پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

وخامت شتابان اقلیمی، جنگ سرد جدید و چرخه بی پایان همه گیری – سهراب مبشری

سال ۲۰۲۱ و خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان را می توان پایان قطعی دوره ای نامید که جرج بوش پسر بر آن نام جنگ علیه ترور نهاده بود. این پایان، یک آغاز است. آغاز جنگ سرد جدیدی که یک سوی آن، آمریکا و...

سال ۲۰۲۱ و خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان را می توان پایان قطعی دوره ای نامید که جرج بوش پسر بر آن نام جنگ علیه ترور نهاده بود. این پایان، یک آغاز است. آغاز جنگ سرد جدیدی که یک سوی آن، آمریکا و متحدانش و سوی دیگر، چین و روسیه اند. مانند بسیاری دیگر از موارد گذار از یک دوره به دوره ای دیگر، دوره جدید مدتها پیش از پایان قطعی دوره قبلی آغاز شده است. تغییر دولت اوکرایین در سال ۲۰۱۴ (در دوره اوباما) را می توان آغازگر دوره رویارویی نظامی در اروپا دانست. در آسیا و منطقه اقیانوس آرام نیز از سالها قبل محاصره چین و روسیه آغاز شده است

سالی که نکوست…؟

تناوب گردش زمین به دور خورشید، با بسیاری از روندهای تاثیرگذار بر سرنوشت نوع بشر رابطه مستقیم ندارد. اما رسم روزنامه نگاری است که در پایان هر دور چرخش سیاره کوچک ما به دور ستاره ای که از آن نور و حرارت می گیرد، به اوضاع جهان در سالی که پایان می یابد بنگرند و در آمیزه ای از استنتاج و گمانه زنی،‌ به پیشواز رویدادهای سال نو بروند. رسانه ای که به آن رجوع کرده اید نیز باید به عادت و انتظار خوانندگان در این مورد پاسخ دهد.

نوشته حاضر، ادعای پرداختن به همه رویدادها و روندهای مهم سال ۲۰۲۱ را ندارد. زاویه ای در این مقاله برای نگریستن به اوضاع جهان انتخاب شده است که بتواند سه فرآیند اصلی تاثیرگذار بر کل بشریت را در معرض دید قرار دهد. این سه فرآیند،‌ در تیتر آمده اند، به ترتیب اهمیت آنها. این ترتیب، هم در مورد طول زمانی فرآیندهای سه گانه صادق است و هم به ابعاد تاثیر آنها بر زندگی انسان ها باز می گردد. با ضریب خطای کم می توان گفت که:

– زمانی که کووید ۱۹ به یک اپیدمی با با ابعاد سایر اپیدمی های خطرناک مانند ایدز، انفلونزاهای کشنده و غیره تبدیل شود، جهان هنوز در معرکه جنگ سرد جدیدی خواهد بود که میان قدرت های بزرگ آغاز شده است.

– در پایان جنگ سرد جاری، که امید است هرگز گرم نشود، بر روی سیاره ای زندگی خواهیم کرد که محیط آن به تقصیر خود بشر، از این که هست برای زیست انسان بسیار نامناسب تر خواهد بود.

گلاسکو

در سال ۲۰۲۱،‌ هیچ شهری مانند گلاسکو در اسکاتلند صحنه نمایش مجدد عدم آمادگی قدرتمندان جهان برای اقدام جدی در کاستن از وخامت شتابان اقلیمی نبود. در کنفرانس اقلیمی نوامبر ۲۰۲۱ گلاسکو،‌ سران کشورهای ثروتمند در برابر خواست عدالت اقلیمی ایستادند. همین دولت ها، ناتوان از لاپوشانی شکست گردهمایی، گناه این شکست را به گردن سایرین انداختند. غرب ثروتمند، شامل بریتانیا دولت میزبان، چنین وانمود می کند که دولتهای بزرگترین کشورهای در حال رشد، به ویژه چین و هند، مقصران اصلی کوتاهی های اقلیمی جامعه جهانی اند. انگشت اتهام سران غرب در حالی آسیا را نشانه رفته است که می دانیم آنچه همین امروز از مصایب و بلایای دامن گیر زیست بوم انسان می بینیم، بیش از هر چیز حاصل یک نظام اقتصادی با سابقه حدود ۲۰۰ ساله و شکل گرفته در اروپا و آمریکای شمالی است. فقیرترین کشورهای جهان، به درستی غرب ثروتمند را مخاطب اصلی خواست عدالت اقلیمی قرار می دهند. ثروت امروز غرب که در تاریخ بشر همانند ندارد، به بهای غارت بی سابقه منابع طبیعی و تولید انبوه مواد آلاینده به دست آمده است. اگر قرار است از ابعاد وخامت اقلیمی کاسته شود، چاره ای جز سرمایه گذاری انبوه برای تخفیف عواقب این فاجعه خزنده و خروج از شاخه های اقتصادی مخرب محیط زیست نیست. صاحبان اصلی سرمایه در جهان، کماکان می خواهند به همان روند دویست ساله ادامه دهند، با سیادت بر جهان اصل و سود سرمایه خود را حفظ کنند و قربانیان اصلی نظام خود را در برابر انتقام طبیعت تنها بگذارند.

