه در شکل نئولیبرال و چه در اشکال دیگر دولتی و غیره را واژگون – لغو نماید که عامل، بانی و مسبب این همه جنایات و کشتارها و ویرانی محیط است. هر تغییر و هر حرکت دیگری مثلا سرنگون کردن اشکال دولت ها با کودتا و حتی بوسیله جنبش های ماورای طبقاتی – همه باهمی – مانند ایران ۱۳۵۷ و منطقه خاور میانه همین ۲ دهه ی اخیر، نشان داده اند و ثابت کرده اند که از آنجا که جنبش واژگون ساختن تام و تمام سیستم حاکم نیستند، هیچی نیستند جز تداوم همان دیکتاتوری ها پیشین و خیلی بدتر از آنها. زیرا که دولت زور سازمان یافته طبقه حاکم است و طبقه حاکم در عصر حاضر طبقه سرمایه دار است. بنا براین، در افتادن و حتی سرنگون کردن رژیم ها- اشکال دولت های بورژوائی- مانند شاخه بریدن درخت ها می ماند که باز هم درخت با شاخ های بیشتر را داریم و نه چیز دیگری.                                                              کارل مارکس این را در نوشته های گوناگون خود از آن جمله مانیفست حزب کمونیست و مقاله در باره مجازات اعدام بیان داشته است. او مقاله در باره مجازات اعدام را با چنین عبارتی به پایان می رساند : – آیا وقت آن نرسیده است که به جای هورا کشیدن ( یا نفرین کردن و خواهان اعدام جلاد شدن – من) برای جلاد که با اعدام یک نفر جا را برای چنایت کاران دیگر باز میکند، به ریشه کنی جامعه ای بیاندیشیم که باعث و بانی اساسی این همه جنایات است؟ – نقل بمعنی. در عصر ما هیچ تغییر رادیکال در اوضاع بس نابسامان اجتماعی و بویژه در گشور هائی مانند ایران و یا انقلاب پیروزمندی نداریم، جز انقلاب کمونیستی! که کارگران متحد، متحزب و مسلح نیروی اساسی و اصلی آن هستند و برای دیکتاتوری – دولت مسلخ خویش تلاش میکنند و نبرد مسلحانه طبقاتی را به پیروزی می رسانند!

حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

اگر به راستی خواهان بر کندن ریشه ی جنایات هستیم که نه تنها این ۴ و اندی دهه و با دولت جنایت کار سرمایه : ” سرمایه دار سرمایه شخصیت یافته است. کارل مارکس کاپیتال جلد اول.” در شکل و نام جمهوری اسلامی که یکی از قاتل ترین اشکال دولت سرمایه داریست بلکه این صد و اندی و با دهها و بلکه صدها هزار کشته و شکنجه شده و معقود گسته، باید که در اندیشه زیشه کنی و واژگونی تام و تمام سیستم سرمایه داری ادغام شده ارگانیک در سرمایه داری امپریالیستی و جهانی باشیم که از راه به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی کارگران و زحمتکشان متحد و متحزب و مصمم و مسلح ممکن و میسر است. زیرا چنین انقلابی می تواند با درهم کوبیدن دولت کنونی- رژیم جمهوری اسلامی سرمایه داران و ایجاد دیکتاتوری پرولتارهای مسلح نظام موجود اجتماعی را ِِلغو و واژگون نماید که یشه و باعث و سبب این همه جنایات است. البته، برای به نتیجه رساندن این میارزه طبقاتی نه تنها کانون نویسندگان لازم و ضروری است بلکه موجودیت دادن به حزب کارگران آگاه و انقلابی و کمونیست- حزب مخفی و مسلحانه از هر چیز دیگر ضروری تر است. که در این نوع بیانیه ها از تلاش و حتی نام بردن از چنین حزبی کلمه ای هم نوشته نمی شود، زیرا که این نوع جریانات روشنفکرانه از آنجا که ماورای طبقاتی هستند، قادر نیستند دشمن را فراتر از رژیم جنایت کار ببینند و اصولا و اساسا دولت طبقاتی را طبقاتی نمی بینند . دولت بطور کلی زور سازمان یافته ی طبقاتی طبقه حاکم برای سرکوب طبقه ی محکوم است.دولت دستگاهی طبقاتی است که برای نگه داری نظام موجود اجتماعی موجودیت دارد و می کوشد که بعناوین مختلف همین وظیفه را انجام دهد.این در مورد تمامی دولت ها از بدو تولد دولت صادق بوده و خواهد بود.دولت برای همه دولت مرده و زوال یافته است.
یرای کارگران و زحمتکشان یعنی حداقل ۹۰درصد جمعیت ایران راهی نیست برای خاتمه دادن به جنایات و ستم ستمگران جز اینکه خود را همان طور که مارکس و انگلس در سال ۱۸۴۸ نوشتند و بیانیه حزب کمونیست را با ان به پایان رساندند ، برای به پیروزی رساندن انقلاب قهری کمونیستی اماده نمایند.
رفقا و دوستان کانون نویسندگان ایران و یا هر کانون و جریان دیگری هم اگر واقعا و حقیقتا خواهان پایان دادن به دیکتاتوری لجام گسیخته ی کنونی و جنایات و استثمار وحشیانه هستند، وظیفه شان یاری رسانی به طبقه کارگر یعنی کارگران آگاه و انقلابی و کمونیست برای ایجاد حزب شان و پیروزی انقلاب کمونیستی است و نه چیز دیگری! باید از تاریخ درس گرفت و اگر نه تکرار تاریخ و باعث نابودی همگانی است!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x