مجموعهای از تعارضات اجتماعی و سیاسی در بحران قزاقستان عمل میکند که تضاد کارگران با سرمایهداری الیگارش حاکم و برنامههای نئولیبرالی، تنها یکی از تضادهای آن است. تعارضهای قومیتی، ناسیونالیسم ارتجاعی و کمونیسمستیز، بازیگری گروههای ارتجاعی به نمایندگی اسلام سیاسی چون داعش، چالشهای موجود و تاریخی با روسیه بهعنوان مقتدرترین جمهوری و مرکز اتحاد شوروی سابق و مقتدرترین جمهوری بهجامانده از اتحاد شوروی با بیش از ۷۵۰۰ کیلومتر مرز با قزاقستان که حضور در قزاقستان و اعمال اراده بر دولت این کشور را بهشدت برای آمریکا، غرب و ناتو جذاب کردهاست، همگی این مسائل در فضایی ژئوپالیتیک مطرحند
۱- شرایط اقتصادی و اجتماعی وخیم امروز قزاقستان محصول ترکیبی از ساختار الیگارشی و ضددموکراتیک حاکمیت و اجرای برنامههای نئولیبرالی است که اساسا از سوی نهادهای بینالمللی مالی و اقتصاد سرمایهداری جهانی در قالب دستورکارهای نئولیبرالی و به اصطلاح اصلاح ساختاری به همهی کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی، توصیه و تحمیل شدهاست. پیامد این برنامهها یعنی اقداماتی چون خصوصیسازی، کالاییسازی خدمات اجتماعی، مالیسازی اقتصاد، مقرراتزدایی، سیاستهای ریاضتی، حذف یارانهها و …. در همهجای جهان با تشدید فقر، افزایش فاصلهی طبقاتی، تهاجم به دستاوردهای مبارزاتی و قانونی طبقهی کارگر و نیز تخریب انسجام اجتماعی این طبقه همراهبوده و زمینههای گستردهی نارضایتی و اعتراض کارگران و زحمتکشان و تودههای وسیع مردم آسیبدیده از نئولیبرالیسم را برانگیخته است. بنابراین وضعیت امروز اقتصادی قزاقستان را بیش و پیش از هر چیز باید نشانی دیگر از ورشکستگی و ناکارآمدی برنامههای سرمایهداری جهانی و نئولیبرالیسم و کشورهای امپریالیستی مروج و مدافع آن در جهان یعنیآمریکا و اتحادیهی اروپا دانست. بههرحال هیچ تردیدی وجود نداشت که براندازان سیستم اتحاد شوروی با دستاوردهای آشکار سوسیالیستی در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و …، قادر به ارائهی هیچ جایگزینی جز برنامههای نئولیبرالی برای این کشورها نیستند، همانگونه که برای هیچ جای دیگر جهان نیز نبودهاند.
۲- با اینکه این ساختار الیگارشیک اساساَ طی دهههای پس از فروپاشی با مسیر نئولیبرالی و مقرراتزدایی و …آن که در مدیریت اقتصادی و اجتماعی کشور دنبال شد، بهشدت گسترش پیداکرد، اما بیشک ریشهی آن را باید در ساختار سیاسی و حاکمیتی شکلگرفته در دهههای پایانی حیات اتحاد شوروی نیز دنبالکرد که اتفاقاَ یکی از زمینهها و دلایل مهم رویداد تلخ و تأسف بار فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ نیز بود. آمیختهی ساختار الیگارشیک ریشهدار با برنامهها و اقدامات نئولیبرالی و ضددموکراتیک طی دهههای گذشته، بر اساس یک رویکرد تحلیلی مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی منطقا نهتنها نمیتوانسته منجر به بهبود و گشایشی در حوزههای اقتصادی و اجتماعی کشور و تعامل حاکمیت با مردم شود، بلکه بحران مشروعیت حاکمیت و اعتراض طبقهی کارگر و تودههای وسیع مردم علیه آن نیز امری اجتنابناپذیر و قابل پیشبینی بودهاست.