در سال ۲۰۲۱، کنفرانس گلاسکو تناقض فاحش اشک ریا بر زیست بوم ریختن از سوی نمایندگان غرب و عملکرد واقعی این قدرتها را به معرض تماشا گذاشت. نحوه برگزاری کنفرانس هم نمادین بود. گلاسکو به عنوان اختصاصی ترین گردهمایی اقلیمی ده های اخیر ثبت شد، بدین معنی که هزاران فعال سازمانهای دولتی مدافع کشورهای فقیر، به عنوان قربانیان اصلی وخامت اقلیمی، حتی از حضور در گلاسکو نیز باز ماندند. بسیاری از آنها،‌ محروم از دسترسی به واکسن کوید ۱۹، اجازه سفر به اسکاتلند را نیافتند. هزاران نفر که می توانستند اجازه سفر به گلاسکو بگیرند، نتوانستند خود را به شهری میزبان با امکانات اقامتیِ گران قیمت و خارج از وسع اکثر فعالان زیست محیطی، برسانند. در نتیجه، در کنفرانس شمار نمایندگان لابی های سرمایه بزرگ و اقتصاد فسیلی، بیشتر از مدافعان محیط زیست بود.

در کنفرانس گلاسکو، نمایندگان بیش از ۱۷۰ کشور در حال رشد، که محل سکونت بیش از ۶ میلیارد نفرند، خواهان تاسیس نهادی برای جبران خسارات اقلیمی شدند. اما دولت میزبان، به عنوان جایگزین سند پیشنهادی آسیب پذیرترین کشورها، سندی به کنفرانس ارائه داد که از تیتر آن، صفت عاجل برای پیمان گلاسکو حذف شده بود. در سال ۲۰۰۹، کشورهای ثروتمند قول اختصاص سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار کمک را به کشورهای آسیب دیده از وخامت اقلیمی داده بودند. تا کنون، این وعده پوچ از آب درآمده است. ایالات متحده کمتر از ۲۰ درصد سهم خود در تامین این بودجه را پرداخته است. این در حالی است که همان رقم ۱۰۰ میلیارد دلار نیز در برابر ابعاد فاجعه ناچیز است. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی که ثروتمندترین کشورهای جهان در آن عضویت دارند، برآورد کرده است که تا سال ۲۰۳۰، سالانه ۶۹۰۰ میلیارد دلار برای مقابله با نابودی مبانی طبیعی زندگی بشر لازم است. بریتانیا به عنوان کشور میزبان، همراه با اتحادیه اروپا و ایالات متحده، مانع از آن شد که تاسیس نهادی برای جبران خسارتهای اقلیمی و سرنوشت وعده کمک سالانه ۱۰۰ میلیارد دلاری در گلاسکو حتی در دستور کنفرانس قرار گیرد.

در کنفرانس گلاسکو، کشورهای ثروتمند خواهان آن شدند که استفاده از زغال سنگ برای تولید انرژی با سرعت بیشتری پایان یابد. تمرکز روی زغال سنگ به جای کاهش مصرف همه سوختهای فسیلی، تصادفی نیست. برخی از کشورهای بزرگ در حال رشد مانند هند و چین، فعلا در قیاس با کشورهای ثروتمند وابستگی بیشتری به زغال سنگ دارند. از این رو، هند به جای فرمول پیشنهادی بریتانیا مبنی بر پایان دادن به کاربرد زغال سنگ، طرحی ارائه داد که در آن از کاهش (و نه پایان) مصرف همه سوختهای فسیلی نام برده شده است. همین کفایت کرد که در رسانه های غربی، چنین وانمود شود که دولت هند مانع اصلی توافقی جامع تر در گلاسکو شده است. واقعیت این است که مقاومت کشورهای ثروتمند و به ویژه آمریکا در برابر هر گونه الزام به کاهش قابل توجه مصرف سوختهای فسیلی، به ویژه نفت و گاز، تا به حال باعث شده است همه کنفرانسهای اقلیمی سازمان ملل بدون نتیجه لازم برای تعهدی موثر جهت پایان دادن به اقتصاد فسیلی بماند. یک نمونه از سرباز زدن دولتهای ثروتمند از اقدام موثر برای کاهش مصرف سوختهای فسیلی، طرح دولت جو بایدن برای صدور اجازه بزرگترین پروژه استخراج نفت و گاز فلات قاره در تاریخ آمریکاست.

در ایران نیز وخامت اقلیمی معضل نسل کنونی و نه فقط آینده است

در برخی از مناطق جهان، تغییرات اقلیمی با سرعت بیشتری از مناطق دیگر رخ نموده اند. ایران در یکی از این مناطق واقع شده است. متوسط دمای هوا در ایران بالا رفته و از بارندگی به طور محسوس کاسته شده است. تنش و رقابت نظامی میان جمهوری اسلامی و کشورهای جنوب خلیج فارس، باعث شده است که کشورهای خاورمیانه هیچ طرحی برای همکاری منطقه ای در عرصه محیط زیست نداشته باشند. این در حالی است که به عنوان نمونه، عراق به شدت نیازمند کمک منطقه ای برای کاستن از روند تبدیل هورهای جنوب این کشور به بیابان است. خشکسالی در جنوب عراق تاثیر مستقیم بر شرایط اقلیمی در ایران و افزایش ریزگرد در هوای مناطق وسیعی از ایران دارد.

در کنار افزایش دما، کاهش بارندگی و عدم همکاری منطقه ای، سوء مدیریت آبی و زیست محیطی در جمهوری اسلامی عاملی دیگر در ابتلای ایران به کم آبی است. بحران آب در بسیاری از استانهای ایران، در سالی که گذشت به اعتراضات به ویژه در اصفهان و برخی استانهای مجاور انجامید. ایران، نمونه ای است از یک روند و معضل جهانی. در ایران، به خوبی مشهود است که چگونه یک نظام اقتصادی فاقد کارآیی و بی آینده، باعث نابودی مبانی زیستی بشر شده است.

رویارویی نظامی قدرتهای بزرگ

در آغاز سال ۲۰۲۱، دولت ترامپ در آمریکا جای خود را به دولت بایدن داد. شعار ترامپ در طول چهار سال زمامداری،‌ این بود که باید اول به فکر آمریکا بود. در این چهار سال، واشینگتن درباره مسائل بین المللی کمتر به هماهنگی و رایزنی با متحدان سنتی خود در اروپا می پرداخت. بر عکس، جنگ تجاری آغاز شده از سوی ترامپ، علاوه بر چین، اروپا را هم هدف گرفته بود. ترامپ به صراحت می گفت از نظر او پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) موضوعیت خود را از دست داده است. در دوره ترامپ، دولت آمریکا تهدید کرد اگر آلمان بودجه نظامی خود را افزایش ندهد و به تناسب تولید ناخالص داخلی اش، سهم بیشتری از هزینه های ناتو را به عهده نگیرد، ایالات متحده هزاران نفر از نیروهای نظامی آمریکایی را از آلمان خارج خواهد کرد. بخشی از این تهدید اجرا شد. در مقابل، بر شمار نیروهای نظامی آمریکا در لهستان و جمهوری های سابق شوروی در منطقه بالتیک افزوده شد.

با رفتن ترامپ و ورود بایدن به کاخ سفید، محافل حاکم در اتحادیه اروپا بیش از عرف معمول دیپلماتیک هنگام تعویض دولتها در آمریکا، ابراز شادمانی کردند. بایدن رئیس جمهور جدید آمریکا اعلام کرد که آمریکا برای آنچه بایدن ایفای نقش رهبری می خواند، به صحنه باز گشته است.

این نقش رهبری، بیش از هر چیز به معنی ملزم کردن متحدان سنتی آمریکا به همراهی با این کشور در جنگ سرد جدیدی است که آغاز شده است. در عرصه جهانی، نیروی مقابل جبهه آمریکایی در وهله اول چین و در رده دوم روسیه است. در اروپا، این ترتیب بر عکس است، یعنی منزوی کردن روسیه و کوچک کردن حوزه نفوذ آن، هدف اصلی همکاری استراتژیک کشورهای عضو ناتو است.

در سه دهه اخیر قلمرو ناتو به شرق گسترش یافته است

برای درک بهتری از زمینه های تنش کنونی بین روسیه و ناتو، نگاهی به گسترش ناتو در سی سال اخیر ضروری است:

– تا پیش از الحاق آلمان دمکراتیک به آلمان فدرال،‌ مرز شرقی ناتو یعنی مرز بین دو آلمان در ۱۷۰۰ کیلومتری مسکو بود. در دهه ۱۹۸۰، اتحاد شوروی و آمریکا توافق کردند که موشکهای میان برد آمریکا در آلمان غربی برچیده شوند و در مقابل، اتحاد شوروی نیز در خاک خود، موشکی میان برد که بتواند اروپای غربی را هدف قرار دهد، مستقر نکند. این توافق از آن رو اهمیت داشت که فاصله زمانی بین پیشدستی در شلیک موشک با کلاهک اتمی از یک طرف و ضربه متقابل طرف دیگر را چند برابر کرد. موشکهای قاره پیمای دو ابرقدرت آن روزها، برای رسیدن به خاک طرف مقابل حدود ۱۰ ساعت وقت نیاز داشتند، در حالی که استقرار موشکهای میان برد در اروپا، زمان رسیدن موشکهای آمریکا به شوروی و پرواز موشکهای شوروی به اروپای غربی را به حدود ۲ ساعت کاهش می داد.

– در سال ۱۹۹۰، دولتهای آمریکا، بریتانیا،‌ فرانسه و آلمان غربی با اتحاد شوروی و آلمان شرقی توافق کردند که وحدت بین دو آلمان صورت بگیرد و آلمان واحد عضو ناتو باشد، به شرطی که مرز شرقی ناتو همان مرز شرقی آلمان بماند که حدود ۱۵۰۰ کیلومتری مسکو است.

– در سال ۱۹۹۹، نخستین نقض تعهد ناتو پس از قرارداد ۱۹۹۰ صورت گرفت. سه عضو سابق پیمان ورشو یعنی لهستان، مجارستان و جمهوری چک به عضویت ناتو در آمدند. فاصله مرز شرقی ناتو تا مسکو از ۱۵۰۰ کیلومتر به حدود ۹۰۰ کیلومتر کاهش یافت. در همین سال، ناتو با نقض فاحش حقوق بین الملل به صربستان حمله کرد که دولتی تحت حمایت روسیه محسوب می شد. بهانه این حمله، گزارشهای به کلی دروغ درباره کشتار ادعایی در ایالت کوزووی صربستان بود. در نتیجه جنگ ۱۹۹۹، یک گروه مافیایی در کوزوو با حمایت ناتو روی کار آمد و این بخش از خاک صربستان از این کشور جدا شد. رهبر حکومت مافیایی کوزوو بعدها به عنوان تبهکار شناخته و محکوم شد.

– پنج سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۴، ناتو باز هم به سمت شرق گسترش یافت. استونی، لتونی و لیتوانی یعنی سه جمهوری پیشین شوروی به همراه بلغارستان و رومانی، دو عضو پیمان سابق ورشو، به ناتو پیوستند. فاصله مرز شرقی ناتو با مسکو از ۹۰۰ به ۶۰۰ کیلومتر کاهش یافت.

– در سال ۲۰۰۹ کرواسی و آلبانی نیز اعضای ناتو شدند.

– در سال ۲۰۱۷ مونته نگرو نیز وارد ناتو شد.

– در سال ۲۰۲۰ مقدونیه شمالی هم به عضویت ناتو درآمد.