۳- این وضعیت محدود به قزاقستان نیست. تمامی جمهوریهای به جا مانده از اتحاد شوروی به هر نسبتی که در آنها به تخریب و فاصلهگرفتن از برنامهها و نهادهای اجتماعی (سوسیالیستی) اقدام شدهاست، با چالشهای مشابهی مواجه بوده و خواهند بود. دلیلی ندارد که سایر جمهوریهای سابق عضو اتحاد شوروی که همین آمیختهی الیگارشیک، ضددموکراتیک و نئولیبرالی را دنبال کردهاند، چشمانداز متفاوتی را درپیشرو داشته باشند. یک نمونهی آشکار آن خود روسیه است که به گفتهی زوگانف رهبر حزب کمونیست روسیه، باید وضعیت امروز قزاقستان پوتین را به فکر وادارد.
۴- اتفاقاَ وضعیت امروز قزاقستان و سایر جمهوریهای مشابه به جا مانده از تجزیهی اتحاد شوروی، اهمیت مدیریت ساختار اقتصادی کشور وسیع اتحاد جماهیر شوروی را برای تأمین کار و معیشت، مسکن و خدمات بهداشت و درمان و آموزش رایگان به همهی مردم با تحمل بیشترین هزینههای انسانی (بیش از ۲۵ میلیون نفر ) در جنگ ضدفاشیستی و تخریب همهی زیرساختهای اقتصادی و صنعتی در شرایط تحمیل هزینه های بسیار از سوی امپریالیسم در دوران جنگ و جنگ سرد را بیش از پیش نشان میدهد. و نکتهی بسیار مهم اینکه این دستاوردها در مسیری از برنامهریزی و رشد اقتصادی و اجتماعی (سوسیالیستی) صورتگرفت که برای نخستین بار تجربه میشد و پیش از آن سابقهی مشابهی نداشت و طبیعی بود که با دشواریها و تاریک – روشنیها و خطاها و کاستیهای زیادی نیز مواجه باشد. اینک تنها سه دهه پس از تلخترین رویداد قرن بیستم در سال ۱۹۹۱، جهانیان شاهد برآمد نئوفاشیسم به جای جاودانگی لیبرال دموکراسی و فلاکت و ورشکستگی ناشی از اجرای برنامههای نئولیبرالی بهجای رونق اقتصادی و رفاه و آزادی و دموکراسی ادعایی نظریهپردازان ضدکمونیست سرمایهداری هستند. آنها که شادمان از فروپاشی اتحاد شوروی و دیوار برلین و … جشن و سرور برپا کردند و کوشیدند تا پایان تاریخ و جاودانه شدن لیبرال دموکراسی را از طریق رسانههای گسترده و محافل آکادمیک تحت امر خود در گوش و چشم جهانیان فروکنند، همچنان در تلاشند تا به هر شیوه و وسیلهای برای توسعهی سیطرهی خود بر شرق اروپا و اوراسیا متوسل شوند. با اینکه فوکو یاما نظریهپرداز معروف پایان سوسیالیسم و جاودانگی لیبرال دموکراسی ادعایش را پسمیگیرد و مطرح میکند که گویا لازم است سوسیالیسم بازگردد، اما همچنان کج اندیشانی را داریم که عادت دارند تا منزهطلبانه از سکوی آینده به کارنامهی پیشینیان خرده بگیرند و تمایل چندانی به پذیرفتن کارنامه و دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی اتحاد شوروی و این حقایق تاریخی ندارند و میکوشند تا آنها را خرد و ناچیز و اساساَ فاقد ارزش جلوه دهند.
۵- احزاب کمونیست خود را مدافع و نمایندهی سیاسی طبقهی کارگر میدانند. بنابراین به صورت طبیعی باید از این طبقه در برابر تهاجم الیگارشی و برنامههای ریاضتی و حذف یارانهها و سایر اقدامات نئولیبرالی که از سوی حاکمیت ضد دموکراتیک و الیگارشی به اجرا گذاشته شدهاست، دفاعکنند. این امری کاملاَ بدیهی و روشن است و هیچ تردیدی در آن وجود ندارد. به واقع نیز در قزاقستان کمونیستها چنین کردهاند که از سوی الیگارشی حاکم، حکم به ممنوعیت فعالیت آنها داده شدهاست.