اوکرایین و گرجستان از سال ۲۰۰۸ بدین سو کاندیداهای عضویت در ناتو محسوب می شوند. مسکو تا مرز اوکرایین تنها حدود ۴۵۰ کیلومتر فاصله دارد.

آیا آمریکا در ۴۵۰ کیلومتری پایتخت خود نیروی نظامی رقیب را تحمل می کند؟

با این سابقه گسترش ناتو به سمت شرق، حساسیت روسیه نسبت به همکاری نظامی ناتو و اوکرایین قابل درک است. کافی است به یاد آوریم که آمریکا حدود ۶۰ سال پیش جهان را تا لبه پرتگاه جنگ هسته ای پیش برد تا شوروی را وادار به عدم استقرار موشک در کوبا کند. پیوستن اوکرایین به ناتو درست مانند آن است که کانادا و روسیه با هم پیمان نظامی ببندند. فاصله واشینگتن تا مرز کانادا تقریبا برابر با فاصله مسکو تا مرز اوکرایین است. تصور کنید ایالات متحده چه خواهد کرد اگر به فرض محال، دولت کانادا تصمیم به اتحاد نظامی با روسیه یا چین بگیرد. قطعا از چنین تصمیمی تا اشغال کانادا توسط ایالات متحده چند ساعت بیشتر نخواهد گذشت.

در آخرین هفته های سال ۲۰۲۱، اروپا صحنه ای مشابه در معرض دید می گذارد. موضوع کشمکش، همکاری نظامی غرب با اوکرایین تا حد الحاق اوکرایین به قلمرو ناتو و واکنش روسیه است. اما در رسانه های جریان اصلی غرب، روسیه به عنوان متجاوز معرفی می شود. دلیل ارائه شده برای این ادعا، این است که روسیه در خاک خود و در نزدیکی مرز اوکرایین، نیروهای نظامی مستقر کرده است. تنگ کردن حلقه محاصره به دور بخش اروپایی روسیه مانند این است که گربه را به کنجی بدون راه فرار بکشانند و از این تعجب کنند که چرا چنگ و دندان نشان می دهد.

راهکار نظامی برای مقابله با یک غول اقتصادی

مشابه در تنگنا قرار دادن روسیه، در آسیا علیه چین صورت می گیرد. آمریکا در سال ۲۰۲۱ نیروهای خود را از افغانستان خارج کرد، با این استدلال که قصد دارد نیروی نظامی خود را بر مقابله با چین متمرکز کند. آمریکا در کمانی که کل سواحل چین را احاطه کرده است، پایگاه های نظامی دارد، از کره جنوبی و ژاپن گرفته تا استرالیا و جزیره دیه گو گارسیا در اقیانوس هند.

صرفنظر از اینکه ارزیابی ما درباره ماهیت حکومت های چین و روسیه چه باشد، نمی توان انکار کرد که ایالات متحده مصمم است با اتکا به بزرگترین قدرت نظامی تاریخ بشر، و با افزایش بی سابقه فشار نظامی بر دو رقیب استراتژیک خود در آسیا و اروپا، به هر قیمتی مانع پایان عصر امپراتوری آمریکا شود. نگاهی به آمار رشد اقتصادی و حد فعلی تولید ناخالص داخلی در آمریکا و چین کافی است تا ببینیم به زودی آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی جهان، جای خود را به چین خواهد داد. این چشم انداز برای یک امپراتوری که حدود صد و سی سال است به مقام اول اقتصادی جهان عادت کرده، و به اتکای قدرت بزرگ اقتصادی، از حدود ۸۰ سال پیش به بزرگترین قدرت نظامی جهان تبدیل شده، نگران کننده است. آمریکا تصمیم گرفته است از طریق نظامی به مقابله با غول اقتصادی سربرآورده در آسیا بپردازد.

سال ۲۰۲۱ و خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان را می توان پایان قطعی دوره ای نامید که جرج بوش پسر بر آن نام جنگ علیه ترور نهاده بود. این پایان، یک آغاز است. آغاز جنگ سرد جدیدی که یک سوی آن، آمریکا و متحدانش و سوی دیگر، چین و روسیه اند. مانند بسیاری دیگر از موارد گذار از یک دوره به دوره ای دیگر، دوره جدید مدتها پیش از پایان قطعی دوره قبلی آغاز شده است. تغییر دولت اوکرایین در سال ۲۰۱۴ (در دوره اوباما) را می توان آغازگر دوره رویارویی نظامی در اروپا دانست. در آسیا و منطقه اقیانوس آرام نیز از سالها قبل محاصره چین و روسیه آغاز شده است.

مانند جنگ سرد قبلی که حدود ۴۵ سال به طول انجامید، طرفین از میان دولتهای دیگر یارگیری می کنند. آمریکا بسیار کوشیده است که هند را به عنوان متحدی علیه چین، به سوی خود جلب کند. ایالات متحده در حال مسلح کردن استرالیاست و در سال ۲۰۲۱ در این راستا از برهم زدن معامله تسلیحاتی استرالیا و فرانسه نیز فروگذار نکرد تا به استرالیا زیردریایی با سوخت اتمی بفروشد.

جمهوری اسلامی در جنگ سرد جهانی

در این میان، جمهوری اسلامی تا کنون به این امید است که بتواند در شرایط جنگ سرد جدید، زیر چتر حمایتی روسیه و چین قرار گیرد. اما هم مسکو و هم پکن در این مورد محتاطانه عمل می کنند. هم مسکو و هم پکن مخالف گسترش برنامه اتمی جمهوری اسلامی اند. هر دو دولت چین و روسیه روابط خوبی هم با اسرائیل و هم با کشورهای عرب رقیب جمهوری اسلامی دارند. در حالی که آمریکا فعالانه از دخالت عربستان و امارات در یمن حمایت می کند، روسیه و چین وسواس دارند که پایشان به بحران یمن کشیده نشود. در سوریه، روسیه است که به عنوان متحد و حامی اصلی بشار اسد، جای جمهوری اسلامی را گرفته است (روسیه بیش از چهار سال بیشتر نظاره گر جنگ سوریه بود و تنها پس از دست اندازی آمریکا بر اوکرایین در سال ۲۰۱۴ بود که در سال ۲۰۱۵ تصمیم به ورود به جنگ سوریه گرفت). روسیه مخالفتی با حملات مکرر اسرائیل به مواضع جمهوری اسلامی و متحدانش در سوریه ابراز نکرده است. چین نیز در برابر فشار حداکثری اقتصادی آمریکا، بسیار کمتر از امکاناتش به جمهوری اسلامی کمک کرده است.

از این رو، وضعیت جمهوری اسلامی در جنگ سرد جدید، یک موقعیت ویژه است. نمی توان جمهوری اسلامی را به عنوان یار پایدار چین و روسیه در رویارویی بین المللی نامید. حکام تهران، ساز خود را می زنند، اما در عین حال می خواهند از جنگ سرد جدید برای تحکیم موقعیت خود استفاده کنند.

در طرف مقابل، آمریکا و متحدانش به رویارویی با جمهوری اسلامی به عنوان یک عرصه فرعی در جنگ سرد جدید می نگرند. دونالد ترامپ فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی وارد کرد و با صدور فرمان قتل قاسم سلیمانی، برق تیغ خود را نیز به حکومت فقهای ایران نشان داد. اکنون دولت ترامپ جای خود را به دولت بایدن داده است که کماکان فشار حداکثری را بر جمهوری اسلامی اعمال می کند، اما در کاربرد گزینه نظامی علیه حکومت ایران به جای نشان دادن شتاب، محتاط است. این تغییر رویکرد نیز در چارچوب تمرکز آمریکا بر رقبای جهانی اصلی خود قابل بررسی است.

اپوزیسیون ایرانی و جنگ سرد جهانی

حال که از عرصه بزرگ جهان به عرصه نسبتا کوچک رویارویی جمهوری اسلامی با آمریکا و متحدانش رسیدیم، نگاهی به نیروهای مخالف جمهوری اسلامی در عرصه سیاست ایران نیز ضروری است.

بخشی از اپوزیسیون ایرانی، تکلیف خود را با جنگ سرد جدید روشن کرده است. نیروهای این بخش، شوق و علاقه ای فراوان دارند به اینکه آمریکا و متحدانش به آنها به عنوان متحدان ایرانی خود در جنگ سرد بنگرند. بیهوده نیست که این بخش از اپوزیسیون ایرانی، در مورد ابعاد هم داستانی جمهوری اسلامی با روسیه و چین اغراق می کند. پیام نیروهای این اپوزیسیون به غرب روشن است: ما، نیروهای ایرانی دمکراسی به سبک غرب را تشکیل می دهیم. ما با نفوذ روسیه و چین در ایران به شدت مخالفیم. اگر ما به قدرت برسیم، پر و بالی را که جمهوری اسلامی در ایران به چین و روسیه داده است، خواهیم چید. از ما بیشتر حمایت کنید. ما تنها تضمین کنندگان آرامش و آسودگی خیال غرب از بابت ایران خواهیم بود.

جنگ سرد جدید، که سایه خود را از سالها پیش بر ایران افکنده است، سیاست بین المللی جمهوری اسلامی و بدیل آن در اپوزیسیون ایرانی طرفدار غرب، باعث شرایط بغرنجی در مبارزه علیه دیکتاتوری آخوندی در ایران شده است. دیده ایم و می بینیم که اپوزیسیون طرفدار غرب و حامیان بین المللی آنها می کوشند از هر برآمد در مبارزه مردم ایران علیه حکومت فقها، بهره برداری کنند. میلیونها دلار بودجه و زرادخانه ای بزرگ از امکانات رسانه ای و سیاسی، صرف این می شود که برنده اصلی مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی، اپوزیسیون طرفدار غرب باشد.

برای مردمی که حق مسلم آنها رهایی از یوغ فقهای حاکم است، جنگ سرد جدید دغدغه اصلی نیست. زحمتکشان، زنان، گروه های قومی رنج برنده از تبعیض، جوانانی که جمهوری اسلامی آینده را از آنها گرفته است،‌ دگراندیشان و دگرباشانی که هر روز حقوق آنها لگدمال حکومتی جنایتکار می شود، چاره ای ندارند جز آنکه به فکر رهایی از شر این حکومت باشند. آنها می گویند دشمن ما همین جاست، و بسیار تشویق می شوند وقتی اضافه می کنند: دروغ می گویند آمریکاست. نگاهی به مابقی جهان کافی است تا دریابیم ماجرا به همین سادگی مصراع دوم شعار مردم نیست.

ایرانیان در تاریخ معاصر خود، مشابه این موقعیت بغرنج را دیده اند. برای اینکه دریابیم چنین است، لازم نیست به گذشته های بسیار دور برگردیم. آیا در سال ۱۳۵۷، لمس و مشاهده کردن این واقعیت که خمینی و اعوان و انصارش برنده اصلی مبارزه علیه رژیم سلطنتی اند، می توانست همه را از پیکار علیه حکومت شاه باز دارد؟ آیا در سال ۱۳۵۷،‌ این فراخوان به مردم که به کنج خانه هایتان باز گردید تا اوضاع بدتر نشود، اخلاقی و توجیه پذیر می بود؟ نخستین چیزی که انسان پشت خمیده از جور ظالم بدان می اندیشد، قد راست کردن است.