۶- از سوی دیگر خاماندیشی بسیار بزرگی خواهد بود اگر چالشهای موجود در قزاقستان امروز به اعتراض برحق کارگران و توده های مردم در برابر الیگارشی و پیامدهای برنامههای نئولیبرالی محدود شود. بر اساس شواهد فراوان نمیتوان چشم بر مداخلات برنامهریزیشده و بسیار گستردهی غرب در کشورهای بهجامانده از اتحاد شوروی بست. مجموعهای از تعارضات اجتماعی و سیاسی در بحران قزاقستان عمل میکند که تضاد کارگران با سرمایهداری الیگارش حاکم و برنامههای نئولیبرالی، تنها یکی از تضادهای آن است. تعارضهای قومیتی، ناسیونالیسم ارتجاعی و کمونیسمستیز، بازیگری گروههای ارتجاعی به نمایندگی اسلام سیاسی چون داعش، چالشهای موجود و تاریخی با روسیه بهعنوان مقتدرترین جمهوری و مرکز اتحاد شوروی سابق و مقتدرترین جمهوری بهجامانده از اتحاد شوروی با بیش از ۷۵۰۰ کیلومتر مرز با قزاقستان که حضور در قزاقستان و اعمال اراده بر دولت این کشور را بهشدت برای آمریکا، غرب و ناتو جذاب کردهاست، همگی این مسائل در فضایی ژئوپالیتیک مطرحند که چشمفروبستن بر آنها و تحلیل موضوع، صرفاَ از منظر چالش طبقهی کارگر و تودههای مردم با الیگارشیحاکم، بسیار تقلیلگرایانه خواهدبود. از این منظر بسیار بدیهی است که تلاش ۷۰ سالهی غرب برای نابودی سرزمین شوراها برای نشستن و تماشاکردن جمهوریهای باقیمانده پس از فروپاشی نبوده است. همانگونه که شواهد مرتبط با اوکراین، بلاروس و سایر حمهوریها نشان داده است، غرب و ناتو یعنی امپریالیسم جهانی برای بقای خود و حفظ نرخ سود و تسلط خود بر جهان نیاز به حاکمیت بلامنازع بر جمهوریهای به جای مانده از اتحاد شوروی بهویژه منطقه اوراسیا برای بهرهبرداری از منابع مواد خام، نیروی کار ارزان و به ویژه بازار مصرف عظیم آن دارد. ترویج روسو فوبیا و روسستیزی در سیاست خارجی غرب بهویژه ایالات متحده آمریکا امری نهادینه شده است و سادهاندیشی است اگر تصور شود که پس از براندازی کمونیستها از قدرت سیاسی از بین رفته و غرب تعارضی با سرمایه داری الیگارشی روس (البته با گرایشات ملی) ندارد. و البته با توجه به خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان با رویکرد استراتژیک تمرکز بر شرق آسیا و چین و حدود ۱۸۰۰ کیلومتر مرز مشترک قزاقستان با چین، نیز نمیوان به انگیزهی نیرومند و اهداف و برنامه های آمریکا در قزاقستان کمتوجه بود.
۷- با این وجود به هیچ وجه کمونیستها نمیتوانند به دلیل این پیچیدگیهای ژئوپالیتیک، حمایت از اعتراضات برحق کارگران و تودههای مردم به جان آمده از شیوهی حکمرانی سرمایهداری الیگارش حاکم و برنامههای نئولیبرالی در این کشور را مشروط کنند، کما اینکه نکردهاند. همانگونه که نمیتوانند نسبت به حفظ صلح در منطقه، استقلال کشورهای منطقه در برابرسلطهجویی امپریالیستی غرب و توسعهطلبی ناتو (علیرغم تعهد ناتو مبنی بر عدم توسعه در شرق اروپا و نزدیکی مرزهای روسیه در زمان فروپاشی اتحاد شوروی)، اهمیت بازدارندهی پیمان امنیت جمعی بین کشورهای ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و روسیه بهعنوان یک پیمان منطقهای مهم بین کشورهای برجای مانده از اتحاد شوروی در برابر تسلط ناتو بر منطقه، بیتفاوت باشند.
۸- از این منظر بسیار مهم است که کمونیستهای این کشور اهداف و برنامهها، استراتژیها و تاکتیک های همهی بازیگران در قزاقستان و گرایش مسلط و جهتگیری سیاسی و اجتماعی اعتراضات را مدنظر قراردهند. با اینکه کمونیستها از اعتراضات کارگران و توده های مردم در برابر سرمایهداری الیگارش حاکم و برنامههای نئولیبرالی حمایت کردهاند، اما آشکار است که نیروی هژمون در این اعتراضات نیستند. آنها اگر بخواهند به سرانجام این اعتراضات امیدوار باشند، چاره ای جز این ندارند که با کار و تلاش شبانهروزی، بابرنامه، حرفهای و فداکارانه، همهی نیروی خود را برای افزایش سهم هژمونیک خود در هدایت این اعتراضات به کارگیرند.