از این رو، مبارزه مردم ایران علیه جمهوری اسلامی ادامه خواهد یافت و آینده نشان خواهد داد قدرتهای بزرگ جهانی و متحدان ایرانی آنها تا چه حد خواهند توانست از این مبارزه استفاده ابزاری کنند. این جملات معترضه در نگاه به جهان در آستانه سال نو را‌ تلاش کوچکی علیه این استفاده ابزاری بدانید.

فاجعه افغانستان

افغانستان در سال ۲۰۲۱ از متن سیاست جهانی به حاشیه آن رانده شد. بزرگترین قدرتهای جهان در این سال، پس از چهار دهه بازی با مهره خونین افغانستان در شطرنج بین المللی، این کشور را به حال خود رها کردند. این رها کردن نیز مانند آن بازی کردن، فاجعه بار بود. طالبان اکنون بار دیگر حاکمان افغانستان اند. فقر و گرسنگی و بی حقی در این کشور بیداد می کند. در آخرین روزهای سال ۲۰۲۱، مسئولان اصلی چهار دهه فاجعه در افغانستان،‌ یعنی قدرتهای بزرگ جهانی، حتی در مورد نحوه کمک رسانی به ده ها میلیون نفر در افغانستان نیز به توافق نرسیدند. صدها هزار افغان از هنگام فتح کابل توسط طالبان، کشور خود را ترک کرده اند. اکثر آنها این روزها شاهد آنند که کشورهای ثروتمند، وعده پناه دادن به گریزندگان از گزند طالبان را فراموش کرده اند. بیشترین شمار پناهندگان افغان کماکان در کشورهای همسایه افغانستان، شرایط سختی را بدون چشم اندازی روشن تحمل می کنند.

سویه اومیکرون و سویه های بعدی؟

در آخرین هفته های سال ۲۰۲۱، طبیعت بار دیگر به انسان درس داد که این به اصطلاح اشرف مخلوقات، یک موجود کوچک را بسیار دست کم گرفته است. جهش ژنتیکی که به پیدایش سویه اومیکرون ویروس سارس – کو – ۲ انجامید، امید به رهایی سریع از همه گیری کووید ۱۹ را از میان برداشت. در بسیاری از کشورها، مراسم پایان سال ۲۰۲۱ نیز مانند پایان سال ۲۰۲۰ زیر سایه همه گیری و در شرایط مقررات سخت برای کاهش تماسها و لغو سفرها برگزار شد. و بر این کشورها، در ماه های آغازین سال ۲۰۲۲ بسیاری از دیگر کشورها افزوده خواهد شد.

اکنون همه دانشمندان ویروس شناس و اپیدمیولوژیست، متفق القولند که هنوز تا پایان همه گیری کووید ۱۹، راه درازی باقی است. کشورهای ثروتمند،‌ مشغول تزریق دوز سوم واکسن به سکنه این کشورها شده اند. اسرائیل مانند دورهای قبلی این بار نیز پیشقدم شده و در آستانه تزریق دوز چهارم است. شرکتهای تولید کننده واکسن، انطباق دادن واکسن خود برای مقابله با سویه اومیکرون را آغاز کرده اند.

پیدایش سویه اومیکرون و گسترش برق آسای آن به ده ها کشور، نشان داد که همه گیری کووید ۱۹، راه حل ملی، منطقه ای و حتی قاره ای ندارد. تا وقتی میلیاردها انسان از دسترسی به واکسن محروم اند، ویروس کورونا در میان این مردم بدون برخوردن به مانع جدی کولاک می کند. هر لحظه ای که این سطور را می خوانید، به رقمی سرسام آور که با ابزار عادی ذهن ما قابل سنجش نیست، ویروس در بدن میلیونها انسان تکثیر می شود. در این شمار غیر قابل تصور، به ابعادی باز هم غیرقابل تصور، تغییر ژنتیک در ویروس رخ می دهد. و از این موارد تغییر ژنتیک، تصادفا برخی تغییرات چنان اند که توانایی سرایت ویروس را چند برابر می کنند، مانند آنچه در ایجاد سویه اومیکرون روی داد. اگر بخت با انسان یار باشد، یک سویه جدید، دو خصلت مسری تر بودن و کشنده تر بودن را همراه با هم نخواهد داشت. اما همین مسری تر بودن کافی است که سیستم های درمانی کشورهای مختلف را به شدت مشغول کند و از کار بیاندازد.

به احتمال زیاد، همه گیری کووید ۱۹ مدت زمانی بیشتر از آخرین همه گیری قابل مقایسه یعنی انفلونزای صد سال پیش طول خواهد کشید که به غلط نام اسپانیایی بر آن نهادند (منشأ آن ایالات متحده بود). از انفلونزای صد سال پیش، مناطقی از جهان کمابیش مصون ماندند. اما جهان امروز به لحاظ گسترش و سرعت ارتباطات و حرکت انسانها، با دنیای یک قرن پیش قابل مقایسه نیست. تجربه نزدیک به دو ساله کووید ۱۹ نشان داده است که اتکا به مرزهای ملی و کنترل رفت و آمد در این مرزها به منظور جلوگیری از سرایت ویروس به یک کشور، تقریبا غیرممکن است. از میان حدود ۲۰۰ کشور جهان، تنها چین نتایج ملموس از چنین سیاستی گرفته است، آن هم با این تبصره ها که:

– هیچ دولت دیگری در جهان، توان این را که مانند چین به محض کشف یک مورد ابتلا، مناطقی با میلیونها جمعیت را ایزوله کند، ندارد.

– با توجه به کنترل اکید جریان انتقال اطلاعات توسط دولت چین، نمی توان مطمئن بود که جهان از ابعاد واقعی سرایت ویروس در این کشور اطلاع یابد.

– قطع تماسها، تنها ابزار دولت چین برای مقابله با همه گیری نیست و باید تاثیر ابزارهای دیگر مانند واکسیناسیون را هم در نظر گرفت.

– معلوم نیست حتی دولت مقتدر چین هم بتواند مدت زیادی به سیاست کووید صفر (زیرو کووید) ادامه دهد.

یا همه یا هیچ کس

غرض از این تذکرها این است:‌ یا همه جهان از کووید ۱۹ رهایی خواهد یافت یا هیچ کس.

در سال ۲۰۲۱، نشانه های کافی برای این دیده نشد که قدرتمندان جهان حاضر به پذیرش الزامات عملی درس فوق شده باشند، یعنی اولا دریافته باشند که یا همه یا هیچ کس، و ثانیا سیاستهای خود را بر این درک منطبق کنند.

بر عکس، در سال ۲۰۲۱ شاهد اجرای یک سیاست از سوی همه دولتهای ثروتمند جهان بودیم:

به شهروندان خود القا کنیم که می توانیم با تکیه بر امکانات و ثروت ملی، راه خروجی از همه گیری بیابیم. کافی است رقمی بالای هفتاد، هشتاد، هشتاد و پنج، نود در صد از مردم یک کشور (این رقم بارها رو به بالا تصحیح شده است) واکسینه شوند. آنگاه در برابر ویروس، رویین تن می شویم، ولو این که دور تا دور ما، در کشورهای دیگر، در قاره های دور، انسانها مثل برگ خزان بریزند و نفسشان از ویروس ببرد.

هیچ دروغی در این همه گیری، غیرانسانی تر، کشنده تر و احمقانه تر از این دروغ نبوده است.

شاهد ادعای من مبنی بر اینکه در سال ۲۰۲۱ هم شاهد تعیین تکلیف قطعی با این دروغ نبودیم، سرنوشت غم انگیز پروژه کوواکس است. این پروژه در چارچوب سازمان بهداشت جهانی بدین منظور ایجاد شد که واکسن ضد کووید ۱۹ را به همه کشورهای جهان برساند. اما کشورهای ثروتمند، تنها کسر کوچکی از نیاز کوواکس را تامین کرده اند. آنها ترجیح داده اند صدها میلیون دوز واکسن را احتکار کنند، پس از انقضای مهلت نگهداری، این دوزها را دور بریزند، یا در بهترین حالت واکسیناسیون شهروندان خود را در فواصل کوتاه تکرار کنند.

در سال ۲۰۲۱ شاهد آن بودیم که دولتهای ثروتمند در برابر خواست تعلیق انحصار تولید واکسن مقاومت کردند و نگذاشتند کشورهایی مانند هند، آفریقای جنوبی و چین، علیرغم در اختیار داشتن امکانات و تکنولوژی تولید انبوه، بتوانند دو واکسن اصلی موثر در مقابله با کووید ۱۹ را بدون دخالت و سود بردن شرکتهای آمریکایی و آلمانی ثبت کننده اختراع این واکسن ها، در مقیاس وسیع بسازند. آنگلا مرکل صدراعظم وقت آلمان که در دسامبر ۲۰۲۱ دفتر صدارت را پس از ۱۶ سال ترک کرد، در سالی که گذشت حاضر نشد به توافقی بین المللی برای معوق کردن حقوق منتج از ثبت اختراعات مربوط به واکسن کووید ۱۹ تن دهد. مرکل گفت چنین توافقی، موقعیت صنعت داروسازی آلمان را به خطر می اندازد. پیش از منتفی شدن توافق با اظهارات مرکل، جو بایدن رئیس جمهور آمریکا در حالی که می دانست آلمان مانع توافق برای دادن نسخه موثرترین واکسن ها به بقیه شرکتهای واکسن ساز جهان خواهد شد، زیر فشار افکار عمومی جهان در مورد پذیرش چنین توافقی آمادگی نشان داده بود. با منتفی شدن توافق، جهان مانده است و معدودی انواع واکسن، که بیشتر آنها توسط شماری کوچک از شرکتهای غربی کنترل و تولید می شوند. دو واکسن که از همه موثرترند، یعنی واکسن طراحی شده توسط شرکت آلمانی بایونتک و عرضه شده توسط این شرکت و شرکت آمریکایی فایزر، و نیز واکسن شرکت آمریکایی مادرنا، در مقیاسی بسیار کوچکتر از آن که بتوانند نیاز جهان را برآورده کنند، تولید می شوند. در سالی که گذشت، شرکت بایونتک با صنایع واکسن چین در مورد تولید واکسن بایونتک در این کشور به توافق نرسید. چینی ها اعلام کرده اند در کنار تولید واکسنهای کمتر موثر فعلی خود، به پژوهش و توسعه برای دستیابی مستقل به تکنولوژی ام.آر.ان.ای. می پردازند. این تکنولوژی تا کنون تنها در دو واکسن بایونتک – فایزر و مادرنا مورد استفاده قرار می گیرد. تجربه یک ساله و مطالعات نشان داده است انواع دیگر واکسن، کارآیی کمتری دارند. اتکای به آنها، در بهترین حالت زمان لازم برای غلبه بر کووید ۱۹ را طولانی تر خواهد کرد و در بدترین حالت قادر نخواهد بود غلبه بر این همه گیری را امکان پذیر سازد.