۹- کمونیستهای سایر کشورها نیز بر اساس وظیفهی انترناسیونالیستی خود اساسا از مطالبات منطقی و حقطلبانهی کارگران و تودههای مردم قزاقستان در برابر سرمایهداری الیگارش و مدافعان آنها در این کشور حمایت میکنند و از سوی دیگر نیز بر اساس ارزشهای خود و در چارچوب تحلیلهای ژئوپالیتیک و مسئولانهی مبتنی بر آیندهپژوهی، از دفاع از صلح، استقلال و امنیت منطقهای و در برابر توسعهطلبی امپریالیستی و ناتو، با دقت اقدامات بازیگران منطقهای در داخل و خارج از قزاقستان را مورد ارزیابی قرار داده و نسبت به آن موضعگیری میکنند.
۱۰- واقعیت آن است که امروز قزاقستان میدانی است که سیمای پیچیده و درهمتنیده مبارزهی طبقاتی و اجتماعی را در ارتباطی تنگاتنگ با مسائل حوزهی ژئوپالتیک در منطقهی اوراسیا بازتاب میدهد. تنها یک رویکرد تحلیلی مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی، جامع نگر، انقلابی و مدافع طبقهی کارگر، انترناسیونالیست، صلح دوست، ضدامپریالیست، مسئولیتپذیر و آگاه به پیچیدگیها و چالشهای ژئوپالیتیک منطقه و قادر به تحلیل و درک پدیدهها در قالب پویاییشناسی سیستمی میتواند تصویر درستی از شرایط آن ارائه دهد.
نگاه خطی و سادهاندیشانهی ایدهالیستی که قادر به تحلیل تأثیر متقابل و برهمکنشی تضادها در قالب پیچیدگی دیالکتیکی در پویش عینی پدیدهها نیست، با تقلیل موضوع از یک سو ممکن است با چشم فروبستن بر بازیگران گوناگون و اهداف، استراتژیها، برنامهها و اقدامات آنها، بر حمایت صرف از اعتراضات متمرکز شود و از سوی دیگر میتواند با چشم فروبستن بر واقعیت عریان مبارزهی طبقاتی کارگران و تودههای مردم به جان آمده از شرایط فلاکتبار اقتصادی که به صورت دائم رو به وخامت بیشتر میگذارد، با تمرکز بر حوزهی ژئوپالیتیک، تنها بر ضرورت مقابله با توسعهطلبی غرب و ناتو در اوراسیا و اهداف و برنامههای غرب و ناتو در برابر روسیه و چین تاکیدکند.
«دیالکتیک به مثابهی دانش و معرفتی زنده، چندوجهی است (که شمار وجوه آن بیوقفه زیاد میشود)، با بیشمار نحوهی برخورد به واقعیت و نزدیک شدن به آن (با نظام فلسفیای که در هر نحوهی برخورد، [بیش از پیش] به یک کل فرامیروید)-… … از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک، ایدهآلیسم فلسفی عبارت است از بسط (آماس، بزرگ کردن) یکسویه، اغراقآمیز و مفرط یکی از مشخصهها، جنبهها و وجوه معرفت به خداگونهای مطلق، جدا از ماده و طبیعت.
[۱] لنین، در بارهی مسئلهی دیالکتیک نخستین انتشار: در نشریهی بلشویک (Bolshevik)، شمارهی ۵-۶، ۱۹۲۵
بس جارها زدند
ولی روز ازمون
یک از هزارشان
نشد ان بی نظیر ما.
کدام طبقه کارگر؟
در قزاقستان هنوز احدی از داعش و غیره را نشان نداده اند تا ادعای خود را اثبات کنند.
فقط مطرب توابی را از یکی از جماهیر شوروی سابق نشان خلایق داده اند و بعد مثل سگ پشیمان شده اند.
ما در جهان کنونی با مشتی بی شرم و بی شعور در کسوت نخبگان سیاسی سر و کار داریم
از شیوادنادزه بدبخت بگیر و برس به یلسین عرق خور
از نظر بایف بگیر برس به چکمه و چارق و پوتین و پالان