افق پایان همه گیری کی نمایان خواهد شد؟

سال ۲۰۲۱ در شرایطی به پایان می رسد که علیرغم واکسیناسیون در مقیاس میلیاردی، خوش بینی در مورد پایان قریب الوقوع همه گیری، به طور محسوس کمتر از یک سال پیش است. آخرین ضربه وارد آمده به این خوش بینی در سال ۲۰۲۱، گسترش انفجاری سویه اومیکرون بود. تصادفی نبود که این سویه برای نخستین بار در قاره آفریقا کشف شد که میزان واکسیناسیون در آن، از همه قاره های دیگر کمتر است. هر چه آمار سرایت و تکثیر واکسن بالاتر باشد، احتمال جهشهای ژنتیک بیشتر است. سویه دلتا نیز در کشور پرجمعیت هند و در شرایطی به وجود آمد که آمار سرایت در این کشور بسیار بالا بود.

احتمال این که قدرتمندان جهان، نظر به درسهای غیرقابل انکار دو سال همه گیری، در سال ۲۰۲۲ در قیاس با دو سالی که گذشت، تدابیر موثرتری برای مهار جهانی کووید ۱۹ اتخاذ کنند، وجود دارد، هر چند قریب به یقین نیست. در بهترین حالت، بخش ثروتمند جهان خواهد آموخت که یا همه یا هیچ کس، و امکانات و سرمایه بیشتری به کنترل جهانی همه گیری اختصاص خواهد داد. اما حتی اگر چنین شود، این واقعیت باقی است که یک نظام متمرکز بر سود حداکثری و ناتوان از اولویت دادن به ملاحظات درازمدت برای همین سودجویی، همه گیری را طولانی تر کرده است.

در بدترین حالت، ۱۲ ماه دیگر، جهان با سال ۲۰۲۲ هم در شرایطی وداع خواهد کرد که پایان همه گیری مانند امروز در افق سالی که در پیش است دیده نمی شود.

سخن آخر

سیر منفی مهمترین روندهای جهانی سال ۲۰۲۱، نگذاشت که روح خوش بینی در آنچه تا کنون در خواندن آن حوصله کردید، موج بزند. پس بگذارید در سخن آخر، آن رویدادهایی را مرور کنیم که امید را زنده نگه داشت. بیشترین این رویدادها از این نوع بود که چیزی بدتر از آنچه رخ داد به وقوع نپیوست:

– فاشیسم آمریکایی در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ نتوانست با شبه کودتا ترامپ را در کاخ سفید نگه دارد.

– فاشیسم شیلیایی در انتخابات دسامبر ۲۰۲۱ شکست خورد.

– رئیس جمهور فاشیست برزیل هر چه کرد نتوانست اکثریت عظیم ساکنان این کشور را از واکسینه شدن علیه کووید ۱۹ باز دارد، و نرخ ابتلا در این کشور دویست میلیونی به طور چشم گیری کاهش یافت.

– در آخرین روزهای سال ۲۰۲۱، روسیه و آمریکا توافق کردند از دهم ژانویه ۲۰۲۲ برای کاهش تنش نظامی گفتگو کنند.

– عراق در میانجی گری بین عربستان و ایران به پیشرفتهایی دست یافت.

– مذاکرات اتمی وین ادامه یافت.

– نتانیاهو دیگر نخست وزیر اسرائیل نیست.

– تروریستهای اسلامی اندکی به جهان استراحت دادند.

اگر این لیست، شما را به اندازه کافی امیدوار نکرد، شاید اگر مرور کنید، به یاد موارد مشابه دیگر نیز بیافتید.

https://akhbar-rooz.com/?p=136519 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهرداد
مهرداد
2 سال قبل

به سختی می‌توان تاثیر اسلوب فکری و نظری هوادارن اردوگاه سوسیالیستی سابق را حتی ۳۰ سال بد از شکست محتومش در همه حوزه‌های زندگی تغییر پذیر یافت. برای اینان قابل فراموشیست که ۱۰۰ سال پیش در آمریکا عمده گروه‌های محیط زیست آغاز به فعالیت علنی و پارلمانی کردند بدون اینکه هیأت‌های حاکمه یک قرن گذشته بتوانند گزندی به آنان برسانند. سازمان محیط زیست آمریکا در سال ۱۹۷۰ با فشار همین گروه‌ها به ریچارد نیکسون تحمیل شد. او در همان مقطع به سلاخی در ویتنام مشغول بود.

جوامع چین و روسیه نه تنها همین امروز هم از داشتن موهبت گروه‌های مستقل محیط زیست محرومند، بلکه میزان الودهگی زیست محیطی یشان بالا تر مجموعه وسیعی از کشور‌های غربیست.

ظاهراً کسی در دوران گذشته گفت: “هر چه داد دارید سر امریک بکشید.”

F Sharifi
F Sharifi
2 سال قبل

مقاله ای که بجز بخش محیط زیست ان که تقریبا اینروزها اجباری است، نا امید کننده و تکراری است !

اگر جنایات و نقد امپریالیسم غربی درست است ، جناب مبشری عامدا فراموش میکند که پوتین نیز نماینده سرمایه داری و ناسیونالیسم روسی است .
هر دو کشور روسیه و چین تحت دیکتاتوری شخصی و حزبی قرار داشته و
نیرو کار و طبقه کارگر در روسیه همانند طبقه کارگر در چین، تحت بهره کشی حداکثری سرمایه، قرار دارند .

در مورد روسیه میشود به مقاله ۲۴ دسامبر Humanité به قلم Vadim Kamanka
مراجعه نموده و در مورد چین هم همین بس که شمار میلیاردر های این کشور از امریکا پیشی گرفته است !

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x